امیر خسرو دهلوی
یکی از مریدان بسیار معروف خواجه نظام الدین اولیاء ، شاعر نامدار امیر ناصر الدین ابوالحسن خسرو بن امیر سیف الدین محمود دهلوی است . وی که به طوطی هند شهرت یافته است ، اگر چه با خانواده حکام نسبت داشت ، اما از دل بخدمت مشایخ بود. امیر خسرو به سال651هـق./631هش./1253 ترسایی، در دهلی بدنیا آمد و تقریباً او هشت ساله بود که امیر سیف الدین پدرش در جنگ کشته شد و در نتیجه او تحت پرورش جد مادری اش، عماد الملک در آمد. اصولاً خانواده او از جمله پدر و برادرانش مریدان شیخ نظام الدین اولیاء بودند، و خود امیر خسرو هم که هنوز کودک خورد سالی بود به شرف دست بوسی شیخ المشایخ نظام الدین اولیاء نایل گشت و تا پایان زنده گی ارادت خود را نسبت به آن پیر حفظ کرد.
خانواده امیر خسرو اصلاً از ترکان نواحی بلخ بودند. امیر خسرو در شعر و موسیقی، یکی از نامداران تاریخ است؛ چنانکه سید احسنالظفر از شبلی نعمانی، منتقد بزرگ هندی چنین نقل کرده است: «در هند از شش صد سال پیش تا کنون شخصیتی دارای کمالات مختلف مثل امیر خسرو چشم به جهان نگشوده است و اگر راستش را میخواهید حتا در ایران و روم در خلال هزارها سال این چنین شخصیت دارای اوصاف گوناگون به جز چند نفر به ظهور نیامد.
نورالدین عبدالرحمان جامی (نفحاتالانس من حضراتالقدس): «خسرو دهلوی رحمتالله لقب وی عینالدین است پدر وی از امرای قبیلهی لاچین بوده که از اتراک نواحی بلخاند. وی بعد از وفات سلطان مبارک خلجی به خدمت و ملازمت شیخ نظامالدین اولیا پیوست.[1]محمدابراهیم خلیل (شرح مختصر احوال و آثار امیر خسرو): «ابوالحسن امیر خسرو فرزند امیر سیفالدین محمود شمسی شاعریست که اشعار بسیار سروده است[2]
کتابی به نام آثار و احوال امیر خسرو به انگلیسی اثر وحید میرزای هندی، استاد علوم اسلامی در دست داشت که برخی مطالب آن در خلال صحبت ترجمه گردید. جمهور تذکرهنویسان که راجع به امیر خسرو نوشتهاند از قبیل دولتشاه، نفحاتالانس، خزانهی عامره و سفینهالاولیا، گلزار ابراهیم، هفت اقلیم و غیره موافقه دارند که به قبیلهی هزارهی لاچین تعلق دارد» باز ادامه میدهد: «لاچین در ترکی بازار را گویند، ولی تذکرهنویسان لاچین را قبیله میدانند و به قول بعضی، نام پدر او لاچین بوده است که خودش خود را خسرو لاچین میگوید.[3]
احمدعلی کهزاد (تاریخ ادبیات افغانستان): درست در همان موقعی که بیداد چنگیزخانیان به حد اعلای خود رسیده بود، مردی حساس و وطنخواه از رجال بزرگ و شریف این کشور زنجیر اطاعت را به گردن نیفکنده، یگانه راه مقاومت را در برابر اولاد مغول به خارج مملکت صلاح دید. این مرد سیفالدین محمود و از امرای محلی بلخ بود که به ناحیهی کش آن ولا سکونت داشت و میر سیفالدین محمود پس از مهاجرت از بلخ مطابق گفتهی مؤرخین به اختلاف نظر مدتی در سنگچارک بلخ و سپسس در غوربند از توابع کابل توطن اختیار نمود آخرالامر به هند رهسپار شد و تا آخر عمر به پتیالی بود. بعضی از تذکرهنویسان ولادت امیر خسرو را در غوربند کابل مینویسند، اما کثرت اقوال، ولادت او را در شهر پتیاله نشان میدهد.[4]
دولتشاه سمرقندی (تذکرهالشعرا): «اما اصل امیر خسرو ترک است و گویند که اصل او از شهر کش که آن را قبهالخضرا مینامند بوده است و گویند که از هزارهی لاجین است که در حدود پای مرغ و قرشی مینشستهاند و در فترات چنگیز خان آن مردم از ماوراءالنهر گریخته به دیار هند افتاده به دهلی مقام گرفتهاند.[5]
پروفیسور عنایتالله شهرانی (که خود نیز از همین قبیله است) در مقالهی «ترکان هزاره»، واژهی «لاچین» را در مقابل «چین» قرار میدهد به معنای «غیر از چین» که این واژه بر همهی ترکها اطلاق میگردد. به باور او این ترکها در سراسر افغانستان پراکندهاند و بزرگترین مرکزشان در بغلان و ساحات قندهار است. او علاوه میکند که جمعیت قابل ملاحظهای از قوم لاچین در آذربایجان کنونی زیست دارند و کهگداییهای افغانستان نیز همه به قبیلهی لاچین تعلق دارند. شهرانی از نظریهی ترکتباری هزارهها دفاع کرده و امیر خسرو را ذیل همین عنوان قرار میدهد.[6]
پروفیسور غلام علی آریا در کتاب، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان در مورد طوطی هند امیر خسرومی نویسد: خانواده خسرو اصلاً از ترکان نواحی بلخ بودند ، اما تولد او در مؤمن آباد (پتیالی) از توابه «سنبهل» در هندوستان واقع گردید و (پیرو مرادش) خواجه نظام الدین اولیاءِ او را، غالباً ترک الله خطاب می کرد .
مؤلف تاریخ فرشته می نویسد: «که گویند سلطان المشایخ را در حق امیر خسرو عنایت مفرط بود و بار ها می گفت که در قیامت هر کسی به چیزی فخر کند، فخر من به سوز سینۀ این ترک است. یعنی هم خسر و هم شیخ قدس سره وی را ترک الله می گفت .» [ مولوی غلام علی آریا .طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان صص 138-39. رک .تاریخ فرشته ، ج. دوم ص، 757] چنانچه خود امیر خسرو در این مورد می گوید:
«بر زبانت چون خطاب بندۀ ترک الله رفت دست ترک الله بگیر و هم به اللهش سپار
چـون مـن مسکین ترا دارم هـمـیـنم بس کند شـیخ من بس مهربان و خالقم آمرزگار»
بار ها شیخ (نظام الدین اولیاءِ) می گفت که:«ای ترک ، من از وجود خود برنجم لیکن از تو نرنجم.»
اگرچه امیر خسرو زنده گی خویش را درخدمت سلاطین می گذراند، اما ازمصاحبت شیخ و پیشوای خود غافل نبود، تا جائی که درجۀ محرمیت او یافت و همواره کتابهای خود را بعد از تمام به نظر شیخ می رسانید. در سیر الاولیاءِ آمده است که «امیر خسرو را در بخدمت سلطان المشایخ محلی و قربتی تمام بود و به هر وقت که خواستی پیش او رفتی و در کل امور مشورت با او بودی و اگر از یاران اعلی کسی را در خواستی بودی امیر خسرو را می گفت تا او بگذراندی ...» همان مؤلف می نویسد که :
امیر خسرو از همان ابتدا که به شعر گفتن شروع نمود، هر نظمی که گفتی از نظر مرشد خود می گذرانید تا روزی که سلطان المشایخ گفت: که طرز صفاهانیان بگوی یعنی عشق انگیز و زلف و خال امیز، از آن روز باز امیر خسرو در زلف و خال بتان پیچید و آن صفات دل آویز را به نهایت رسانید.
وی همواره در ابتدای سماع پیر خود ، غزل میخواند و در کنار شیخ می نشست و خواجه نظام الدین هم به او لقب «مفتاح السماع» داده بود و علاوه بر این هر شب بعد از نماز عشاء هم به خدمت شیخ می رسید و از مصاحبت وی بهره مند می گشت.
گویند روزی امیر خسرودهلوی بعرض شیخ رسانید که من نمیخواهم که روز قیامت ملائک مرا بنام خسرو صدا کنند که آن نام متکبران است و شیخ جواب داد که : «روز قیامت ترا بنام محمد کاسه لیس، خواهند گفت.»
خواجه نظام الدین اولیاءِ برای اشعار امیر خسرو ارزش فراوانی قایل بود ، چنانکه این دو بیت در مورد وی گفته است:
«خسرو که بنظم و نثر مثلش کم خاست ملکیت ملک سخـن از خسرو خـاسـت
آن خسرو مـاسـت ناصـر خسرو نیـست زیـرا کـه خدای ناصر خسرو ماست»
امیر خسرو باوجودیکه مشغله های درباری و دیوانی فراوان داشت ولی باز هم یکی از پرکار ترین شاعران پارسی گوی به شمار می رود و در این باب حقاً که کم نظیر است و تعداد تصانیف وی از نظم و نثر فراوان است ، و گویند که این از برکت خدمت به مرشدش خواجه نظام الدین بوده است. وی در شعر گفتن چنان قدرتی داشته است که مطله الانوار خود را در جواب مخزن الاسرار نظامی، در دو هفته تمام کرده است. در بدیهه سرایی هم ید طولا داشته ، از جمله این بیت:
زلفـت زهـردو جانب خونریز عاشقان است چیزی نمیتوان گفت روی تو در میان است
امیر خسرو در انواع شعر از قصیده و غزل و مثنوی استاد بوده است. و نمونۀ افکار صوفایانه به وفور در اشعار او ملاحظه می شود. بطور کلّی وی در غزل از سعدی، در مثنوی از نظامی، در مواعظ و حکم از سنایی و خاقانی، در قصاید از رضی الدین نیشابوری و کمال الدین اسماعیل پیروی می کرده است و همیشه به پیروی نمودن خود اذعان مینموده است. چنانکه در مورد پیروی کردن خود از سعدی در غزلی چنین گفته است:
خسرو سر مست اندر ساغر معنی بریخت شیره از خمخانۀ مستی که در شیراز بود
و یا در قران السعدین خود می گوید:
نوبت سعدی که مبادا کهن شرم نداری که بگویی سخن
در مورد نظامی هم که گذشته از اینکه وی را استاد خویش دانسته ، خویشتن را فرزند او خوانده است:
بدین ابجد که طـفـلان را کـند شـاد مـثـالی بـستـم از تــعــلـیـم اســتـاد
گرش شیرین نخوانی بار بد هست وگر جان نیست باری کالبد هست
گشاد او پنج گنج از گنجینۀ خویش بـدان پـنـج آزمـایـیـم پـنجۀ خویش
کـه تـا گـویـد مـرا عـقـل گـرامــی زهــی شـایـسـته فـرزنـد نـظامــی
و باز در مورد نظامی گوید:
نـور کـه از خـواجـه نظامی رسیـد کـار از آن رو بـه نـظـامـم رســید
گرچـه بـراو مـهـر سخن ختم بست سکـۀ مـن مهـر زرش را شـکست
خـاتـم او را چـو گـشــادم نــگــیـن داد نـگــیـنـش بـمـن انــگـشـتریــن
امیر خسر و علی رغم اینکه یکی از مرشدان ارشد در طریقۀ چشتیه میباشد شاعر فاضل و ادیبی برو مند بود که بعضی از آثار او را در اینجا نقل می کنم:
· مطلعالانوار: بر وزن و شیوهٔ مخزنالأسرار
· شیرین و خسرو
· مجنون و لیلی: مجنون و لیلی سومین منظومه امیر خسرو است که شاعر در سال ۱۲۹۹ نوشته و یکی از بهترین منظومههایی است که تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی آمدهاست.
· آیینهٔ سکندری: بر وزن و شیوهٔ اسکندرنامه
· هشت بهشت: به تقلید از هفت پیکر
· قران السعدین.
· منظومه دول رانی.
· تاج الفتوح.
· نه سپهر.
· تغلق نامه .
حکیم ابوالحسن یمینالدین امیر خسرو دهلوی (شاعر پارسیگوی هندوستان بود. او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسیگوی هند را تحتالشعاع قرار داده بود چنانچه در ادوار بعد هم نفوذی دامنهدار در میان شعرایافغانستان، ایران و هند داشته اند. آن دو امیرخسرو و حسن دهلوی بودند. امیرخسرو به زبانهای فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بوده و او در اوایل حال «سلطانی» و سپس به «طوطی» تخلص میکرد
در این جا بهترین اشعار عاشقانه امیر خسرو بلخی دهلوی را می آوریم:
جـهـان بـی عشق سـامـانـی نـدارد فــلــک بــی مــیــل دورانــی نــــدارد
نه مردم شد کسی کز عشق پاکست که مردم عشق و باقی آب و خاکست
***
ز چشم کافرت کز غمزه لشکر مـیکشد هـر سـو بـه هـفـت اقـلـیـم تـن یـک مـنزل آبادان نمیماند
نهای با بنده چون اول بـدین خوش میکنم دل را کـه پــیــوسـتـه مـزاج آدمـی یـکـسان نمـیمـانـد
جهانی به خواب خوشست و من از غم به بیداری خورد هر کس آب خوش دل من به خونخواری
شب از غـم بـود صـد سالم هـمه شب ز غـم نـاله نـبـاشــد چـنـیـن حــالــم گـرم دل کــنـــد یــاری
گـو کـنـم چـو کـم کـاری هـوای چـون تـو یـاری جـفـا کـن کـنـون بـاری کـه مـیـرم بـه دشـواری
زدی غــمــزه و هـر دم نـمـایی رخ و لـب هـــم چـه بـخـشـی کنون مرهم که زخمی زدی کـاری
چـو بـر کـنـگـرش جـو جـو تـرا جـلـوه بـایـد نـو رگ جـانـم بـبـرد خسـرو کـمـندت به دست آری
***
ای مـعــدن نــاز، نــاز تـا کـی؟ بـر مـن در تـو فـراز تـا کی؟
در حسـرت یـک نـظر بمردیـم چشم تو به خواب ناز تا کی؟
تـو ابـروی خـویش می پـرستی در قـبـله کـج نـمـاز تـا کــی؟
شـمـعـم خـوانـی و سـوزیـم زار بـر سـوخـتـه هـا گداز تا کی؟
بس نـیسـت هلاک من به زلفت دیـگر شـب مـن دراز تـا ی؟
تـیـری که برسینه خورد محمود در کـشـمـکـش ایـاز تــا کـی؟
بـخـل تـو بـرای نـیــم بــوســی بـر خـسـرو پـاک بـاز تـا کی
دیوان امیر خسرو شامل عنواع مختلف شعر ، (بغیر مثنویات ) اوست که شعار خود آنرا در پنج دفتر مرتب ساخته و بهر دفتری نامی نهاده است ، بدین ترتیب:
الف- تحفته الصغر، شامل اشعار وی از شانرده سالگی تا نزده سالگی.
ب- وسط الحیات، آثار شاعر از بیست سالگی تا سی چهار سالگی.
ج- عزت الکمال، شامل اشعاری است که تا چهل و سه سالگی سروده
د- بقیة النقیه ، مربوط است به دوران پیری شاعر.
هـ - نهایت الکمال، مربوط است به سالهای اخیر عمر شاعر.
مثنویات امیر خسرو: یا ثمانیهۀ خسرویه ، که شامل هشت بخش است و همۀ آن در قالب مثوی سروده شده و قسمتی از آن را در نظیره گویی بر نظامی سروده .در ذیل نام نهُ مثنوی را از وی یاد می کنیم که بجز اولی متباقی از ثمانیه او است .
آثار این عارف وارسته به نثر:
خزاین الفتوح : معروف به تاریخ علایی؛ افضل الفواید شامل ملفوظات خواجه نظام الدین اولیاء ؛ رسایل الاعجاز یا اعجاز خسروی در ذکر قواعد انشاءِ زبان فارسی.[7]
همچنانکه زنده گی امیر خسرو تابع زنده گی مرشدش بود. مرگ وی نیز پس از چندی بعد از مرگ مرادش اتفاق افتاد. گویی حیات و ممات امیر خسرو تابع زنده گانی خواجه نظام الدین اولیا بود. هر چند بعد مرگ خواجه نظام الدین اولیا ، مدتی خبر مرگ او را به امیر خسرو نرسانیدند . وقتی هم که از واقع مرگ مرشدش مطلع شد مرثیۀ جانگدازی سرود، و سر انجام شش ماه پس از مرگ مرادش در 725هق. فوت کرد و در پایین قبر نظام الدین اولیاء بخاک سپرده شد.
[1]مولانا عبدالرحمان جامی، نفحات الانس من حضراتالقدس، به اهتمام ولیم ناسولیس، چاپ کلکته، ۱۸۵۸م، ص
[2]محمد ابراهیم خلیل، شرح مختصر احوال و آثار امیر خسرو، کابل، ۱۳۴۰، ص الف
[3]همان جا ، ص ب.
[4]احمدعلی کهزاد، تاریخ ادبیات افغانستان، کابل، ۱۳۳۰، ص ۱۶۵.
[5]دولت شاه سمرقندی، تذکرۀ الشعرا، به اهتمام ادوارد براون، طبع لیدن، ۱۳۱۸، ص ۲۳۸.
[6]مقالۀ «ترکان هزاره» نوشتۀ عنایتالله شهرانی: http://www.hazarapeople.com/fa/?p=258
[7]آریا ، مولوی غلام علی، طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان، ص 1140-43 ؛ رک .سیرالاولیا ٍ ص 311.