آینده پژوهی روابط تهران و کابل در دولت چهاردهم
چهار سناریو برای آینده روابط ایران و طالبان
دیپلماسی ایرانی: طالبان گروهی اسلامگرای افراطی هستند که به دنبال برپایی یک حکومت اسلامی در افغانستان بوده¬اند. آنها از قوم پشتون و سنی مذهب هستند. این گروه در سال ۱۳۷۳ در قندهار افغانستان شکل گرفت و با استفاده از اوضاع آشفته افغانستان و جنگی که میان گروههای گوناگون افغانستانی برپا بود، توانست یکی پس از دیگری شهرهای افغانستان را تسخیر کند. در سال ۱۳۷۵ طالبان با تسخیر کابل، پایتخت افغانستان، حکومت امارت ¬اسلامی افغانستان را پایه ریزی کرد. تفکرات طالبان را میشود در مدارس پاکستان و باورهای اسلامگراهای افراطی آنان دنبال کرد و همین موضوع یکی از دلایلی است که طالبان را وابسته به پاکستان میدانند.
در گذشته حکومت طالبان دارای یک مرکز سیاستگذاری و یک مرکز اجرایی بود که مرکز سیاستگذاری قندهار و مرکز اجرایی آن کابل پایتخت این کشور بود. چنانکه ملامحمد عمر در قندهار ساکن بود و از آنجا سیاست داخلی و خارجی، نوع روابط با دیگر کشورها و گروهها را مدیریت میکرد؛ اما اکنون طالبان چند رهبر شاخص دارد. ۱) مولوی هیبت الله آخوندزاده که از سال ۱۳۹۵ به قدرت رسید و جانشین ملا اختر منصور شد. ۲) ملاعبدالغنی برادر که سرپرست تیم مذاکرات صلح و معاون سیاسی رهبر طالبان است که باعث شد طالبان از لیست گروههای تروریستی خارج شود. ۳) ملامحمد یعقوب که بزرگترین پسر ملاعمر بنیانگذار طالبان است و فردی معتدل شناخته میشود. ۴) سراج الدین حقانی که معاون رهبر طالبان است. (خبرگزاری دانشجو، مشاهده شده در 24/7/1402) همچنین لازم به ذکر است که آخوندزاده همچنان در قندهار ساکن است و طالبان را رهبری میکند. به دلیل وجود قوم پشتون و پایگاه اجتماعی طالبان در قندهار، این ولایت پایتخت سیاسی کشور به شمار میرود.
اما در دوره جدید حکومت طالبان، شاهد حضور افراد برجسته و نخبه طالبان در کابل و سیاستگذاریهای بینالمللی برای این کشور هستیم. به نوعی میشود کابل را مرکز سیاستگذاریهای نوین دانست و قندهار را مرکز سیاستگذاریهای سنتی. بنابراین دودستگی در تصمیمگیریهای سیاسی موضوعی است که دستگاه سیاست¬ خارجی جمهوری ¬اسلامی ¬ایران برای برقراری ارتباط با حکومت طالبان باید به آن توجه کند. تقابل قندهار و کابل را می¬توان به عنوان تقابل اندیشه روستایی با شهری در نظرگرفت. چنانکه در اندیشه روستایی افغانستان، ممنوعیت برای حضور زنان در جامعه یا عدم رابطه با کشورهای غیر مسلمان از ویژگیهای آشکار آن است. اما این درحالی است که اندیشه شهری افغانستان به دنبال آزادیهای بیشتر و گسترش روابط با دیگر کشورهاست. یکی از دلایلی که آخوندزاده به دنبال جابهجایی پایتخت از کابل به قندهار بود، جلوگیری از دو دستگی در حکمرانی طالبان است.
اگرچه در دولت سیزدهم رویکرد اصلی جمهوری اسلامی ایران گسترش روابط در سطح منطقه ای و نگاه به شرق و به دنبال کاهش تنش با همسایگان و ایجاد منافع مشترک منطقه ای میان خود و دیگر بازیگران بود. اختلافاتی حل نشده کماکان میان این دوکشور پابرجا ماند. از جمله مهمترین بحران در روابط میان دو کشور همسایه، اختلاف بر سر تقسیم آب است. اختلاف ایران و افغانستان بر سر حقابه رود هیرمند پدیده ای نیست که مربوط به چند سال اخیر باشد؛ بلکه ۱۵۰ سال است که ایران و افغانستان بر سر این مسئله اختلافاتی داشته اند. با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان، این روند ادامه پیدا کرد. با اینکه تهران پیش از کشورهای دیگر دست دوستی خود را به سوی این گروه دراز کرد بود، اما به نظر می رسد بحران آب و چالش های آن در مقطع زمانی کنونی تاثیر خود را بر روابط ایران و طالبان خواهد گذاشت.
درگیری های مرزی از جمله دیگر چالش هایی است که جمهوری اسلامی ایران در سال های اخیر در همسایگی با افغانستان تجربه کرده است از جمله این تنش ها می توان به تنش های مرزی ۶ خرداد ۱۴۰۲ در امتداد مرز ایران و افغانستان میان ولایت نیمروز و استان سیستان و بلوچستان اشاره کرد که نتیجه چالش های برطرف نشده حقابه هیرمند بود.
همچنین با توجه سیر صعودی اخراج مهاجرین غیرقانونی افغان از ایران و موج افغان ستیزی که در فضای مجازی راه افتاده است، باید شاهد تنش های دیپلماتیک در سال های اخیر باشیم.
بنابراین با توجه به شروع انتخابات ریاست جمهوری در ایران و چالش مطرح در روابط میان این دو بازیگر چهار سناریو را با روش آینده پژوهی پیتر شوراتز در کتاب هنر دورنگری می توان برای آن دو متصور شد:
سناریوی اول؛ اصولگرایان ایرانی – نخبگان سنتی قندهار: با در نظر گرفتن تاکید بر سیاست همسایگی در رویکرد دولت اصولگرا و اما وجود تندرویان در دولت قندهار، با توجه بر پیشران های کلیدی مانند پشتیبانی از جنبش های آزادیبخش و پیشینه پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران از این جنبش ها در برابر طالبان و همچنین بحران های احتمالی مانند اختلافات مذهبی به دلیل روحیه سنتی مرکزیت قندهار، امکان بروز درگیری وجود دارد؛ زیرا در این وضعیت هر یک از بازیگران به دنبال مناطق نفوذ و منافع منطقه ای خود هستند و همین امر امکان شکل گرفتن یک وضعیت مطلوب در روابط میان دو دولت را کاهش می دهد و زمینه درگیری در سطح مرزها و گسترده تر از آن را افزایش میدهد. (سناریوی منافع اختلاف زا)
سناریوی دوم؛ اصولگرایان ایران – نخبگان میانه رو کابل: در روابط دولت اصول گرا و کابل – در صورت در اختیار داشتن قدرت – می توان وضعیتی مطلوب را در نظر گرفت و زمینه فراهم شدن همگرایی اقتصادی گسترده و سیاست همسایگی را پیش بینی کرد؛ زیرا همان طور که گفته شد، دولت کابل یک موجودیت میانه رو و به دنبال دستیابی به منافع راهبردی با همکاری کشورهای گوناگون از جمله کشورهای منطقه است. پس در صورت بروز بحران های احتمالی، بر اساس پیشران های مشترکی مانند تاکید بر عملکرد دیپلماتیک و گفت وگو در هر دو موجودیت، به رغم اختلافات محدود پیش بینی شده، پیوندهای راهبردی مهمی میان آنها برقرار است و تنش های گسترده را به ضرر هر دو تمام می کند. بنابراین در عین تعارضات موجود، همکاری مطلوب نیز تحقق پیدا خواهد کرد. (سناریوی منافع مشترک)
سناریوی سوم؛ اصلاح طلبان ایرانی – نخبگان سنتی قندهار: با توجه به رویکرد حال حاضر اصلاح طلبان که از دوره اول قدرت یابی طالبان در افغانستان ناشی می شود، همچنین احتمال تاکید دولت قندهار بر اختلافات مذهبی، اختلافات مرزی و بحران آب، به علت پیشران هایی مانند استکبار ستیزی و پشتیبانی از جنبش های آزادیبخش که در پیشینه روابط این دو به وفور دیده می شود، می توان احتمال بحران و آشوب در روابط میان جمهوری اسلامی ایران و امارات اسلامی افغانستان را در زمان دولت اصلاح طلب و قدرت یابی قندهار پیش بینی کرد و این توزیع قدرت می تواند زمینه رویارویی گسترده را بر سر اختلافات محدود ایجاد کند. (سناریوی منافع متعارض)
سناریوی چهارم؛ اصلاح طلبان ایرانی – نخبگان میانه رو کابل: با توجه به رویکرد نگاه به غرب و تنش زدایی به وسیله مذاکره در منطقه و همچنین عقبه تاریخی از درگیری اصلاح طلبان با طالبان، ما شاهد نوعی دوگانگی در سیاست خارجی اصلاح طلبان در قبال نخبگان میانه رو کابل هستیم. چرا که اگرچه در روابط این دو، عملکرد دیپلماتیک و مذاکره از تاثیرگذارترین پیشران هاست، اما در کنار آن، عقبه تاریخی پیشران هایی مانند پشتیبانی از جنبش های آزادیبخش (به رهبری احمدشاه مسعود) در برابر طالبان، بر پیچیدگی روابط می افزاید. اما با رویکرد گسترش روابط با کشورهای منطقه که از سوی نخبگان میانه رو کابل دنبال می شود، احتمال تعارض منافع میان این دو کاهش میابد و کوشش در جهت تنش زدایی میان آنها افزایش می یابد و در صورت عدم بروز بحران احتمالی، می توان روابطی بر سر منافع موازی برای این دو پیش بینی کرد. (سناریوی منافع موازی)
در نتیجه بررسی های انجام شده، به نظر می رسد جمهوری اسلامی ایران در صورتی با چالش های اساسی در برابر طالبان رو به رو نخواهد شد که مرجعیت سیاستگذاری در کابل بماند و به قندهار انتقال پیدا نکند که در این صورت ما مطلوب ترین حالت از منافع مشترک در روابط این دو بازیگر را شاهد خواهیم بود که افزون بر افزایش همگرایی در منطقه، تنش زدایی در چالش های کوتاه مدت را نیز مشاهده خواهیم کرد. در صورت انتقال قدرت از کابل به قندهار، در حالی که اصولگرایان حکومت را در ایران در دست داشته باشند، می تواند منشاء بالاترین میزان تنش در روابط سیاسی، امنیتی و ایدئولوژیک میان طرفین شود و بحران در روابط را افزایش دهد (سناریوی منافع اختلاف زا). در صورت قدرت گرفتن دوباره اصلاح طلبان در ایران و تداوم حکمرانی طالبان بر افغانستان نیز می توان انتظار داشت که منافع متعارض یا موازی آنها، سبب سردی روابط و کاهش سطح همکاری ها شود و در صورت بروز بحرانی تازه، به قطع کامل روابط دیپلماتیک بینجامد. به این ترتیب، کوشش برای تقویت قدرت در میان جناح میانه رو طالبان در کابل، در شرایط کنونی می تواند مطلوب ترین سناریو برای ایران به شمار آید. بنابراین جمهوری اسلامی ایران در صورت تحقق سناریو مطلوب (منافع مشترک) باید با توجه بر رویکرد همسایگی و اهمیت جایگاه ژئوپولیتیکی امارت اسلامی افغانستان از منظر پل ارتباطی با آسیای میانه و در نهایت پیوند راهبردی با منافع اقتصادی چین سیاست های زیر را در دستور کار خود به منظور افزایش میدان مانور در منطقه در نظر گیرد:
۱. هماهنگی سیاست ها برای ارتقای همکاری میان دولتی با امارت اسلامی افغانستان.
۲. پیوند امکانات با توجه بر بهبود پیوند برنامه های زیرساختی برای توسعه امارت اسلامی افغانستان، چرا که وجود یک همسایه کم توسعه با تجربه تاریخی از بحران های احتمالی، جمهوری اسلامی ایران را با خطری راهبردی در زمینه ژئواکونومیک و نظامی رو به رو خواهد کرد.
۳. تبادل و گفت و گوی فرهنگی و دانشگاهی با تاکید بر پیوندهای مردم با مردم و همچنین با تاکید بر اشتراکات تمدنی منطقه و پیوندهای راهبردی فرهنگی با کشورهای منطقه از جمله تاجیکستان و افغانستان زمینه کاهش بحران های احتمالی از جمله موج مهاجرت ستیزی در کشور را فراهم می کند.
در نتیجه با همکاری ایران و چین در طراحی سیاست های معشیتی - زیرساختی و پیوندهای فرهنگی در امارت اسلامی افغانستان شاهد تغییر جایگاه این کشور از یک بازیگر مخرب به یک بازیگر تاثیر گذار خواهیم بود. به دنبال آن همان طور که بیان شد با افزایش میدان مانور جمهوری اسلامی ایران و اتصال زمینی به بازار چین و آسیای میانه از طریق راه خواف - هرات در مرز شمتیغ می توانیم ظرفیتهای مرزی خود با افغانستان را از منظر امنیتی و اقتصادی به ویژه در منطقه اقتصادی دوغارون را توسعه دهیم.