طالبان و همسایگان آن: یک قالب منطقهای برای غلبه بر چالشها در افغانستان و فراتر از آن
اخیرا دولت طالبان در افغانستان در توسعه همکاری با کشورهای همسایه نسبتا موفق بوده است. به نظر می رسد که به جای تمرکز صرفا بر انزوا از غرب، رژیم فعلی تصمیم گرفته است که به طور فعال روابط خود را با دولت های منطقه برقرار کند و تاکید اصلی سیاست خارجی خود را بر دولت های منطقه ای قرار دهد که بیشتر به عمل گرایی تا پیش نیازهای ایدئولوژیک در امور خود با افغانستان علاقه مند هستند.
به گزارش خبرآنلاین ایدار بورانگازیف در مقاله ای برای تایمز آسیای مرکزی نوشت:
روند تبدیل افغانستان به یک نهاد مستقل اقتصادی که بتواند به طور سازنده در چارچوب استانداردهای اقتصادی پذیرفته شده جهانی کار کند، نیازمند رسیدگی به مسائل امنیتی فوری و همچنین تقویت مشارکت ها و همکاری های منطقه ای است. در دراز مدت، این نه تنها به نفع مردم افغانستان بلکه به نفع همسایگان آن و همچنین جمهوری های اسیای مرکزی است که هنوز نیاز به تحقق بخشیدن به پتانسیل کامل حمل و نقل و حمل و نقل برای پاسخگویی به نیازهای در حال تغییر جهان در یک محیط ژئوپلیتیکی جدید دارند.
در حالی که در حال حاضر تاکید بر افزایش تجارت دوجانبه، به خودی خود مشکلات اقتصادی و سایر مشکلات افغانستان را درمان نخواهد کرد. پروژه های زیربنایی استراتژیک، به ویژه، نقش کلیدی در اطمینان از ثبات اقتصادی بلند مدت این کشور ایفا خواهد کرد. طالبان از زمانی که قدرت را در سال ۲۰۲۱ به دست اورد، به شیوه ای جدید با همسایگان منطقه ای ارتباط برقرار می کند. برخی از ساختارهای همکاری منطقه ای موجود را می توان برای ارائه یک پلتفرم برای گفتگو و همکاری با افغانستان شکل داد.
واقعیت های مدرن به منطقه نیاز به غلبه سریع بر اختلافات موجود در روابط درون منطقه ای و ایجاد یک مدل جدید را دیکته می کند. برای این منظور، کشورهای منطقه اطراف افغانستان باید یک سیستم اقدامات و رویکردهای هماهنگ و منسجم با امنیت را به عنوان یک ملاحظه کلیدی ایجاد کنند و افغانستان را برای خدمت به منافع متقابل از طریق توسعه منطقه ای به ارمغان بیاورند.
نزدیکی یا رابطه واقعی با کشورهای منطقه ای؟
اخیرا دولت طالبان در افغانستان در توسعه همکاری با کشورهای همسایه نسبتا موفق بوده است. به نظر می رسد که به جای تمرکز صرفا بر انزوا از غرب، رژیم فعلی تصمیم گرفته است که به طور فعال روابط خود را با دولت های منطقه برقرار کند و تاکید اصلی سیاست خارجی خود را بر دولت های منطقه ای قرار دهد که بیشتر به عمل گرایی تا پیش نیازهای ایدئولوژیک در امور خود با افغانستان علاقه مند هستند.
اگر برای پاکستان و ایران، اشکال مختلف همکاری با افغانستان از لحاظ تاریخی قابل درک است، پس برای جمهوری های اسیای مرکزی، باز بودن طالبان برای گفتگوی گسترده تر، همراه با ترویج منافع اقتصادی متقابل، چشم انداز تبدیل کل منطقه به یک واحد جمعی کامل و خودکفا در سیستم جهانی بزرگتر را فراهم می کند. برای رسیدن به این هدف، کشورهای اسیای مرکزی هنوز باید بر روایت های گذشته غلبه کنند، رویکردهای مشترک (از جمله از طریق فرمت های منطقه ای) را توسعه دهند و عملا افغانستان را به عنوان یک شریک واقعی ببینند.
در همین حال، کشورهای منطقه عمدتا به طور شهودی عمل می کنند و نه با عمق استراتژیک محاسبه شده، یا به شدت مزایای ایجاد روابط تجاری با مقامات جدید افغانستان را وزن می کنند. با این حال، بازیگران منطقه ای هنوز از بردارهای مختلف پیروی می کنند و با وجود تمایل مشترک برای دیدن یک همسایه با ثبات در افغانستان، با توجه به شرایط خود عمل می کنند.
به عنوان مثال، برای اسلام اباد، محرک اصلی در روابط با کابل، طالبان پاکستانی است که به عنوان تحریک طالبان پاکستان یا TTP شناخته می شوند. از سوی دیگر، تهران به دنبال حفاظت از شیعه و مشارکت انها در یک دولت فراگیر در افغانستان است، اما در عین حال، گفتگو با طالبان، از جمله در مورد مسائل امنیت مرزی را دنبال می کند. جنبه امنیت مرزی نیز به ویژه برای جمهوری های اسیای مرکزی مرتبط است، اگرچه انها اغلب سعی می کنند در زمینه روابط تجاری ( که چشم انداز ان محدود است) به این موضوع بپردازند.
عبور از نقطه عطف
همسایگان افغانستان با توجه به اهمیت ژئوفیزیکی این کشور، با مقامات واقعی کشور همکاری می کنند تا منافع مختلف خود از جمله امنیت و ثبات را تضمین کنند. اما منافع مشترک به تنهایی برای حفاظت از امنیت و ثبات بلند مدت کافی نیست. با تغییر شرایط ژئوپلیتیکی، کشورهای اطراف افغانستان باید در یک پارادایم متحد عمل کنند.
رویکرد به افغانستان نمی تواند به افزایش تجارت دوجانبه محدود شود و در هر صورت، تجارت به خودی خود یک نوشابه برای مشکلات اقتصادی و سایر مشکلات کشور نیست. انگیزه واقعی برای شروع ثبات اقتصادی افغانستان از طریق پروژه های زیربنایی استراتژیک است که به طور گسترده ای در منطقه مورد بحث قرار می گیرد اما با چالش های جدی، به ویژه وضعیت امنیتی، مانع می شود.
حداقل وضعیت منطقه ای پیرامون افغانستان قابل پیش بینی تر و با ثبات تر از ان چیزی است که قبلا انتظار می رفت. توسعه بیشتر روابط بین المللی نباید تنها مسئولیت و یا امتیاز امارت اسلامی طالبان باشد. در پاسخ به پیشرفت های طالبان، کشورهای منطقه می توانند و باید سیستم اقدامات و رویکردهای هماهنگ و منسجم خود را (که به موجب ان امنیت یک ملاحظه کلیدی است) از جمله در زمینه پروژه های زیربنایی اینده نگر در افغانستان ایجاد کنند.
این نقطه عطف جدید است که باید بر ان غلبه کرد تا رقابت پذیری یک قالب منطقه ای برای حل مشکلات نه تنها در افغانستان بلکه در اوراسیا به طور کلی ثابت شود.
تاکید بر منافع و همکاری های منطقه ای
واقعیت اقتصاد مدرن جهانی نشان دهنده تغییر در مرکز ثقل از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه است. در نتیجه رشد سریع گروه دوم، جهان در حال بازسازی است و منجر به مشارکت های ادغام منطقه ای می شود.
کشورهای اسیای مرکزی دارای پتانسیل سیاسی و منابع اقتصادی برای غلبه بر چالش ها در این محیط در حال تغییر هستند. درجه ادغام کلی انها به انها اجازه می دهد تا حداقل یک گفتگوی مشترک در مورد مهمترین موارد دستور کار شامل مشکلاتی مانند استفاده مشترک از اب، انرژی، زیرساخت ها و پروژه های سرمایه گذاری و بهینه سازی کریدورهای حمل و نقل و تدارکات موجود و اینده ایجاد کنند.
افغانستان می تواند به یک عامل متحد کننده برای کشورهای منطقه تبدیل شود و در خدمت منافع توسعه منطقه ای باشد. در حال حاضر پیش نیازها برای این در چارچوب جلسات مشورتی سران کشورهای اسیای مرکزی گذاشته شده است.
واقعیت های امروز به این معنی است که کشورهای منطقه باید به سرعت بر اختلافات خود غلبه کنند و یک مدل جدید ایجاد کنند که حمایت های خارجی ان، به ویژه در زمینه امنیت، می تواند در فرمول های موجود سازمان های منطقه ای، از جمله سازمان همکاری شانگهای (SCO)، سازمان کشورهای ترک (OTS)، کنفرانس تعامل و اقدامات اعتماد سازی در اسیا (CICA)، سازمان همکاری اسلامی (OIC)، سازمان پیمان امنیت جمعی (CSTO) و فرمت C۵+ کشورهای اسیای مرکزی باشد.
در این زمینه، سازمان همکاری شانگهای به یک پلت فرم کلیدی برای بحث در مورد طیف گسترده ای از مسائل در فضای اوراسیا در دو دهه گذشته تبدیل شده است. افغانستان یک ناظر قانونی در سازمان همکاری شانگهای است و مقامات جدید ان تمایل خود را برای تقویت تعامل خود با ان نشان می دهند. در مرحله فعلی، اتحادیه شانگهای در حال حاضر ساختاری است که قادر به اجرای اقدامات چند جانبه در زمینه امنیت منطقه ای است.
افغانستان همچنان عضو CICA است که می تواند به عنوان یک پلت فرم دیگر برای گفتگو استفاده شود. این سازمان در حال تبدیل شدن به یک سازمان بین المللی منطقه ای کامل و قادر به ارائه انعطاف پذیری و سازگاری برای در نظر گرفتن شرایط و نیازهای در حال تغییر است.
ساختار دیگری که منطقه را متحد می کند، سازمان کشورهای ترک است. نقش رو به رشد ان در عرصه بین المللی و توسعه مکانیسم های خاص با هدف جلوگیری از تضعیف ارائه کمک های بشردوستانه به مردم افغانستان و حل مشکلات حاد اجتماعی در این کشور اشکار است.
نیاز به یک رویکرد متحد
نیاز وجودی به تحقق بخشیدن به پتانسیل حمل و نقل و حمل و نقل برای همه اسیای مرکزی، تمایل به پیوستن را افزایش می دهد. در این راستا، بار دیگر امکان ایجاد یک پلت فرم متحد کننده، به عنوان مثال ساختار "C۵ + Afghanistan" (C۵ + A)، با افغانستان در هسته آن بدون در نظر گرفتن رژیم سیاسی موجود در انجا مطرح می شود. این فرمول، با حمایت سایر ستون های خارجی که در بالا ذکر شد، به طور مثبت به روند ساخت افغانستان (به عنوان یک نهاد اقتصادی کافی که می تواند در داخل استانداردها و فرمت های اقتصادی پذیرفته شده کار کند) عمل می کند.
در کوتاه مدت، منطقه باید بر مسائل امنیت داخلی در افغانستان تمرکز کند. در این زمینه لازم است که طالبان را برای گفتگوی پایدار و منطقی با مشارکت ایران، پاکستان و ساختارهای بین المللی به میز مذاکره بیاوریم. مهم است که امارات اسلامی را تشویق کنیم تا از ادعاهای "موفقیت در مبارزه با تروریسم" به سمت یک موضع شفاف تر بر اساس گنجاندن کشورهای منطقه در گفتگوی امنیتی در زمینه های دو جانبه و چند جانبه حرکت کند.
این واقعیت که این گام ها ثبات سیاسی رژیم امارت اسلامی طالبان را تضمین می کند، ممکن است برای غرب ناخوشایند باشد. از سوی دیگر، اشکار است که حل مسائل فوری در افغانستان و منطقه را نمی توان تنها از طریق اقدامات ممنوعه مانند اعمال تحریم، محدودیت و محاصره به دست اورد. یک راه حل پایدار و جامع نیاز به اقدامات سیستماتیک صلح امیز و گسترده ای دارد که شامل اهرم های کمک منطقه ای است و نه تکیه بر اجبار.
اولین قدم این است که بپذیریم که افغانستان و اسیای مرکزی در همه ابعاد به طور جدایی ناپذیری با یکدیگر مرتبط هستند و افغانستان می تواند انگیزه ای برای تقویت بیشتر فرایندهای ادغام باشد. گام های مشترک هماهنگ پنج جمهوری اسیای مرکزی در رابطه با افغانستان در نهایت می تواند پایه ای برای ابداع راه ها و تحقق چشم انداز برای ادغام بیشتر به نفع کل منطقه باشد.