حاکی خاور
فرارچیزفهمان ونخبگان ازکشور!
افغانستان کشوریست که روز به روز داراییها و نخبگان خود را از دست میدهد، این روند از دیر زمانی ادامه داشته و خصوصن در این اواخر با چیره شدن تالبان بر کشور بازار آن، مشتریان زیادی را جلب نموده است و همهی چیزفهمان میخواهند؛ تا به هر طریقهی خویشتن را به سرزمین های بیگانه برسانند. چنین چیزی خیلی عجیب و دردآور است؛ اما رویکرد نو و غریبی نیست، زیرا مردم افغانستان به قی کردن دانشمندان خود از دیر زمانی عادت کردهاند. ایشان دانشمندان و نخبگان خود را در زندگی ایشان، قی کرده و از وطن دور میاندازند؛ تا باشد این مردم همین طور بدونآگاهی باقی مانده و نتوانند نسیمی از پیشرفت را بوی کنند؛ ولی زمانیکه این دانشمندان عمر خود را در کشور های بیگانه سپری کرده، تمام مغز و تلاشهای خویش را برای اصلاح و پیشرفت مردمان بیگانه مصرف کردند و بلاخره از دنیا چشم بستن، درست! همان وقت است، که این مردم به قدر چیزفهمان خود پی برده و میخواهند جسد او را به خاک سرزمین خویش برگردانند. یعنی: گویا این مرمان مرده پرست اند و همیشه مردها را بر بالای انسان های زنده ترجیح میدهند. چنین چیزی در مورد «سید جمال الدین افغان» و هزاران دانشمندان دیگری به زیباترین صورت صدق میکند. ایشان زمانیکه زنده بود مردمان این سرزمین و خصوصن ملاهای مذهبی وی را به کوچه و پسکوچهها راندند؛ تا بلآخره وی مجبور شد وطن را ترک گفته و به همراه آن خدا حافظی نماید؛ اما زمانی وی از این دنیا رحل بست، جسد او را آورده و از آن عبادتگاه ساختند. با وجود اینکه فرار مغزها در طول تاریخ عادی بوده؛ اما با تسلط تالبان بر کشور، مسئله، خیلی جدیتر به نظر میرسد.
زیرا در این اواخر تمام دانشمندان و نخبگان پا به فرار گذاشته و وطن را ترک کردن و اگر اندکیهم باقی مانده باشد، آنهاهم در راهسنجی و نظر پردازیاند؛ تا چهگونه بتوانند خود را به جایی برسانند و اگر اندکی زمینه برای ایشان مساعد شود بدون لحظهی فکر کردن پا به فرار میگذارند. در عالم واقعیت چنیناتفاقی پر درد ترین واقعه است، برای یک کشور، زیرا فرار دانشمندان از یک کشور و پناه جستن ایشان به بیگانهگان هیچ سودی را در پی نخواهد داشت بجز باز کردن صحنهها برای نالایقان و پوسیدهگان. یعنی: زمانیکه مغزها به سرزمین های بیگانه پناه میبرند، طبیعی است که جای ایشان را مغزها پوسیده شده و گندیده شده پر میکنند. زمانیکه خلاها توسط ناکسان پر شود کشور نیز مملو از آفتها و پوسیدهگیها میشود. ناگفته نباید گذاشت که این مغزها استند که آینده را میسازند، جهان را میسازند، وطن را آباد میکنند و با نبود ایشان جامعه نیز نابود میشود.
به هر حال با فرار چیزفهمان از کشور، بیسوادان محض با مدارک های قلابی و ساختگی بر بازار چیره شدهاند. کسانیکه حتا یک روز هم پیش روی استادی زانوی تلمذ نزده با اسناد ساختگی، خویشتن را فیلسوف و دانشمند دانسته و تمام مقام هایی را که میتوان از طریق آن، به مردم خدمت کرد، غصب نمودهاند. چنین اتفاقاتی در طول تاریخ زیاد به چشم میخورد و این امر نیز دیده شده که زمانیکه نااهلان بر ملتی و تمدنی چیره شوند بجز از بین بردن آن تمدن، کار دیگری از ایشان بر نمیآید. یعنی: تسلط «مغزپوسیدهها» بر سرزمین های مختلف هیچ زمانی باعث به وجود آمدن تمدنها نگردیده؛ بلکه برعکس سبب از بین رفتن بسیاری از تمدنهای دنیا شده است.
در حقیقت ایجاد تمدنها و رشد آنها رابطهی رمزآلود و اسرار آمیزی با نخبگان و چیزفهمان یک جامعه دارد، این دانشمندان و نواندیشان اند که تمدن ایجاد میکنند، مدنیت میسازند، در غیر آن هیچ زمانی نمیتوان ادعا کرد که فلان تمدن بدون دانشمند، به دستِ مدارکداران قلابی ساخته شده است. لذا برای اینکه یک جامعه بتواند تمدنی ایجاد کند، در قدم نخست لازم است؛ تا دانشمندانی را در بغل خویش پرورش داده و در کنار آن بتواند از پناه بردن متفکران خویش به بیگانهگان جلوگیری نماید. لذا حاکمان این سرزمین باید تا حد توان خویش کوشش کنند؛ تا مانع فرار چیزفهمان از این کشور شده و کار هایی را انجام دهند که دانشمندان بیرون کشور نیز دوباره به این کشور سر بزنند.
با این کار میتوان هر کار را به صاحب خود سپرد، نه اینکه سرپرست داکتران، ملا تعیین شود و یا اینکه وظیفهی انجنیرها را ملا پیش ببرد.
به امید چنین روزی!