عبدالناصر نورزاد

 

خود فریفتگی سیاسی، جالی برای سیاستمداران تاجیک

زود فریفته نشویم. القصه، میدان بازی بسیار وسیع و ما اندک کوچک هستیم. زیاد درگیری احساسات عاطفی در بازی های سیاسی، نشویم که به ضرر ما تمام می شود. از جانب بیش از بیست میلیون انسان، تصمیم عجولانه نگیریم که نفرین تاریخ شده ایم. اجازه دهید تا مردم خود شان تصمیم بگیرند.

گروه های به اصطلاح مقاومت بدانند که چیزی در گذر زمان رخ نداده که مایه امیدواری باشد و بتواند دشمن مکار و ذلیل ما( طالبان) را محکوم به نابودی کند. تنها یک رشته از لفاظی های معمول قبل از انتخابات که هدف آن جامعه به شدت قطبی شده ای امریکا است و این موضوع، بحث طالبان را بالا کشیده است.

طالبان ابزار مناسب، کار آمد و به درد بخور در خدمت منافع قدرت های بزرگ است. امریکایی ها هم به سان دیگر قدرت ها از این گروه سهم خود را بر می دارند و دنبال منافع خود اند. مگر چیزی شده که این ها این قدر از اظهارات غرض گونه یک سناتور امریکایی که نقش چندانی در سیاست گذاری های بزرگ امریکا ندارد، به وجد آمده اند؟ گروه های به اصطلاح مقاومت برضد طالبان باید بدانند که اساساً مشکل افغانستان راه حل آمریکایی ندارد. راه حل رشد غیر سرمایه داری امریکایی که (منافع شرکت های بزرگ اسلحه در آن نهفته است)، بدون جمهوریت آمریکایی، بدور از وحدت ملی و افغانستان واحد کنونی، جغرافیای مستقل اساس حل ماجرا باید باشد این کجروی ها، نشان از انحراف اخلاق سیاسی در میان به اصطلاح مخالفان طالبان دارد. ما نیاز به یک راه حل فیصله کن داریم تا مسیر های امتدادی که سازش با غیر تاجیک ها و روند  های این چنینی آمریکایی را ببندد

راه حل، یک جنگ میهنی است در محدوده فکری تاجیک اندیشی. جنگ میهنی تاجیک ها و بس که به دور از گزند آفت معامله گران سیاسی( لومپن های) بیست سال اخیر باشد و زمینه را برای نسل سیاسی رادیکال، قاطع، با برنامه و متعهد به آرمان جمهوری دموکراتیک خراسان شمالی، در محوریت سوق الجیشی هندوکش ها باز کند. حل معضل کنونی افغانستان، نیازمند یک جنگ فیصله کن است. جنگی با رهبری مدبرانه، با دید بزرگ سیاسی و معقولیت بالای فکری. رهبری این جنگ باید، توانمندی خاصی برای پیشبرد جنگ داشته باشد. همانند مائو که در اوج جنگ با ژاپنی ها چون توان حکومت چان کای شیک را ضعیف دید و اراده لازم را برای برنده شان در آن مشاهده نکرد، دست به کار شد و برای آزادی کشورش جنگید. ما نیازمند مائویی استیم که ده هزار کیلومتر از ایالت شانسی تا پکن پیاده و با تدبیر جنگید. همسان وی باید این نسل مبارزان، امپریالیسم و سگ های زنجیری اش را نفرین کرده، قاطعانه طرد کند. هرگونه راهی را برای ظهور و حضور دوباره این معامله گران بی خاصیت ببندد. نسلی با یک آرمان بزرگ ازادی خواهی و استقلال، باید روی صحنه بیاید و سرمایه داران بی کفایت و خائن را که بواسطه سیاست، صاحب میلیون ها دالرشده اند، به محاکمه عدالت تاریخ بکشاند.

در واقع، این نسلی از سیاست مداران معامله گر،  با این شعبده بازی های مسموم کننده و منسوخ در پی استفاده از ادبیات مقاومت هستند و هر فرصتی را یک موهبتی برای رسیدن به ارگاه و بارگاه می دانند. در حالیکه در گذشته در آزمون های تاریخی، ناکام مانده اند، دوباره در تلاش بخت آزمایی اند. مردم چطور بالای این ها اعتماد کرده و حساب باز کنند. مگر حافظه تاریخی مردم ما به این اندازه ضعیف است که فرار این سیاسیون دکاندار را فراموش کنند؟ واقعیت مسله این است که مردم حق دارند، این ها را نفرین کنند. در شرایطی که افغانستان در سیاهچاله امنیتی فرو رفته و تروریسم ابدی و تندروی ویرانگر و نابود کن تمدن بشری، عزت و فرهنگ تاریخی ما در بوته نابودی قرار گرفته و سرنوشت مختوم آن شده است، داد از سازش و دموکراسی خواهی و ادا های دروغین و دماگوژیک، خندیدن به ریش خود است. مگر می شود به یک پلنگ گرسنه همانند تروریسم قومی و تباری که در دامن دشمنان تاریخی ما پرورده شده اند، کیک بم بم داد و از خوردن گوشت، آن را منصرف ساخت؟ این ها مگر عقل این پلنگ را همانند خود منجمد فکر کرده اند؟ در حالیکه این ها دقیقا راهنمای همان پلنگ گرسنه هستند که اخرالامر، خود نیز طعمه آن خواهند شد، اما با آن هم در تلاش پوره ساختن حرص بشری خود هستند. ایا اگر قرار باشد تحولی رخ دهد و امریکا تصمیم گرفته باشد این گروه تروریستی را که نتیجه خوبی کارکردی داشته، کنار بزند، قانون جدیدی در شرف اجرایی شدن است تا سنت دیرینه تیوری توطئه را خنثی سازد؟ اگر چنین باشد، پس این قانون جدید جنگ، تابو شکنی و استحاله تاریخی را نوید می‌دهد؟ آیا مقاومت گران بی تفاوت، نمی دانند که منطقه و فرا منطقه در جستجوی منافع خود است تا از کارت طالبان و گروه های همسان آن، استفاده برند؟ اگر چنین است مسئله هژمونی منطقه همانند هژمونی ایرانی، عربی، ترکی، تاجیکی، چینایی و روسی چگونه خواهد بود؟

آیا منطقه اجازه بازگشت چنین تفکر هژمونی خواه مثلا از طرف ایران را می دهد؟ یعنی روس ها، چینایی ها، هند، ترکیه و اعراب افغانستان را به ایران سپرده اند؟ یا برعکس مسئله، ایران اجازه می دهد تاجیکستان، روسیه، چین، پاکستان، ترکیه و اعراب، به عجین ساختن بستر هژمونی خود، اقدام کنند و با خاطر راحت آن را پیش ببرند؟

من فکر می کنم منطقه و فرا منطقه بخصوص روس ها نسبت به قضیه‌ای افغانستان خیلی حساس هستند. اجازه نمی دهند تا کسی صاحب یکه تاز آن شود. حال آنکه قضیه اکراین با بن بست مواجه است، مسئله خاورمیانه در اله ی از ابهام فرو رفته و ابعاد وسیع تری بخود می گیرد، افریقا در گیرو دار کودتاها غرق است و هژمونی غربی در آن روبه افول است، مسئله تایوان کماکان به خط درگیری احتمالی میان امریکا و چین مبدل خواهد شد، چگونه می توانیم خود را در این بازی های خطرناک میان ابرقدرتها، حفظ کنیم؟ اصلا جایگاه ما در این بازی ها، کجاست؟ نگاه قدرت های بزرگ به مسئله افغانستان، چگونه خواهد بود؟

روشن است که تمام این قضایا یک میدان باج گیری دارند. آن هم افغانستان است. ویا اینکه اگر معادله در این نقاط یاد شده، تغییر بخورد، مسئله افغانستان چگونه خواهد شد؟ مثلا اگر به فرض روس ها در اثر اندک فشار مسئله اکراین را فیصله کرده و‌جسور تر عمل کنند، نگاه بعدی راهبردی آنها جبهه جنوب نخواهد بود؟ ایران در معامله های بزرگ میان چین، روسیه و آمریکا، چه نقشی را بازی می کند؟ مثلث متفقین اسیایی تا کجای کار تفاهم خودی دارند؟ آیا چین به روسیه فاتح، اجازه می دهد افغانستان را ببلعد؟ ایا روس ها حضور گرم و روزافزون چین را در افغانستان، تحمل خواهند کرد. نقش ژئوپولیتیک شیعه در منطقه و تلاش ایران برای هژمونی شیعه طلبانه، در کجای معادله جای ما تاجیک ها را محفوظ نگهمیدارد؟ اساسا دیده می شود که صورت اصلی قضیه در تقابل شرق و غرب، وجهه جدید تقابل میان آنها در دکتورین تقابل تمدن ها است. اصلا اگر به قضیه اکراین نگاه کنیم، تقابل تمدن ارتدوکسی با تمدن غربی است. مگر پیشروی ناتو برای روسیه دچار یک هزار مشکل، معنای جز هژمونی فرهنگی دارد؟ به این اساس تصور می شود که در وجهه جدید جنگ تمدن ها، تمدن کنفیسوس و ارتدوکس در برابر تمدن غرب، جاپان و آمریکا قرار دارد.  کشور های ضعیف اله دست است تا بستر مناسب بازی را مساعد سازند. به سرباز گیری بپردازند و چوب سوخت آن را فراهم کنند.  ما در کجای این معادله قرار داریم؟ اصلا می شود در اوج خیانت غرب به آن اعتماد کرد؟ پس نباید زود بر افروخته شد و با تغییر های تاکتیکی قدرت های بزرگ، شور و شعف براه انداخت. ما باید تاریخ را بیشتر از غذا سه وقت در روز، مدنظر گیریم. نه امریکا و نه هم دیگران، بازی ای به نفع ما انجام میدهند. تمام فلسفه تقابل میان آنها، منافع راهبردی، تقابل فرهنگی و تلاش برای هژمونی سیاسی است. چیزیکه به هیچ صورت به نفع ما نیست. 

 

 

 

  


بالا
 
بازگشت