حاکی خاور
فرستنده: محمدعثمان نجیب
مقایسه «مثنوی» با قرآن کریم
بخش نخست
مولوی، انسان عجیبیست،
پیامبر نیست؛ ولی کتاب پیامبرانه دارد.
مولوی، پیامبر نبود؛ اما کلامش شور و حال پیامبرانه داشت، در سیمای کلامش بوی پیامبری موج میزد. او با سرودن ابیات عارفانه و کتابِ جانداری به نام «مثنوی» پیامبر وار قدم گذاشته و سبب شد تا کتابش لقبِ «قرآن پارسی/فارسی» را به خود جذب کند.چه زیباست این سروده: مثنوی و معنوی مولوی. هست قرآن بر زبان پهلوی. مولوی با وجود اینکه بشر بود، پیامبر نبود، اما از انسان های دیگر متفاوتتر حرف میزد، جاندار تر مینالید، کلامش شور و حال داشت، نسبت به مردم سخن پرزورتر میگفت، سخن پر زرق و برق. رابطهی زیبای با خدا داشت، میگن، شوق عاشقی با خدا در سر داشت. او کتابی آورد، همسری با کتاب پیامبران میکرد. در وصف وی شاعر میگوید:
من چه گویم وصف آن عالی جناب
نیست پیامبر ولی دارد کتاب.
درست مولوی کتابی آورد که بدون شک در آن دست خدا دخیل بود که بارها خودش تکرار میکرد:«من میخواهم خموش باشم؛ اما یک نیروی درونی نمیگذارد آرام باشم و مرا وادار به زمزمهی ابیات میکند». این کتاب به «قرآن پارسی» زبانان شهرت یافت. با وجود اینکه مولوی پیامبر نبود و هیچگاهی هم ادعای پیامبری نکرد؛ اما کتابی داشت که با کتاب پیامبران همسایهگی میکرد. کتاب مولانا شباهت های زیادی با قرآن دارد، که میتوان به چند مورد آن اشاره کرد. یکی از اوصاف قرآن چلنج است.«قرآن کریم» گفت: بشر به مانند آن آورده نمیتواند، قرآن کریم تمام انسانها را به مبارزه میطلبد و چلنج میدهد که تا ابد هیچ کسی توان ندارد تا مثل آن بیاورد، مثنوی نیز در این راستا کتابیست که تا هنوز مثل آن کسی نیاورده است. این در حالیست که "مولانا" هیچ زمانی اعلام چنین مبارزهی را نکرده است. در زبان پارسی شاعران و ادیبان زیادی رفت و آمد کرده و کتاب های زیادی هم نوشته اند؛ اما اثر هیچ کدام ایشان مانند کتاب مولوی پر قوت به چشم نمیخورد.
ویژگی دیگر «قرآن کریم» جاودانگی آن است. قرآن کریم کتابیست که با گذشت چندین سال هنوز جدید است، کتابیست که کهنه و پوسیده نمیشود تا دنیا عمر دارد آن هم نو میماند. برای اینکه عقل بشر کامل شده بود، خداوند-جلجلاله- پیامبری فرستاد و به او کتابی داد تا مردم را تا آخرین نقطهی راه راهنما باشد، کتابی داد تا در هر شرایطی به رویداد های جدید و پرسش های جدید، پاسخگو باشد. برای همین است، از نزول آن بیشتر از چهارده قرن میگذرد، اما هنوز جوان است، آماده است هر پرسشی را پاسخ دهد. هنوز مریدان زیادی دارد، لفظ قرآن به گونهی است که در هر زمان تحت هر شرایطی میتوان از آن استفاده متفاوت داشت. از یک لفظ میتوان چند معنا فهمید، در یک زمان به گونهی می توان آن را تفسیر کرد و در زمان دیگری میتوان معنای دیگری از آن گرفت، چه معلوم شاید مخالف معنای اول باشد. بر خلاف کتاب های دیگر که در تمام شرایط و زمانها یک معنا از آن گرفته میشود و بزودی کهنه میشوند، فرسوده میشوند، بیشتر از یک قرن تاب نمی آورند.
در این میان مثنوی نیز کتابیست، با گذشت بیش از چند قرن شور و جوانی دارد، کهنه نشده، هر کس او را میخواند پیام جدیدی میگیرد، پیام های نو زیاد دارد، مریدان و عاشقان وی شرح ها و تفسیر های بر آن نوشته میکنند، چند قرن شده عاشقان زیادی دارد. جاودانه به چشم میرسد، سال های دیگر دوام میآورد. روز به روز عاشقان او بیشتر میشوند.«قرآن کریم» رهنماست برای انسانها. مثنوی نیز کتابیست که تا هنوز زیادی را رهنمایی کرده است، دستان زیادی را گرفته است.
در نتیجه باید گفت "مولانا" با وجود اینکه پیامبر نبود ولی انسانها چند قرن است که او را به عنوان راهنما قبول دارند، کتابش را عاشقانه دوست دارند. با وجود اینکه نمی توان کتاب او را همسان با کتاب های پیامبران شمرد ، یعنی نمی گفت او مانند قرآن است و یا با قرآن یکی است، اما خیلی هم از قرآن کم نیست. مشترکات زیادی با قرآن دارد.
ادامه دارد..