عثمان نجیب
ایران، سرگردان در برزخی میان اسراییل، آمریکا، طالب و داعش
پروازهای بلند، افتیدنهای سرانجامی دارند.
ارسطو گفت:
«…
ما علتها را به خاطر کسب دانش مورد بررسی قرار میدهیم. زیرا هیچ چیزی را بدون
شناختن علت هایش نه توان شناخت. پس باید برای شناخت هر چیزی به شناخت مبادی آن
بپردازیم…» تیران چنین نه میکند و سر مست از خودبسندهگیهاست. اگر روسیه و
هند نباشند میداند که چه حال دارد. داعشی اصلاً وجود نه دارد.
دو کشوری داریم در جغرافیای مرزی هم. ما همسایهی شرقی مگر بی آزار برای
ایران و ایران همسایهی غربی، مگر مدام آزاردهنده برای ما. تحولات در کشور های
مان در یک دهه و یک سال آغاز شدند. ایران با خمینی، شاه را راند و شعار نه
شرقی و نه غربی سر داد. مگر هم شرقی شد و هم غربی. در کشور ما، حفیظالله امین،
خودسرانه به قیام نظامی پرداخت و جمهوری داود را سرنگون کرد و کور و کالي ډوډۍ
گفت. بی خانه و بی لباس و بی نان شدیم. سوسیالیسم خواهی را چنین گفت: «… مونږ
سوسیالیسم جوړهوو. که ځوکې غواړي که نه غواړي…» ما، به تقلید دگران از راه
رفتن خود هم ماندیم. در واماندهگی های ما بود که جبر تاریخ، بسیار چیز ها را
بالای ما تحمیل کرد. ایران آخوند های هوشیاری داشت و قدرت زا قبضه کرد و خمینی
به اساس همان عادت اخوانیسم، به هیچ کسی رحم نه کرد و فرمان قتل هر چه و هر کی
غیر از آخوند را صادر و حتا رئیس ساواک شاه را که از اعدام خمینی جلوگیری کرده
بود را اعدام کرد و گفت حقش بود. در کشور ما حفیظالله امین حمام خون جاری کرد
و در نخستین اقدام، استاد و رهبر خود یعنی نورمحمد ترهکی را با بالشت خفه کرد
و قدرت را به دست گرفت. چون میدانست که ترهکی او را میکشد. صد روز حکومت کرد
و هزاران نفر را اعدام و چنواری و ناپدید و بیخیال سقوط، هر چه توانست بر
مردم ظلم کرد. آخوندهای ایران مانند امین یک خلخالی داشتند و امین اسدالله
سروری را داشت. خمینی ایران، هیچ کاری را مصلحت نه دید و بی هیچ کسی از
هموطنانش رحم نه کرد و پایه های قدرت خود را با هر چه خشونت تمام تقویت کرد.
کشور ما از همان سال
۱۳۵۷
تا کنون و پسا تحول یازده بار تحول سیاسی دید، در برابر پابرجایی خمینی تا زمان
فوت و پسا خمینی، خامنهیی تاکنون، کشور ما بیش از یازده بار تغییر و تبدیل
حوادث و رهبری را تجربه کرد. ترهکی، امین، ببرک کارمل، دکتر نجیب، صبغتالله
مجددی، استادربانی، ملا عمر، ملا کرزی، ملا غنی چوغکۍ و حالا ملا هیبتالله کد.
ایران هست سال ویرانگر با عراق را گذشتاند و همه نزدیک به نیم قرن را در
تحریم به سر برد. آخوندهای ایران توانستند، دارایی های ملی را دزدیدند. در کشور
ما تنها رژیم های سه سال دههی پنجاه و ده سال دههی شصت،
۹۹
در صد رهبری و اعضا وکارکنان حزب و دولتها پاک و صاف و صادقانه کار کردند که
بسیار ی های شان حتا پس وزارت، کراچی وانی ونسوار فروشی و تکسی رانی میکردند.
پسا ثور
۱۳۷۱
رنگهای کار ها تبدیل و زنگهای چور مجاهدین به صدا در آمدند. در این فاصلهی
زمانی، تمام ساحات تحت حاکمیت دولت و حزب دموکراتیک خلق افغانستان به ویژه در
زمان ببرک کارمل فقید از امنیت بالا برخوداربودند و مردم راحت کار و زندهگی
داشتند و گلبن های شهروندی مدنی تازه سبز شده و بارور می شدند. که پسا سال
۱۳۷۰
دگر دیده نه شدند. ایران در این فاصله به تدبیر آخوند هایی که بقای خود را تنها
در تحکیم قدرت خود می دیدند، به غول ساختار های نظامی تبدیل شد و سپاه عظیمی از
نیروهای نگهبانی خود را با نام ها و القاب مختلف ایجاد کرد، نه تنها ایجاد کرد
که با همه ساز و برگ و تجهیزات پیشرفته و فوق پیش رفته هم قوت بخشیدشان.
کاری که در کشور ما نه شد. و اگر هم شد، پسانها غنی و کرزۍ ویرانش کردند.
ما تاذاین جا مشترک بررسی کردیم. کنون از کشور خودمان گذشته، ایران را با
دغدغههایش مرور گذرا میکنیم. یکی از شعار های خمینی و بعد خامنهیی، صدور
انقلاب اسلامی بود، جنگ عراق مردم را به دولت ایران از روی اجبار وطندوستی
نزدیک ساخت. خمینی درک کرده بود که با اندیشهی صدور انقلاب اسلامی به جهان،
میتواند ایران را از ورشکستهگی دسایس داخلی و نفوذی استخباراتی در امان
نگهدارد تا اسب مرادش را به هر سو که بخواهد بتازاند. یک دست بودن رهبری،
بسته بودن فضای زندهگی و اسرا نظامی، بیتوجهی به گپ و گفت های جهانی در
بارهی ارزش های دموکراسی و مردم سالاری، تقویت روز افزون قدرت دولت در تمام
سطوح، بگیر و ببند و بکش های بی وقفهی مخالفان، پرداختن به تقویت و گسترش
ساختار های زیر بنایی شهری و مدرن، تقویت بنیادها و نهاد های علمی، همه و همه
مواردی اند که رژیم آخوندی ایران بدون توجه به خواست و نه خواست مردمش عملی کرد
و میکند. تجربه های زیادی را از ایران دیدیم که حتا شهروندان دو تابعیتهی
خود را برای باجگیری از خارجی ها گروگان میگیرد. از مباحث دگرش که بگذریم،
بحث قدرت نظامی ایران آخوندی را چنان سخت و سفت مییابیم که قدرت هر نوع مانور
را در هر جا و هرگاه دارد. آخوندهای ایران تنها گروهی اند که پسا صدام و قذافی
و کوریای شمالی و کنون روسیهی دوران پوتین، با آمریکا شاخ جنگی دارد. حالا این
شاخ جنگی ها، هر تهدابی که داشنه باشند ظاهر قضیه به نفع ایران است. شعارنابودی
اسراییل هم موردی است که افراطی های اسلامی را به سوی ایران میکشاند. چنانی که
فتوای خمینی برای قتل سلمان رشدی در میان افراطیها به سرعت پذیریش داشت. ساواک
ایران هم راحت نه نشسته و با همه سازمان های استخباراتی غربی همسری و رقابت
میکند. دو عامل عمدهی مذهبی و شناسهیی یا هویتی هم کار و جنجال آخوند های
ایران را به
۹۹
درصد کاهش داده و آن مذهب فراگیر شیعه و داشتن رنگ تنهای فارسی زبانی سراسری
ایران است. جدا از گویش های محلی یا بلوچی هایی که آنان هم بیشتر پارسی
گفتاران اند. موردی که کشور ما را برباد داده و یک قوم خاص که از پدر پدر
نوکران همین ایرانی ها بودند، طی سه سال بر ما حاکم ساخته شدند. ایران آخوندی
که ارزش های خودش برایش مهم است، در پی این نیست که منافع وی توسط چه کسانی
برآورده میشود. به همان دلیل است که از نزدیک به نیم قرنبه این سو، پیوسته با
کشور ما در دشمنی قرار داشته و مانند پاکستان همسایه آزار بوده است. بیشتر
اوقات با وجود داشتن رابطههای سیاسی دپلماسی با کشور ما، ویرانگران را در خاک
خود جا داده است. اسناد افشا شدهی هویت و رفت برگشت و. شناسنامهی ایرانی
اختر منصور رهبر کشته شدهی طالبان ثبوت گفتار ماست. من باری در دههی
۹۰
مقالهیی زیر نام « آخوند شیعه را با طالب سنی چه کار؟ » توضیح دادم که ایران
آخوندی غیر از سنجش منافع خودش، در پی ویرانی کشور ما نیست و به همان جهت و
بیشتر برای تضعیف اهل تسنن کشور ما، حتا در کشتار اهل تشیع وطن ما هم توسط
طالبان دست دارد.چون طالب، آدم کش است و در برابر پول و قدرت مهم نیست که چه
کسی را میکشد. یکی از بُردهای طالب پشتون آن است که او پارسی زبان را
میکشد.آن هم به حمایت یک کشور بزرگ پارسی زبان. مگر بازی های اوپراتیفی همیشه
موفق نیستند. گاهی می شود که این اقدامات با توجه به یکهتازی های ایران در
منطقه، برای شرکای قوی آسیایی اش از جمله روسیه و هند و چین قابل قبول نه باشد.
آنان نه میگذارند تا ایران چنان بزرگ شود که روزی خود شان را لگدمال کند.
انفجار های اخیر در مراسم یادکرد از سلیمانی هنوز در ردهی ابهام اند. من
اظهارات طالبان برای دست نه داشتن خود شان در آن انفجار ها را به دلیلی رد
میکنم که همه طالبان از ایران بیعت و متابعت نه میکنند.. طالبان تحت امر
آمریکا یا روس و چین و هند هم میتوانند عوامل چنین حملات تروریستی باشند که
حتا در تصور ایران هم نیاید. مگر من یک مورد دگر از انفجارات مرگ بار ایران
را از نظر مسلکی که کشور های دارای امکانات و برنامه های ویرانگری احتمالی
دارند، بیشتر در این قضیه دخیل میدانم که غالباً ساواک برای یک عملیات مهم پس
از این، یا از موضوع آگاه بوده و یا کار خودش بوده. یادکرد طالبان در کابل از
تاجیکستانی بودن انتحاری نادرست از آب درآمد که تیراندپساذن گفت، انفجارات از
اثر بم گذاری ها بوده و شصت چند بم انفجار نا شده هم کشف شده. هیچ عقل سلیمی
قبول نه میکند که در کشوری مانند ایران بیش از شصت بم گذاشته شود یا جاگذای
شود و مقام های امنیتی ایران قدرتمند و مدعی دایم قدرت آگاه نه باشد. این کار
بیشتر از لحاظ پرداخت استخباراتی، نوعی فضا سازی است برای رد گم کردن اذهان
عامه از ادعا هایی که ایران را منتظم و سازمانده مستقیم حملات بر اسراییل
میدانند. اسراییل مانند حکمتیار هر کای را به دوش میکرد تا ناکامیهای جنگی
و استخباراتی خود را توجیه کند. اسراییل اگر کارهیی میرود، حریم خودش را نگاه
میکرد. بلی، اسراییل از هر خرابی، ویرانی، شهادت و کشتارمسلمانان در هر جا
استقبال و حمایت میکند. مگر تونایی چنین سازماندهی بزرگ را در داخل ایران آن
هم نه در جریان جنگ هرگز ممکن نیست. اسراییل که هر ثانیه نسل کشی و ویرانی را
در فلسطین اشغالی عملی میکند و تا امروز حتا یک عضو حماس را کشته نه توانسته
و هر چه شهید کرده مردم غیر نظامی وکودکان بوده و ویرانی غزه. پس چهگونه
میتواند بر استخبارات آهنین ایران نفوذ کند. اسرائیل هزاران تلاش اینچنینی
پنهان. عیان کرده و آنها را ادامه میدهد. البته که آقای زیبا کلام هم در یک
گفتار بی مسئولیت و اسراییل پرست، دست داشتن اسراییل را رد کرد و خودش را به
ذلیل نادیده گیری نسل کشی اسراییل در غزه محکوم جهانی کرد و از نظرها افتاد و
سخنش به دادگاه کشید، دلیل ناکامی گفتار شان، نابلدی شان به کار های استخباراتی
و روش افادههای دلایل استخباراتی بود. مگر جهاندغرب نه میداند که ایران هم
اکنون در ده جبه با ایشان در سراسر جهان میجنگ؟ جنگ حزب الله. لبنان جنگ ایران
است. جنگ های سوریه و عراق و یمن بر علیه آمریکا جنگ ایران آن است. طالب یا
احتمالاً گفتار اولیهی ایرانی ها برای تاجیکی خواندن گویا انتحاری نشانههای
دست و پاچهگی ایران است و برنامهی دیکته شده توسط آمریکا برای طالبان به
خاطر کشیدن پای تاجیکستان و ایران در یک منازعه و در پی آن ایجاد تنش با روسیه
و ایران و شرکایش. ایران باید متوجه باشد که پرواز بدون سنجش و با غرور، سقوط
و تباهی دارد. پرواز ها همیشه به منفعت نیستد. از طالبپروری دست بردارد و در
کنار مردم ما بایستد. بدرود.