مهرالدین مشید

 

 

نوروز ناشاد زنان و دختران افغانستان و آرزو های برباد رفته ی مردم این کشور

طالبان در جاده های کابل پرسه می زنند؛ اما در افق این شهر نور امید می درخشد

 

بحث بر سر نوروز بحث بر سر جشن و شگوفایی گل ها و شادابی سبزه زار ها و نغمه های دل انگیز پرنده گان است؛ اما این همه زیبایی های نوروزی زمانی لذت بخش و تماشایی اند که فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور نیز آماده ی پذیرش نوروز باشد و مردم بتوانند، در فضای آرام و بدون هرگونه هراس با آهنگ های شاد بهاری نوروز را جشن گرفته و در دامنه های تپه ها به رقص و پایکوبی بپردازند؛ اما دریغ و درد که این روز شادی آفرین در افغانستان تحت سیطره ی استبدادی طالبان برای مردم افغانستان بویژه زنان و دختران این کشور به روز ناشاد؛ بلکه به غمگین ترین کشور جهان بدل شده است. مردم افغانستان نتوانستند، در نتیجه ی وضع محدودیت ها و ممانعت ها از سوی طالبان، نوروز را طور شاید و باید جشن بگیرند. به عبارت دیگر سخن از نوروز حرف بر سر تغییر و تحول طبعیت و لحظه به لحظه نو شدن و شادابی آن است که طبعیت با جان تازه یافتن، شکوه ی آفرینش را به گونه ی حیرت انگیزی به تماشا می گذارد و جهان با پوشیدن لباس سبز دل انگیز نوروزی نوید تغییر و تحول را برای انسان ها به ارمغان می آورد؛ اما با تاسف که از افغانستان حتا هوای نوروزی رخت بسته است و تحول سیاسی و اجتماعی افغانستان در جهت مقابل نوروز در حرکت است. در نتیجه ی حاکمیت اختناق آلود طالبان، مردم افغانستان امسال بازهم نتوانستند تا با رفتن به محل های سنتی نوروزی چون، کارته ی سخی و شهدای صالحین کابل و گل غندی پروان از خوشی های نوروزی لذت ببرند. بنا براین مردم افغانستان چه آنانیکه ددر زیر سیطره ی استبدادی طالبان زنده گی می کنند و چه آنانیکه از بد حوادث به کور های دیگر آواره شده اند، از شادی های نوروزی محروم و به زنده گی ناشاد خود ادامه دادند.

این در حالی است که نوروز از سده های زیادی بدین سو با پوشیدن لباس سبز بهاری بر همه جشن های جهان فخر می فروشد و به گونه ی طبیعی شادمانی و خوشی را به انسان، طبیعت و جهان به ارمغان می آورد و جشن شگفتن ها شور های سرشار از هیجان را در دامان زیبای طبیعت برپا می دارد. نوروز آغاز شگوفایی ها و شگفتن ها و نماد اهورامزدایی و دگرگونی های ژرف در طبیعت است که پیام آور همدلی و هم آمیزی انسان و طبیعت بوده و جهان وارد یک تحول بزرگ می شود. روح شادی و طراوت در هستی می دمد و گلیم خمودی و خستگی های زمستانی را یک سره جمع می کند و روح شادی و طراوت را در هستی می دمد و نفخ امید های تازه را در صور زنده گی پف می کند. نوروز نه تنها نماد حیات است و برمصداق آیت قرآن مرده ها زنده می شوند و در تار و پود هستی حیات می وزد؛ بلکه برمصداق این شعر مولانا” بیایید بیایید که گلزار دمیده … بچرخید بچرخید که دلدار رسیده” یعنی در نوروز بهاری هستی و انسان در جنبش و مستی آمده و سرشار از هلهله و شور می شوند.

جشن نوروزی از ماندن در زیر سقف های در بسته ی رنگین و کاخ های مرمرین و ویلا های زمردین و فضا های تنگ و نفس گیر  به کلی بیزار و انسان را از زیر سقف های بسته و گلوگیر بیرون کرده و او را به دامن آزاد و بیکرانه طبیعت فرا می خواند. نوروز با فراخوان بزرگ نه تنها انسان ها را از خودی ها بیرون و به سوی طبیعت بیکرانه می کشاند؛ بلکه در لا به لای گل های مغرور صحرا ها خاطره های پارینه را زنده و آرزو های تازه ای برای انسان ها به ارمغان می آورد.

از همین رو است که نوروز در خط مخالف تمدن بشری قرار دارد؛ زیرا تمدن هر چه پیچیده تر و سنگین تر می شود، نیاز به پیشرفت و آینده نگری را بیشتر می سازد و اما نوروز بازگشت و باز شناخت طبیعت را در انسان حیاتی تر می سازد. بنا بر این نوروز برخلاف سنت ها و تمدن ها که دم به دم  رو به پیری و فرسوده گی دارند؛ برعکس هر روز جوان تر با شکوه تر رخ می نماید. نوروز نه تنها این عالم پیر را دگر باره جوان می سازد؛ بلکه جنگ دیرینه ای را که انسان ها از روزگار لائوتسه و کنفوسیوس تا زمان روسو و ولتر  به آن درگیر اند، به سوی آشتی می کشاند.

زمان هر از گاهی می خواهد با تیغ بیرحم خود گذشته و حال را شق کند و بدین وسیله میان نسل های گذشته و کنونی فاصله های هولناکی را بوجود آورد و نسل ها را دچار نوعی جدایی و از خودبیگانگی نماید. تنها سنت های نیک و فرهنگ پویا است که‌ در روند این سلاخی زمان قامت آرایی می کنند و حضور گذشتگان و گذشته ها را در پرده های ذهن ما دوباره حکاکی می کنند. تنها سنت های نیکو و فرهنگ متعالی است که بدور از چشم جلاد زمان معجزه آفرینی می کنند و روح ما را با روح نسل های گذشته پیوند می زنند و گویی آنان را در حضور ما و در کنار ما به تصویر می کشند. نوروز یکی از این سنت های زیبا و استوار معجزه آفرین است.

از همین رو است که ما با برپایی جشن نوروزی به گونه ای خود را در همه نوروز هاییکه تا کنون در سرزمین ما بر پا گردیده، حاضر می یابیم و در صحنه های روشن و تاریک آن تاریخ سرزمین ما گویی پیش چشمان ما ورق می خورد. این اندیشه ی سیال و پر از هیجان را در ما بیدار می کند که مردم این سرزمین هر ساله حتا نوروز را در همان سالی جشن گرفته اند که مهاجمان بزرگ تاریخ چون، سکندر مقدونی در سده های سوم پیش از میلاد چهره این خاک را به خون مردم ما رنگین کرده بود و گویی نوروز صدای سم اسپ های جنگاوران این سرزمین را در پشت دیوار های اسکندریه ی هریوا و جبل سراج در گوش های ما به اهتزاز درمی آورد. نه تنها این؛ بلکه صحنه های حماسی دیگری را در افکار ما تداعی می کند که چگونه  رزم آوران این سرزمین چه با شکوه و پرغرور از سنگر های نبرد از بلندای تخت استافیل( استالف) و کوه بند نشینان کاپیسا بر  مهاجمان مقدونی یورش می بردند. نه تنها این؛ بلکه نوروز آن روزگارانی را در خاطره های ما تداعی می‌کند که چگونه چنگیز مغل از صحرای کوبی پس از اشتباه ی محمد خوارزم و کشتار سفیران او بر خراسان آن روز هجوم آورد و چگونه جنگجویان او برای انتقام‌گیری از کشته شدن نواسه اش کودکان این سرزمین را در بامیان بر نوک شمشیر ها کشیدند و در هریوای آن روز چنان قتل عام کردند که تنها هفده تن از زیر آوار ها زنده بیرون شدند؛ اما باشنده گان این سرزمین با آنکه از سوی مهاجمان سلاخی می شدند، بازهم پیشا پیش به استقبال نوروز می رفتند و زخم های شان را با هوای نوروزی التیام می بخشیدند.

به همین گونه نوروز یعنی این پیر قصه گو و قصه پرداز رخداد های هجوم لشکریان اعراب را در پشت دیوار های بالاحصار کابل و جوانمردی و وفا به عهد رتبیل شاه را در برابر عهد شکنی یعقوب لیث و کشتار های وحشتناک ابو قتیبه را در سیستان و گردن زدن های قیس را با دو شمشیر در جوار شاه دوشمشیره ی کنونی در خاطره ها تداعی می‌کند که چگونه مردم ما با عبور از جاده های خونین بازهم به استقبال نوروز می رفتند. این پیر قصه گو با آنکه هر از گاهی با شمشیر های آخته ی زمان سلاخی می شود، باز هم از زیر خون و آتش سر بیرون کرده و با زبان بهاری پرده های دیگری از حوادث را به نمایش می گذارد و چون راوی صادق داستان سه جنگ انگلیس در قرن نوزدهم و تهاجم شوروی در قرن بیستم و حمله ی امریکا در قرن بیست و یک را به قصه می گیرد و با زبان بی زبانی بیان می‌کند که چگونه مردمان مصیبت زده و داغدیده ی این سرزمین جنازه بر دوش و با عبور از کوره راهان وحشتناک و جوی های خونین؛ اما با ایمان سرخ رنگ، خیمه بر افراشته و بازهم از نوروز بزرگداشت و هرچه با شکوه تر ازاین روز ملی و جشن باستانی استقبال به عمل می آوردند.

نوروز یک جشن تاریخی است و به هیچ دین و آیینی تعلق ندارد؛ زیرا نوروز مال طببعت و یک پدیده ی فرادینی و فراهویتی و یک سنت الهی در هستی است تا باشد که انسان ها با آمد آمد آن، هلهله ی نوروزی را بر پا کنند و با خواندن آهنگ " هله نوروز آمد" از این روز بزرگداشت به عمل آورند. نوروز در طول تاریخ چنان در هر عصری برای هر نسلی با شکوه قامت آرایی کرده است که بنا بر جاذبه های باشکوه ی آن پیروان هر دینی به آن تمسک جسته و حتا دین خویش را بر نوروز تحمیل کرده اند تا بدین وسیله بر عظمت و شکوهمندی و حقانیت دین خود مهر تایید بگذارند. این نشان می دهد که نوروز یک پدیدهء مستقل و فرادینی است و با آغاز زنده گی انسان در زمین رابطه دارد. باتاسف گروه های افراطی مانند طالبان و داعش و القاعده و ملا های قشری به گونه ی ناشیانه با نوروز اعلام دشمنی کرده و به جنگ با طبیعت برخاسته و بار دیگر به گونه ی عامدانه و جاهلانه از روی نافهمی و تعصب فتوای تحریم نوروز را صادر کردند. در حالیکه هر روز روز خدا است و انسان ها حق دارند تا از هر روز به بهانه های مختلف بزرگداشت به عمل آورند و به زنده گی خود شور و شادی و طراوت ببخشند؛ زیرا نوروز ریشه در تاریخ و در فرهنگ چندین هزار ساله ی سرزمین ما دارد و جشن نوروز از گذشته های دور بدین سو در سرزمین های وسیعی از خراسان تا قفقاز، سوریه، عراق، خلیج فارس و رود سند برگزار می شد و درفش سبز نوروزی بر بلندای هندوکش، بابا، البرز و دماوند به پهنای سرزمین های واقع شده میان آمو و رود سند و نیل بال افشانی می نمود و هنوز هم می نماید.

نوروز نه تنها وابسته به یک حوزهء تمدنی و فرهنگی از فرغانه تا هند و از عراق تا کاشغر است که امروز در اثر مهاجرت ها به جشن جهانی بدل شده؛ بلکه نوروز به یک حوزهء وسیع جغرافیایی نیز تعلق دارد که در گذشته ها کشور های آسیای میانه ، آذربایجان ، عراق، ایران و افغانستان را در بر می گرفت و تا سیکیانگ چین بعنی ترکستان شرقی امتداد داشت که به نام ایران یاد می شد.در آن زمان افغانستان و قسمتی از ایران به نام خراسان یاد می گردید. به بخش های از ایران فارس و به قسمت های از عراق، عراق عجم گفته می شد. این حوزه شهر های بزرگی را از بلخ تا سمرقند، بخارا، بغداد، قونیه، سیستان و فارس دیروز و ایران امروز را به قول شاهنامه در بر می گرفت و مردمان سرزمین های افغانستان، تاجکستان، ازبکستان، ترکمنستان، ایران، بخش هایی از هند و پاکستان، ترکیه، عراق و حتا سوریه از نوروز بزرگ داشت به عمل می آوردند. هنوز هم در دوازده کشو شامل این حوزه از این روز بررگ داشت به عمل می آید و در بسیاری از این کشور ها در این روز رخصتی رسمی می باشد. مقام های تاجکستان نوروز را جشن هویتی تاجکان می خوانند؛ اما از لحاظ تاریخی و فرهنگی نوروز یک روز فراقومی است که زیر چتر فرهنگ های گوناگون در کشور های مختلف از آن بزرگ داشت به عمل می آید. چنانکه نوروز در فرهنگ های گوناگون از اوستایی تا زردشنی، بودایی، برهمنی و بالاخره  اسلامی رسوب کرده تا به زمان ما رسیده است. فقهای آگاه از این روز  بزرگداشت به عمل آورده و از حرمت آن  سخن نگفته اند. ملا های قشری با پیروی از شماری عرب های متعصب با این روز ابراز مخالفت می کنند. در حالیکه عرب ها با مخالفت با این روز خواسته اند تا بدین وسیله خراسانی ها را هتک حرمت کنند که این برخاسته ار عصبیت آنان است.

نوروز پیشینه ی چند هزار ساله و حتا پیش از ظهور دین زرتشت در منطقه را داشته است. جشن نوروز و مهرگان چنان از عظمت خاصی برخوردار بوده که در بستر تمامی ادیان از اوستایی تا اسلام حضور با شکوهء خود را در طول تاریخ حفظ کرده است. شگفت آور این که حتا فراتر از قلمرو های جغرافیایی جایگاه اش را در قلب مردمان باز کرده است. چنانکه بربنیاد گواهی تاریخ جشن نوروز در جهان اسلام پس از آریایی ها  و ساسانی ها و بعد از آن اموی ها و عباسی ها و سامانی ها، سلجوقی ها ، غزنوی ها، غوری ها و عثمانی و بابری ها خیلی باشکوه برگزار می شد. جشن نوروزی چنان از شکوهء خاص برخوردار بوده که حتا در بسیاری دوره ها تحت نام های گونانگون رنگ دین و مذهب مسلط را به خود گرفته است و از این روز در پیوند با شخصیت های بزرگ دین و مذهب حاکم بزرگ داشت به عمل می آمده است. هرچند نوروز برای عربستان آن روز یک پدیده ی بیگانه بود؛ اما پیامبر و یارانش هیچ  گاهی با سنت های احسن مردم مخالفت نکرده اند و حتا به تخریب عبادت گاه های آنان نپرداخته اند. تخریب نشدن بت های بامیان(شهمامه و صلصال) که عبادتگاۀ بوداییان بود، نمونه های مهم در این زمنیه به شمار می رود. با تاسف که قامت های با شکوه ی بودا بوسیله ی طالبان، این نوکران آی اس آی در دشمنی با هند، به زمین افتاد.

نوروز بنا بر عظمت تاریخی آن به عنوان میراث فرهنگ معنوی بشری در سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی سازمان ملل یا یونسکو به ثبت رسیده است و مجمع سازمان ملل جشنن نوروز را در سال ۲۰۱۰ به رسمیت شناخت. نوروز هر سال از سوی ۱۲کشور افغانستان، ایران، تاجکستان، آذربایجان، قزاقستان، قرغزستان، ازبکستان، ترکمنستان، هند، پاکستان، عراق و ترکیه با حضور رییسان و نماینده گان سازمان های بین المللی و سفیران و دیپلومات های مقیم برگزار می شود. بنابراین نوروز پیوند دهنده ی فرهنگ ها و تمدن های گوناگون بوده و این گوناگونی ها را در بساط سبز و زیبای طبیعت همرنگ و هم داستان می سازد.
با تاسف که هنوز بر پشت و پهلوی این پیر نوروزی کوله باری از رنج های بی پایان سده های گذشته سخت سنگینی دارد و دشواری های دست و پاگیر آن چون کابوسی بر افق زیبای آن خودنمایی دارد؛ بی آنکه شانه های این پیل نوروزی از آن ماجرا های خونین و سنگین تاریخی اندکی سبک گردد؛ برعکس، در کشور برباد رفته ی من دامنگیر افراطیت و سیاه اندیشی و کوتاه نگری های قبیله ای و آمیخته با تعصب دینی گروه ی طالبان شده است. آنهم تعصبی که فراتر از نوروز همه چیز را فراگرفته، بساط زشت و پر از خشونت خود را بر روی همه چیز پهن کرده و همه ارزش ها را مورد حمله قرار داده است. حمله ی خصمانه و ضد انسانی و ضد ارزشی که نهال امید را در دل های مردم افغانستان و بویژه در قلب های مجروح زنان و دختران این کشور خشک گردانیده است. عصبیت و تنگ نظری طالبانی نه تنها حق کار و حق آموزش را از زنان و دختران مظلوم افغانستان گرفته؛ بلکه شادی ها و خوشی ها و امیدواری های آنان را برای زنده گی نیز از آنان گرفته است. طالبان چنان فضای زنده گی را برای مردم افغانستان و بویژه برای زنان و دختران این کشور تنگ ساخته اند که حتا نوروز شاد و دل آسا را برای آنان به روز ناشاد و افغانستان را به غم گین ترین کشور جهان بدل کرده اند. طالبان نه تنها این روز را رسمی اعلان کردند؛ بلکه مانع رفتن مردم به تفریحگاه های سنتی مانند، گل غندی پروان و کارته سخی، شاه شهید و شهدای صالحین کابل شدند. طالبان با اسلام دیوبندی و حقانیه ای آمیخته با افکار قبیله ای چنان اسلام خشن و ضد انسانی و ضد ارزشی را به مردم افغانستان تحمیل کرده اند که حق کار و حق آموزش و حق زنده گی و حتا حق خوشی را در خانه های آنان از آنان گرفته اند. باتاسف که دختران و زنان بیشتر در تیررس طالبان قرار دارند و بیشتر از مردان خود را آسیب پذیر می دانند. چنانکه بسیاری از دختران و زنان در کابل به امراض شدید روانی دچار شده و حتا شب ها را تا صبح با ترس و وحشت سپری می کنند. این ترس و وحشت در واقع بار گرانسنگی بر دوش نوروز است و باآنکه دشنه ی زمان هر آن می خواهد، آنرا سلاخی کند و شق نماید تا از حافظه ها پاک شوند؛ اما سنت نوروزی چنان پیوند معجزه آسا به آن می زند که از تاراج زمان درامان می ماند. نوروز این رنج های بی پایان را در حافظه ی خود حفظ کرده و به نوروز های آینده انتقال می دهد و در معرض داوری تاریخی قرار می دهد تا چهره ی زشت و سیاه ی طالبانی نه تنها در نوروز آینده؛ بلکه در نوروز های پسینه نیز رخ بنماید.

سال نو خورشیدی را نه تنها بمثابه ی یک تغییر و دگرگونی بزرگ در طبیعت و آغاز حیات دوباره ی آن؛ بلکه بحیث آغاز جدید زنده گی انسان دردمند جامعه ی ما به فال نیک گرفته و آرزومندم که تغییر نوروزی سبب تحولات عظیم در جامعه ی ما شود و به کینه ورزی و دشمنی های گروهی و قومی و مذهبی در کشور نقطه ی پایان گذاشته شود. امید وارم که سال جدید سال صلح و صفا و همدلی ها و پایان رنج های بی شمار مردم افغانستان باشد و خورشید رستگاری از پشت ابر های سیاه سیطره ی زن ستیز و آموزش دشمن طالبانی بتابد. هرچند هنوز در جاده های کابل طالبان زوزه کشان بر زنان و دختران مظلوم این شهر پرسه می زنند؛ اما در کوه پایه های هندوکش و بابا شور زنده گی نمرده است و در افق زیبای کابل نور امید می درخشد. زود است که ناقوس غلبه ی اهورامزدا بر اهریمن در سراسر کشور به صدا درآید و نفخ امید بر دل های پردرد مردم ما بدمد و روح شادی و امیدواری به آینده ی درخشان در قلب های شان موج بزند تا هرچه زودتر جای یاس و نامیدی را آرزوی به زیستی پر کند و هلهله نوروزی و جشن جمشیدی مردم ما مبدل به جشن شکوهمند صلح سراسری و پایدار در کشور شود تا باشد که امید ها برای زنده گی بارور و شگوفا گردد تا مردم ما بجای ابراز خشم و نفرت بر یکدیگر، همدیگر را صمیمانه و بی ریا به آغوش بکشند و قلب های خود را بر روی یکدیگر صادقانه بگشایند. یاهو

3-24

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت