افغانستان، پاکستان و تغییرات اقلیمی
نانسی لیندیسفارن و جاناتان نیل نویسندگان کتاب «چرا مردان: تاریخچه انسانی خشونت و نابرابری» می باشند که این کتاب با فصلی در مورد چالش های عظیم برای سازگاری انسان با تغییرات آب و هوایی به پایان می رسد. اما در روزهای سختی که افغانستان پشت سر می گذارد، برخی مردمان آن با اخراج اجباری از پاکستان و بسیاری دیگر نیز با خشکسالی و تغییرات اقلیمی در کشور خود مواجه هستند. نویسندگان مطلب حاضر با اشاره به سیاستِ اخیر اسلام آباد مبنی بر اخراج بسیاری از افغان ها از پاکستان، به تشریح چالش های احتمالیِ ناشی از ورود سیل جمعیت به افغانستان، شامل بار شدن مشکلاتی بر بحران اقتصادی و مالی فعلی، مصائب مرتبط با بیکاری و نبود اشتغال کافی، خشکسالی و کمبود مواد غذایی لازم، و پیامدهای اقلیمی مرتبط در این راستا پرداخته اند. به باور نویسندگان مطلب حاضر، تمامی گروه ها و جناح های مختلف افغان خواستار کمک در جهت مقابله با تغییرات آب و هوایی مضر و پیشبرد اقداماتی در این راستا می باشند، اما تمرکز بر هزینه پروژه های مذکور امری قابل توجه است، در حالی که اهداکنندگان از اقدام خودداری می کنند. چراکه آمریکا هرگونه فعالیت اقلیمی و انکشافی تحت حاکمیت طالبان را ممنوع اعلام کرده است. همچنین به نظر می رسد متخصصان، اندیشمندان و دانشگاه هیای افغانستان که خواستار ورود و فعالیت در زمینه مرتفع ساختن مشکلات اقلیمی و انجام اقداماتی می باشند نیز اجازه شرکت در مذاکرات آب و هوایی سازمان ملل متحد ندارند. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
باید گفت دهه ها جنگ داخلی و تهاجم خارجی، کشور افغانستان را از سال ۱۹۷۸ تا ۲۰۲۱ یعنی برای ۴۳ سال ویران و تخریب کرده است. شاید بتوان گفت از زمانی که نیروهای آمریکایی در اوت ۲۰۲۱ این کشور را ترک گفتند، به نوعی صلحی نسبی برقرار گردیده، اما طی دو سال پس از روی گردانی برای هرگونه کمک آمریکا، اقتصاد افغانستان نیز دچار انقباض و رکود گشته، به کمتر از یک دلار برای هر نفر در روز رسیده است. بدین ترتیب بر اساس آمار صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، افغانستان در سال ۲۰۲۳ به فقیرترین کشور روی زمین تبدیل، و در این شرایط نیز پاکستان یک و نیم میلیون نفر را به الاجبار به سمت این کشورِ مصیبت زده اخراج می کند.
افغانستان همواره کشوری فقیر و محروم بوده است. همچنین با اقلیمی کوهستانی، حداقل نیمی از این کشور را کوه یا صحرا گرفته و کمتر از یک دهم کل افغانستان قابل کشت و زرع است. چنانچه زمانی که هر یک از ما در اوایل دهه ۱۹۷۰ و به طور جداگانه کار میدانی انسان شناسی را در آنجا انجام می دادیم (نانسی در شمال غربی و جاناتان در شرق)، شرایط افغانستان به همین ترتیب بود. اما در ادامه بیشتر به مشکلات اقلیمی خواهیم پرداخت.
در آن زمان (دهه ۷۰) یعنی نیم قرن پیش، شاهد یک خشکسالی (بی آبی) طولانی و قحطی (کمبود مواد غذایی) نشات گرفته از تغییرات آب و هوایی بودیم. اما جریان هایی از خشکسالی بارها و بارها به این کشور بازگشته است. در آخرین خشکسالی در زمستان سال ۲۰۲۱، سازمان ملل مجبور شد تا به منظور جلوگیری از قحطی، بیش از ۲۰ میلیون نفر (بیش از نیمی از جمعیت) را تامین غذایی و تغذیه کند. همچنین آنها مجبور شدند این کار را بار دیگر در زمستان گذشته انجام دهند، و ممکن است مجبور شوند دوباره این کار را در زمستان امسال انجام دهند.
اما اخبار خوبی نیز به گوش می رسد مبنی بر اینکه، به نظر می رسد بارش و بارندگی هایی به موقع برای برداشت بهار و پاییز سال آینده خواهیم داشت. در این صورت، کشور افغانستان برای چند سال برداشت (محصول) خواهد داشت؛ هرچند پس از آن خشکسالی باز خواهد گشت. زیرا در آینده بسیار دور، تغییرات اقلیمی در منطقه رو به وخامت گذاشته، شرایط بدتر و بدتر خواهد شد. اما مردمان این کشور با شجاعتی مستمر و همیشگی، دلیرانه ادامه می دهند؛ آنها همواره شرایط را تحمیل کرده، کار و فعالیت نموده، به یکدیگر عشق می وزرند. آنها پدر و مادر و فرزندان خود را دوست دارند، و در محروم ترین مکان روی زمین، در تلاش برای ساختن زندگی خود هستند.
دولت پاکستان در اکتبر سال جاری اعلام کرد که اخراج اجباری تمامیِ اتباع خارجیِ فاقد مدارک رسمی، از ماه بعد آغاز خواهد شد. شایان ذکر است که اکثریت قریب به اتفاق این “خارجی ها” را افغان ها تشکیل می دهند. حدود ۳٫۷ میلیون نفر از آنها در پاکستان می باشند که از این تعداد حدودا ۱۷۰۰۰۰۰ نیز فاقد اوراق و مدارک شناسایی می باشند.
این در حالیست که به گفتۀ سازمان ملل، پیشتر حداقل ۳۴۷۰۰۰ نفر از این کشور اخراج شده اند. اما در این جریان، افرادِ مذکور شناسایی و گردآوری شده، از اموال و دارایی هایشان محروم شده، و به مراکز پلیس و اردوگاه های بازداشت منتقل می شوند. سپس طی چند روز و یا چند هفتۀ بعد، از آنجا سوار کامیون ها و اتوبوس هایی شده، به افغانستان بازگردانده می شوند.
در حرف و به لحاظ تئوریک می توان گفت، هر خانواده مجاز به دریافت ۵۰۰۰۰ روپیه است که ۱۴۰ پوند می باشد؛ اما در عمل، پلیس بسیاری از این وجه را مصادره کرده، و در اکثر مواقع نیز کارت های شناسایی -که به افراد اجازۀ ماندن در پاکستان را می دهند- را از بین برده یا نادیده می گیرند. بدین ترتیب با اجبار برای ترک پاکستان، بسیاری از افغان هایی که خانه ای در این کشور دارند، مجبور به فروش املاک خود با مبالغی می شوند که به طور مضحکی کم و ناکافی است.
آنهایی که با اجبار از مرز می گذرند، افرادی محروم و فقیر هستند؛ و با عبور این افراد از مرز، هنگامی که تلویزیون و رسانه های افغانستان از آنها در مورد توقیف و بازداشتشان سوال می کنند، آنها به وحشتناک بودن این جریان اذعان دارند. اما هنگامی که خبرنگار از آنها می پرسد که چه چیزی در این جریان وحشتناک یا هولناک بوده است، افراد اخراج شده سکوت پیشه کرده، سخنی نمی گویند؛ و تنها می توان شرم و ترس را در چهره آنها مشاهده کرد.
افغانستان کشوری مرتفع و کوهستانی، با زمستان هایی سرد و سخت است. اما این در حالیست که بسیاری از کودکان در مرز در فضای باز می خوابند. ما مدام حرف از “افغان ها” و “پناهندگان” می زنیم، اما در واقع اکثریت این افراد در پاکستان متولد شده اند، و تقریبا نیمی از آنها کودک هستند.
نخستین موج پناهجویان در دهه ۱۹۸۰ از افغانستان به پاکستان آمدند؛ یعنی هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی آن کشور را اشغال کرد. در آن تهاجم، بسیاری از مناطق حومه شهر به حوزه های درگیری و نزاع تبدیل گشته و بدین ترتیب نیمی از جمعیت افغان ها به الاجبار راهی شهرها یا وارد مرزهای ایران و پاکستان شدند. در دهه ۱۹۸۰، دولت پاکستان از پناهجویان استقبال کرد؛ چرا که در آن هنگامه دولت های پاکستان و آمریکا هر دو از جریان مقاومت افغانستان در برابر کمونیست ها و شوروی حمایت می کردند. شایان ذکر است که اکثر پناهندگان در پاکستان پشتون (بزرگترین گروه قومی در افغانستان) بودند. اما بسیاری از پشتون ها همواره در سمت مرز پاکستان زندگی می کردند.
اما در طول جنگ های داخلی دهه ۱۹۹۰ و طی تهاجم آمریکا در سال ۲۰۰۱، تعداد بیشتری از پناهجویان افغان به پاکستان گریختند. مجددا پناهندگانی دیگر نیز به سمت غرب رفته و راهی ایران شدند. اما در سال ۲۰۰۱ نگرش و رویکرد رسمی دولت پاکستان در این رابطه تغییر کرد؛ زیرا دیگر پاکستانی ها در آن برهه زمانی از اشغال افغانستان توسط آمریکایی ها حمایت می کردند.
علاوه بر این، ارتش پاکستان به طور فزاینده ای درصدد سرکوب و اعمال فشار بر شورشیان اسلامگرای روستایی در میان پشتون هایی بود که همیشه در پاکستان زندگی می کردند. این کشمکش داخلی رنگ و آب و یا خصلتی از یک جنگ دولتی علیه تروریسم را به خود گرفت. گرچه تعداد زیادی کشته در انفجارهای تروریستی وجود داشت؛ اما روستاییان بسیار بیشتری به دست جوخه های مرگِ ارتش و پلیس، جان خود را از دست دادند. و جریانی از سیاه نماییِ رسمی بی پایان پشتون ها – در یک کلام، نژادپرستی- در سراسر پاکستان وجود داشت.
اما پس از آنکه دو سال پیش طالبان مجددا قدرت را در دست گرفتند نیز سیل دیگری از پناهجویان شکل گرفت. چنانچه حدود ۶۰۰۰۰۰ تا ۸۰۰۰۰۰ نفر از افغانستان به پاکستان کوچ کرده و صدها هزار نفر دیگر به ایران رفتند. لازم به ذکر است که این تعداد، دربرگیرندۀ بسیاری از افرادی بوده است که برای آمریکایی ها یا دولت سابق افغانستان که توسط آمریکایی ها حمایت می شد، کار می کردند. اما این در حالیست که اکنون، آن دسته زنانی از سوی دولت پاکستان به افغانستانِ تحت حاکمیتِ طالبان بازگردانده می شوند که قویا و شدیدا علیه طالبان موضع گیری داشته اند؛ و دولت آمریکا نیز در این رابطه حتی یک کلمه در بیانیه ای عمومی اعتراض نکرده است.
چراکه به نظر می رسد دولت آمریکا قصد دارد مردم افغانستان را به خاطر شکستشان در برابر طالبان تنبیه و مجازات نماید. باید گفت مستمسکی از موضوع نجات زنان افغان توجیه قابل توجهی برای این اشغال طولانی مدت افغانستان بود، اما دولت آمریکا در رابطه با زندگی واقعی زنان افغانستان، اهمیت چندانی قائل نبوده و کمتر به آن توجه می کند.
بدین ترتیب باید گفت اکنون پناهجویان بالغ افغان در سی سال گذشته اقلیتی از کسانی هستند که با اخراج روبرو هستند. به عبارتی، اکثر “پناهندگان” پناهنده نیستند. آنها افرادی هستند که برای چهل سال در پاکستان زندگی کرده اند؛ آنها فرزندان بالغ افرادی هستند که عمدتاً در پاکستان به دنیا آمده اند، و فرزندان تازه واردی که بسیاری از آنها نیز در پاکستان متولد شده اند.
دلایل دیگری نیز وجود دارد که چرا افراد هیچ اوراق شناسایی ندارند. برای مدت دو قرن از تأسیس دولت افغانستان در سال ۱۷۴۶ تا ایجاد پاکستان در سال ۱۹۴۸، مرز بین هند بریتانیا و افغانستان باز بود. بدین ترتیب جمعیت مردم بین دو کشور مذکور به هر نحوی دلخواه در رفت آمد، تجارت و معامله بودند. این جریان از باز بودن مرز، همراع با آزادی کامل رفت و آمد و اقامت، به مدت سه دهه ادامه یافت و تنها در دهه ۱۹۸۰ تغییر کرد. پس از تهاجم شوروی، در طی جنگ های داخلی دهه ۱۹۰ و یا پس از آغاز جنگ آمریکا، این جریان از آزادیِ دیرین و موروثی ورود افغان ها جهت استقرار در آن سوی مرز را بسیار سهل و آسان تر نمود. آنها برای دسترسی به جیره غذایی در اردوگاه های پناهندگان سازمان ملل به اوراق نیاز داشتند؛ اما برای زندگی در پاکستان نیازی به مدارک نداشتند.
متعاقبا در سال ۲۰۰، یعنی زمانی که اشغالگری ایالات متحده به طور قطعی و علنی برقرار شد، دولت پاکستان صدها هزار مدرک شناسایی برای اثبات کارت اقامت توزیع کرد که می بایست هرچند ماه یکبار تمدید می شدند. پس از آن دولت اعلام کرد که دیگر پاکستان از ژوئن ۲۰۲۳ هیچ کارتی را تمدید نخواهند کرد. بدین ترتیب، ناگهان صدها هزار نفر با اوراقِ شناسایی به بیگانگانی بدون مدرک و شهروندانی غیرقانونی تبدیل شدند.
این اقدام پاکستان تنها یک سیاست اخراج نبود؛ بلکه یک پاک سازی قومی محسوب می شد. به گفتۀ دولت متصدی پاکستان در اسلام آباد، این جریان از اخراج ها تماماً به خاطر امنیت است. چنانچه به گفتۀ آنان، در سال جاری ۲۴ بمب گذاری تروریستی توسط ‘طالبان پاکستانی’ صورت گرفته است که ۱۴ مورد آن توسط اتباع افغان انجام شده است. اما باید گفت که این حرکت پاکستان به خاطر تهدیدهایی اعمالی نشات گرفته از بمب گذاری ها نیست؛ چراکه طبق گفتۀ مقامات اسلام آباد اگر دولت طالبان در کابل، طالبان پاکستانی را از هرگونه پناهندگی در افغانستان محروم کند، اخراج ها را متوقف خواهند کرد. بنابراین برای آنچه اکنون در حال جریان است، باید کاملا آگاه و مطلع بود. طالبان افغانستان و پاکستان علیرغم نامشان یکی نیستند.
طالبان پاکستان به سیاست ها و خط مشی دولت اسلامی (داعش) بسیار نزدیک تر است. چراکه هم طالبان پاکستانی و هم داعش دست به حملاتی انفجاری در مدارس دخترانه، مساجد شیعیان و کلیساهای مسیحی می زنند. آنها نفاق افکن، جریانی انحرافی و جدایی طلب و شریر هستند. در مقابل می توان گفت که طالبان مشغول به فعالیت در دولت آشکارا درصدد حفظ کشوری هستند که هم خانۀ اهل تسنن و هم موطن اهل تشیع و به طور کل وطنی برای همه مذاهب باشد. چراکه آنها از این امر آگاه هستند در صورتی که قادر به پیاده سازی چنین شرایطی نباشند، کشور بار دیگر وارد جنگ و درگیری خواهد شد.
فعلا طالبان افغانستان در سرکوب ستیزه جویان دولت اسلامی که به درصدد انجام عملیاتی در افغانستان می باشند، موفق بوده اند. اما اگر دولت افغانستان یک کمپین ضد شورش را علیه افرادی از طالبان پاکستانی که در امتداد مرز افغانستان مخفی شده اند، راه اندازد، آنها خود را در موقعیتی مشابه آمریکایی ها خواهند یافت؛ یعنی سرکشی و تهاجم، دستگیری افراد برای شکنجه، هدف گرفتن بستگان آنها، و سپس بمباران خانه ها و قریه ها. تمامیِ این حوادث می تواند صلح و امنیت در افغانستان را از بین ببرد.
بدین ترتیب می توان گفت حکومت افغانستان به ظهور این شرایط رضایت نمی دهد. دولت متصدی در اسلام آباد نیز این را می داند. آنها نمی توانند انتظار داشته باشند که این تهدید کارساز و موثر باشد. اما آنها ممکن است انگیزه های دیگری داشته باشند. گذشته از تمامی این مسائل، این یک دولت موقت در اسلام آباد است که توسط ارتش پاکستان پس از عزل و دستگیری نخست وزیر منتخب، عمران خان، ایجاد شد. دولتی متصدی تا زمان انتخاباتی که قرار است برای فوریه برگزار شود.
عمران خان که زمانی فرد محبوب ارتش پاکستان بود؛ اکنون دشمن ارتش است و امکان آن وجود دارد که در انتخابات پیروز گردد؛ کسی که از حمایت گسترده در مناطق پشتون برخوردار است. بنابراین این جریان به نظر شبیه چیزی است که قبلاً بارها دیده ایم. یعنی یک دولت ضعیف جناح راست، موجی از نژادپرستی را علیه اقلیتی که به آنها انگ و تهمت زده شده به راه انداخته تا میان اپوزیسیون شکاف و جدایی اندازد.
افغانستان عمدتا کشوری بیشتر روستایی است و جمعیت اخراج شده از سمت پاکستان نیز غالبا مردمانی محروم، فقیر و بدون ملک/زمین هستند. همچنین آمار بیکاری در شهرها بسیار بالاست. در روزهای آغازین از جریان اجراج افغان ها، دولت کابل ده ها اتوبوس جدید و شیک را برای انتقال مردم از مرز به «ولایات خود» اجاره کرد. اما به نظر می رسد که اکنون اتوبوس های کمتری وجود داشته و تعداد بزرگسالان و کودکانی که در مرز سرگردان می باشند رو به افزایش است.
طبق گزارش های موجود، برخی از اخراجی های پشتون به شمال و شمال غرب افغانستان منتقل شده اند و به آنها در آنجا زمین داده شده است. هر چند به نظر می رسد که بسیاری از آنها هیچ ارتباطی با مناطقی که به آنجا فرستاده می شوند ندارند. اما همه این جریانات در حالی اتفاق می افتد که میزان زمین های موجود به دلیل تغییرات آب و هوایی و خشکسالی در حال کاهش است. بدین ترتیب باید گفت زمان آن فرارسیده است که به مسئله تغییرات اقلیمی نگاهی جدی داشت.
ابتدا آماری در این راستا ارائه می دهیم که نشان می دهد در چند دهه اخیر ۹۰ درصد از جنگل های محدود در افغانستان قطع شده است. آماری دیگر نیز مبنی بر یکی از عجایب پنجاه سال پیش افغانستان یعنی وجود قنات یا کاریز های بوده است؛ یعنی زنجیره ای از چاه ها و تونل های زیرزمینی که آب را از برف های زمستانی به دشت های خشک وصل می کرد که ۹۰ درصد از اینها دیگر کار نمی کنند. برخی به دلیل وجود سال ها جنگ و مین گذاری ها بوده، اما بیشتر به این دلیل است که مردم فقیر توان و امکان آن را ندارند تا معدنچیانی ماهر را برای بازسازی آنها استخدام کنند و یا بدان دلیل است که تغییرات آب و هوایی سطح آب را تغییر داده است.
اما آنچه به عنوان هشدار می توان مطرح کرد اذعان به این مسئله است که ضمن رایزنی و صحبت های ما با نیروهای فعال بشردوستانه که از روستاهای افغانستان بازدید کرده و درصدد تخفیف تغییرات اقلیمی می باشند، چنین گزارش می دهند که تقریباً در همه جا روستاها آب کمتری دارند. این فعالان چون قادرند به زبان فارسی یا پشتو صحبت کنند، در اکثر مناطق به خوبی درک می کنند که مردم اکنون متوجه شده اند که دیر یا زود باید برای آب باقیمانده با یکدیگر بجنگند.
اما جریان دیگری نیز وجود دارد که خطر تغییرات آب و هوایی را افزایش می دهد. تمامی طرفین در سیاست افغانستان و همچنین جناح های بسیاری که وجود دارند، بر سر موضوعی توافق دارند. از دولت افغانستان گرفته تا گروه های تبعیدی، خواستار اقدام جهت کمک به مردم برای مقابله با تغییرات آب و هوایی هستند. اصلاح سیستم های آبیاری در این راستا از اهمیت ویژه ای برخوردار است. تغییرات برای رویارویی با الگوهای تغییر یافته بارندگی و آموزش ساده برای روستاییان در این سیستم های جدید نیز به همین اندازه اهمیت دارد. اما هزینه این پروژه ها نیز بایستی پرداخته شود. ما با فعالان بشردوستانه که دائماً چنین پروژه هایی را به سازمان های غیردولتی جامعه بین المللی ارائه می کنند، صحبت کرده ایم. در هر صورت، اهداکنندگان از اقدام خودداری میکنند. دلیل این ممانعت نیز ساده به نظر می رسد. دولت آمریکا هرگونه فعالیت اقلیمی و انکشافی را که با اجازه دولت محلی یعنی طالبان انجام می شود، ممنوع اعلام کرده است. اما باید گفت که این رویه بیشتر انتقام آمریکا از مردم افغانستان به خاطر شکست خود است. نه بیشتر و نه کمتر.
افغانستان متخصصان، اندیشمندان،، مهندسان و دانشگاه هایی دارد که تمایل دارند در رابطه با مقولۀ مشکلات اقلیمی اقداماتی انجام دهند. اما این در حالیست که در سال گذشته هیچ هیأتی از افغانستان اجازه شرکت در کنفرانس تغییرات آب و هوای سازمان ملل متحد (COP) در مصر را نداشت و در مذاکرات امسال در دبی نیز هیچ یک مجاز به شرکت نبودند. تا آنجا که به دولت آمریکا تا کنون مربوط می شود، هیچ گونه حفاظتی در برابر فاجعه اقلیمی برای افغان ها وجود نخواهد داشت. در حالی که این بحث موضوع پیش پاافتاده و کم اهمیتی نیست.
افغانستان یکی از محروم ترین کشورهای جهان بوده و و هیچ کشوری بیشتر از این تحت تاثیر تغییرات آب و هوایی قرار نگرفته است. اما علی رغم تمامی این موارد باید گفت در محافل بشردوستانه، محیط زیست، سازمان های غیردولتی یا فعالان اقلیم شناس، در مورد اهمیت اجازه دادن به اتخصاص بودجه ای حتی اندک برای افغانستان، یا حتی در مورد اجازه دادن به دانشمندان و مهندسان افغان برای مشارکت در روند آب و هوای سازمان ملل؛ اعتراض و یا حتی صحبت بسیار ناچیزی صورت گرفته است.
باید توجه داشت که صرفا با اذعان به اشاره هایی مداوم از تغییرات اقلیمی در افغانستان در جریان محافلی مرتبط نمی توان در این راستا موثر واقع شد. همچنین تنها بیان مشکلات مرتبط با گرسنگی نوزدان و کودکان افغانستان، کمکی به زنان افغان نمی کند. یک میلیون و نیم نفر با اخراج اجباری و بسیاری دیگر با خشکسالی و تغییرات مخرب اقلیمی در افغانستان روبرو هستند. اما مسئلۀ قابل توجه تری نیز وجود دارد. این موضوع بسیار فراتر از مرزهای افغانستان و پاکستان اهمیت دارد. زیرا جهان به سمت یک جهنم داغ کربنی در حال حرکت است، در حالی که حاکمان جهان ما تنها حرف می زنند و هیچ کاری نمی کنند و نهایتا جهان پر از پناهندگان خواهد شد.
در سرتاسر جهان، سیاستمداران نژادپرست راست افراطی که به شدت با مهاجران و پناهندگان دشمنی دارند، به قدرت رسیده اند. ظهور آنها سیاستمداران میانه و چپ را نیز به سمت سیاست های ظالمانه و نژادپرستانه سوق داده است. در واقع، ظلم و وسعت اخراج افغان ها از پاکستان، تنها به این دلیل امکان پذیر و عملی شده که ظلم های بسیار بیشتر در اروپا و در سراسر جهان راه را برای این دست رویدادها باز کرده است. آزار و شکنجه همه آن پناهندگان با افزایش تعداد آنها تشدید خواهد شد و سیاستمداران و رسانه ها در سرتاسر جهان، این نژادپرستی در حال انفجار را عادی سازی خواهند کرد.
این بدان معناست که ما در مواجهه با گرمایش زمین، بایستی برای دفاع از پناهندگان در برابر گرما، خشکسالی، قحطی و جنگ هایی که در پی خواهد آمد، جنبش های عظیمی را ایجاد کنیم. بدین ترتیب می توان گفت مراقبت ما انسان ها از یکدیگر در مقیاس سیاره ای جهت متوقف کردن تغییرات آب و هوایی/اقلیمی امری ضروری است. اما در صورت عدم فعالیت در این راستا و چشم پوشی در این عرصه، جایگزین آن تنها نژادپرستی، جنگ، تبعید و ویرانیِ تضمین شده خواهد بود. حقیقتِ واقع گرایانه در عصر تغییرات اقلیمی این است که یا بایستی قائل به عشق ورزی به یکدیگر بوده، یا در این مسیر پیش رفته تا جان خود را از دست دهیم.
منبع: https://theecologist.org