معرفی کتاب؛ “روایات طالبان: کاربرد و قدرتِ داستان ها در جنگ افغانستان”
روایات طالبان: کاربرد و قدرتِ داستان ها در جنگ افغانستان
نویسنده: توماس اچ جانسون
ناشر: انتشارات دانشگاه آکسفورد؛ (۱ فوریه ۲۰۱۸)
زبان: انگلیسی
۳۳۶ صفحه
در ابتدا و پیش از بررسی مباحث کتاب، سوالی که ذهن مخاطب را به چالش کشیده، تصویری کلی از موفقیت نسبی طالبان در برابر آمریکا را مطرح می سازد آن است که “چرا طالبان در انتقال پیام های خود به مردم افغانستان، بسیار مؤثرتر از ایالات متحده، دولت وقت افغانستان و متحدان آنها عمل کرد؟” نویسنده با نگارش کتاب خود در پی پاسخگویی به این سوال برآمده و می توان گفت کتاب حاضر بر اساس سال ها تحقیقات میدانی و ارزیابی صدها منبع مهم و اصلی، در پی بررسیِ عملیات تبلیغی و روایت های مربوط به شورشیان افغانستان به ویژه طالبان افغانستان و نهایتا چگونگی پیروزی طالبان در جنگ اطلاعاتی فی مابین برآمده است. پاسخی که در رویکردی کلی و مختصر ارائه می شود آن است که پیام های طالبان که در پوششی از جهاد کادو پیچ شده، به نحوی هماهنگ، هم با هدف و هم با مخاطبِ آن هدفِ مد نظر مرتبط و همسو گشته اند. از سوی دیگر اما، ایالات متحده و متحدانش در کابل، مرتکب خطای محاسباتی و اشتباهی اساسی در روند پیام رسانی شدند و از ارائه روایاتی که موجب تعامل با مخاطبان هدفشان شده یا حتی مسبب ایجاد بستری از درکی درست می شد، ناکام بودند. توماس جانسون، نویسنده کتاب حاضر، به طور سیستماتیک به توضیح و تبیین این مسئله می پردازد که، چرا ایالات متحده در جریانی از “نبرد روایات” در افغانستان شکست خورد و همچنین استدلال می کند که علی رغم برتری متعارف و تکنولوژیک ایالات متحده، این شکست به قیمت شکست در کلیتِ جنگ تمام شد. شایان ذکر است که این کتاب در سال ۱۳۹۸ توسط فردوس کاوش به زبان فارسی و با عنوان “روایت های طالبان نقش اطلاع رسانی و فرآورده های تبلیغی در جنگ افغانستان” برگردان شد. لیکن در اینجا به بیان کلیت کتاب از دیدگاه نویسنده اصلی و طرح مقدمۀ آن پرداخته می شود.
اما نویسنده در پیشگفتار کتاب بحث را با ورودِ خود به جریانی از اتفاقات پیوند خورده با افغانستان آغاز می کند. بدین ترتیب که به گفتۀ جانسون، در اواسط سپتامبر سال ۲۰۰۱، دفتر وزارت دفاع ایالات متحده از وی خواست تا در تدوین کمپین اولیه “عملیات تبلیغی (IO)” ایالات متحده (پیام رسانی و تولید محتوایی تبلیغاتی) در آماده سازی برای حمله به افغانستان مشارکت و مساعدت کند. در ابتدا هدف سیاست اعلامیِ این حمله تعقیب و نابودی القاعده، یعنی عاملان حملات ۱۱ سپتامبر به ایالات متحده بود. اما این هدف اولیه به طور قابل توجهی در طی جنگ افغانستان تغییر کرد و تمرکز اصلی بر نابودی طالبان و نیز پروسۀ ملت سازی قرار گرفت. بدین ترتیب نویسنده عزم خود را برای انجام تحقیقات بر روی روایاتی جزم نمود که اعتقاد داشت به بیانِ “داستان هایی” از چرایی حملۀ ارتش آمریکا به القاعده و طالبان در افغانستان کمک خواهد کرد. در همین راستا جانسون به تدوین روایاتی نیز علاقمند بود که به نحوی هوشمندانه و ظریف با مردم این کشور پیوند داشت.
آنگونه که نویسنده به خاطر می آورد، وی برای اولین بار در اواسط دهه ۱۹۸۰ در دوران اشغال شوروی به افغانستان سفر کرده بود و در طول سال ها نیز لذت دیدار و ملاقات با بسیاری از افغان ها، اعم از مردم روستایی و شهری، در سفرهای متعددم به این کشور را داشت. بدین ترتیب در رابطه با کشور افغانستان و مردم آن دانشی نسبتا کلی داشته است؛ لیکن به گفتۀ خود او، ندانستن ماهرانه زبان مردم مانع درک عمیق ساختاری از جنبه های خاصی از کشور، فرهنگ و مردم شد. همچنان که جانسون از سرعت سردرگم کننده ای که در وزارت دفاع برای آماده سازی عملیات پیش روی ایالات متحده برای افغانستان در حال انجام گرفتن بود، شگفت زده و متعجب بود. بدین ترتیب به اعتراف نویسنده، وی تقریبا از حجم زیاد و تنوع نظرات بیان شده در مورد “بهترین” راه برای توضیح اقدامات آتی خود برای مردم افغانستان گرفتار شده بود و از دیگر سو نیز در برابر فقدان اطلاعات دقیق و ظریف و اساسی در بین رهبران نظامی و پرسنل دفاعی در مورد کشور و مردمی که ایالات متحده قصد حمله به آنها را داشت، آماده نبود. از نظر نویسنده، کاملا واضح و آشکار بود از زمانی که ایالات متحده به حمایت قابل توجه خود از مجاهدین افغان و جهاد ضد شوروی آنها (بزرگترین برنامه مخفی اطلاعاتی در تاریخ ایالات متحده) و هدف ایالات متحده برای “خونریزی” شوروی در یک دهه قبل پایان داده بود، دولت آمریکا بیشتر میراث اطلاعاتی و اطلاع رسانی خود در مورد افغانستان را از دست داده بود. علاوه بر این، عقب نشینی نهایی هر دو “ابرقدرت” (آمریکا و شوروی) در حمایت از افغانستان، خلاء قدرتی را ایجاد کرد که ارتش پاکستان سعی داشت با استفاده از دستورات اطلاعاتی خود در جهت حمایت از تلاش مجاهدین در سرنگونی دولت افغانستان پس از شوروی، از آن بهره برداری کند.
بدین ترتیب نویسنده با اذعان به فاکتورهایی از اهمیت نسبی جامعه پشتون در اداره کشور گرفته تا تعصبات نخبگان افغان کابلی و ترتیبات و آرایش شکل گرفتۀ اتحاد شمال؛ از نبود اطلاعات به روز و مرتبط در مورد افغانستان در نهاد وزارت دفاع و همچنین رهبری نظامی متعجب بود. اما جانسون خود را با بسیاری از منتقدان همسو و موافق می دید که معتقد بودند پس از خروج شوروی افغانستان در ژانویه ۱۹۸۹، ایالات متحده نیز اساسا این کشور را رها و فراموش کرده است. و این تأثیر قابل توجهی بر نحوه رویکرد ایالات متحده به کمپین اطلاع رسانیِ اولیه خود در افغانستان داشت. به گفتۀ وی، جالب آن بود که در حین کار بر روی این کمپین تبلیغی اولیه برای افغانستان، به وی گفته شد که قرار بود عملیات هوایی اولیه علیه القاعده و طالبان در روز چهارشنبه ۳ اکتبر ۲۰۰۱ آغاز شود؛ هرچند به خاطر عدم آماده سازی به موقع دستور کار بخش تکآوران/کماندوها، شروع جنگ تا یکشنبه ۷ اکتبر ۲۰۰۱ به تعویق افتاد. به گفتۀ نویسنده، از آنجایی که در آن زمان طالبان تقریبا به طور انحصاری پشتون بودند، جانسون معتقد بود که کلید تلاش های تبلیغاتی ایالات متحده بایستی در جلب اعتماد و اطمینان پشتون ها باشد و وی به ویژه پشتون های روستایی را انتخاب کرد که انتظار می رفت در نهایت در کمپین ایالات متحده علیه القاعده و طالبان نقش محوری داشته باشند. چراکه به نظر وی، کلید کارزار تهاجمیِ موفقیت آمیز در عملیات تبلیغی افغانستان، جداسازی جمعیت پشتون روستایی از طالبان و سیاست های سختگیرانه آنها بود. پس به باور جانسون، بهترین راه برای از بین بردن القاعده و طالبان این بود که آنها را از روستاییان افغانستانی عادی “جدا و غیر مرتبط” ساخت. چراکه به عقیدۀ جانسون، طالبان نشان دهنده نسخۀ بدلی یا تحریف شدۀ زندگی سنتی روستایی پشتون ها بود.
در حالی که طالب از زمانی که اسلام در قرن هفتم به منطقه افغانستان امروزی معرفی شد، هرچند عنصری مهم در جامعه بود، اما آنها هرگز یک نهاد سیاسی رسمی نبودند. طالبان بعدها به بخش بسیار مهمی از بافت اجتماعی افغانستان تبدیل شدند و مدارس دینی، مساجد، زیارتگاه ها، و خدمات مختلف مذهبی و اجتماعی را اداره و در مواقع لزوم به عنوان مجاهدین خدمت می کردند؛ اما تا سال ۱۹۹۴ هرگز نماینده یک جنبش سیاسی آشکار در افغانستان نبودند. ضمن آنکه اکثریت قریب به اتفاق نیروهای خرد یا رده پایین طالبان اگر نگوییم تمام عمر خود، اما اکثر آن را در کمپ های پناهندگان در پاکستان زندگی کرده و بسیاری از آنها هرگز مدت زمانی را در یک روستای افغان سپری نکرده و با بسیاری از جنبه های کلیدی سیاست و فرهنگ روستاهای روستایی افغانستان از جمله پشتونوالی آشنا نبودند. به باور جانسون، خشونت جنگ داخلی افغانستان پس از خروج ابرقدرت ها از افغانستان، و جنایت مجاهدین فرضی تبدیل به جنگ سالارانی شد که بین سال های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۴بر مردم خسته از جنگ افغانستان تجاوز و غارت کرده و نهایتا مسبب آرایش سیاسی طالبانی شدند که نه تنها واکنشی به جنگ سالاران جنایتکار بوده، بلکه نماینده یک جنبش اسلامگرای مرتجع دیوبندی به شمار می رفتند. بسیاری از رهبران و سربازان اولیه طالبان در حزب یونس خالص، حزب اسلامی یا حرکت انقلاب اسلامی به رهبری محمد نبی محمدی با شوروی جنگیده بودند. به باور جانسون، با توجه به ترکیب آنها از اسلام دیوبندی و پشتونوالی بنیادگرا، اگرچه بسیاری از سیاست های داخلی طالبان اغلب بر اساس آداب و رسوم محلی بود، اما همه سیاست های طالبان بر اساس سنت ها و باورهای محلی بنا نشده بود.
برای مثال، دشمنی طالبان با موسیقی امری کاملا متضاد با هنجارها و رویه های فرهنگی روستایی افغانستان بود. در همین خصوص حتی برخی علمای اسلام و کارشناسان حقوقی معتقد بودند که اکثر طالبان، حتی رهبران ارشد و روحانیون آن، فاقد درک اولیه از قوانین عربی و شریعت بودند. اما از آنجایی که در افغانستان، مذهب همواره نقش مهمی در تصمیم گیری های سیاسی و اجتماعی داشته است، بسیاری از افغان ها نیز در زمان ظهور طالبان برای اولین بار و در جریان مبارزه با اربابان فاسد و حریص جنگ طلب، آنها را پذیرفتند. بدین ترتیب نویسنده با اذعان به چنین مواردی، چنین اعتراف می کند؛ وی که گمان می کرد پیام ها و عملیات اطلاع رسانی یا تبلیغِ نهایی به دست آمده از سوی طالبان به شدت بر باورها و اصول مذهبی آنها متمرکز باشد؛ در نهایت دریافت که ایالات متحده با تلاش برای پاسخگویی به پیام های اسلام گرایانه طالبان هیچ اعتبار و امتیازی به دست نخواهد آورد.
تا سال ۲۰۰۱، درحالی که طالبان در تحمیل سیاست های اعلام شده خود بر افغان ها نسبتا موفق و کامیاب بودند، اما هرگز در اشتغال زایی، ایجاد یا حفظ زیرساخت ها، یا برپایی روابطی معنادار با جامعه بین المللی موفق نبودند. این ناتوانی در به ارمغان آوردن رفاه و امید برای ملت، سیاست های سختگیرانه آنها در قبال زنان، همراه با ممنوعیت سرگرمی های سنتی پشتون (مانند موسیقی، فیلم، بادبادکبازی، نگهداری کبوتر و غیره) باعث فرسایش چشمگیر حمایت مردم از آنها شد و نویسنده تلاش کرد تا روایت هایی را پیش برد که بر اساس حقایقی از این جریان موثر باشد. برای مثال، اولین اعلامیه ای که جانسون تهیه کرد، جامعه روستایی پشتون را هدف قرار داد.
اعلامیه تحقیقاتی و پیام رسانیِ اولیه وی شامل تصویری بود که در وب سایت «جمعیت انقلابی زنان افغانستان (راوا)» انتشار یافت؛ که تصویر یکی از اعضای کمیته امر به معروف و نهی از منکر یا همان پلیس مذهبی طالبان را به تصویر می کشید که زنی را به دلیل پوشیدن برقعی کوتاه که مچ پاهای وی را نشان می داد، کتک می زند در جلوی تصویر نیز کودک خردسالی قرار دارد که با ترس در چشمانش این جریان از ضرب و شتم را مشاهده می کرد. جانسون چنین تعریف می کند: «زیر این تصویر ناراحت کننده نوشتم: “آیا این آینده ای است که برای زنان و فرزندان خود می خواهید؟” در پشت اعلامیه نیز، تصویری از اعضای القاعده با این شرح بود: “تروریست های خارجی را بیرون برانید.” و در اینجا من می خواستم ماهیت نسبتا بیگانه هراسی بسیاری از افغان ها را نشان داده و بگویم که هدف جنگ ایالات متحده تروریست های خارجی بود تا مردم افغانستان.»
نویسنده در ادامه به این مسئله اشاره می کند که عزت و غرور یک مرد افغان (ننگ) با نحوه نگرش و رفتار با زنان خانواده اش ارتباط تنگاتنگی دارد. اساسا غیرقابل تصور است که فردی خارج از خانواده پشتون (بیگانه) به یک زن دست بزند، چه رسد به اینکه او را کتک بزند، به ویژه در ملاء عام! چراکه این امر نقض مستقیم شرافت و عزت یک پشتون (غیرت) می باشد، که مهمترین ارزش های شخصی یک پشتون می باشد، و مستلزم رفتاری فوری از انتقام جویی (بدل) برای پس گرفتن عزت و شرف خود است و به گفتۀ نویسنده، این دقیقاً همان واکنشی بود که جانسون قصد داشت با این بروشورِ پیام رسانی و همچنین سایر پیام های تبلیغی که تولید کرده بود، ایجاد کند. چند هفته پس از شروع جنگ، این اعلامیه در صفحه اول واشنگتن تایمز تکثیر شد و به عنوان اولین اعلامیه ای که توسط نیروهای آمریکایی به افغانستان انداخته شد، ارائه گردید. اما جانسون از طریقۀ انتشار این اعلامیه ناراضی بود. چراکه به باور وی، نوشته شدن سرفصل این اعلامیه به دو زبان دری و پشتو و قرار گرفتن زبان پشتو در پایین متن زبان دری و نیز ارائه ترجمه دری در بالای زبنا پشتو در اعلامیه و سپس انداختن آن به مناطق پشتون نشین کار اشتباهی بود.
به طور کلی قصد جانسون تولید بروشورهایی بود که بتواند یک داستان را به خودیِ خود و از طریق ارائه ای بصری و دیداری بیان کند. اما در پاییز سال ۲۰۰۲ و در جریان ملاقات و صحبت جانسون با گروهبانی از نیروهای ویژه اعزامی به جنوب افغانستان، آن شخص ادعا کرد که خود شخصا شاهد بوده است که اعضای طالبان این اعلامیه را بلافاصله پس از انداختن آن از هواپیماهای آمریکایی جمع آوری کرده و آن را سوزانده اند. بدین ترتیب جانسون این اتفاق را به عنوان نتیجه ای غیر مستقیم اما مطلوب در نظر گرفت که نشان می داد اگر طالبان متعهد به نابودی آن اعلامیه بودند، پس روایت او موفقیت آمیز بوده است. چراکه جانسون تصور می کرد این پیامی است که آنها دوست نداشتند در روستاهای پشتون نشین دیده شود.
بدین ترتیب، نویسنده در ادامه چنین مطرح می کند که تجربیات وی از کار در نهاد وزارت دفاع بر روی پیام رسانی و روایت های افغان، علاقه وی به نقش پیام رسانی، تولید محتوا و تبلیغ را به طور کلی در افغانستان افزایش داد. چنانچه فعالیت مربوطه و گام برداشتن در این مسیر به عنوان محرکی اولیه برای نگارش کتاب حاضر بودند. به هر روی به نظر می رسد کتاب حاضر از جذابیت و گیرایی خاصی در ادبیات سیاسی برخوردار بوده است و از سمت بسیاری شخصیت های ادبی و سیاسی نیز مورد تحسین قرار گرفته است. چنانچه آنتونیو جیوستوزی، نویسنده، تحلیلگر ارشد گروه های جهادی و استاد دانشگاه کینگز لندن در رابطه با کتاب حاضر معتقد است “این کتاب کمک بسیار مفیدی برای تجزیه و تحلیل و مطالعه طالبان و همچنین حزب اسلامی، به ویژه تبلیغات و درک این مسئله می باشد طالبان چگونه خودشان را به تصویر می کشند. این تجزیه و تحلیل غنی بر اساس منابعی مهم مکتوب گردیده که در طول سال ها در این زمینه جمع آوری شده است.” همچنین رونالد نیومن، سفیر ایالات متحده در افغانستان، در سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ براین باور است “کتاب حاضر نگاهی موشکافانه و دقیق از چگونگیِ پیش افتادن طالبان از ایالات متحده و ناتو در انتقال پیام خود دارد. با استفاده از رهنمودهای این کتاب، ایالات متحده و شرکای افغان آن قطعا بهتر عمل خواهند کرد و تجربیاتی ارزشمند برای آینده نیز خواهد بود.”
منبع : کلکین