قاسم آسمایی

 

آرزوی احمد ظاهر: «اینکه در خارج مملکت نیز هنرنمائی نمایم»

24 جوزا 1325 زادروز احمدظاهر و 24 جوزا (13 جون) 1358 روز قتل مرموز احمد ظاهر است؛ براییاد و احترام به هنر و استعدد بی نظیر او، مصاحبه جالبی اورا از شمارۀ سوم، سال ۱۳۴۷ مجله «پښتونږغ» شریک می سازم.

تصادفی جالبی که این مصاحبه نیز در ماه جوزا صورت گرفته است.

هنرمند و هنرمندی چون احمد ظاهر که  آوازش رباینده دلها بود؛ است و خواهد بود؛  همیشه جاویدان است وتنها ما شنوندگان آوازش هستیم که نیست میشویم!

در لابلای ورق زنی در نشرات مطبوع گذشته، چشمم به مصاحبه احمدظاهر خورد و حیفم آمد که آنرا در اختیار دوست داران آوازش قرار ندهم.

ممکن این مصاحبه، در نوع خود از اولین مصاحبه هایش باشد. به هر حال، با همه کوتاه بودن، نکاتی بیشماری در آن است که ضرورت به بحث بیشتر دارد و یقیناً با پیداشدن و بازپخش مصاحبه های بیشتر از او، نکاتی دیگری را در ادامۀ همین گفته هایش خواهیم خواند.

یقیناًیکی از صدها آرزوی این هنرمند «جوانمرگ» که در این مصاحبه در کلمات ملفوف پیچانیده شده؛ با وسعت تمام برآورده شده است:

امروز آهنگ های احمد ظاهر و یا «سلطان قلب ها» هزارها، میلیون ها و بیشتر از آن نتنها شنونده دارد، بل معبود است برای نسل های بیشماری. نفرت بی پایان بر قاتلانش.

ق. آسمایی

***

مصاحبه احمدظاهر

بقلم: و. ترکانی

احمد ظاهر پر کار ترین خوانندۀ اماتور

احمد ظاهر از نوازنده های جوان و محبوب اماتور رادیو افغا نستان است که اخیراً با اجرای پارچه های تازه و جالبش شهرت زیادی مخصوصاً در بین طبقه جوان مملکت کسب نموده است.

وی در 24 جوزای سال 1325 در کابل تولد گردید. وی فرزند داکتر عبدالظاهر رئیس ولسی جرگه میبا شد.

احمد ظاهر جوانی است خوش قلب خوش مشرب ۔ پرکار و باذوق هنوز بیش از 13 سال نداشت که انگشتانش روی پرده های هارمونیه آشناشد. وی بعداً فلوت را آموخت واکنون آکارديون را با مهارت تام نیز مینوازد. وی چهار سال قبل از طریق اماتوران لیسه حبیبیه همکاری خودرا با رادیو افغانستان آغاز کرد و تا اکنون بیش از چهل پارچه خواندن در رادیو اجرا نموده است، بطوریکه خودش ازین جمله پارچه های (آشیانه عشق)، (وداع) و پارچه «از غمت ای نازنین عزم سفر میکنم» را بیشتر می پسندد.

برای اینکه خوانندگان مجله پښتون ژغ بیشتر با این هنرمند جوان آشنا شوند، این مصاحبه را که با وی بعمل آورده ایم تقدیم مینماییم:

هنوز چند دقیقه بوقت ملاقات مانده بود که با او در یکی از دهلیز های رادیو ملاقی شدم. قبل از آنکه احوال پرسی، تمام شده باشد، با لهجه دوستانه و چهره متواضع از من خواهش کرد تا از او نپرسم که بکدام خواننده بیشتر علاقه دارد. خواهشش را پذیرفتم و چندلحظه بعد گفتگوی ما اینطور ادامه یافت:

ښاغلی احمدظاهر! ممکن است بتوانید تحصیلات تان تا کدام پایه است؟

ج- من تا صنف ۱۲ در لیسه حبیبیه درس خوانده ام و در سال 1345 شامل پوهنځی دارالمعلمين عالی شدم وسال گذشته از این پوهنځی فارغ التحصیل گردیدم.

س۔ آرزو دارید در آینده نیز کارهای هنری تانرا پیش ببرید.

ج ـ بلی، ولی هنر همیشه در پهلوی شغل دیگری خواهد بود که برایم انتخاب خواهم کرد.

س- چه شغلی را برایتان در آینده در نظر گرفته اید ؟

ج ـ تعلیم و تربیه.

س ـ  شما در موسیقی شاگرد کسی هستید؟

ج ۔ خیر، فقط استعدادم در موسیقی مرا تا این حد رسا نیده است.

س ۔ روزانه چقدر تمرین موزيك مینمایید ؟

ج- بسیار کم اتفاق افتاده که من حداقل روزانه دو ساعت مشق ننمایم. البته درین مدت هم آکاردیون مینوازم و هم میخوانم.

گفتم: شما در مورد موزيك اماتور چطور فکر میکنید؟

- احمد ظاهر که در مقابل هرسوال من قدری تعمق میکرد و بعد سخن میگفت اینبار بیشتر به چرت رفت و بعد از چند لحظه گفت: سوال شمارا ندانستم، بار دیگر سوال را اینطور مطرح نمودم: آیا اماتورها از نظر شما در کار خود موفق هستند و مردم از ایشان را ضی میباشند!؟

گفت: نسل جوان مملکت اماتورها را دوست دارند و کار شانرا می پسندند.

گفتم: قدری بیشتر روی این موضوع به اصطلاح رو شنی بیندازید.

گفت: براستی گروپ اول اماتور رادیو که اکنون در رشته موزيك در اتحاد شوروی تحصیل میکنند در کار خود موفق بود و اکنون هم رفیقهای اماتور مخصوص گروپ اماتور پوهنتون که رهبر آن مسحورجمال میباشد در کار خود موفق میباشد. البته من وقتی در مورد کار کسی میخواهم قضاوت بکنم، قبل از همه شرایط کار را در نظر میگیرم.

در اینجا سخن را قطع نموده گفتم: از نظر شما گروپهای اماتور در مورد اجرای وظایف هنری شان در چه نوع شرایطی قرار دارند؟

گفت: در شرایط نامساعدی.

گفتم: چطور ؟

گفت: برای اینکه يك گروپ بتواند بطور دسته جمعی به مشق و تمرین بپردازد، مشکلات زیادی از ناحيۀ عدم وجود محل مناسب برای تمرین وعدم وقت کافی و غیره موجود است که این مشکلات را نه ما حل کرده میتوانم ونه هم رادیو افغانستان حل کرده میتواند. در حال حاضر از سه گروپ اماتور رادیو صرف يك گروپ اماتور میتواند روزانه در استودیوی رادیو افغانستان مشق و تمرین نماید. برای دو گروپ دیگر نه ستودیوی دیگری است و نه هم آلات موسیقی. فعلاً ما به نوبت کار میکنیمیعنی هر گروپ يك هفته كار میکند ولی با این همه مشکلات تا جائیکه قدرت داریم کار میکنم و البته بی مورد نخواهد بود اگر بگوئیم که رادیو افغانستان نیز به تناسب وسائلی که در دست دارد وشرائط بودجوی خود از هیچ نوع همکاری باما دریغ نکرده است.

درینجا سوال دیگری مطرح نموده پرسیدم: در چوکات گروپهای اماتور شما کسي را رقیب خود میدانید؟

احمدظاهر اینبار بدون تأمل چنین جواب داد: خیر، من اصلا در سبك خودم هیچ کس را رقیب خود نمیدانم.

گفتم: اکنون لطفاً در مورد پروگرام های موسیقی رادیو قدری صحبت کنید!

گفت: پرو گرامهای (از هر چمن سمنی) و کاروان سحر خیلی شنیدنی و دلچسپ است. موسیقی غربی و موسیقی کلاسیک هند در رادیو ضروری است.

گفتم: در خارج مملکت هم سفر کرده اید؟

گفت: هند و پاکستان را بطور خصوصی دیده ام.

گفتم: از خوش ترین خاطرۀ تان لطفا یاد آوری نمائید.

گفت: بازدید از کشمیر بهترین خاطره مرا تشکیل میدهد.

گفتم: ممکن است بدترین خاطره تانرا نیز بگوئید .

گفت: یکسال ناکامی در صنف ۱۲.

در اخیر پرسیدم: بحيث يك هنرمند آماتور چه آرزو هایی دارید؟

گفت: اول اینکه در خارج مملکت نیز هنرنمائی نمایم و دوم ریکاردهای هنرمندان بازار بیاید و مردم به آن علاقه بگیرند.

______________________________

روحش شاد و یادش برای همیش گرامی است

 


بالا
 
بازگشت