گزارش تحقیقی از ماجرای مهاجران؛ ستیز یا ساماندهی؟
حامد هادیان خبرنگار تحقیقی خبرگزاری تسنیم نوشت: «شماری از معترضان به حضور مهاجران افغان در شهر اقبالیه در استان قزوین ایران، با چوب و سنگ به خانههای مهاجران حمله کردند. مهاجران افغان در این شهر در پیامهایی که در گروههای تلگرامی و واتسآپی میان خود دست به دست میکنند، به همدیگر توصیه میکنند از خانه بیرون نشوند و غذای کافی داشته باشند و درها و پنجرهها را قفل کنند»، این بخشی از روایتی است که تلویزیون «افغانستان اینترنشنال» بههمراه فیلم روی خروجی شبکههای اجتماعیاش قرار داد. این اعتراضات عجیب، در 13 و 14 مهر، جلوی ساختمان شورای شهر و نماز جمعه شهر اقبالیه برگزار شد و بعد از حمله به خانه مهاجران، با بازداشت 19 نفر توسط پلیس، بهیکباره تمام شد. ماجرای اقبالیه یکی از بزرگترین درگیریهای عمومی علیه مهاجران در سالهای اخیر است که خوشبختانه تلفات جانی نداشت، هرچند تا امروز همۀ ابعادش روشن نشده است.
این اتفاق تلخ، دُمل چرکین ماجراهای مربوط به مهاجرین در ایران را باز کرد، موضوعی که برخی رسانهها و شبکههای اجتماعی در شش ماه اخیر در آن دمیده بودند و یکی از نتایجش در اقبالیه به ثمر نشست. قابل پیشبینی است در صورت عدم ساماندهی کافی موضوع، در آینده هم از این مدل اتفاقات در ایران تکرار شود.
برخی مدیران سازمان جدیدالتأسیس ملی مهاجرت (که مجلس شورای اسلامی بهدلیل برخی مخالفتهای بیرونی هنوز موجودیتش را تصویب نکرده است)، میگویند "موج مهاجرستیزی در ایران ریشه خارجی دارد"، اما خودشان هم میدانند بخشی از ماجرا، مثل یک کوه یخ زیر آب پنهان شده است، این گزارش و گزارشهای بعدی برای نشان دادن بخشی از ابعاد این ماجراست...؛
تجمع اقبالیه؛ اعتراضی مردمی یا پروژهای هدایتشده؟!
برای تحقیق درباره حمله به مهاجران افغانستانی به شهر قزوین رفتم، تصورم درباره ماجرا این بود که بالاخره بعد از چند ماه داغ شدن ماجرای مهاجران در فضای مجازی، این اتفاقات میدانی، طبیعی است. تلخترین بخش ماجرا، اتهام نژادپرستی به ایرانیان و نکته بعدی تحقیر برخی مهاجرینی است که سالها همسایه ما هستند. براساس برخی پژوهشها بیش از پنجاه درصد جامعه ایران از حضور مهاجرین افغانستانی ناراضیاند، در بعضی از محلات در کلانشهرها مثل تهران، بیش از پنجاه درصد مخالفند. اما این نارضایتیها هیچوقت آنقدر شدید نبوده است که به اعتراض عمومی برسد، تا امروز در چند نقطه کشور این ماجرا به درگیری علنی کشیده شده است.
در این سالها و بعد از قدرتگیری دوباره طالبان در دو سال گذشته، جامعه ایرانی بهدلایل انسانی، نسبت به مردم افغانستان نزدیکی و همدلی بیشتری پیدا کرده بود که نشانه آن را در فضای مجازی و همدلی با افغانستانیها در اتفاقاتی مثل بمبگذاریهای مختلف در شهرهای این کشور و ماجراهای پنجشیر و... میتوان پیگیری کرد، اما از دو سال پیش تا امروز این همدلی به جایی رسیده است که اتفاقاتی مثل زلزله هرات در جامعه ایرانی واکنش ویژهای را برنمیانگیزد و در ماجرایی مثل قتل داریوش مهرجویی احساسات منفی به اوج خود میرسد.
در مسیر رفتن به قزوین با برخی خبرنگاران استانی هماهنگ کردم، یکی از آنان چند روز پیش متنی را بهعنوان ریشه ماجرای اقبالیه برایم فرستاده بود: «موضوع این است که بر اثر باز شدن مرزهای کشور بهروی اتباع افغانستانی و موقعیت اقتصادی ویژه شهر قزوین و البته گرانی زمین در شهر قزوین (سومین شهر گران کشور در حوزه مسکن و رکورددار تورم مسکن) مهاجران خود به خود در طول دهههای اخیر بهویژه از زمان گرانی دلار از انتهای سال 1369 تاکنون مجبور به سکنیگزیدن پیرامون شهر قزوین شدند. با توجه به موقعیت بکر شهر اقبالیه و فاصله بسیار نزدیک آن با شهر قزوین، اقبالیه بهترین جا برای سکونت افغانستانیها در قزوین است و در زمان حاضر 15 هزار نفر تبعه افغانی در اقبالیه زندگی میکنند که بهعلت سرعت بالای زاد و ولد تعادل جمعیتی اقبالیه را بههم زدهاند همچنین برخی از رشد اندیشههای سلفی و وهابی با پنهان شدن میان این جمعیتها نگرانند؛ اگرچه خود این مهاجرین و مذهب اهلسنّت مسئلهای امنیتی نیست. از طرفی این روزها شایعاتی از سوی نیروهای معاند نظام جمهوری اسلامی ایران میان مردم استان قزوین پیچیده است که نظام قصد دارد با تکثیر نسل افغانیها از آنها نیروی سرکوبگر علیه مردم قزوین بسازد».
ماجرای وهابی بودن برخی از مهاجران و فرزندآوری زیاد از آن حرفهایی است که زیاد برای مواجهه با مهاجران استفاده میشود، اما هیچکدام قابل اثبات نیستند، جدای از این حرفها بخش زیادی از مهاجران بهصورت قانونی در قزوین حضور دارند، در یک بخش دیگر متن نوشته بود: «طی روزهای اخیر حمله یک افغانی به ایرانیها در شهر سگزآباد بویینزهرا هم باعث خشم مردم این شهر و تظاهرات آنها برای اخراج افاغنه شد که از سوی رسانههای استان قزوین سانسور شد و البته بعضی مقامات هم به رسانهها برای انتشار خبر این تظاهرات ـ احتمالاً برای جلوگیری از گسترش این ماجراها ـ اخطارهایی دادند، با این همه موضوع تقابل بین مردم اقبالیه، سگزآباد و اتباع افغانستانی باید از طریق جمعآوری تدریجی و بازگرداندن آنها به کشورشان مدیریت شود، چندی پیش هم یکی از اعضای شورای شهر اقبالیه از دستگیری یکی از فرماندهان ردهپایین داعش در اقبالیه خبر داده بود».
احساس کردم متنی که برای من فرستاده بود حاوی برخی اطلاعات غلط است، هرچند همین حرفها را بهراحتی میتوان میان مردم عادی و شبکههای اجتماعی شنید، ولی فقط این حرفهای عامیانه نبود، غلامحسن اسلامیصدر فرماندار قزوین هم چندی پیش در جلسهای با محوریت پیشگیری از آسیبهای اجتماعی حضور اتباع افغانستانی غیرمجاز گفته بود: «دست ما برای برخورد با اتباع افغانستانی غیرمجاز در استان قزوین خالی است و کاری که امروز میکنیم یک دور باطلی است. اتباع افغانستانی غیرمجاز در خیابان دستگیر میشوند و بخشی از آنها اگر شرایط لازم را داشته باشند، به اردوگاه منتقل میشوند و در نهایت به مرزها انتقال پیدا میکنند و از مرزها عبور داده میشوند، اما 3.5 ساعت بعد دوباره همین اتباع اخراجشده وارد کشور ما میشوند، یعنی قبل از اینکه مأموران به مشهد برسند، جلوتر از آنها اتباع اخراجی برگشتند و بسیار سریع به نقطه استقرارشان برمیگردند.»، سخنان فرماندار از آن جهت مهم است که نگاه یک مسئول استانی درباره ماجرا چیست؛ و آیا بین مهاجران مجاز و غیرمجاز اصولاً فرقی هست و علت اصلی این مهاجرپذیری چیست؟ و چهکسی جز همین مهاجران در حوزه مشاغل سخت در ساختمانسازی و کشاورزی استان فعال هستند. فرماندار در همان جلسه ادامه داده بود: «چاره این است که جاذبه استقرار افغانستانیها در استان قزوین را محدود کنیم، البته در تصمیمات ملی خیلی تأثیر نداریم، مگر اینکه با نمایندگان مجلس جلسات جداگانهای داشته باشیم و بخواهند در سطح مجلس قوانین جدیدی وضع و نقاط ضعف را برطرف کنند. در زمان حاضر یک رقابتی بین همه استانها ایجاد شده است که اتباع افغانستانی را بغل همدیگر پرت کنند و مانند یک بمبی است که چاشنی و زمانسنج دارد و هر استانی این اتباع را به استان دیگری پرت میکند، در این شرایط استان قزوین بیشترین جاذبه را برای تبعه غیرمجاز دارد، چرا که از استان قزوین بهسمت غرب و شمال تردد ممنوع است، بنابراین مزیت ویژه این اتباع افغانی برای ما این است که در قزوین و اقبالیه بیایند و خانوادهشان را مستقر کنند و خودشان در ابهر و زنجان و مناطق غربیتر کار کنند و به اینجا برگردند.»، این حرفها حتی این شائبه را ایجاد میکند که بعضی از مسئولان با نگاه محلی در پی تغییر نگاه ملی هستند.
امیدوار بودم وقتی به اقبالیه میروم
بتوانم از جزییات ماجرا سر در بیاورم، از اتوبوس قزوین پیاده شدم، در میدان
اصلی نزدیک ترمینال، یک آگهی روی سردر یک مغازه به چشمم آمد، نوشته بود برای
کار بستهبندی به چند کارگر افغانستانی نیازمندند، پیش خودم گفتم انگار نه
انگار همین چند روز پیش به افغانیهای اینجا حمله شده است. قزوین یکی از 16
استانی است که از سالها پیش اجازه حضور مهاجرین افغانستانی در آن وجود دارد،
در استانهای غیرمجاز هم مهاجران غیرقانونی حضور دارند هرچند آمار پایینی دارند.
قرار بود با خبرنگار استانی به
اقبالیه برویم، همدیگر را پیدا کردیم و سوار تاکسی شدیم. از راننده تاکسی
درباره ماجرای اقبالیه پرسیدیم، گفت "افغانستانیها در این دو سال خیلی زیاد
شدند. مردم پول ندارند خانه بگیرند و آنها خانهها را گرانتر کرایه میکنند.
صبح بیست تا اتوبوس میآید میبردشان سر کار، آن وقت ایرانیها بیکارند،
بیشترشان در پروژه مسکن ملی کار میکنند."، دوست خبرنگار وسط حرف راننده پرید و
گفت "جالب است افغانستانیهای اقبالیه توی آمارهای رسمی جایی ندارند و طبعاً
امکاناتی هم برایشان در نظر گرفته نمیشود، همچنین در آمارهای غیررسمی هفتاد
درصد بخش کارگری در حوزه ساختمان در کشور، در اختیار اتباع افغانستانی است."،
راننده بیتوجه ادامه داد "مردم از حمله آن روز در اقبالیه خوشحال شدند، چون
آنها به ما آب ندادند."، منظورش آب هیرمند بود، وسط حرفها، مسافر دیگری که
سوار تاکسی بود، عصبانی شد و گفت "مهاجمان در آن روز اشتباه کردند، یک سری لات
پفکی بودند، وقتی مردهای افغانستانی توی خانهشان نبودند به آنجا حمله کردند."،
میگفت "بیچاره صاحبان کشاورز یکی از خانهها را که تازه چند گونی پسته از
زمین برداشته کرده بودند، معترضان ریختند توی کوچه و همه را نابود کردند.
بیشتر بخوانید
· بازداشت 19 نفر از عوامل حمله به منازل اتباع افغانستانی در شهر اقبالیه
از تاکسی پیاده شدیم و بعد از کمی
پرسوجو به اقبالیه رسیدیم، از ظاهر خیابان پیدا بود که محلهای شلوغ است، روی
شیشۀ بنگاه معاملات ملکی ورودی شهر نوشته بود "به افغانستانیها خانه اجاره
داده نمیشود."، خواستیم با صاحب مغازه حرف بزنیم، قبول نکرد، دو مغازه
آنطرفتر وارد یک ساندویچی شدیم، دو نوجوان در آن کار میکردند، یکیشان از
شرکتکنندگان تجمع آن روز بود، میگفت "همین پنجشنبه و جمعه پیش بود، چیزی حدود
700 نفر از مردم، جلوی شهرداری جمع شده بودند و شعار میدادند «افغانیها را
باید اخراج کنید.»، زن، پیر، جوان و... همه بودند، میگفتند «اینها کار و مسکن
ما را گرفتند.»، بعدش رفتیم سمت مسکن مهر که افغانیها آنجا کار میکردند ولی
یگان ویژه پلیس اجازه ورود نداد، بعد توی کوچههای همین جا پخش شدیم."، پرسیدم
"فیلم گرفتی؟"، گفت "نمیگذاشتند کسی فیلم بگیرد."، پرسیدم "مردم چهطوری
ماجرای تجمع را فهمیدند و جمع شدند؟"، گفت "از استوری اینستاگرام و گروههای
تلگرامی."، گفتم "چهکسی شروعکننده بود؟"، نمیدانست(!)، میگفت "همه با هم
تصمیم گرفتند."،
با چند نفر دیگر از اهالی هم
حرف زدیم، حرف آنها هم نان، کار و مسکن بود. آنها هم نمیدانستند چهکسی ماجرا
را شروع کرده است، به کوچهای که فیلم حمله به خانههای مهاجرین از آنجا بود
رفتیم، سر کوچه یک نانوایی بود، صاحبش از ماجرای آن روز اظهار بیاطلاعی کرد،
چند قدم جلوتر با محلیها حرف زدیم، یکیشان میگفت "همین امروز، نانوایی سر
کوچه به دو افغانستانی نان نداده است و باهاشان بد حرف زده است، بیچارهها آب
شدند."، میگفت "خیلی ناراحت شدم و خودم برایشان گرفتم و سر شاطر داد و بیداد
کردم «بهچهحقی به اینها نان نمیدهی؟!"، حالا بیست تا نان هم نمیخواستند،
که مردم حرفش را میزنند.
کمی جلوتر رفتیم نزدیک خانهای
که در ماجرای حمله به مهاجران دربش آسیب دیده بود، دو زن جلوی در بودند و خیلی
مایل به صحبت نبودند، یک مرد ایرانی از اهالی را هم دیدیم که از حضور مهاجران
راضی نبود هرچند آزاری برایش نداشتند ولی از حرفهایش فهمیدیم برایش کسر شأن
بود.
در مصاحبه با مردم و مهاجران یک چیزی
را نمیفهمیدم، آن هم اینکه ماجرا از کجا شروع شد و آب خورد، مسکن و نان
بهتنهایی نمیتواند باعث این درگیری شود.
تنها شانسی که مهاجران آوردند
آمادهبودنشان بود و اینکه اکثرشان داخل خانه نبودند.
چند نفری میگفتند "قبلاً این محله به زورآباد معروف بوده است و اراذل و اوباش در اینجا زندگی میکردند، فرزندان آنها شروعکننده ماجرا بودند."، یک نفر هم از ماجرای یک کلاهبرداری لیزینگی میگفت که مهاجران در آن نقش داشتند ولی همه اینها حدس و گمان بود، این هم نمیتوانست شروعکننده ماجرا باشد، افغانستانیها هم میترسیدند حرف بزنند. آنها هم از ماجرا خیلی اطلاعی نداشتند، بهاجبار مهاجرت کرده بودند و حالا باید میلرزیدند، معلوم بود ایرانیهای اقبالیه حس میکردند از آنها زهرچشم گرفتند، بین املاکیها هم فقط یکیشان حاضر بود به آنها خانه بدهد، هرچند صاحبخانهها از آنها راضی بودند چون هم بیشتر پول میدادند هم پیشپیش پول را پرداخت میکردند، از همه قومیتها هم در منطقه حضور داشتند.
برای اینکه ماجرا برای خودم روشن شود با کمک دوستان خبرنگار به مسئولان استان زنگ زدم، بیشترشان جواب سربالا دادند یا گفتند "ماجرا تمام شده است و رهایش کنید."، مدیری که مسئول اصلی ماجرا بود، پشت تلفن گفت کمرش را عمل کرده است و نمیتواند حرف بزند.
پازل گمشده ماجرا به بزرگترین سؤالم
تبدیل شده بود، بنابراین به هر کسی به فکرمان میرسید پیام دادیم و پیگیری
کردیم، تا آخرسر، از یک منبع در استان دو کلمه حرف بهدردبخور در آوردیم، آن
دوست گفت "اعتراضات آن روزها ساماندهی شده بود و همه توسط فراجا بازداشت
شدند."، دوست خبرنگار وقتی حرفها را شنید، شوکه شده بود، میگفت "شاید ماجرای
زمینخواری باشد و با توجه به فضای ضدمهاجرین که در این چند ماه به وجود آمده
است شاید زمینخواران این فضا را بستر خوبی برای موجسواری تشخیص دادند.
دوباره پیگیری کردم و یک منبع
دیگر در استان گفت "زمینهایی بهتر و دردسترستر برای زمینخواری در استان
قزوین هست.
میماند آخرین احتمال، که گروه
یا باند مشکوک داخلی در شکلگیری این تجمع نقش داشته است.
این اتفاق نمادین، یک سؤال دیگر برایم بهوجود آورد؛ چهکسانی این فضا و بستر در فضای مجازی را علیه مهاجرین آماده کردند که اولین میوۀ رسیدهاش در اقبالیه چیده شد...
ماجرای مهاجرستیزی و افغانستانهراسی در ایران سابقهای دیرینه دارد، عوامل مختلفی هم بهروی آن اثر دارد. پیمان حقیقتطلب دبیر انجمن دیاران در مصاحبهای درباره مسئله افغانهراسی در ایران میگوید: «در بطن جامعه ایران میتوان از پدیدهای بهنام «افغانهراسی» نام برد، البته بهنظر این پدیده به دوره پس از تسلط دوباره طالبان برنمیگردد و ریشهای قدیمیتر دارد. جامعه ایران بیش از 4 دهه است که با مهاجرت اتباع افغانستانی مواجه است. در این سالها مهاجران افغانستانی بهعنوان «نیروی کار ارزان» مورد استقبال ایرانیان واقع شدهاند و کمتر شاهد این بودهایم که نخبگان و افراد سطحبالای افغانستانی مورد پذیرش قرار بگیرند. مهاجرت افغانستانیها در مدت این چند دهه به دو دلیل اصلی رخ داده است؛ نبود امنیت در افغانستان و اشتغال و کسب درآمد در ایران.
حقیقتطلب درباره تبعات ترویج افغانهراسی میگوید: «ترویج دیدگاههای افغانهراسی از دو جنبه برای ایران تبعاتی منفی بههمراه دارد؛ یکی واکنش این دیدگاه در کشور افغانستان و دیگری بیگانهسازی مهاجران نسل دوم و سوم حاضر در ایران. بسیاری از شهروندان افغانستان علیرغم بیش از چهار دهه زندگی در ایران با مشکلاتی مانند محرومیت از شهروندی، نگاه منفی جامعه، تبعیض اقتصادی و اجتماعی و سرنوشت نامعلوم مواجه هستند.
جامعه ایران همواره افغانستان و افغانستانی را دیگری فرومرتبه خود تصور میکند و این در نحوه تعامل ما با پناهندگان نیز خود را نشان میدهد. نهتنها قوانین ما بهنحوی تنظیم شده است که مانع از ادغام اجتماعی افغانستانیها در ایران شود، بلکه رفتار بخشی از مردم در کوچه و خیابان نیز مبتنی بر همین نگاه بالا به پایین جامعه ایرانی به افغانستان و افغانستانی است.»
براساس یک پژوهش پیامدهای منفی و هزینههای حضور مهاجران افغانستانی در ایران نقش مهمی بر نگرشهای منفی نسبت به آنان در ایران دارد؛ پیامدهایی که شامل طیف گستردهای در حوزههای گوناگون است از گسترش حاشیهنشینی و ایجاد چشمانداز نامناسب شهرها، تهدید سازههای اجتماعی کشور، افزایش هزینههای نظامی و انتظامی، نارضایتی افکار عمومی، ایجاد زمینه فعالیتهای زیرزمینی و غیرقانونی و پدیده «رمیتنس» (انتقال پول از ایران به افغانستان) تا متهم شدن جمهوری اسلامی به سوءرفتار با مهاجران و نژادپرستی و...، در این میان تغییر فرهنگ کار و پیامدهایی مانند کاهش دستمزد بهخصوص میان نیروی کار غیرماهر موضوعی است که خود بهتنهایی قابلیت بررسی جدی دارد.
ولی چیزی که در ماههای اخیر در فضای مجازی و برخی رسانهها شکل گرفت چیزی فراتر از این نگاه افغانهراسی است. شرکت پایش و تحلیل داده «لایفوب» گزارشی درباره شکلگیری و هدایت این موج در فضای مجازی را در اختیار روزنامه فرهیختگان قرار داده است، هرچند بدون این گزارش هم میتوان روند غیرطبیعی بودن آن را احساس کرد. براساس این گزارش «تولید روزانه بیش از 10 هزار پست با محتوای مرتبط با افغانستان در شبکه اجتماعی ایکس (توییتر) نشان از این دارد که یکی از پردامنهترین موضوعات ماههای اخیر یا شاید بهتر است بگوییم ششماهه اخیر ایکس فارسی، حضور مهاجران افغانستانی در ایران است.
علیرغم آنکه سهم رویکرد منفی در محتوای مرتبط با افغانستانیها در ماههای ابتدایی سال 1402 حدود 20 درصد بوده اما در یک ماه اخیر به بالاتر از 50 درصد رسیده است، پستهایی که روزانه از ایکس به شبکههای پربازدید دیگری مانند تلگرام و اینستاگرام سرریز میشوند و مخاطبان زیادی را درگیر این حجم از ذهنیت «افغانستانهراسی» میکنند. این پروژه از شروع ابتدای سال 1401 بود. خبر جلوگیری از ورود افغانستانیها به اطراف دریاچه چیتگر، اختلاف بر سر حقابه هیرمند، درگیری مرزی ایران و افغانستان و آببازی افغانستانیها در حوض میدان نقشجهان که آن هم بازتاب منفی گستردهای در فضای مجازی داشت.
مهرماه 1402 گفتوگو بر سر حضور افغانستانیها و استفاده از هشتگ #اخراج-افغانی-مطالبه-ملی شدت گرفت. تا قبل از شروع عملیات طوفانالاقصی، این موضوع ترند توییتر بود. در مهرماه، تعدادی منازعه بین ایرانیان و افغانستانیها هم در فضای حقیقی اتفاق افتاد و هم در توییتر بازتاب و تکرار بیشتری داشت. قتل مأمور پلیس در بوشهر بهدست یک تبعه افغان، دستگیری باند افغانستانی سرقت از منازل در البرز و از آن طرف حمله ایرانیها به افغانستانیها در شهریار و قزوین نمونههایی از این درگیریها هستند که در توییتر دیده شدند، این جریان مجازی بهشکل واضحی سازماندهی شده است.
شاید بزرگترین نشانه سازماندهیشده بودن این ماجرا همین هشتگ #اخراج-افغانی-مطالبه-ملی باشد. غیر از چند نفر بقیه افراد این حلقه اکانتهای توییتری خود را اغلب در سالهای 2021 و 2022 و 2023 راهاندازی کردند. در چیزی حدود 100 اکانت که در فضای مجازی مشغول نفرتافکنی علیه مهاجران و طرح ساماندهی هستند هیچ محتوای شخصی در این صفحات جز نفرتافکنی وجود ندارد. همچنین شنیدهها از برگزاری جلسات توجیهی برای برخی کاربران توییتری در این موضوع حکایت دارد هرچند هنوز هیچ کاربر شناسنامهداری با این موج همراهی نکرده است. از طرفی برخی از فعالین ایرانی حوزه مهاجرین در این مدت تهدید و بازخواست شدهاند. تنها راهکار این گروه هم اخراج دستهجمعی همه مهاجرین بهسبک پاکستان است.
جالب این است گرایش سیاسی این جریان نزدیک به حکومت است. محمدرضا اصنافی کارشناس فضای مجازی در این باره میگوید: «استفاده از فضای مجازی برای هدفی خاص معمولاً به دو صورت است؛ یا اکانتهای شناسنامهدار یک موضوعاتی را در بلندمدت پیگیری میکنند و پیش میروند و یا برای یک پروژه خاص را انجام میدهند و ماجرا تمام میشود، مثلاً ترامپ در انتخابات دوره اول آمریکا از این قابلیت برای جذب رأی در انتخابات ریاستجمهوری و مهندسی افکار عمومی استفاده کرد.»
براساس روایت آمریکاییها دولت روسیه با هدف آسیب رساندن به کمپین انتخاباتی هیلاری کلینتون، تقویت نامزدی دونالد ترامپ و افزایش اختلافات سیاسی و اجتماعی در ایالات متحده در انتخابات ریاستجمهوری 2016 آمریکا دخالت کرد.
آژانس تحقیقات اینترنت (IRA)، مستقر در سنپترزبورگ روسیه که بهعنوان یک مزرعه ترولها توصیف میشود، هزاران حساب کاربری در رسانههای اجتماعی ایجاد کرد که وانمود میکردند آمریکاییهای حامی گروههای سیاسی رادیکالاند و رویدادهایی را در حمایت از ترامپ و علیه کلینتون برنامهریزی یا تبلیغ کردند.
در داخل ایران هم از این قابلیتها علیالخصوص در انتخاباتها استفاده میکنند، البته جریانهای ضدایران هم دستی در این ماجراها دارند، ولی در مواردی مثل این هشتگ، رفتار شبکهای برای پروژه، داخلی است، پروژهای داخلی که منافع ملی را نشانه گرفته است.
اولین کسی که از این هشتگ استفاده کرد شخصی بوده است با نام اشکان رضوی که حلقه دوستانش میگویند بازداشت شده است هرچند این حرف هم میتواند برای خودنمایی باشد، یک شخصیت بدون سابقه سیاسی روشن که ادعا میکرد برای مقابله با مراسمهای سالگرد فوت مهسا امینی این هشتگ را راهاندازی کردهاند و بهعنوان مثال در یک دوره 14روزه، روزانه 368 توییت با هشتگ اخراج افغانی مطالبه همگانی منتشر کرده است.
این جریان با قتل مرحوم مهرجویی که هنوز همه ابعاد آن مشخص نشده است به اوج خود رسید. در روز 23 مهر که خبر قتل مهرجویی منتشر شد، نزدیک به 17هزار محتوا با موضوع اخراج افغانستانیها منتشر شد، در شرایطی که هیچ سند و مدرک رسمی و قطعی برای افغانستانی بودن قاتل وجود نداشت. اما روز پنجشنبه 27م که خبری مبنیبر اتباع بودن قاتل منتشر شد، کمتر از 4500 محتوا در این مورد منتشر گردید، این موضوع نشان میدهد که افراد اصلی این موج برداشت خود را از قتل مهرجویی کردند و اعلام عمومی تأثیری بر عملکرد مجازی آنها نداشت. از طرفی توجه کاربران ایکس بیشتر روی تنشها در فلسطین بود و کمتر به این موضوع پرداخته شد. توالی این موضوعات باعث شد در هر رخداد، درصد بیشتری از توییتهای مرتبط با افغانستانیها و افغانستان بهسمت مطالبه اخراج افغانستانیها برود. در زمان درگیری مرزی بین ایران و افغانستان در خردادماه، 15 درصد مطالب ابراز خشم از افغانستانیها بود، در نیمه اول مهرماه 56 درصد و دو روز بعد از قتل مهرجویی 58 درصد محتوا، مطالبه اخراج افغانستانیها و ابراز نفرت از حضور آنها در کشور شد.
بعضی از هشتگها و موجهای توییتری سازمانیافتگی بالایی دارند، به این معنا که گروههایی خاص بهصورت هماهنگشده سعی دارند که موضوعی را مهم جلوه بدهند و یا ترند کنند. شاخصی برای بررسی این مورد در توییتر وجود دارد که از تقسیم تعداد محتوا بر تعداد کاربر به دست میآید، نرخی که نشان میدهد بهطور متوسط هر کاربر چند توییت با هشتگ یا کلیدواژه اصلی نوشته یا ریتوییت کرده است، مثلا نرخ سازمانیافتگی برای هشتگ #جاوید_شاه که توسط سلطنتطلبان زده میشود 16.28 است، یعنی بهطور متوسط هر کاربر سلطنتطلب بیش از 16 بار این هشتگ را استفاده کرده است. برای هشتگ #اخراج_افغانی_مطالب_ملی این نرخ 8.11 و برای کل موضوع مطالبه اخراج افغانستانیها 4.85 است. اختلاف بین این اعداد با هشتگ #جاوید_شاه نشان میدهد که احتمال سازماندهی این موج کمتر از موضوعات مربوط به سلطنتطلبان است. در هر موجی البته گروه یا افرادی هستند که موج را رهبری میکنند که این اتفاق الزاماً سازمانیافته نیست اما با مدیریت گروه یا افرادی که دغدغه مشترکی دارند پیش میرود.»
اما همه ماجرا، فعالیت در فضای مجازی نیست. سازماندهندگان به حضور در توییتر اکتفا نکردند و به باقی حوزههای رسانهای نیز سر زدند، مثلاً این تیتر روزنامه جمهوری اسلامی «جنوب تهران در اشغال افغانها! این، یک موضوع کاملاً امنیتی است» یکی از تندترین تیترهایی است که یک رسانه عمومی در ایران علیه مهاجران منتشر کرده است. روزنامه جمهوری اسلامی در 179 شمارهای که از ابتدای فروردین امسال تا پایان آذرماه منتشر کرده 73 بار موضوع افغانستان را روی جلد برده است، سویه محتوای این جلدها ضدیت با طالبان، پیگیری حقآبه سیستان و در آخر ضدیت با مهاجران افغانستانی است، موضوعاتی که با هم سنخیتی ندارند. انتقاد علیه طالبان منطقی است برخی از کارشناسان ایرانی طالبان را بهعنوان حکومت افغانستان قبول ندارند و بهعنوان دلسوزی برای مردم افغانستان فعالیت میکنند، ولی این که به همین راحتی فضای عمومی کشور را علیه مهاجران تحریک کنیم با این سویه محتوایی نمیخواند، بهعنوان در رسانهها شایعه شده بود سهچهارم زایمانهای تهران و حاشیه تهران مربوط به زنان افغانستانی است، منبع این شایعه سرمقاله پارسال روزنامه جمهوری اسلامی بوده است. در این مقاله بهنقل از گزارش نامعلومی گفته شده است در بیمارستانهای استان تهران بین 50 تا 75 درصد زایمانها توسط زنان افغان است، این آمار اختلاف بسیار زیادی با آمارهای رسمی دارد. طبق آمار رسمی میزان موالید برای کل جمعیت استان تهران (شامل ایرانی و اتباع خارجی) 9/11 و برای جمعیت ایرانی ساکن تهران 5/11 تولد بهازای هر هزار نفر جمعیت است. با احتساب جمعیت سال 1400 آمار تولد نوزادان کل اتباع خارجی در کل کشور حدود 5 درصد و در تهران حدود 10 درصد کل تولدهاست. این مدل خبرسازیها در مهرماه هم ادامه پیدا کرد و خبرهایی از تولد چندین کودک در شیراز و قم منتشر شد. جدای از این آمارها، مهاجران با توجه به آمیختگی به زندگی ایرانی در فرزندآوری مهاجران، این آمار نیم درصد بیشتر از ایرانیان است و چیزی بهاسم فرزندآوری چندبرابر نداریم.
همچنین افرادی مثل سید هادی کسائیزاده و مازیار خسروی با ترکیب اطلاعات درست و غلط حرفهایی زدند که بههیچوجه قابل اثبات نیست ولی جامعه ایرانی را علیه مهاجرین تحریک میکند. یکی از پررنگترین مضامینی که معترضان به حضور افغانستانیها آن را مطرح میکنند، بحث ناامنی است. آنها معتقدند این تعداد مهاجر میتوانند برای میزبانان خود دردسر بسازند. بخشی هم معتقدند آنها انسانهای خطرناکی هستند. حقیقتطلب دبیر انجمن دیاران در مصاحبهای میگوید «آمارهای دستگاههای مربوطه کمی محرمانه است اگر مسئولان آمار پروندهها را بدهند موضوع شفاف میشود. اما هر از چند گاهی از تعداد افغانستانیهای در زندانهای ایران آمار میدهند که اگر آن را تقسیم بر تعداد کل افغانستانیها در کمترین حالت بکنید و مخرج را هشت میلیون نگذاریم و چهار میلیون بگذاریم تا عدد بزرگ باشد باز درصد حضور آنها از جمعیت ایرانیهای در زندان کمتر است، این یعنی تعداد کمتری از افغانستانیها به زندان میروند.»، در همین ارتباط بهتازگی سردار عباسعلی محمدیان، رئیس پلیس تهران بزرگ هم تأیید کرد که آمار جرم و جنایت مهاجران افغانستانی در تهران بالا نیست. محمدیان گفت: «سهم جرم و جنایت افغانستانیها با تعداد آنها باید در نظر گرفته شود که بهنظر پلیس، این سهم زیاد نیست و تناسب بین جرم و تعداد آنها بالا نیست.»
براساس آمارهای غیررسمی در شهر تهران که مهمترین منطقه حضور مهاجران افغانستانی در ایران است، نسبت جرم و جنایت افغانستانیها نسبت به ایرانیان 30 به 70 است. بیشتر این جرایم مربوط به این سی درصد هم متوجه خود مهاجران است و ایرانیان را شامل نمیشود، رشد طبیعی که با توجه به افزایش جمعیت در این دو سال خیلی زیاد نیست، با این همه در رسانهها جور دیگری وانمود میشود. اکثر این جرایم جنایی و سرقت خردهپا بوده که بیشتر جامعه مهاجران را شامل میشود، همزمان آدمربایی که علیه افغانستانیها زیاد است، از طرفی بهدلیل ضعف قوانین مهاجران هم معمولاً از رفتن نزد پلیس و دادگاه هراس دارند.
همچنین این آمار شهر به شهر نیز متفاوت است بهعنوان مثال در پژوهشی که نیروی انتظامی در شهر پیشوا انجام داده است حضور اتباع افغانستان آمار بزهکاری را بیش از سطح مورد انتظار بالا نبرده و شاخص آن از جامعه ایرانی کمتر است، با این حال ذهنیت بیشتر مردم خلاف آن را بازگو میکند، این پژوهش با اتکا به آمار رسمی میگوید مهاجران نسبت به افراد جامعه میزبان 50 درصد کمتر بزهکاری میکنند.
یکی دیگر از دروغهایی که توسط همین خبرنگاران بدون هیچ منبعی منتشر شد این بود که طالبان «میخواهند وارد مجلس و دولت ایران شوند و سهم داشته باشند»، اما حقیقت این است که ماده 30 و 31 قانون انتخابات مجلس از شرایط انتخابشونده و انتخابکننده در مجلس شورای اسلامی «تابعیت کشور جمهوری اسلامی ایران است»، اخیراً نمایندگان مجلس، ثبتنام دوتابعیتیها را در انتخابات مجلس منع کردند که دوتابعیتیها هم حق نامزدی در مجلس را ندارند، جدای از این مجلس جلوی قانونی را که دو سال پیش تأیید کرده بود و براساس آن فرزندانی که مادرشان ایرانی است و پدرشان خارجی میتوانند شناسنامه ایرانی بگیرند، گرفته است چه برسد به اینکه بقیه مهاجران رأی بدهند. در چهل سال گذشته مهاجرین هیچ گاه اجازه حضور در انتخابات را نداشتهاند که روزی نمایندهشان طالبان باشد. این که؛ این دروغها برای چه ساخته میشوند؟ از کجا ساخته میشوند؟ چرا به آدمهای نشاندار داده میشوند؟ و چرا هیچ کس از آنها شکایت نمیکند؟ مهم است و مهمترین ضربهای که این اتفاقات میزند روی مهاجرینی است که دهههاست در ایران زندگی میکنند و به بخشی از جامعه ایران تبدیل شدهاند، در این مدت هزینه زیادی هم برای ایران دادهاند و میدهند.
یکی دیگر از موضوعات مهمی که درباره حضور اتباع از آن صحبت میشود جایگزینی نیروی کار افغانستانی بهجای ایرانی است. براساس قانون، نیروهای کار افغانستانی مجاز به کار در حوزههای محدود و سختی هستند. تا سال 98 هشتاد و از آن زمان تا امروز چهارصد شغل مجاز شده است. این شغلها شامل لیست چهارگانهای است که شامل مشاغل مربوط به گروه کورهپزخانه، کارهای ساختمانی، کارگاههای کشاورزی و مشاغل سختی که در این گروه نمیگنجد، مثل حوزه پسماند در شهرداریها است. طی این مدت در برخی از مشاغل مثل صنف سراجان (کیف، کفش و صنایع چرم) با شکایت اتحادیه مجوز جدیدی برای مهاجران صادر نمیشود، با این همه اکثر این مشاغل جزو سختترین کارهای فیزیکی هستند و در واقعیت بسیاری از آنها جایگزین ایرانی ندارند، ولی منتقدین میگویند اتباع، مشاغل ایرانی را از آنها گرفتهاند. در یک بررسی پژوهشی آمده است: «مهاجران غیرقانونی در بازار کار با کارگران دارای مهارتهای پایین رقابت میکنند. رقابتهای دیگر میان مهاجران با خانوادههای کمدرآمد بر سر مسکن و در واقع تأمین سرپناه ارزانقیمت و نیز دریافت کمکهای همگانی درمیگیرد و موجب میشود رفاه بومیان کاهش یابد. البته حضور مهاجران منافعی هم دارد و منجر به افزایش بازدهی سرمایه کارفرمایان میشود.»
اما این ماجرا آنقدرها واقعی نیست، مثلاً نام مافیایی به گوش میرسد که بهعنوان مافیای پلاستیک اطراف تهران فعالیت میکنند.
سید هادی کساییزاده روزنامهنگار در گفتگو با سایت اصناف نیوز یکی از مسائل حضور اتباع در ایران را «نیروی کار» میداند و درباره «مافیای پلاستیک» میگوید: «مافیای بزرگ پلاستیک کشور در روستایی در کهریزک است، روستایی بهنام قمصر پنج تا شش کیلومتر با آرادکوه که مرکز زبالههای تهران است فاصله دارد.
او در ادامه میگوید: تمامی افرادی که در کوچه و خیابان میگویند «پلاستیک کهنه میخریم» پلاستیکهایی را که میخرند، به آرادکوه نمیرود و همه آنها وارد قمصر میشود. در این روستا زمینهای کشاورزی با ایرانیت تفکیک شده است و داخل همه زمینها دستگاههای بزرگ خردکن پلاستیک است که با برق سهفاز کار میکند. با این دستگاهها پلاستیکها را خرد میکنند و به مواد اولیه پلاستیک تبدیل میشود.
کساییزاده درباره وضعیت این روستا میگوید: چطور ممکن است که در یک روستای کشاورزی هشتاد فروشگاه مواد اولیه پلاستیک باشد؟! آنجا به مرکز مافیای پلاستیک تبدیل شده است، برای تخریب آن هم حکم قضایی آمده است اما هیچ کس جرئت نکرده است آن را اجرایی کند. من درباره همین موضوع گزارشی تهیه کردم اما در نهایت اهالی روستا جلوی فرمانداری و در برابر دوربینهای مداربسته من را زدند!»
پیدا کردن این روستا و گودهای زباله تهران برای من کار سختی نیست قبلاً به چندتایی از آنها در اطراف حرم امام خمینی سر زدم و گزارش گرفتم، یک شغل سخت با درآمدی بخورنمیر برای مهاجرین، ولی مسئله این بود که خودشان هیچ وقت پیمانکار این ماجرا نبودند حتی زمینهایی که در اختیارشان بود هم برای خودشان نبود، وانمود کردن که اتباع در حوزه بازیافت خودشان کار میکنند از آن حرفهای عجیب است، برای صحت این ادعا بهدنبال یکی از پیمانکاران یا همان مافیای زباله در تهران گشتم، طبعاً چنین فردی حاضر به مصاحبه با یک روزنامهنگار نیست. حوزه مافیای بازیافت یکی از موضوعات پیچیده شهر تهران است. بعد از چند هفته پرسوجو بالاخره یک رابط پیدا کردم، قرار شد بدون اطلاع قبلی با هم توی یک کافه در محلات پایین تهران قرار بگذاریم. توی ذهنم تصور میکردم طرف چهشکلی است و حاضر است حرف بزند یا نه، رابط میگفت "الآن با ملکه گدایان روبهرو میشوی."، اشارهاش به سریالی بود که درباره یکی از همان تاجران زباله بود، وقتی از راه رسید سوییچ ماشین مدل بالا بههمراه آیفون 14اش را روی میز گذاشت، رابطمان همان اول شروع کرد به تعریف کردن از او که "آقای جوادی سلطان زباله منطقه است و هزار نفر افغانی زیر دستش کار میکنند. اگر یک روز کار نکند بوی گند زباله تهران را برمیدارد."، از هندوانهای که زیر بغلش میگذاشتیم خندهاش گرفت، ولی اصرار داشت که زودتر بفهمد من کی هستم که میخواستم ببینمش، رابط معرفیام کرد و گفت "خبرنگار است و قرار نیست درباره کار شما یعنی پسماند تحقیق کند، میخواهد درباره اتباع و نیروهایت ازت بپرسد."، اولش ترسید و خودش را جمع کرد، بعد توی رودربایستی گفت چه میخواهم بپرسم، توی عمل انجامشده مانده بود، برایش توضیح دادم، همان اول گفت "ما میترسیم یک روز اوضاع افغانستان آرام شود، آن وقت کل تولید از نبود نیروی کار در ایران میخوابد."، تمام کارگرهایش از اتباع بودند، پرسیدم جای ایرانیها را نگرفتند، گفت "یک نفر ایرانی معرفی کن که در این حوزه حاضر باشد کار کند، همین الآن میبرمش سر کار، نه اینکه افغانیها از این کار خوششان بیاید یا برایشان آسان باشد، ولی کار برایشان عار نیست و بهاجبار به ایران آمدهاند، جوری کار میکنند که هیچ ایرانیای کار نمیکند، ایرانی به کار پشت میز عادت دارد، حتی به ایرانی پول بیشتر هم بدهی حاضر به کار نیست، حالا این حرفها را عمومی بزنی میگویند «چون کارگران افغانستانی ارزانتر هستند.»، این حرف درست است بهنفع کارفرما هم هست ولی هیچ وقت کس دیگری نمیتواند جایشان را بگیرد، در حوزه پسماند، گاوداری و حتی کشاورزی فعال هستند، در هر حوزهای که کار میکنند خطری برای دیگران ندارند."، وسط حرفهایش یاد مصاحبه دبیر کانون صنفی کارگران افتادم که گفته بود؛ "در زمان حاضر شغل هست اما شاغل نیست، متأسفانه بهدلیل حقوق پایین در بخش تولید کارگران تمایلی به اشتغال در کارخانهها ندارند و کارفرماها بهویژه در بخش صنعت دربهدر بهدنبال کارگر هستند. بسیاری از کارفرمایان تمایل دارند حقوق بالاتر از حقوق وزارت کار را پرداخت کنند ولی نیروی کار ترجیح میدهد بهسمت مشاغل نوین مانند مشاغل مجازی و اینترنتی برود"، دوباره به کافه برگشتم؛ "هرچند اتباع در حوزه مسکن برای هممحلهایها مشکل ایجاد کردهاند ولی خب، کار ما را میکنند."، پرسیدم چرا از ایران بهجای بهتری مثل اروپا نمیروند، گفت؛ "اینها که آمدند و با خانواده آمدند از لحاظ فرهنگی نزدیک هستیم و اینجا راحتتر هستند، خیلیها هم از اینجا رفتند و در دیگر کشورها کار میکنند و آنجا هم بیشتر بهشان میرسند، اتفاقاً کسانی که اینجا هستند قوانین و تعهدشان بیشتر است، الآن به تعدادی از افغانیها چک هم دادند ولی چک هیچ کدامشان برگشت نمیخورد، چون نمیخواهند اعتبارشان را از دست بدهند، بعضیشان که از توان بالاتری برخوردار هستند هم در هیچ حوزه استراتژیکی فعالیت ندارند، اگر در همین تهران جایگزینی برای کارهایشان وجود داشت جایگزینشان میکردند."، ازش خواستم من را به یکی از گودهایش ببرد، با خنده گفت؛ "بیخیال هرچی میخوای همینجا بپرس."، فهمیدم دیگر نمیبینمش و به این راحتی به گودها نمیرسم، در آخر حرفهایش فکر میکردم مسئله کار برای اتباع نیاز به تحقیق بیشتری دارد.
شاید برای بسیاری این سؤال پیش بیاید این موجهای ساختگی از کجا هدایت میشود، پاسخ به این سؤال سخت است، زیرا وقتی منابع مالی جریانهای سیاسی در ایران شفاف نیست انتظار زیادی است که منبع چنین چیزی را فهمید، ولی بههرحال میتوان منشأ این موجها را حدس زد، هرچند این سؤال چیزی از نارضایتی جامعه ایرانی کم نمیکند... .
گزارش یک قتل
این روزها ماجرای حضور مهاجران در ایران یکی از موضوعات پر حاشیه فضای مجازی است. عدهای هر بحرانی را به آنها ربط میدهند. حتی حمله تروریستی کرمان را به آنها نسبت میدادند. در حالی که 12 نفر از اتباع در این حادثه تلخ شهید شدند. روزی که خبر قتل یک جوان ایرانی در میبد منتشر شد تا میدان آزادی تهران رفتم که با اتوبوس، شبانه خودم را به آنجا برسانم؛ ولی بعد احساس کردم با رفتن در میانه بحران ابعاد اصلی ماجرا را نمیفهمم. بنابراین چند هفته صبر کردم...
با گذشت یک ماه از ماجرای درگیری چند جوان ایرانی و افغانستانی هنوز درباره جزئیات آن ابهام وجود دارد و ممکن است به خاطر حساسیتهای محلی به زودی اعلام نشود. اختلاف بین جوانان شهرک بیده و جوانان مهمانشهر (افغانشهر) میبد که منطقهشان روبروی هم قرار دارد به یک سال گذشته بر میگردد و بارها تکرار شده است. رسانههای استانی در گذشته به این موضوع نپرداختند و مسئولان شهرستان هم تا روز درگیری تدبیری نکرده بودند. برخی شنیدهها حاکی است شروعکننده درگیری ایرانیها بودند. هر چند این موضوع به هیچ وجه قتل را توجیه نمیکند. شورای تأمین یک ساعت و نیم پس از درگیری تشکیل شد و نیروهای امنیتی مادر و خواهر قاتل را جلوی فرمانداری شناسایی کردند که برای خبرچینی آمده بودند و پس از چند ساعت قاتل در حال فرار به یزد با یک موتورسیکلت دستگیر میشود. دو روز بعد هم عاملان این نزاع و درگیری صحنه جرم را بازسازی کردند. نام متهم اصلی، اسماعیل است و پدر و مادرش از هم جدا شدهاند. شیوه به قتل رسیدن «امیررضا آقایی» نوجوان 17 ساله، اهالی این شهر را در شوک بزرگی فرو برد تا جایی که همان شب و فردای روز حادثه مردم برای دستگیری و مجازات قاتل یا قاتلان داخل بیمارستان و مقابل استانداری تجمع کردند. فردای روز قتل مردم به نماز جمعه رفتند و اعتراض تندی کردند که باعث تعطیلی نماز جمعه شد. عموی امیررضا در مورد رسیدگی به این پرونده به یک رسانه گفته است: «ما خواستار اشد مجازات برای متهمان هستیم. متهمان بدون هیچ دلیلی به سمت امیررضا حمله و چاقو را به قلب او فرو کردند. بعد هم با چاقو یک ضربه به کلیه و ریه دوست امیررضا زدند و فرار کردند.» وقتی به میبد رسیدم هنوز حجله امیررضا آقایی جلوی در خانهاش بود و دود کارخانههای شهر آلودگی را به اوج خودش رسانده بود.
روایت استانداری یزد این بود که «پنجشنبه حدود ساعت هشت شب، درگیری محلی میان سه الی چهار نفر از اهالی محله بیده میبد با دو نفر از اتباع ایجاد میشود. در این درگیری دوطرف دعوا همدیگر را دوره میکنند، گروهی زنجیر کشیده و گروه مقابل چاقو میکشند. در این درگیری یک نفر از اهالی محله بیده کشته شده و یک نفر دیگر زخمی میشود. عاملان این اتفاق نیز متواری شده و همان روز درگیری هر دو عامل درگیری دستگیر میشوند. اما اهالی محله بیده موقع تشییع جنازه هممحلهایشان در شهرک افغانستانینشین تجمع کرده و درخواست میکنند که شهرک باید جابهجا شود. مسئولان با صحبت و رایزنی، مردم را متفرق میکنند. ولی بههرحال برخی از مردم مطالبات و نکاتی نسبت به موضوع داشتند که از سوی مسئولان نیز پیگیری شد.»
هنوز انگیزه قاتل یا قاتلان از سوی مراجع قضایی و پلیس اعلام نشده، به همین خاطر در مورد انگیزه درگیری و قتل نمیتوان قضاوت کرد. اقوام درجه یک مقتول و مجروح حاضر به مصاحبه نبودند ولی شایعات زیادی از درگیری سر توهین به مقدسات، ماجراهای ناموسی و دعوای شخصی قدیمی وجود دارد.
مردم شهرک بیده در سال گذشته اعتراضات زیادی به حضور مهاجران داشتند. از اعتراض به وجود دفتر اتباع گرفته تا مزاحمت مهاجران در شهرک و کرایه کردن ورزشگاه نزدیک شهرک جزو نارضایتیهای مردم بوده است. مدرسه مشترک، اختلافات را به خانهها هم رسانده است. مردم به مهاجران نگاه مزاحم دارند. حتی حضور اتباع در پارکها هم باعث اعتراض شده است. تا جایی که برای آن ساعت ورود گذاشتند. هر چند کسی از خودش سؤال نکرده مهاجران که بخشی از مشاغل سخت شهرستان، بر عهده آنهاست چرا نباید حق تفریح داشته باشند. از آن حرفها که مسئولان باید به آن فکر میکردند.
وقتی توی شهرک بیده میبد راه میرفتم هنوز شعارهای تندی که روی دیوارها نوشته شده بود پاک نشده بود. مثل اینکه «افغانی اگر آدم بود کشور خودش را نگه میداشت» همزمان میشد کارگران افغانی را دید که با ترس و لرز در کوچهها در حال انجام کارگری هستند.
اخبار شبکههای اجتماعی در آن روزها حاکی از آن بود که اعتراض مردم تا جمعه شب 10 آذر ادامه داشته و عدهای به سمت مهمانشهر سنگپرانی کرده و تعدادی از ساکنانش را مجروح کردهاند. چیزی نگذشت که یک خبر عجیبتر فضای مجازی را پُر کرد: «مردم میبد تعدادی از خانههای شهرک افغانها را آتش زدهاند.» گرچه این خبر خیلی زود تکذیب شد و رسانههای رسمی اعلام کردند جایی که آتش گرفته چند انبار ضایعاتی بوده است. چیزی که باعث تأسف است این که گروههای تند مخالف حضور مهاجران در فضای مجازی به سرعت روی اخبار سوار شدند و به شایعهپراکنی پرداختند. برخی از فعالین مجازی شهرستان نیز در این ماجرا زیادهروی کردند. این گروهها پای ثابت شایعهپراکنی در کل کشور هستند.
صبح شنبه 11 آذرماه، شورای تأمین شهرستان خبر داد که مسیر ورود و خروج قبلی مهمانشهر مسدود میشود و در ضلع غربی این مجموعه جاده دسترسی و درب ورودی جدیدی ساخته میشود.
«مجید بهارستانی» شهردار میبد در گفتوگویی با سایت فراز گفت: «مطالبات مردم از قدیم هم بوده است. به هر حال یک سری مشکلات امروز در شهر هم ایجاد شده است. به طور مثال سال 94 یک سری ناامنی در شهر ایجاد شد که بعد فهمیدند کار افغانیها بوده است. آنها شبها میریختند داخل خانههای پیرمردان و پیرزنان و طلاها و مالشان را میگرفتند و میرفتند. چند بار تاکنون پیش آمده که مردم مطالبه اخراج اینها را از شهر داشتند؛ اما به هر حال این موضوع بستگی به سیاستهای کشور دارد که چه کاری انجام شود.» او در ادامه اضافه کرد: «بعضی از شهرها مثل طبس حتی یک افغانی هم نیست. اما در میبد از جمعیت 90 هزار نفری فقط 12 هزار افغانی رسمی هستند که در مهمانشهر سکونت دارند. حالا آنها که غیررسمی آمدند و غیرمجاز هستند شاید همین تعداد و شاید هم بیشتر باشند.» مصاحبهای که باعث شد که برخی مسئولان به خاطر دادن اطلاعات احساسی و غلط از مصاحبه با رسانهها منع شوند.
«جمال سجادیپور» فرماندار میبد هم در روزهای اول حادثه گفته بود: «دولت صادق الوعده است و طرح ساماندهی اتباع و مهاجرین را در دستور کار قرار داده است. جابهجایی مهمانشهر اتباع میبد در دستور کار است و از اول مردادماه تاکنون بیش از 24 هزار اتباع غیر مجاز دستگیر و از کشور طرد شدهاند.»
شهر کارخانهها
در میبد هیچکدام از مسئولان حاضر به مصاحبه نبودند. تنها فردی که اجازه مصاحبه داد حاضر به انتشار اسمش نشد. براساس گفتههای این مسئول گمنام، «مهاجران در مهمانشهر مالکیت ندارند و بیش از سی سال است که در آنجا سکنی دارند. افغانیها امروز با لهجه میبدی حرف میزنند و لباس ایرانی میپوشند». از نظر این مسئول مهاجران نباید لباس ایرانیها را بپوشند. حرفی که مسئولان در تهران غیرش را میزنند. از نظر این مسئول دلیل اصلی این مشکلات افزایش جمعیت مهاجران در دو سال گذشته است. «این جمعیت در طی سی سال 7 هزار و در یکی دو سال به 10 هزار نفر رسید. علت اصلی حضور مهاجران وجود کارخانههای موجود در شهرستان است و کارهای سختی که مردم میبد دیگر حاضر به انجامش نیستند. مهاجران در گذشته فقط کارهای سخت انجام میدادند ولی امروز حتی کارهایی مثل استاد بنایی هم بر عهده آنهاست. در سالهای اخیر مهاجران با خانواده به این شهر آمدند و فقط در مهمانشهر ساکن نیستند و چیزی حدود نصف یعنی پنج هزار نفر از آنها درون شهر زندگی میکنند. بیشترشان مدرک دارند و بیمدرکها به سرعت اخراج میشوند که همین اخراجها هم باعث خوابیدن کار در مسکن و برخی کارخانهها و اعتراضشان شده است. اغلب مهاجران ساکن در میبد اهل سنت هستند که برای یک شهر سنتی شیعه عدد بالایی است.» این هم از مواردی که مسئولان به آن توجه نکردند. «خرید فروش و اجاره مسکن و مدرسه یکی دیگر از عوامل ناراحتی مردم است. هر چند اگر همین مهاجران نبودند کسی حاضر نبود در بافتهای سنتی زندگی کند و باعث تخریب این مناطق که نماد گردشگری شهرستان هستند میشد. مهمانشهر در ابتدا در خارج شهرستان بوده ولی امروز با گسترش شهر داخل شهر به حساب میآید.» مسئول گمنام وعده انتقال مهمانشهر را هم میدهد در حالی که وجود خود مهمانشهر جای سؤال است. فلسفه وجودی چنین مکانهایی در کشورهای دنیا، بودن در مرز و ساماندهی است نه سکونت دائم.
در انتها مسئول گمنام گفت: «ما باید در این موارد قانون داشته باشیم. ولی به دلیل نداشتن قانون این وظیفه بر عهده شورای تأمین است که گاهی سلیقهای اعمال میشود. این بیقانونی باعث شده حتی عدهای مهاجران سوءاستفاده کنند و در موارد حقوقی سوءاستفاده کنند؛ مثلاً آنها میدانند جرایم زیر 20 میلیون حبس ندارد. یا به راحتی از دولت دیه میگیرند. تصویب قانون اتباع از بودجه سال هم واجبتر است.» از میزان حضور افغانستانیهای شیعه میپرسم که میگوید تعدادشان چیزی حدود 500 نفر است که در حل بحران اخیر هم ما را همراهی کردند.»
بعد از این گفتگو با چند نفر از خبرنگاران محلی حرف میزنم. آنها هم معتقد بودند که دعوا قدیمی و مربوط به گذشته است و امروز خودش را در ماجرای قتل نشان داده است. «برخی از مسئولان فقط حرف میزنند و امروز اتباع در مشاغل غیرمجازی مثل میادین میوه و ترهبار و گلخانهها حضور دارند که براساس قانون به امنیت غذایی ما ربط دارد و نباید خارجیها در آن فعال باشند. از طرفی مردم اعتراض دارند ولی حاضر نیستند مشاغل سخت را خودشان انجام دهند. امروز همه در یزد دنبال این هستند که رکورد 30 ساله رتبه اول کنکور در ایران را از دست ندهند.» این حرف را فردایش در میدان اصلی شهر هم شنیدم. وقتی با چندین نوجوان حرف زدم. آنها هم معترض به حضور مهاجران بودند ولی خودشان میگفتند حاضر به انجام کارهای سخت نیستند. جالب این که براساس گفته مسئولان، فقط مهاجران خارجی مسئله استان نیست و مهاجرت اقوام مختلف از خوزستان و سیستان و بلوچستان هم مشکلات زیادی را به خاطر تفاوت فرهنگی به وجود آورده است. در آن موضوع هم کسی حواسش نیست.
براساس دادهها جرائم اتباع در استان بیشتر از ایرانیها نیست. هر چند در حوزه قاچاق مواد مخدر زندانی افغانستانی زیاد داریم که ربطی به حضور مهاجران ندارد. این منطقه محل ترانزیت مواد مخدر است و 450 نفر از آنها در زندان هستند. این ادعا که جرایم خشن هم افزایش پیدا کرده است درست نیست. در چند ماه 3 قتل داشتند که آن هم در بین خودشان بوده است.
به گفته خبرنگاران «مردم داخل شهرک هم افغانستیزی را میبینند. اتفاق اخیر یک چاقوکشی بود که اگر اتباع نبودند هم با توجه به آمار بالای چاقوکشی در شهرستان اتفاق میافتاد. باید هرگونه برخورد غیرقانونی با اتباع را نقد کنیم. نباید مثل ماجرای اخیر وارونه اطلاعرسانی کنیم؛ طرد اجتماعی تند به سمت انحراف اجتماعی میرود. مردم افغانستان از بدبختی و فقر و فلاکت به ما پناهنده میشوند.»
بررسی بین سطور از ضعف فرمانداری تا مسئله مهمانشهرها
استان یزد 3 «مهمانشهر» یا اردوگاه دارد؛ یکی در تفت، یکی در اردکان و دیگری در میبد؛ جایی که مهاجران جدا از مردم زندگی میکنند. طبق آمار تا حدود سه سال قبل حدود 5 هزار نفر در این اردوگاهها زندگی میکردند. موجودیت این مهمانشهرها امروز زیر سؤال است و انتقادات جدی درباره آن وجود دارد. جایی که برای مسئولین استانی مطلوب است و حتی میخواهند مکان آن را تغییر دهند. ولی در نگاه ملی خودش عامل بحران است. کارکرد این اردوگاهها برای اسکان ثابت نیست. ولی امروز جای ثابتی شده است.
«پیمان حقیقتطلب» مدیر اندیشکده دیاران در گفتگویی به نکات مهمی در این باره پرداخته است: «تعریف آنچه از کلمه اردوگاه در ایران مصطلح است با تعریف جهان فرق دارد. در تعریف جهانی، اردوگاه جایی است که مهاجران مدتی به صورت موقتی آنجا زندگی میکنند تا تکلیفشان معلوم شود؛ اما در ایران اردوگاهها مرکزهایی هستند که به مهاجرانی که شرایط اقتصادی خیلی ضعیف دارند داده میشود. در میبد قبلاً این اردوگاه خارج از شهر بوده و حالا که شهر بزرگ شده، تقریباً به هم رسیده و ادغام شدهاند. در واقع اردوگاه میبد که کیلومترها از شهر فاصله داشت، الآن به شهر نزدیک شده است؛ هر چند هنوز هم حاشیه شهر حساب میشود.
مهمانشهرها ساختار خاصی دارند و خارج از شهر هستند. مهاجران برای کار روزانه به شهر میروند و شب برمیگردند. همه مهمانشهرهای ما مدارک بینالمللی دارند و سازمانهای بینالمللی برای تأمین هزینهها به آنها کمک میکنند. در کشورهای مهاجرپذیر، تنوع مهاجران مسئله مهمی است. مثلاً در امارات 85 درصد جمعیت غیر اماراتی هستند و ظرفیت کشور دست مهاجران است؛ اما مسئلهای که آنها خیلی مراقبش هستند بحث تنوع مهاجران است و سعی میکنند از کشورهای مختلف مهاجر بیاورند که هم تنوع فرهنگی ایجاد شود و هم حساسیتها کمتر شود.
ابتدا باید این توضیح را بدهم که درباره مهاجران، چند سیاست کلی وجود دارد. نظریه اول این است که از جامعه میزبان «جداسازی» شوند، در مناطق جدا زندگی کنند و مراوده آنها با جامعه میزبان کم باشد. برخی مدافع این سیاست هستند و میگویند مهاجران فرهنگ متفاوت دارند یا به دلیل ملاحظات بهداشتی باید جدا باشند.
نظریه دوم معتقد است «مهاجران مثل جامعه میزبان شوند»؛ یعنی کاری کنیم فرهنگشان را کنار بگذارند و مثل جامعه میزبان شوند. این سیاست را در فرانسه میبینیم؛ اجبار میکنند مهاجران آفریقایی و آسیایی، به خصوص مسلمانها شبیه فرانسویها شوند و حجاب را کنار بگذارند که این موضوع باعث اصطکاکهای زیادی در فرانسه شده است.
نظریه سوم «ادغام» است؛ یعنی مهاجران و جامعه میزبان باید تا حد ممکن با هم ترکیب و مرتبط شوند. میزبان از مهاجران شناخت داشته باشد و مهاجران هم جامعه میزبان را بشناسند. در این نظریه، دولت باید به مهاجران القا کند به قوانین احترام بگذارند.
هر سه سیاست در سطح جهانی پیاده شده و نتایج و اثرات خاص خود را داشته است.
نظریه دوم در ایران معنایی ندارد چون افغانستانیها جدا از جامعه میزبان ایرانی نیستند که بخواهیم آنها را مثل ایرانیها کنیم؛ هرچند تصوری داریم و حس میکنیم با ما تفاوت دارند، ولی ما همزبان، همدین و همفرهنگ هستیم و عملاً بیمعناست به آنها بگوییم مثل ما شوید، چون او خودش مثل ما است.
وقتی شاهد حضور نسل دوم مهاجران هستیم، دیگر جدا کردن آنها بیمعنا میشود. نسل دوم یعنی کسی که در ایران بزرگ شده و با ایرانیها همزیستی دارد. جداسازیها آنها باعث ایجاد حس «دیگریسازی» میشود که دو اثر منفی دارد؛ اول اینکه جامعه میزبان علیه مهاجران نگاه منفی پیدا میکند و فکر میکند: «مهاجران نسبت به ما پایینتر هستند و با ما فرق دارند و حق ندارند مثل ما باشند». اثر منفی دوم در جامعه مهاجران به خصوص در نسل دوم و سومشان رخ میدهد و این سؤال برایشان ایجاد میشود که مگر من چه فرقی با ایرانیها دارم؟
در حادثه میبد، درگیری بین نسل اول مهاجران و مردم میبد رخ نداده؛ یعنی کسی که از افغانستان آمده با ایرانی درگیر نشده، چون او خودش را مهمان میداند؛ بلکه بین نسل دوم مهاجران و ایرانیها بوده است. کسی که در ایران بزرگ میشود خودش را صاحب خاطره از ایران میداند؛ او از افغانستان نیامده و این جداسازیها درباره آنها به شدت آسیبزا است و باعث اصطکاک میشود.
جداسازی مهاجران در کوتاهمدت اقدام بدی نیست. خیلی کشورها این کار را میکنند و تا چند ماه اول قائل به جدا بودن پناهجویان هستند و میگویند فعلاً وارد جامعه نشوند؛ اما مدتی بعد تصمیم میگیرند که پناهنده را کجا بفرستند و برایش برنامهای در نظر میگیرند.
مشکل ما این است که در مرز اردوگاه نداریم و بعد از ورود مهاجر به جامعه تازه میخواهیم مسئله را موقتی حل و فصل کنیم. از طرف دیگر عمر مدیریتها در ایران کوتاه است؛ مدیر پیش خودش میگوید: «صرفاً در دوره من مشکلی پیش نیاید، اگر مسئله اساسی هم حل نشد، عیبی ندارد»! در راستای همین تفکر الآن راهحل مطرح در میبد این است که مهمانشهر به جای دورتری انتقال پیدا کند.
مسئولان میگویند که این مطالبه مردم است، مردم نمیخواهند ادغام صورت بگیرد. در چنین شرایطی نیاز به مداخله بحث آموزشی داریم. همه جای دنیا این مسئله وجود دارد که جامعه میزبان واکنشی نسبت به مهاجران دارد و مداخله دولتها معمولاً از جنس آموزش و فرهنگپذیری است.
به مهاجران آموزش داده میشود تا استانداردهای جامعه میزبان را یاد بگیرند و خود را با آن وفق دهند و از طرف مقابل در جامعه میزبان فرهنگ پذیرش و دیگریپذیری را ایجاد میکنند. به نظر میرسد آموزش و پرورش ما برنامهای برای این موضوع ندارد، شاید به علت آنکه جزو سیاستها نبوده است. شاید باید پرسید چرا چنین سیاستی در پیش نگرفتهایم؟ آن هم وقتی جغرافیای ایران به نحوی است که باید دیگریپذیر باشد.
ما در چهارراه دنیا هستیم، گوشه دنیا نیستیم که فقط با چند کشور مرتبط باشیم. وسط جهان قرار داریم و حتی اگر خودمان نخواهیم با جهان ارتباط بگیریم، جهان میخواهد با ما ارتباط برقرار کند. میشود با جهان قهر کنیم و از فرصت استفاده نکنیم یا کمی گشودگی داشته باشیم و سعی کنیم با ملل مختلف مرتبط شویم. شاید مواجهه درست با مهاجران افغانستانی، از قدمهای ابتدایی برای ارتباط با جهان باشد، اما گویا در همین قدمهای اول دچار مشکل هستیم.»
رفتن به داخل افغانشهر
با این که اجازه حضور در مهمانشهر را نداشتم ولی با یکی از خبرنگارانی که قاچاقی به آنجا رفته بود صحبت کردم. مردم افغانشهر تا قبل از این مشکل جدی برای مردم به وجود نیاورده بودند. مشکلاتی که به وجود آمده بود هم با تدبیر مسئولان قابل حل بوده است. با این همه اهالی از برخورد صورت گرفته دلخور هستند. حتی در آن شب درگیری برخی آماده دفاع از خودشان بودند که با ورود به موقع نیرو انتظامی مشکلی به وجود نیامد.
دوست خبرنگار میگفت مهمانشهر با دوربین شدیداً کنترل میشد و خیلی زود مچمان را گرفتند ولی جوّ مردم نگران بود. مردم معتقد بودند که یک نفری یک غلطی کرده و ما سالهاست که در کنار مردم زندگی کردیم و مشکلی به وجود نیامده است. بیشتر مردم اهالی ولسوالی (استان) فراه هستند که از سالها پیش آمدهاند و معمولاً فامیل یا آشنا بودند. در بینشان تاجیک و پشتون بود. از لحاظ اقتصادی در مضیقه بودند و زبالههای شهرک چند روز جمع نشده بود. منطقه شبیه حاشیهها بود و حتی در ورودی اصلی که تازه مسدود شده بود خاکی بود چه برسد به در تازه که در حال آمادهسازی بود.
یکی از اهالی شهرک به دوست خبرنگار گفته بود: «مردم میبد صد در صد مهماننواز هستند. این سالها که اینجا بودهام بین مهاجران افغانی و مردم میبد واقعاً برادری واقعی برقرار بوده و مشکلی نداشتهایم. ما بیرون شهرک نرفتیم، فقط داخل بودیم و دیدیم که مسئولان استان یزد، خدا خیرشان بدهد، مدت ده روز اخیر را با نیروهایشان اینجا حضور داشتهاند. الحمدلله هیچ اتفاقی نیفتاد و حتی کوچکترین سنگی هم انداخته نشد. چنین چیزهایی سابقه نداشته است. ما به هم اعتماد داشتیم. مردم میبد مسافرت که میرفتند کلید خانه و ملک خود را به مهاجران میدادند و یک ماه بعد برمیگشتند.»
این شهرک ابتدا کوچکتر از اینها بوده و زیر دو هزار نفر جمعیت داشته است اما به مرور تعداد خانهها بیشتر شده چون کم کم تعداد مهاجران زیاد شده و حالا میگویند حدود 8 هزار نفر در این اردوگاه زندگی میکنند. پشت محوطه کانکسها هم تابلوی دیگری زدهاند: «مرکز توانمندسازی روانی اجتماعی کودک و نوجوان، کلیه خدمات رایگان است؛ تأسیس 1402.» در فیلمی که چند روز بعد حادثه از امام جماعت شهرک منتشر شد با عتاب جوانان را خطاب میکند که مراقب رفتارشان باشند. هر چند شنیدهها حاکی است جوانان شهرک از انتشار عمومی آن ناراضی بودند.