معرفی کتاب: “انقلاب ‌ها و شورش ‌ها در افغانستان: دیدگاه‌ های مردم‌ شناختی

انقلاب ‌ها و شورش ‌ها در افغانستان: دیدگاه‌ های مردم‌ شناختی

 

نویسنده (گان): نظیف شهرانی (ویراستار، نویسنده همکار)، رابرت کانفیلد (ویراستار، نویسنده همکار)؛ لوئیس دوپری؛ دیوید جی. کاتز؛ آر. لینکلن کایزر؛ توماس بارفیلد؛ هیو ب­آتی؛ ریچارد تاپر؛ بهرام توکلیان؛ جان دبلیو اندرسون؛ نانسی لیندیسفارن تاپر؛ نانسی دوپری؛ (نویسندگان همکار)

ناشر: انتشارات: انشگاه ایندیانا (۱ نوامبر ۲۰۲۲)

زبان: انگلیسی

۴۰۴ صفحه

کتاب حاضر که دسترنج نظیف شهرانی و جمعی از همکاران پژوهشی وی می باشد؛ در قالب شش بخش و ذیلِ ۱۴ مقاله به بررسیِ انقلاب ها و شورش ها در افغانستان از منظر دیدگاهی انسان شناسانه و یا مردم شناختی پرداخته است. این کتاب فرصتی نوین جهت دستیابی به بینشی تازه در رابطه با سوابق و تاریخچۀ درگیری ‌های پایدار در کشور افغانستان را فراهم می‌ کند. باید گفت در کتاب حاضر گروه های قبیله ای، قومی و جنسیتی خاص در بستر و بافت منطقۀ خود در نظر گرفته می شوند؛ و نویسندگان همکار نیز در مورد واکنش های محلی به احکام دولتی، فعالیت های تودۀ مردم با الهام از اسلام و تفسیرهای جهادی در خارج از کابل واکاوی و بررسی کرده اند.

آنگونه که نظیف شهرانی و رابرت کانفیلد در پیشگفتار کتاب حاضر بیان کرده اند، کتابِانقلاب ‌ها و شورش‌ ها در افغانستان: دیدگاه ‌های انسان ‌شناختیکه در ابتدا بیش از سه دهه پیش (در سال ۱۹۸۴) انتشار یافت اما پس از آن دیگر سالیان سال چاپ نشد؛ نخستین بررسیِ متمرکز و دقیق از انقلاب ثور ۱۹۷۸ و متعاقب آن تهاجم و اشغال شوروی به کشور را ارائه می دهد. بدین ترتیب، چاپ مجدد این اثر، امکان دسترسی راحت تر به اطلاعات و تجزیه و تحلیل منابع در مورد چگونگی شروع این درگیری طولانی را برای جامعه علمی کنونی فراهم می آورد. چراکه اکنون و نزدیک به چهار دهه بعد، می توان به خوبی دریافت که نتایج آن برای درک بهتر امروز افغانستان امری حیاتی ا­ست. کتاب حاضر مشتمل بر تفاسیر و ارزیابی ها از مسیری ا­ست که طی آن مردم افغانستان به تکانه های کودتای کمونیستی افغانستان در سال ۱۹۷۸ و تهاجم شوروی در سال ۱۹۷۹ پاسخ داده، تهدیدهایی که مردم کشور در این جریان درک کرده، و یا روش هایی که آنها برای واکنش خود سازماندهی کرده اند. همچنین در ادامه به نکاتی قابل بازخورد در مورد چگونگی تغییر کشور طی نزدیک به چهار دهه جنگ اشاره می شود. گفته میشود کتاب حاضر به ارائۀ شواهدی پرداخته که نشان می دهد چه تعداد از قراردادهای اجتماعی ثابت مانده ‌اند.

به باور نویسندگان این کتاب، حتی اگر همسویی و صف آرایی های اجتماعی مختلف بین گروه ها در طول زمان تغییر کرده باشد، بازهم مفاهیم آشنای تعهد و اختیار (تصمیم گیری) در طول این دوره به قوت خود باقی مانده است. یعنی گرچه به نظر می رسد ساختارها و تجلیات زندگی اجتماعی در افغانستان تغییر یافته است، اما “الزامات یا ضروریات داخلی[۱] که به زندگی اجتماعی جان بخشیده، آن را زنده نگاه می دارد” تغییری نکرده است. بدین ترتیب، مبارزات مردم افغانستان برای بقای سیاسی همچنان با پیگیری مصمم آنها برای صلح، عدالت، آزادی، و کرامت در این جهانی که به سرعت در حال جهانی شدن است، زنده و پویا بوده و تقویت می شود.

اما همکاران نویسنده در کتابانقلاب ها و شورش ها در افغانستان، که همگی آنها محقق و مردم شناس می باشند، در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تحقیقاتی میدانی را در افغانستان انجام داده، رویکردها و واکنش های اقشار مختلف مردم افغانستان به برنامه های انقلابی حزب کمونیست خلق/ پرچم و مداخله نظامی حامی در آن زمان، اتحاد جماهیر شوروی را از دیدگاه جوامع محلی که منابعی دست اولی محسوب می شود، مطالعه و بررسی کردند.

این گزارش ‌های قوم‌ نگاری/مردم شناختی دو بُعد مهم از جنگ درگیری ‌ها در افعانستان را آنهم بدان طریقی که قالب و شکل گرفته اند، برجسته می سازد: ۱-مبارزه اخلاقی و سیاسی همه مردم افغانستان برای مخالفت با یک رژیم الحادی مورد حمایت اتحاد جماهیر شوروی، و ۲-تلاش برای ساختار دولت جایگزین مشروعی که بتواند عدالت اجتماعی و سیاستی فراگیرتر را تحقق بخشد، دولتی که با آرمان های جهانی مسلمانان مطابق داشته باشد؛ همانطور که رهبران وقت مجاهدین افغانستان تصور می کردند. اما مقاومت مسلحانه مجاهدین در دهه ۱۹۸۰ به جهانی شدن جهاد افغانستان از طریق حمایت بی سابقه کشورهای اکثریت مسلمان جهان و همچنین ایالات متحده آمریکا و چندین کشور اروپای غربی منتج شد. این تلاش با شکست ارتش سرخ شوروی و عقب نشینی آن در سال ۱۹۸۹، فروپاشی غیرمنتظره خود اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد به اوج خود رسید. در افغانستان نیز، این روند مستلزم پیروزی نظامی مجاهدین بر رژیم کمونیستی افغانستان (۱۹۹۲) بود. با این حال، هدف گرانمایۀ ایجاد یک حکومت اسلامی مشروع و فراگیر هرگز محقق نشد.

به گفتۀ نویسندگان کتاب حاضر، موفقیت نظامی دهه ۱۹۸۰ با تلاش جوانان تحصیلکردۀ مسلمان عمدتا محروم، اعم از روستایی و شهری به دست آمد. آنها به طور پیوسته توانستند حمایت توده‌ های مسلمان وارسته را در برابر نخبگان قدرت سنتی درمانده و مارکسیست ‌های الحادی که در پی تصرف ظرفیت های بهره کشی دولت جهت پیشبرد منافع خود با کمک حامیان خارجی بودند، به دست آوردند. بدین ترتیب احتمالاتی از موفقیت نظامی مجاهدین توسط عوامل انقلابی و شورشی در افغانستان پیش بینی شده بود. با این حال احتمال شکست سیاسی پس از پیروزی نظامی انتظار نمی رفت. چراکه در آن زمان هیچ کس نمی توانست مصائب دیرین، پر فراز و نشیب، و خون باری که مردم افغانستان پس از پیروزی مجاهدین در اوایل دهه ۱۹۹۰ متحمل خواهند شد را متصور شود. اما جنگ چهار دهه ای افغانستان با جهادی آغاز شد که نه تنها زندگی جمعی ملت افغانستان بلکه برنامه های مختلف نیروهای خارجی اعم از مسلمان و غیرمسلمان را نیز تحت تاثیر قرار داد.

همانطور که در کتاب حاضر گفته می شود؛ از همان ابتدای امر، تاریخ مقاومت در برابر کمونیست ‌های افغانستان و حامیان شوروی آنها، مبارزه ای جمعی با انگیزۀ برپاییِ یک نمایۀ اخلاقی-سیاسی بدیل بود. متاسفانه، برای مشارکت کنندگان و مجریان جهاد افغانستان، تلاش ‌های بسیاری از سمت نیروهای جهادی رقیب که در این جامعه چند قومیتی و قبیله ‌ای عمل می ‌کردند، تحت تأثیر خواسته‌ های انحرافی یک جامعۀ قدرت جدیدی قرار گرفت؛ جامعه ای که به دنبال ایجاد یک نظام سیاسی انحصاری، استثماری و متمرکز مشابه مدل سلطنتی بود.

کتابانقلاب ‌ها و شورش ‌ها در افغانستان؛ نخستین تبین ها، مفهوم‌ سازی ‌ها و گفتمان‌ ها پیرامونِ ایدۀ جهاد را به‌ عنوان پایه‌ های ایدئولوژیک مبارزات اخلاقی-سیاسی مردم افغانستان در صحنه جهانی زمان خود مستند، تجزیه و تحلیل کرده است. در نتیجه می توان گفت کتاب حاضر پایه و اساس مستدل و محکمی را برای درک تجلیاتِ بعدی مفهوم جهاد توسط طالبان، القاعده و داعش در نزاع های جهانی شده در افغانستان فراهم می آورد.

همچنین کتاب حاضر به لحاظ قوم نگاری نیز به بررسی، تحلیل و مستند سازی این مسئله می پردازد که بخش ها و اقشار مختلف جامعه افغانستان، چگونه نقش متحول خود را در قالب ملتی مسلمان دریافته و یا درک کردند. به گفتۀ نویسندگان کتاب حاضر، دهقانان و قبایل افغان در ابتدا نقش خود را به عنوان میهن پرستان مسلمان و در دفاع از دین و کشور خود می دانستند. بزرگان سیاسی و مذهبی سنتی نیز نقش خود را به عنوان رهبران جهاد می دانستند. با این وجود، جوانان تحصیل کرده روستایی و شهری، چالش های جهادی را بیشتر در مخالفت با آتئیست های کمونیستی که نوید تغییرات انقلابی را می دادند، درک کردند. بدین ترتیب، تدریجا کشمکش های داخلی به تنظیم مجدد روابط قدرت بین ساختارهای قدیم و جدید، به ویژه بین مرکز و پیرامون منجر شد. از اینرو، انقلاب و شورش ها در افغانستان دریچه مهمی برای درک و گره گشایی از معانی مرتبط با جهاد فراهم آورد.

از دیدگاه شهروندان افغانستانی و همچنین کسانی که از بیرون به جهاد افغانستان به عنوان چارچوبی اجتماعی نگاه می کنند؛ بررسیِ حاضر نوعی واکاوی و پرده برداری از تاریخ تغییر یافته و تحریف شده چهار دهه اخیر افغانستان مدرن است. همچنین نشان می دهد که چگونه خود افغانستانی ها (با تنوع گستردۀ قومی زبانی، قبیله ای، فرقه ای، محلی و منطقه ای در داخل “ملت”) خود را در برابر “خود و یا دیگری” نشان داده، دشمنان و دوستانشان را در ابتدایی ترین مرحله از این جنگ طولانی شناسایی کرده، و ارزش ها و اصولی خاص را تداوم بخشیده/یا مطابق با نیازهای لحظه ای تغییر شکل داده اند. تحلیل‌ های نافذِ انسان ‌شناسان در این کتاب، درک کالایی شدن جهاد، به‌ ویژه مبارزه برای نیابتی ‌های خارجی، اعم از نزدیک و دور، را ممکن می ‌سازد. همچنین به فهم مسیرهای متعددی از مبارزان جهادی نیز کمک خواهد کرد؛ کسانی که به “جنگ سالار” تبدیل شدند و سپس خود را به شرکای ایالات متحده و نیروهای ناتو تبدیل کردند. با این حال، تلاش ‌های مشترک آنها برای دولت ‌سازی و بازسازی اقتصادی طی بیست سال گذشته شکست خورده و کشور را در آگوست ۲۰۲۱ به طالبان، شرکای القاعده، عاملان تراژدی ۱۱ سپتامبر در ایالات متحده، و دلیل شروع جنگ جهانی علیه تروریسم سپردند.

به گفتۀ نویسندگان، برخی از رهبران اصلی مجاهدین در زمان تهاجم شوروی که در این کتاب به آنها اشاره شده است، به طرز خشونت آمیزی جان باخته و برخی دیگر نیز با کهولت سن درگذشته اند. اما بسیاری از آنها یا حداقل پسران یا نمایندگان شان هنوز در کشور فعال هستند؛ چه در دولت و چه به عنوان عوامل فعالیت های طالبان و داعش. بدین ترتیب می توان گفت شکافی از مقبولیت و فقدان اعتماد بین مردم افغانستان و نخبگان قدرت کنونی، حتی نسبت به اعضای جامعه بین المللی که به آنها قدرت داده اند، ایجاد شده و متعاقبا بسط یافته است. در جوامع روستایی، صف بندی های اجتماعی و سیاسی هنوز از الگوهای موجود در زمان تهاجم شوروی پیروی کرده؛ یا در انواع الگوهای بسیج اولیه -که در انقلاب ها و شورش ها در افغانستان شرح داده شده-، متجلی و آشکار می شوند. همچنین زیستگاه سیاسی منطقه و راه‌ هایی که قدرت ‌های بزرگ جهانی برای تعامل با منطقه انتخاب کرده ‌اند نیز بسیار تغییر یافته است. اما، ساختارهای اجتماعی و فرهنگ سیاسی که باید برای آیندۀ افغانستان در نظر گرفته شود، از بسیاری جهات دست نخورده بوده، و باعث گشته بینش ارائه شده از سمتِ مردم شناسان در این کتاب همچنان برای درک افغانستان امروز متناسب باشد. در مجموع می توان گفت کتاب حاضر که مدت ها به عنوان یک مطالعۀ مردم شناسیِ حیاتی در مطالعات افغانستان شناخته شده؛ فرصتی فوق ‌العاده برای تجربه تکثر مردم افغانستان در نقطه اوج تغییری غیرقابل بازگشت و درک آنچیزی است آنها از سال ‌های پیش رو انتظار داشتند.

منبع : کلکین

 

 


بالا
 
بازگشت