عبدالوکیل کوچی

 

من وتو

چرا صدایما را جها ن نمی شنود

برای آنکه من و توهنوز ما نشدیم

چرااسیر نفاقیم و رنج  بازیها  ؟

زهم جدا وز تقصیر خود جدا نشدیم

جهان یکی شد ما را فدای تفرقهساخت

وما به قبضه ی آن ،ازدویی رهانشدیم

همه روانه ی یک راه واحدیم ولیک

به پایهمسفريبا هم آشنا نشدیم

به قاره قاره ی دنیا چو دانه ی ارزن

هنوز پاش وپراگنده ،جا بجا نشدیم

درین فضای تب آلود ودرد بیدرمان

برای  زخم  دلی  مرهم و دوا نشدیم

به اوج  شورش گرداب وموجتوفانها

طنین ساحل ،کشتیونا خدانشدیم

به پیش خودهمه چیزیم بر رخیاران

ولی بچشم جهان شرح برملا نشدیم

بزعم خویش همش حق بجانبیم ولیک

زحرف بی عمل  خویشتن  رها نشدیم

نگشت حاصل ماچیزی از وجوه زبان

که از حقیقت  عمق  دل همصدا نشدیم

چه شد پیامد خود محوری ودوری ها ؟

که باز هم به ره خویش  پا به  پا نشدیم

بیا که دوری ما شرم ننگ تاریخ است

یکی شویم به اصولی که تا حالا نشدیم

درین ستمکده بازی جنگ چهل ساله

هزار ساله شود تا من و تو ما نشویم

عبدالو کیل کوچی

 

 

 

چشم براه وحدت

چشمم براه وحدت پیوند وهمدلی

جانم فدای وحدت وصد ق یگانگی

مردم در آتش اند گروگان اجنبی

بهرنجات درچه ؟ طرح گزینه یی

در کشتی شکسته بگرداب مدهشیم

اندر میان تهلکه موج سرکشیم

کرزنده گی بقیمت پامال وحدتست

صدبارمرگ بهترازننگ زنده گی

مردی اگر به قیمت نفی تعهداست

نفرین بهمچوغیرت تزویرمردمی

قولعمل اصول وطنپروریماست

ننگست اگرکه عهدببندی وبشکنی

برخیزچشم مادرمیهن براه ماست

با وحدتی که ثبت بتاریخ میهنی

باعرض حرمت وکیل کوچی

 

 

وحدت

ای دوستان تا بکی ازهم جدا رویم

خیزید تا با قافله ها پا بپا شویم

در تنگنای جنبشتوفان آتشین

با وحدت ومبارزه ،همصدا شویم

من با توتابکی توومن گفته میرویم

آیید تا به محور اندیشه ما شویم

دی هرچه بودتجربه ی روزگار ما

امروزدین وحدت خود را ادا کنیم

جنگ زبان قوم نژادی برای چی؟

جهلغرورخودمحوریرا رها کنیم

وحدت ضمانتیبقا و توان ماست

مگذار کز نفاق دویی  زیر پاشویم

مردم زبینوایی زمینگیر گشته اند

فکری نموده بررفع آن همنواشویم

تا کی بحال کشته وبیمارگریه کرد

همت کنید رنج غمی را دوا شویم

برسوختگان ،در آتش جنگ نیابتی

درمان درد داروو آب بقا شویم
با اتحاد همدلی و فکر باهمی
بازوی پر توان بهدفع بلا شویم

با  ا تحاد و حد ت  و همبستگی  ما

از آرمان پاک وعدالت دفاع کنیم
عبدالوکیل کوچی

 

 

 

عید قربان در ماتم قربانی

 

باز کویند که عید قربانست

لیک چشم سحر بگریان است

اثری نیست از دمیدن صبح

روز چون شام بینوا یانست

باز گویند عید روز خوشست

رسم و آیین هر مسلمانست

این ‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍بجا است لیک بینم کاش

که همه مست شاد خندانست

درکنار شهید غرقه بخون

پس چه عیدکه دل بگریانست

عید دارا  وخوان رنگارنگ

از نمایش همه چراغانست

آنطرف مرگ طفل بیمادر

از نبود دولقمه ی نانست

برخی ازحاجیاننمایش حج

مست از خون مستمندانست

این چه عیدست بنام قربانی

قتل آدم بجای حیوانست

بازهم با تمسخر تبریک

روزغم را که غم نمایانست

لیک امید وار خواهم بود

بهر عیدی که بر همهکانست

عبدالوکیل کوچی

 

مادر مهربان

مادر بنا ی هستی وپیدایشم تو یی

بنیاد آفرینش  و آسایشم تویی

مادرتویی عزیز ترین گوهرجهان

خورشید زنده گانی پرتابشم تویی

مادرپس ازخدا، پیُسرنوشت من

آن  اولین معلم  خوانشم تویی

دادی دروس مکتب انسانیت مرا

سرچشمه ی اندیشه ودانشم  تویی

از مهر مادرانه وسوزان ما دری

شمع فروغ پرور رسا نشم تو یی

مادر امید زنده گی تکیه گاه من

مهد حیات و همدم آرامشم تویی

قربانی و مبارزه آموختی به من
درراه رزم  قوت رزمایشم تویی

در موج پر تلاطم توفان زنده گی

کشتی ونا خدا ی همایشم تویی

درآب خشکه یاکه باوج فضاروم

نیروی پر گشایی وپیمایشم تویی

مادربهشت زیرقدمهای پاک تست

دریای فیض رحمتنیا یشمتویی

قهر توعین مهربرفع خطایم است

دست دعا ومظهربخشا یشم تویی

نام  شریف مادرمانجاودانه باد

تا زنده ام  موجب ستا یشم  تویی

باعرض حرمت

عبدالوکیل کوچی

 

 

 

روز جهانی زبان پشتو مبارک

بحث سخن ازمقطع تاریخ زمان است

شرح قلم ازصفحه فرهنگ زباناست

این روز زبان،روزشریفانه ی پشتو

یکروزشکوهمند دل انگیزوعیان است

پشتو،  چه شریفانه زبانیست زمردم

درواقعیت اش ، رابطه یآدمیانست

اندیشه جمعی همه پیوندزبانهاست

زیراکه زبان وسیله حرف بیا ن است

هرجا که بودهمدلی و وحدت ویاری

این رابطه محکمتر وبهترززبان است

در ذات خود انسان زبانیست جهانی

انسانیت این مظهر پیونددلان است

آدم،  پدری مشترک جمله زبانهاست

حرف اولین اش ادب کل جهان  است

تقسیم زبانونسب قوم جفا  هست

آیید بوحدت ، که زبان همگان است

عبدالوکیل کوچی

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت