نگاهی به کتابِ “سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی”

نگاهی به کتابِ “سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی” اثر کریل نورژانوف و امین صیقل،

ترجمه سمیه مروتی و سارا حسنی

رضا عطایی (کارشناسی‌ارشد مطالعات منطقه‌ای دانشگاه تهران)

 

مشخصات کتاب؛

عنوان: سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی

عنوان اصلی: The spectre of Afghanistan: security in Central Asia(2021)

نويسندگان: کریل نورژانوف، امین صیقل

مترجمان: سمیه مروتی، سارا حسنی

ناشر: تهران، انتشارات موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس)

مشخصات چاپ: چاپ اول ۱۴۰۲، در ۳۷۳ صفحه

کتاب “سایه افغانستان بر امنیت در آسیای مرکزی” از زمره آثار پژوهشی جدید در حوزه مطالعات افغانستان محسوب می‌شود که توسط کریل نورژانوف و امین صیقل، سال ۲۰۲۱م منتشر شده است.

این اثر بعد از پیشگفتار (صص ۱۲-۱۴) و مقدمه نویسندگان (صص ۱۵- ۳۲) در پنج فصل و در نهایت در ۳۷۳ صفحه، عهده‌دار تبیین و تحلیل تاثیرات امنیتی افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی می‌باشد.

کتاب توسط دکتر سمیه مروتی، از صاحب‌نظران و کارشناسان ایرانی حوزه مطالعاتی افغانستان و سارا حسنی، دانشجوی افغانستانی رشته روابط بین‌الملل، به فارسی برگردانده شده است و توسط انتشارات موسسه مطالعات ایران و اوراسیا (ایراس) سال ۱۴۰۲ در تهران، چاپ و منتشر شده است.

پیوندهای عمیق و ناگسستنی فرهنگی-اجتماعی، سیاسی-امنیتی و اقتصادی میان افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی وجود دارد که سرنوشت آن‌ها را در بسیاری از موضوعات، به خصوص بنیادگرایی اسلامی و مسائل ناظر بر گروه‌های هویتی و قومیتی بهم پیوند داده است.

سمیه مروتی -از مترجمان کتاب- در مقدمه‌ای که آذر ۱۴۰۰ بر کتاب نوشته است، پیوستگی شناخت و مطالعات افغانستان و کشورهای همسایه افغانستان را چنین توضیح می‌دهد:

مطالعه درباره افغانستان بدون شناخت حوزه همسایگی آن امکان‌پذیر نیست و آسیای مرکزی از زمره مناطقی است که ادبیات پرشماری از آن در ایران وجود ندارد؛ این نقصان، زمانی پررنگ‌تر می‌شود که بخواهیم از زاویه آسیای مرکزی به دشواره افغانستان بنگریم.۵)

مروتی با ذکر پیشینه مطالعاتی و تألیفاتی امین صیقل، شخصیت برجسته علمی افغانستانی و استاد بازنشسته دانشگاه ملی استرالیا، درباره انگیزه ترجمه کتاب و همچنین انتخاب عنوانِ “سایه افغانستان بر امنیت آسیای مرکزی” به جای “شبح افغانستان بر امنیت آسیای مرکزی” می‌نویسد:

او [امین صیقل] این کتاب را با همکاری نورژانوف، معاون مرکز مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه ملی استرالیا به تقریر در آورده است. این کتاب بخشی از سوال‌هایم بود؛ از این‌رو، مشتاق برگردان این کتاب به فارسی شدم و عنوانِ “سایه افغانستان” را برای آن برگزیدم. کتاب “سایه افغانستان بر امنیت آسیای مرکزی” در ادامه پژوهش پیشین نویسندگان این کتاب با عنوان “افغانستان و همسایگان آن پس از عقب‌نشینی ناتو” است.۵)

چنین به نظر می‌رسد با توجه به محتوای کتاب و موضوع محوری امنیتی‌سازی تهدید افغانستان در آسیای مرکزی، چنانچه در عنوان فارسی اثر، تعبیرِ “شبح” به جای تعبیر فعلی -سایه- به کار گرفته می‌شد -“شبح افغانستان بر آسیای مرکزی”-، علاوه بر جذابیت کلی عنوان فارسی اثر، از لحاظ محتوایی نیز به اثر، نزدیکی بیشتر می‌داشت. واژه “شبح” بار تهدید امنیتی بیشتری را نسبت به واژه “سایه” می‌رساند.

نکته شایان توجه دیگر که در مقدمه مروتی آمده این است که‌ نسخه انگلیسی و اصلی کتاب در فوریه ۲۰۲۱م منتشر شده است (ص ۶) و با توجه به پیشگفتار نویسندگان که در مه ۲۰۲۰م نوشته شده است (ص ۱۴)، باید به این نکته توجه داشت که مطالب کتاب عهده‌دار بررسی تحولات تا اواسط سال ۲۰۲۰م می‌باشد.

صیقل و نورژانوف در این کتاب “بررسی می‌کنند [که] چگونه کشورهای آسیای مرکزی، سیاست‌های امنیتی خود را از سال ۲۰۱۴ تا کنون [اواسط سال ۲۰۲۰م] در افغانستان، تدوین و اجرا کرده‌اند”. (ص ۱۵، مقدمه کتاب)

نویسندگان در مقدمه کتاب، روابط افغانستان و آسیای مرکزی را رابطه‌ای پارادوکسیکال و تناقض‌آمیز تحلیل می‌کنند که علی‌رغم وجود زمینه‌ها و بسترهای فرهنگی-تاریخی و مجاورت‌های سرزمینی، این امر منجر به توسعه روابط پایدار و مستحکم سیاسی و اقتصادی در روابط طرفین نشده است، بلکه افغانستان، حکمِ یک “دیگری” برای کشورهای آسیای مرکزی داشته است(ص ۱۶) که “امنیت” نقش کلیدی را در روابط افغانستان و آسیای مرکزی بازی می‌کند:

نویسندگان در این کتاب، تحولات منازعه افغانستان را تحلیل می‌کنند و به این سوال پاسخ می‌دهند که چگونه کشورهای آسیای مرکزی با تهدیدهای ناشی از این منازعه در گذر زمان مقابله می‌کنند. “امنیت” عامل تعیین‌کننده‌ای در سیاست کشورهای منطقه در قبال افغانستان است؛ اما تنها عامل نیست. اقتصاد، ژئوپلتیک، فرهنگ، نگرانی‌های زیست‌محیطی و سایر ملاحظات نیز باید مدنظر قرار گیرند.۱۷)

صیقل و نورژانوف با الهام از مکتب امنیتی کپنهاک و مجموعه امنیتی منطقه‌ای، و با نگاهی فراتر از مفهوم محدود نظامیِ امنیت، در این اثر پژوهشی به دنبال تبیین و تحلیل “امنیتی‌سازی” و “امنیت‌زدایی” از موضوع تهدید افغانستان در آسیای مرکزی هستند:

امنیتی‌سازی فرایندی برای ارائه مسئله به عنوان تهدیدی وجودی است که مستلزم سازکارهای اضطراری و اقدامات توجیهی خارج از مرزهای عادی بحث عمومی و رویه سیاسی است و نیز فرایندی برای ارائه رویکردی است که به عنوان تهدید وجودی، به فشار اضطراری و اقدامات توجیهی خارج از بحث‌های عمومی و رویه‌های سیاسی نیاز دارد.۱۹)

از نظر نویسندگان، دولت‌های ملی کشورهای آسیای مرکزی یا “مجریان سیاست خارجی”، بازیگران هژمونیک امنیت‌ساز هستند (ص ۲۰).

صیقل و نورژانوف در تمام این اثر، برای تجزیه و تحلیل الگوهای امنیتی‌سازی و امنیت‌زدایی در خط‌مشی سیاست دولت‌های آسیای مرکزی، از منابع عمومی-رسمی همچون سخنرانی‌های سران کشورها و مقامات دولتی استفاده کرده‌اند (ص ۲۳) که فصل دوم و سوم کتاب، بیشتر بر محور آن می‌چرخد.

اگرچه با وقوع حادثه یازده سپتامبر و حمله نظامی آمریکا به افغانستان و تبعات بعدی آن همچون شکل‌گیری نظام سیاسی و شکل‌گیری دولت جدید در افغانستان -پس از کنفرانس بُن- بارقه‌هایی از امید نسبت به ایجاد ثبات و تداوم امنیت در افغانستان، در میان مردم افغانستان و همچنین کشورهای همسایه به وجود آمده بود؛ اما به مرور شاهد گسترش ناامنی‌ها در افغانستان در بیست سال پیشین و در نهایت سقوط تراژیک نظام جمهوریت و فرار اشرف‌ غنی (۱۵ آگوست ۲۰۲۱م) بودیم.

اگرچه همانطور که پیش‌تر اشاره شد، کتاب در سال ۲۰۲۰م نوشته شده است، اما نویسندگان در فصل نخست کتاب، تحلیل و بررسی بسیار خوبی از شکل‌گیری دولت و نظام‌سیاسی پسایازده سپتامبر در افغانستان داشته‌اند که خوانندگان را به چرایی آن سقوط تراژیک می‌رسانند.

از نظر صیقل و نورژانوف، اگرچه در زمینه توسعه ساختاری، آزادی‌های سیاسی-اجتماعی و توانمندسازی برخی از اقلیت‌های قومی، موفقيت‌هایی در دوره بیست ساله جمهوریت در افغانستان حاصل شد اما در نتیجه اقدامات نادرست ایالات‌متحده آمریکا و عدم استراتژی عملی آمریکا در برابر پیچیدگی‌های چشم‌انداز افغانستان و کشورهای همسایه افغانستان، در نهایت نتایج مطلوبی در بر نداشت:

هدف گسترده‌تر آمریکا برای تبدیل نمودن افغانستان به کشوری باثبات، امن و نسبتا مرفه و نه دموکراتیک، ابتدا توسط بوش مطرح شد، اوباما آن را دنبال کرد و سپس ترامپ آن را -بدون تاکید بر جنبه دموکراتیکش- بازبینی کرد و در نهایت، این تصمیمات، نتایج مطلوبی را در پی نداشت. دلیل آن، نبودِ استراتژی عملی با تکیه بر پیچیدگی‌های چشم‌انداز افغانستان و دیگر کشورهای منطقه است.۷۳)

وضعیتی که افغانستان در دوره بیست ساله نظام مرسوم به جمهوریت (۲۰۰۱- ۲۰۲۱م) داشت -که از آن سخنی به میان آمد- سبب شد تا نگاه کشورهای آسیای مرکزی به افغانستان، نگاهی تهدیدمحور باشد و در نهایت “همه کشورهای آسیای مرکزی، افغانستانِ بی‌ثبات و جنگ‌زده را به عنوان منبع تهدید بشناسند” (ص ۱۲۲):

پذیرش افغانستان به عنوان پناهگاه امن و پایگاه عملیاتی گروه‌های جهادی به ویژه داعش خراسان، به نگرانی جدی و مشترک این کشورها تبدیل شده است. تولید و قاچاق مواد مخدر نیز یک نگرانی جهانی است… افغانستان فقط در قرقیزستان و تاجیکستان در محاسبات رسمی ژئوپلتیک برجسته است؛ در هر دو مورد، این کشور به عنوان پل ارتباطی غرب برای نفوذ به آسیای مرکزی به منظور مهار روسیه و چین در نظر گرفته می‌شود… بررسی دقیق نگاه جمهوری‌های آسیای مرکزی به تهدیدهای مربوط به افغانستان، یکی از مولفه‌های ضروری در درک سیاست‌های واقعی آنها در قبال این کشور است.(صص ۱۲۲ و ۱۲۳)

از همین‌روی پاسخ کشورهای آسیای مرکزی در قبال تهدیدهای ناشی از همسایه جنوبی‌شان در دوره بیست ساله نظام جمهوریت در افغانستان را می‌توان چنین تحلیل نمود:

این دولت‌ها اعتماد چندانی به توانایی دولت افغانستان در مهار تروریست‌ها، شورشیان، راهزنان و قاچاقچیان مواد مخدر در خاک این کشور ندارند [نداشتند] و با اتکا به منابع داخلی و همکاری‌های بین‌المللی، خود را برای دفاع از مرزهای جنوبی‌شان در صورت بروز بحران و ناامنی آماده کرده‌اند. در میان تامین‌کنندگان خارجی امنیت، نقش روسیه و چین افزایش، و نقش ایالات‌متحده کاهش یافته است.۱۸۳)

صیقل و نورژانوف با تشریح دیدگاه‌های متفاوت و بعضا معارض قدرت‌های بزرگ همچون ایالات‌متحده آمریکا، روسیه و چین در مورد بحران افغانستان (صص ۲۰۵- ۲۳۶) بر این نظرند که قدرت‌های بزرگ، دیدگاه‌ها و سیاست‌های‌شان را به کشورهای آسیای مرکزی منتقل می‌کنند و در تلاشند با هماهنگی با دولت‌های آسیای مرکزی به اقدام مشترک برسند (صص ۲۳۷ و ۲۳۸).

نويسندگان کتاب بر این نظرند که دلیل موفقیت روسیه و چین به نسبت آمریکا، در “هم‌راستایی خطرهای ناشی از افغانستان برای آنها و نخبگان آسیای مرکزی” است:

قدرت‌های بزرگ نمی‌توانند شرکای محلی را مجبور به اتخاذ سیاست‌هایی کنند که برای منافع ملی آنها نامطلوب یا مخرب‌اند. مسئله دیگر آن است آیا جمهوری‌های آسیای مرکزی می‌توانند راه‌حل‌های عملی‌ای را برای تنگنای امنیتی خود ارائه دهند که از مدل‌های ارائه شده توسط دیگر بازیگران خارجی کارآمدتر و با نیازهای خاص آنان نیز سازگارتر باشند.۲۳۸)

اگرچه همانطور که اشاره شد تالیف کتاب مربوط به سال ۲۰۲۰م و پیش از سقوط کابل و مستولی‌شدن مجدد طالبان بر صفحه شطرنج افغانستان می‌باشد، با این وصف، نویسندگان در فصل پایانی کتاب به عنوان نتیجه‌گیری، درباره نگاه و رویکرد کشورهای آسیای مرکزی در قبال مسائل و تحولات افغانستان، چنین می‌نویسند:

به نظر می‌رسد جمهوری‌های آسیای مرکزی نیز از پویایی و پیچیدگی حاکم بر وضعیت پرمخاطره افغانستان غافلگیر شده‌اند. این جمهوری‌ها از کاهش تدریجی سطح روابط آمریکا و روسیه و نیز احتمال شکل‌گیری “جنگ غیرمستقیم و نیابتی” میان آن دو در عرصه دیپلماتیک از یک سو، و جنگ طالبان با دولت کابل از سوی دیگر آگاه‌اند. رهبران منطقه اساسا موضع زیرکانه و منفعلانه‌ای را در قبال تحولات بعدی اتخاذ کرده‌اند. اظهارات آنها درباره افغانستان در سال ۲۰۱۹ در مقایسه با سال ۲۰۱۸، به طور قابل ملاحظه‌ای محتاطانه‌تر بوده است و سخنانشان فراتر از جمله “بگذار مردم تصمیم بگیرند” در بزنگاه‌ها نرفته است.۳۱۰)

از همین روی پیشنهاد نویسندگان برای حل مشکله افغانستان، پیشنهاد زیر را ارائه می‌دهند:

افغانستان باید به موضع بی‌طرفی مرسوم خود در سیاست جهانی باز گردد و اگر بازیگران خارجی در پی منافع منطقه‌ای خود، به دنبال نقض ثبات و حاکمیت افغانستان باشند، باید تحت فصل هفتم سازمان ملل متحد مجازات شوند. در همین حال، این امر باید با تشکیل دولت انتقالی وحدت ملی فراگیر و با مشارکت طالبان برای برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری و پارلمانی آزاد و عادلانه طی دو سال همراه باشد. همه کمک‌های نظامی و غیرنظامی خارجی به دولت انتقالی و جانشین منتخب آن باید در راستای حکمرانی خوب، وحدت ملی و توسعه اقتصادی صرف شود. سوال مهم این است چه کسی باید رهبری چنین ابتکاری را برای تحقق این ایده بر عهده بگیرد. ایالات‌متحده به عنوان قدرت مسلط در افغانستان یک انتخاب بدیهی است؛ اما سایر اعضای دائمی شورای امنیت، به علاوه اتحاديه اروپا به عنوان یک شریک مهم باید در این مسیر حضور داشته باشند…. جمهوری‌های آسیای مرکزی نمی‌توانند نقش تعیین‌کننده‌ای در روند عادی‌سازی روابط داشته باشند؛ اما می‌توانند در نقش کارگزاری صادق، کمک‌های مادیِ هرچند اندک را برای توسعه افغانستان جذب کنند. امتیاز این کشورها بر دیگر همسایگان افغانستان، ورود نیافتن آنها به بازی جناحی در این کشور در چهارچوب منافع خود است. تاسف‌برانگیز خواهد بود اگر این کشورها بار دیگر در تنگنای انتخاب ژئوپلتیک بین ایالات‌متحده از یک سو، و روسیه و چین از سوی دیگر قرار بگیرند؛ شواهد گویای تحقق این سناریوست.(صص ۳۱۱ و ۳۱۲)

شایان ذکر است نُهمین نشست کتاب‌نامه بلخ به نقد و نظر این اثر پرداخته است. مشروح صحبت‌های آن نشست را اینجا بخوانید.

 

منبع:کلکین

 

 

 


بالا
 
بازگشت