حاکی خاور
نیایش بر «زبان پارسی»
مردمان «پارسیزبان» بیشتر به «زبانعربی» به دنیای الهی میروند، ایشان یک مشت دعاهای «عربی» را در دفترچه یادداشت خویش ثبت کردهاند که از معنای آنها بویی به مشام شان نمیرسد، اما آنها را طوطیوار زمزمه میکنند. در حقیقت ایشان به مانند انسان جنزده میمانند که سخنانی زیادی میگوید، اما خودش نمیداند. ایشان هیچ زمانی «خداوند بزرگ» را درست درک نمیکنند، در بحر نیایش او غرق نمیشوند؛ زیرا ایشان اصلن نمی دانند که چیمیگویند. برای همین بود که بزرگانی کوشش کردند تا انسانها «خداوند بزرگ» خود را به زبان خویش نیایش کنند. امام ابوحنیفه-درود بر ایشان- گفته بود: خواندن نماز به «زبانپارسی» درست است. این مرد عرشنشین «خداوند بزرگ» میخواست، تا مردم خوبتر «خداوندبزرگ» را درک کنند، درستتر درد دل خود را با او بازگو کنند. بسیاری، گفته اند امام ابوحنیفه- درود بر ایشان- بخاطر نماز به زبانپارسی را درست دانسته است، که او عاشق «خداوند بزرگ» بوده و نظم «زبانعربی» او را از درک کردن پختهتر «خداوند بزرگ» دور نگه میداشت. پس باید دانست که امام ابوحنیفه-درود بر ایشان- میخواسته مردم به زبان خود، «خداوند بزرگ» خویش را نیایش کنند.
زیرا «خداوند بزرگ» همهی زبان های دنیا را میداند و از همه قبول میکندـ او مثل انسانها عاجز نیست که فقط یک زبان را یاد داشته باشد و نتواند به زبان های دیگر صحبت کند و یا حرف ایشان را نفهمد. در این مورد عطار نیز از قافله پس نمانده و بیشتر به زبان خود «خداوند بزرگ» خویش را نیایش و ستایش کرده است.پشت «زبان عربی» آستین بر نزده است. خواجه عبدالله انصاری نیز بیشتر توسط «زبان پارسی» با «خداوند بزرگ» خویش نیایش کرده است. در حقیقت این اشخاص هستند، «خداوند بزرگ» خویش را جاندارتر درک میکنند، در زمان گپ زدن، از عمق دل لذت میبرند، از راز و نیایش خود با «خداوند بزرگ» خویش کیف میکنند. زیرا ایشان میدانند به زبان خود، به خداوند خویش چه میگویند، از آن، چه میخواهند، به آن چه فرمایش میدهند. در این راستا مناجاتنامه های این شخصیت خیلی قابل ستایش است. گذشته از همه، مرد برزگ تاریخ، ابر قدرت معنویت، موج خیز دریای تصوف، بحر، خدا شناس و خدا پرستی، عارف واقعی، کسی که در ستایش او چنین سروده شده است.
من چه گویم وصف آن عالی جناب!
نیست پیامبر ولی دارد کتاب!
خیلی راه بلندی را پیموده و در اوج بزرگی رسیده است، حضرت «مولانای بلخی» این بزرگ مرد تاریخ «خداوند بزرگ» خویش را به زبان خود، تعریف کرده است. به زبان ساده با «خداوند بزرگ» سخن گفته است. به زبان خود به قله های معرفت رسیده است. او بیشتر راز خویش را با خدا خویش به زبان مادری خود انجام میدهد.
هدف از این نوشته این است، که برای بسیاری فهمانده شود که راه رسیدن به خدا تنها «زبانعربی» نیست. سخنی مشهوری است که میگویند:«راه های رسیدن به «خداوندیزرگ» به اندازهای شمار انساتهاست» انسان میتواند از طریق زبان های دیگر نیز به معرفت الهی برسد. اگر به «زبانعربی» همراه «خداوند بزرگ» راز و دعا کند، در صورتیکه معنای آن را درک کند، خیلی بهتر است؛ اما اگر معنای آن را نداند و فقط نظم آن را زمزمه کند، برایش سودی ندارد. پس چه زیباست، با زبان مادری خود، همراه آن ذات پاک صحبت نمود، به زبان خویش او را نیایش کرد. مولانا به زبان مادری خود به آن نیایش میکند. از همین رو است که دل او در هوا معشوق خود پر پر میکند در حالیکه کسانی که سال های دعاهای عربی زمزمه کردند و معنای آنها را نمیدانند، به هیچ قلهی معرفت نرسیدند. مردم باید به زبان مادری خود به دنیای الهی سفر کنند، به زباندل با آن گفتگو کنند، زیرا انسان باید بداند که با خالق خویش چه میگوید. از معشوق خود چه میخواهد، به «خداوند بزرگ» چه رازی دارد.
انسانها به زبان ساده به «خداوند بزرگ» تماس بگیرند، از پیش خود دعا بسازند، عشق و ترس خود را به زبان ساده و روان به خالق خویش پیشکش کنند. راه دیگر این است که دعا های عربی به نیایش های پارسی تبدیل شوند. یا اینکه معنای آن را بدانند حداقل بدانند با خدای خویش چه میگویند. نه اینکه مانند دانشجوی «پارسی زبان» باشد که با دانشآموز عربی سرخورده باشد، که از عربی هیچ چیزی نداند. اگر دانشآموز دشنام هم بدهد، دانشجو فکر میکند که آن شخص قرآن کریم تلاوت دارد.
فرستنده: محمدعثمان نجیب