الحاج عبدالواحد سيدی

 

شیخ محمود چراغ دهلی

شیخ نصیر الدین محمود  اودهی  معروف به "چراغ دهلی ، در سال( 673هق./654هش./ 1275 ترسایی) در قصبۀ اوده تولد یافت. [ سلسلة الذهب/89] وی که قائم مقام و خلیفۀ بزرگ خواجه نظام الدین اولیاء است نام جدش عبدالطیف یزدی و اسم پدرش یحیی بود . در نه سالگی پدرش را از دست داد.[خزینة الاصفیا / 353؛ تذکره علمای هند/ 238؛ سفینة الاولیاء / 100-101] در سن بیست و پنج ساله گی ترک تجرد اختیار کرد و ریاضت کشید، در چهل ساله گی خدمت نظام الدین اولیاء رسید . باوجود این که در سلسلۀ چشتیه وجد و سماع یکی از تعلیمات و اصول مهم است، شیخ نصیر الدین سماع نمی کرد و می گفت که این بر خلاف سنّت است و شیخ نظام الدین اولیاء نیز از این سخن او آزرده نمی شد.[همانجا]

در مورد اینکه وی چرا به چراغ دهلی مشهور شده است، صاحب تاریخ فرشته می نویسد که چون مخدوم جهانیان سید جلال ، در مکۀ معظمه از زبان شیخ عبدالله یافعی شنید که : «مشایخ دهلی همه به جوار حق پیوستند اکنون شیخ نصیر الدین اودهی را دریافت و از او خرقه هم گرفت از این سبب مشایخ سهروردیۀ ملتان  از خانوادۀ چشتیه نیز بهره دارند ».[تاریخ فرشته/399]

طریۀ شیخ نصیر الدین بر اساس فقر، رضا و تسلیم بود. وی دوست داشت که از خلق کناره گیری نماید ، چنانکه روزی از انبوه خلق به تنگ آمده بود، به امیر خسرو دهلوی گفت: «که از شیخ نظام الدین اولیاء رخصت گیر، تا در کوهی و یا بیابانی رفته بی تفرقۀ خاطر به حق مشغول گردیم ». «شیخ نظام الدین چون این سخن شنید، در جواب گفت که :نبگو ترا میان خلق باید بود و قضا و جفای ایشان باید کشید.» [اخبارالاخیار/80-81؛ تاریخ فرشته /399؛ سیر الاولیاء/ 246]

در مورد رنج و جفایی که شیخ در زنده گی متحمل شد صاحب کتاب سلسلۀ چشتیه در هند و پاکستان آورده است:« روزی قلندری بر او وارد شد و یازده زخم چاقو بر وی زد اما شیخ به عبادت خود مستغرق بود، صدایی از وی بر نیامد و شدت جراحات به اندازۀ بود که خون ازروزنۀ  جراحات شیخ بیرون رفت و مریدان خبر شدند و قلندر را گرفتند و خواستند به کیفر برسانند. شیخ نصیر الدین  چراغ دهلی گفت که کسی به او آزار نرساند ، و خود مبلغی هم به او انعام داد که مبادا در وقت کارد زدن به او رنجی رسیده باشد.»[1] این داستان گرچه به اغراق و افسانه آمیخته است ، لیکه از زنده گی صلح جویانه و روش رضا وتسلیم و توکلی است که شیخ بر ان معروف و موصوف بوده است.

همچنان که قبلاً اشاره کردیم خواجه نظام الدین اولیاء خلفای بسیاری داشت ، لیکن تنها شیخ نصیر الدین چراغ دهلی بود که قائم مقام او گشته ، پس از او سجاده نشین طریقۀ چشتیه در دهلی شد و ادارۀ مرکز سلسله به او محول گشت. شیخ نصیر الدین به نوبۀ خود مریدان بسیاری داشت و ارادتمندان او برای دیدار و کسب ارشاد، گاه و بیگاه در خانقاه او جمع می شدند و ازدحام جمعیت غالباً باعث آزار او می گشت. به ویژه که او شیخ نصیر الدین هم ذاتاً با قال و قیل میانۀ نداشته، تنها بخاطر گفتۀ مرشد خود که در بین مردم مانده و جفا را تحمل می کرده است. در این مورد مولف تاریخ مشایخ چشت از قول وی آورده است که:«اکنون من باری فرصت مشغولی و خلوت ندارم ، همه روز با خلق می باید بود، بلکه قیلوله نیز میسرنمی شود، بار ها که قیلوله میخواهم بکنم ، بر می کنند که آینده آمده است بر خیزید.» [ آریا  پروفیسور غلام علی ،طریقۀ چشتیه در هند و پاکستان ، ص 138.رک: تاریخ مشایخ چشت ، ص 183 ]

اما این مریدان و شیفتگان طریقت ، که غیر از خانقاه  دراویش پاک باخته ملجاء و ماوائی نداشتند به آسانی از این گونه مراکز روحانی آرامش بخش دست نمی کشیدند ، مخصوصاً  اگر این پناه گاه از رنگ و بوی مجلس سلطان المشایخ ، خواجه نظام الدین اولیاء هم بهرۀ داشتند. بنا به گفته مولف سیر الاولیاء :« بویی که ازمجالس سلطان المشایخ می آمد، آن بوی از مجالس شیخ نصیر الدین محمود(قدس سره) به مشام جان کاتب روح رسیده است و جان پژمرده را بعد از سی سال واندی سال، تر و تازه گردانید . [سیر الاولیاء ،ص 251]

وفات چراغ دهلی شیخ نصیر الدین محمود بنا به قول تذکره نویسان در تاریخ(هجدهم رمضان 757هق/یک میزان 735هش./22سپتمبر 1356ترسایی) واقع گردیده است. [سیرالولیاء ،ص 257؛  اخبار الاخیار ، ص 81؛ سفینة الاولیاء ، 101؛ فرشته،309، خزینة الاصفیا ،357؛ سلسلة الذهب 89] و در همان خانه جایی که انتخاب خودش بود او را دفن کردند . چنانکه خود او وصیت کرده بود، سید محمد گیسو دراز او را غسل داده در خرقۀ که از خواجه نظام الدین اولیاء به وی رسیده بود پیچانده او را دفن نمودند. [تاریخ فرشته ، 399]   

آرامگاه او در حومۀ دهلی قرار دارد.  مقبره او که در یک محیط هندویی قرار دارد ، در حال ویرانی است . در حومه مقبره او جز دوسه تا که مشغول دعا نویسی اند دگر کسی دیده نمی شود.

از شیخ  ملفوظاتی بجای مانده که شاعری بنام حمید قلندر آنرا در کتابی گرد آورده وآنرا خیر المجالس نامیده است ، شیوۀ این کتاب بسیار ساده است ، ابتدای تالیفش در سال(755هق/736هش.) و اتمام آن در سال(760هق/737هش) میباشد که چندین دفعه به چاپ رسیده است.

چند بیتی از میرزا مظهر جان جانان که در خصوص نصیر الدین چراغ دهلی سروده می آوریم :

 

«دوش آن زمـان کـه از افـق مـغـرب شـتـا         خـورشیـد خـوانـد سـورۀ والـنـجـم اذا هـوی

شـمـع فـلـک زبـانـه فـرو بـرد ، انـــدر آب        دور زمـیـن نـشـانـه بــر آورد ، بـرسـمـــاء

گـفـتی مگر که یوسف خورشید شد بـه چاه         کـز تـیـره گـی چـو دیـدۀ یـعـقـوب شـد هـوا

***

بــر دسـت او اگـر نـتـوانـی نـهاد دســــت          بـاری بـدار ایـن سـر خـاکـی بـه زیــر پـــا

والـا نـصـیر مـلـت دیـن و دول کـه هست نـعـم الـنـصـیر از پـس یـزدان بـر او سزا»

و نیز در رثای خواجه نصیر الدین گفته است:

ز دور مـحـنـت این نـهُ سپـهـر زنـگاری           کدام دل که نه خون گشت از جگر خواری

کـجـا بـه جـام طرب مجـلـسی بنا کـردند            کـه از سـپـهـر نـیـاریـسـت سـنـگ قـهـاری

وفـا ز مـردم فـانـی مـجـو کـه مشهورند            فـلک بـه خـیـره کُشی، اختران بـه غـداری

...

ندیم قربت خود کن غریق رحمت خویش           کــه مـقـتـدای جـهـان بـوده است زاخـباری

بساط صحـن ده از حـلـۀ هـای فردوسی            غـــلاف قـــبـر کُـن از پـرده هـای غـفـاری

[اخبار الاخیار،ص،85-86]

  


[1]آریا ،پروفیسور غلام علی، طریقۀ چشتیه  در هند و پاکستان، صفحه 135-35. رک: سفینة الاولیاء ص، 101؛تاریخ فرشته ،399؛ خزینة الاصفیاء، ص 356؛ تاریخ مشایخ چشت، ص 175-75، به نقل از خیر المجالس.

 

 


بالا
 
بازگشت