عثمان نجیب
جهان مدرن در گرداب های تاراج ها و مرگهای مدرن:
خود تان چاره بیاندیشید
مردم گرامی من
بنای جنگ و آدمکشی ها در عالم خلقت را نسبت میدهند به قتل هابیل توسط قابیل. ولی بنای ویرانگری های بشری پسا هابیل را کسی نه میداند. آن چه را کهننگاران اساطیری و راویان در گذشته به ما روایت کرده و به جا مانده اند، مینمایانند که اگر آن گستردهگی وحشت آدم کشی ها بخش اساسی تشکل های اجتماعات انسانی را بار آورده بودند، عوامل گونهگونی مسببن جنگ هایی بوده اند که انسان امروز نه بانی آن بل میراثدار این پدیدهی شوم است. اختلافیترین دیدگاه ها نسبت به تعیین تکلیف مشخص جنگ های تاریخی، مذهبی، سرزمینی، جهانگشایی به نام های گونهگونی مسیر میدهند ما که هر قدر در ژرفا و پهنای تاریخ و در عمق فاصله های تمدنی و گذار از مراحل ابتدایی تا تکامل یافتهترین نوع جنگ ها گامگذاریم، هنوزم به عمق دریافت معلومات نسبت به تاریخ بروز این پدیدهی زشت نه میشویم. آیه های آسمانی از گذشته های جنگ در جهان پیشا اسلام هم ما را خبر میدهد. قصه های اصحاب اخدود، اصحاب کهف، اصحاب فیل و ده مورد دیگر در این روایات بر اذهان ما تزریق میکنند که خبرهایی بوده اند در دوران های انسانهای پیشا بودن ما در روی زمین. اهداف و خواسته های اولیه ها مثلاً انسان های اولیه که در قبایل وحشی زندهگی داشتند و درندهخو بودند هرگز توسعهی اراضی بیان نه شده اند. بل همه دریدن ها و کشتار های انسان برای قاپیدن های مایحتاج اولیهی خوراکی بوده. دوران رشد فکری و بلاغتی انسان از انسان های جنگجوی وحشی ساکن در جنگل های جهان تا امروزهیی که ما در جهان به سر میبریم اثرات مثبتی را هم در گذار از کذرگاه های وحشت به سوی مدنیت داشته اند. انسان های برهنه، نیمه برهنه خوابیده در انبوه جنگل ها، پی نهبرده به ارزش های انسانی، در اندیشهی زنده ماندن و کشتن دیگری برای زنده ماندن خود یا تصاحب منابع تغذیه برای خود دوره های اولیه وقتی به رشد طبیعی رسیدند، آهسته آهسته به ارزش های انسانی اندیشیدند. اما همزمان این رشد، حس حرص و آز هم بیشتر از همه چیز در وجود شان رشد کرد. وقتی انسان ها از حالت انجماد جنگل نشینی و وحشیگری ها به سوی صلابت فکری گام گذاردند، به تناسب تکانه های بالندهگی، حس قدرت طلبی و آهسته آهسته هم زمینگستری بر ایشان غلبه کرده و تا انسان به خود آمد، بی وداع با جهان وحشت و نو رسیده به دنیای مکنت، دید که به جای بهینه های زندهگی همان بدگنانه های زندهگی را با خود حمل کرد. حمل آن ها چندان نا ممکن هم نه بودند. چون همهی این بدبختی ها بخشی از فطرت کسبی شان شده بود. اما در بزنگاه های رسیدن در عروج از وحشت به عزت به موازات نابخردی هایش خردگرایی هایی هم از خود تبارز داد که میانهی دیروز جنگلیاش با گذار به جامعهیی بودناش را به وجود آورد و قصد کرد تا آهنگ وداع از برخی عادت های گذشته را زمزمه کند. از جنگل ها به سوی آبادی سازی گام گذاشت و در هر مرحلهی تاریخ خود را رساند و به آن وفق داد. قدرت طلبی و انحصار و زورگویی ها را هرگز کنار نهگذاشت و تا امروزه ادامه داد. پسا شکل گیری دوره های تاریخی بود که مسیر های اساسی رهنوردی گزیده شدند و هر مرحله هم مزیت هایش را داشت و هم بدی هایش را. سوگمندانه که بیشترین بدی ها هم از همین انسان بر ضد انسان دیگری کار گرفته میشدند. استعمار، استثمار، بردهداری، ایجاد شکاف های طبقاتی حاکم و محکوم و ظالم و مظلوم، بهرهکشی های جنسی، کارگری، بازرگانی انسان فروشی همه و همه مواردی بودند که انسان های اولیهی تاریخ ساز از خود میراث بداندیشانه گذاشتند. بیرحمی، قساوت، بی ارزشی خون انسان، انسان ها را به نام گلادیاتور با هم جنگانیدن و کشتن یکی توسط دیگری برای سرگرمی حکام مستبد و ظالم و ده ها گونه روا داشتن ظلم و تعدی بالای انسان ناتوان توسط انسان نماهای با قدرت. بقای ظالمان در آن بود تا دگر، راه چارهیی برای گردش روزگاران و داد و ستد بیابند. با عبور از مراحل مختلف زمینهی ساختار داد و ستد های پولی را مهیا ساخت و به شدت در تقویت شان کار کرد، این جا بود که طبقات حاکم و محکوم پیدا شدند. محکومین همان طبقات محروم و برده ها و حاکم همان هایی که هوشیارتر از برده ها بودند و به قول خداناباوران، شاید اجداد شان در زندهگی های جنگلی هم از قدرمندان جنگل بودند. یا هم به حکم قرآن خداباوران تقدیرشان همانگونه رقم زده شده بود. و آنی که برده ماند، پدرانش هم در دوران اولیهی حیات ناتوان و ناکارا بودند که فرزندان شان رنج بیغیرتی پدران را میکشیدند. بشر، تاریخ بسیار دردناکی از دوران برده داری های خودش دارد و ظلمی که بالای نسل برده ها روان بود. اما انسان های دوره های مختلف تاریخی تا قرون وسطا، تنها همان ظلم بر همنوع شان را روا نداشتند. بل نشانه های بارزی از کسب افکار و اندیشه های انسانی و رشد عقلانیت را هم از خود تبارز دادند. ما در کشفیات امروزهی جهانی و دستیابی هر روز از یک تمدن نهفته در دل زمین را آگاه میشویم. عظمت این تمدن های متروکهی مدفون در زیر زمین از کلان شهر ها گرفته تا سلسله های تاریخی زیر آبی ها و زیرزمینی ها، گنجینه های حیرتانگیزی از سازه ها را مییابیم که بشر امروز با همه امکانات اش یک بخشی از آن ها را به وجود آورده نه میتواند. من در حیرتم اگر این تمدن های فکری زیر زمین شده از افکار در حال توسعهی نسل های اولیهی بشریت نه میبودند، بشر امروز به نسل فردایش چه ارمغانی داشت…؟
پاسخ واضح است. آنچه را به سر چشم میبینیم. اگر همه رویدادها و رخدادهای گونه، گونهی زنده بشر امروز در یک نمایه ترسیم کنیم، مییابیم که همین بشر متمدن، با آن که زمین و آسمان را تسخیر کرده و پیوسته بر دانش خود میافزاید و رفاهیت را برایش خودش ارمغان میکند، مگر هرگز از کشتن خودش توسط خودش دستبردار نیست. به عنوان نمونه گاهی که بشر قادر به تولید اسلحه شد، اولین قربانی همان اسلحه خودش بود. اگر سربازش با سلاح ساخته شدهی کشورش، در جنگی شرکت کرد، در یک شکست، آن اسلحه به دست دشمن اش افتاده و میلهی فیر گلوله صاحب تفنگ، جانش را میگیرد. پس، اسلحه نه توانسته توازن قدرت را برهم بزند. یا نه توانسته کامیابی دارنده و سازنده و کاربرندهاش را بیمه کند. پس چرا بشر بیخبر به خرد روی نه میآورد؟ شاید به نگاه داروین گرایان، همان خوی وحشی جنگلی بالای آنان اثرگذاری ژنتیکی داشته باشد و به قول قرآن ما خداباوران، عقل های انسان جنگافروز باطل شده و دیوانهی کشتن خود به دست خود است. تنها سه سال پسین عمر تان را در این آشفته بازار نهدانم کاریهای بشر مدرن دوباره از بایگانی هوش تان کشیده و مرور کنید. بیست سال جنگ آمریکا در کشور من برای چی؟ برای هیچ. پنجسال کم و زیاد جنگ آمریکا در سوریه و عراق و لبنان و یمن و لیبیا برای چی؟ برای هیچ. نزدیک به سه سال جنگ آمریکا و اروپا در اوکرائین با روسیه، برای چی؟ برای هیچ. دوباره برگشتن آمریکا در نقطهی آغاز در کشور من و سپردن کشور من به دست تروریستانی که بیست سال مردم ما را به نام مبارزه علیه آنان کشتند. برای چی؟ برای هیچ. کنون درگیر ساختن اسرائیل در گرداب نابودی جنگ مدرن جهان مدرن برای چی؟ برای هیچ. چرا من همه را برای هیچ میگویم؟ به دلیل این که هر لشکر کشی زورمندان بالای غیر زورمندان یا قرارگرفتن در مقابل زورمند دیگر، یک هدف واحد و مشترک دارد. آن به دست آوردن غنایم است. تاراج داشته های کشور هاست، میدان فوتبال ساختن کشور هایی مانند کشور مَن و فلسطین و عراق پسا صدام برای تقابلهای زورآزمایی و اسلحه آزمایی هاست. درست است که آمریکا و متحدانش در یک تهاجم، میتوانند مدتی را برای تاراج داشته های یک کشور فرصت کمایی کنند. مگر آیا نظریهپردازان اقتصاد و جنگ اتاق های فکری و جنکی اینان سنجیده اند که گاهی هزینههای رسیدن به یک تاراج، به مراتب بیشتر از آنچه است که پرداخته اند؟ قیمتیترین و نایابترین نیاز همهی قدرتمندان یورانیوم و لیتیوم است. مگر آیا در تقسیم آن تاراج، اختلافهای میان خودی مهاجمان به اوج خود نه میرسد؟ به ویژه که آمریکا و متحدانش توانایی های رقبای آسیایی خود را هیچ شمرده و نادیده انگاشتند. آمریکا میتوانست با متحدان همهی خسارات وارده در کشور من را بدون لشکر کشی و دادن تلفات نیروهای انسانی شان که جبران نه دارد، به دست آورند. یعنی همان هزینه های جنگی و لشکر کشی را در ساختار یک زیربنای بزرگ اقتصادی با روبنا های بزگ مدنی و شهروند و آسایش در کشور من هزینه میکردند و در مقابل، با قرارداد های درازمدت، معادن ما را بدون توسل به غارت و دزدی، کاوشگری میکردند. مگر چنین نه کردند و سرانجام شبهنگام و دزدانه فرار کردند. شاید اینان همهی خسارات مالی و جنگی را بسیار زود جبران کرده باشند. مگر حیات انسانهای از دست رفتهی شان را برگشتانده نه میتوانند و یورانیوم یارلیتیومی هم از کشور ما را تنها انگلیس و آمریکا چپاول کرده اند.باز چه سودی به همراهان اروپایی اینان؟ هیچ. وضعیت جنگی در جهان رو به وخامت میرود و ثبات هرگز بر نه میکرد مگر به تدبیری که نه دارند. جنگهای تازهی ایران با بلوچ ها، صحنههای جنگ اسراییل و اوکرائین را مختل ساخته و غرب ظاهراً برای مقابله با ایران، راهی برای درگیر ساختن ایران با جنگ داخلی یا حد اقل، مرزی با پاکستان برنامه سنجیده است. این برنامه، نه برای حمایت از جنبش های جیشالعدل و جیشالنصر و بلوچ های استقلال خواه است، بل، برای دامن زدن دغدغههای امنیتی برای ایران و گویا پاکستان است. شاید در این معرکه، بازی سرچپه شود و ایران با پاکستان روی یک توافق امنیت مرزی و مقابلهی مشترک با بلوچ ها، کنار هم آیند. در این حالت، مذاهب جای شان را در گونه عوض میکنند. تشیع به دست تسنن تقویت میشود و تسنن به دست خود، مذهب خود در پاکستان را ضعیف میسازد. اینجا، جنگ سیاسی و قدرت و مذهب همه و در هر حال به نفع آمریکا و متحدانش است، اگر در بگیرد. در پی این چنین جنگ هاست که کشور ما از هر نوعی آجندای بحثها برای آیندهنگری به بن بست میروند و همان گروه تروریستی پشتونیسم، به زور سلاح و حمایت جهان از هیچ نوعی ظلم و ستم و وحشت آفرینی و نسل کشی غیر پشتون ها دریغ نه میکند. خود تان چاره بیاندیشید مردم گرامی من. بدرود.