حزب اسلامی: از مبارزات چریکی در برابر کمونیسم تا شورشیان مخالف دولت و نیروهای خارجی در افغانستان

 

کلکین : فعالیت های سیاسی حزب اسلامی که در ابتدا در قالب سازمان جوانان مسلمان شناخته می شد، مقارن با دهه پایانی نظام پادشاهی دولت محمدظاهرشاه بود. یکی از مهم ترین تحولات نهادی-حقوقی طی این دهه(۱۹۶۳-۱۹۷۳) که به دهه دموکراسی معروف است، تصویب نخستین قانون احزاب سیاسی(با تاکید ماده ۳۲ قانون اساسی ۱۹۶۴) است که منجر به ظهور جریان ها و احزاب مختلف کمونیستی، لیبرال و اسلام گرا در افغانستان شد.  در این زمان، دانشگاه کابل به شدت تحت نفوذ اندیشه های چپ قرار گرفت. در چنین شرایطی، اسلامگرایان افغان که متاثر از اخوان المسلمین مصر بودند، برای مقابله با نفوذ کمونیسم، نهضت جوانان مسلمان را که حکمتیار یکی از بنیانگذاران و رهبران آن بود، در دانشگاه کابل تاسیس کردند(۱۹۶۵). متعاقب گسترش فعالیت احزاب چپ، حکمتیار نخستین بار در سال ۱۹۶۵ توانست بخش نظامی سازمان جوانان مسلمان را ایجاد کند. سازمان جوانان مسلمان که جریانی روشنفکرانه بود به فعالیت های وسیعی علیه دولت ظاهرشاه پرداخت، این شاخه نظامی منجر به پیدایش حزب اسلامی حکمتیار شد.حکمتیار از جوان ترین و متجددترین رهبران احزاب افغانستان با هدف حذف الگوهای سنتی قدرت و استقرار ساختار سیاسی نوین، درصدد کسب نفوذ در میان روشنفکران برآمد. چراکه طبقه روشنفکر، تنها راه کسب قدرت و ترسیم آینده سیاسی کشور را در فعالیت های حزبی دید. اقدام های این حزب از قبیل سخنرانی های مذهبی، تاکید بر حکومت اسلامی، افشا، نفوذ کمونیسم و جنگ های چریکی بر شهرت و نفوذ اجتماعی حکمتیار افزود.

با کودتا داوود و به دست گرفتن قدرت توسط او، دولت به دلیل آنکه توسعه اقتصادی را بر توسعه سیاسی مقدم می دانست اجازه فعالیت آزاد را به سازمان ها نداد و با تاسیس  یگانه حزب دولتی، به سمت سیاست حذف احزاب مخالف حرکت کرد. اگرچه حزب کمونیستی دموکراتیک خلق، در این دوره در قدرت سهیم گردید اما فعالیت رهبران این حزب به عاملی برای تحریک قیام اسلامگرایان مبدل شد. در همین راستا، حکمتیار، دولت را به دلیل گسترش اندیشه های کمونیستی، حذف اسلام گرایان از سیاست، گسترش ارزش های ضداسلامی و بی توجهی به اجرای احکام شرعی، مشرک و منحرف می دانست و فعالیت های مسلحانه خود را با عنوان «جهاد» به منظور براندازی رژیم حاکم آغاز کرد. به طوری که پس از سال ۱۹۷۴ یکی از رهبران گروه های مسلح نهضت اسلامی بود که می کوشید مردم را به قیام علیه دولت تحریک کند. در سال ۱۹۷۵ اولین طرح کودتا از سوی نهضت درحال وقوع بود که توسط دولت داوود خنثی شد. پس از سقوط دولت داوود اقدامات حزب اسلامی به سه علت به سمت نظامی گری سوق پیدا کرد. ماهیت کمونیستی کودتای ثور، اصلاحات سوسیالیستی حزب دموکراتیک خلق و سپس تجاوز شوروی. با این وجود، حفیظ الله امین، دومین رئیس جمهور کمونیست افغانستان به حکمتیار پیشنهاد مصالحه و پیوستن به دولت داد اما وی این پیشنهاد را نپذیرفت. با تجاوز شوروی به افغانستان عملیات نظامی حزب اسلامی به اوج خود رسید. هدف حزب، پایان اشغال افغانستان از طریق جهاد مسلحانه و تحریک قیام های مردمی بود. در این میان، تاکید حکمتیار بر رویکرد نظامی، سبب انشعاب حزب اسلامی در سال ۱۹۷۹ و جدایی مولوی یونس خالص گردید. حکمتیار، جنگ علیه روس ها و کمونیسم را با عنوان « انقلاب اسلامی» یاد می کرد. از نظر حکمتیار، صلح با حکومت های کمونیستی برخلاف شریعت اسلام بود. پس از خروج شوروی حکمتیار و سایر رهبران جهادی، به مبارزه نظامی شان علیه رژیم نجیب الله آخرین رئیس جمهور ادامه دادند. با این وجود، عملیات بزرگ ضددولتی حکمتیار در شهر جلال آباد که به عملیات انتحاری نیز شهرت یافت، شکست خورد. از طرف دیگر، او به پیشنهاد دولت نجیب مبنی بر تشکیل حکومت ائتلافی و تفاهم بین حزب اسلامی و حزب وطن به دلیل تضاد اصول حزب اسلامی با اصول کمونیستی حزب وطن، شکست ائتلاف به دلیل مسلح بودن دو طرف مفاهمه، تضاد وابستگی دولت به شوروی با استقلال خواهی حکمتیار، رد کرد(یوسف زهی و نجف زاده، ۱۳۹۷: ۹۰-۹۵).

سازمان جوانان مسلمان

ایدئولوژی، ساختار، ترکیب حزب اسلامی افغانستان به سازمان جوانان مسلمان یک گروه دانشجویی اسلام گرا در سال ۱۹۶۹ در دانشگاه کابل برمیگردد که فعالیت های ضد مارکسیستی و ضد سلطنتی خود را از محوطه دانشگاه و کابل آغاز کردند. اخوان المسلمین مصر و مشابه آن در جنوب آسیا یعنی ، جماعت اسلامی الهام بخش سازمان جوانان مسلمان بودند. با این حال همانطور که یکی از اعضای اولیه سازمان به یاد می آورد، « جوانان مسلمان یک حزب سیاسی نبودند، بلکه راهی بود برای گفتن این مسئله که شما کمونیست نیستید». در اوایل، اعضای این حزب از سمت دانشجویان و اساتید رشته های حقوق اسلامی، مهندسی و کشاورزی حمایت می شدند. همچنین، اگرچه این سازمان عمدتاً سنی بودند اما هیچ برنامه فرقه ای، قومی یا قبیله ای نداشت. رهبران و اعضا حتی ترکیبی از پشتون ها و تاجیک دو گروه قومی بزرگ افغانستان بودند. اما پس از کودتای نافرجام علیه رئیس جمهور داوودخان در سال ۱۹۷۵، سازمان جوانان به دو بخش تقسیم شد: حزب اسلامی به رهبری دانشجوی مهندسی پشتون، گلبدین حکمتیار و جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی تاجیک. اما به مرور زمان، جمعیت و حزب رویکردهای قومی را اتخاذ کردند و عمدتاً از حوزه های قومی خود یعنی تاجیک و پشتون استخدام کردند این درحالی است که در ابتدا اختلافات بر سر راهبرد و رهبری بود تا سیاست های قومی. چنانچه که حکمتیار طرفدار اقدام خشونت و اجرای فوری یک حکومت اسلام گرا و مبتنی بر شریعت بود. این امر منجر به آن شد که جوانان بیشتر به سمت او گرایش پیدا کنند. اما ربانی روحانی سابقه دار و استاد(معلم) که یک خط ارتباطی با دولت داوود داشت طرفدار رویکرد تدریجی و تقابلی کمتر بود. دراین بین، درحالی که حزب اسلامی و جمعیت بر سر ایدئولوژی با یکدیگر اختلاف داشتند،حزب کمونیستی دموکراتیک خلق پس از برکناری داوود خان در یک کودتای خونین در بهار ۱۹۷۸ قدرت را به دست گرفت. تلاش های بعدی پاکستان برای التیام شکاف حزب و جمعیت تنها منجر به ایجاد احزاب بیشتر و تکه تکه شدن مقاومت شد.

 اما حزب اسلامی به ادعای برتری خود در میدانِ به طور فزاینده شلوغی از ایجاد احزاب مخالف که ریشه در سازمان جوانان مسلمان داشت ، به عنوان حزبی که اولین دستگیری های پارتیزان های دانشجویی و اولین حزبی که ریشه در مقاومت داشت ادامه داد، موضعی که جمعیت اسلامی مدت ها با آن مخالفت کرد. چراکه حزب اسلامی و جمعیت از نظر تاریخ و ایدئولوژی مشترک خود به شدت برای برتری در طول جهاد ضد شوروی رقابت می کردند. اما به طور کلی، با گذشت بیش از چهل سال از زمان تاسیس آنها حزب جمعیت و حزب اسلامی بزرگترین و سازمان یافته ترین احزاب در افغانستان هستند. رقابت آنها برای شکل دادن به دولت افغانستان و پاسخ به شورش طالبان تا سال ها ادامه داشت.

ایدئولوژی حزب : اسلام سیاسی در افغانستان

همه گروه های مجاهدین سنی و شیعه در حال جنگ علیه نیروهای حکومت کمونیستی تحت حمایت شوروی، ایدئولوژی خود را در جهاد تثبیت کردند. ثبیت و شکل دادن به مقاومت این شرایط را ایجاب می کرد که رهبران مذهبی اعم از علما(روحانیون) و رهبران سنتی به منصب های رهبری جای داده شوند. اما این اصل بیش از آنکه مجاهدین را متحد کند به تفرقه انداخت. با این حال احزاب مجاهدین چه شیعه و چه سنی در دهه ۱۹۸۰ به سه ایدئولوژی اصلی پیوستند: محافظه کاری، اصولگرایی و اسلام گرایی. در این بین احزاب اسلامی مانند جمعیت اسلامی و حزب اسلامی معتقد بودند که دین مرجع و ابزار عملی پرداختن به مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی معاصر است: عقلانیت و علم با اسلام سازگار است اما سرمایه داری و کمونیسم منجر به زوال اخلاقی و بی خدایی می شود. اسلام گرایان معتقدند که شریعت(نظام حقوق اسلامی) و حکیمیه(اجرایی کردن حاکمیت خداوند در نظام سیاسی) طرحی را ارائه می دهد برای اینکه کشورهای مسلمان بدون از دست دادن روابط اخلاقی خود در صحنه جهانی به رقابت بپردازند. در این میان، دو متفکر اصلی بر نوع خاص اسلام گرایی حزب اسلامی تاثیر گذار بودند. نخستین متفکر، ابوالعلا مودودی، روزنامه نگار و عالم دینی بود که جماعت اسلامی را در هند بریتانیا در سال ۱۹۴۱  به عنوان پیشاهنگ مبارزات مسلمانان ضد استعمار در شبه قاره هند تاسیس کرد. دومین مورد سید قطب مصری بود که بی واسطه بودن روایت ضد استعماری مودودی را برای استدلال سرنگونی ؤزیک های خود در جهان اسلام اقتباس کرده بود. برای قطب، اوضاع جهان اسلام آنقدر وخیم بود که ریزش خون مسلمان برای رسیدن به دولت های واقعی اسلامی بهایی ضروری بود. حزب اسلامی و حکمتیار بیشتر از هر حزب مجاهد دیگری به این ایدئولوژی قطب پایبند بود و از آن برای پوششی برای ترور رقبای جهادی و به طور کلی به عنوان توجیهی برای امتناع از ایجاد هدف مشترک با سایر گروه های مجاهد استفاده کرد. در همین راستا، حزب اسلامی تلاش بیشتری نسبت به سایر احزاب مجاهدین به القای ایدئولوژی خود به طرفداران خود می کرد و دست فعالی در شکل دادن به برنامه درسی اردوگاه پناهندگان که تحت کنترل آنها بود داشت و به اعضای خود از پایان به تعلقات قومی و مذهبی سخن می گفت.

ساختار

رهبری حزب اسلامی در سال های اولیه اش عمدتاً در میان طبقه های شهری، تحصیل کرده ای که در دانشگاه ها، دبیرستان ها و وزارتخانه های دولتی در کابل و مراکز استان ها بودند،تشکیل می شد که این افراد موارد فنی، اداری و لجستیکی حزب را توسعه و اداره می کردند. پس از سال ۲۰۰۱ این افراد ستون فقرات حزب سیاسی حزب اسلامی را تشکیل دادند و در مناصب دولتی شامل شدند و بخشی از آنها به عنوان هیئت علمی در دانشگاه های افغانستان فعالیت کردند. گروه دوم فرماندهان جهادی روستایی بودند. این افراد به دلایل مختلف به حزب پیوستند. در ابتدا، بسیاری جذب ایدئولوژی حزب اسلامی شدند اما برخی دیگر، به دلایل ابزاری همچون تامین منابع برای دفاع از قبایل خود و متمایز کردن خود از دیگر فرماندهانی که از سایر احزاب مجاهدین اسلحه و حمایت دریافت می کردند.

از لحاظ ایجاد پایگاه قبیله ای باید گفت که حزب اسلامی همچنین یک پایگاه قوی  قبیله غلزایی مسلط در شرق افغانستان ایجاد کرد. در این منطقه حزب اسلامی در ولایت های کنر، لغمان، وردک، پکتیکا و پکتیا و لوگر مورد حمایت قرار گرفت. با این حال احزاب مجاهدین دیگر نیز  به شدت از این مناطق عضوگیری  می کردند. در شمال، جوامع اقلیت پشتون در بغلان، بلخ و کندز به حزب اسلامی پیوستند. اما حزب اسلامی هیچگاه نتوانستند به طور موثر پایگاه حمایتی خود را گسترش دهند یا کنترل خود را در سطح منطقه ای یا ولایتی تثبیت کنند.

رهبری

در طراحی این حزب،  بر اساس اصول، حزب اسلامی اجازه پیشرفت برابر و تصمیم گیری مبتنی بر نمایندگی را از طریق ساختن شورای مرکزی سرتاسری به همه داد. اما در عمل، گلبدین حکمتیار دانشجوی مهندسی بدون سابقه خانوادگی یا مذهبی برجسته کنترل کاملا یکپارچه حزب را برعهده گرفت که این امر منجر به نزدیک شدن حزب به اصل کیش شخصیتی شد. حکمتیار در سال ۱۹۴۸ در یک خانواده متوسط از یک قبیله نسبتاً کوچک پشتون از قبیله غلزایی در ولایت قندوز در شمال افغانستان متولد شد. در مورد خاستگاه اصلی او باید گفت که در طول تاریخ به عنوان بخشی از استراتژی تحکیم دولتی، سلطنت پشتون به طور دوره ای بخشی از پشتون های جنوب و شرق را به مناطق شمالی که عمدتا تاجیک و ازبک بودند، اسکان داد. این تکه تکه شدن قومی،حاشیه ها را اتحاد علیه دولت باز داشتند اما پشتون های اسکان داده شده که معروف به «نقلین» بودند را از واحد های قبیله ای بزرگتر خود منزوی کردند. مانند حکمتیار که یک نقلین در قندوز از یک قبیله کوچک پشتون بود، در حاشیه ساختار قدرت بزرگ شد. این موقعیت، جهان بینی او و حزبی را که در نهایت رهبری کرد را شکل داد. او در اواخر دهه ۱۹۶۹ وارد کابل شد و ابتدا در یک مدرسه نظامی آموزش دید و سپس وارد دانشگاه کابل شد. در دانشگاه کابل، به تاسیس سازمان جوانان مسلمان کمک کرد و خود را به دلیل یکی از ستیزه جو ترین اعضای آن که فعالانه در تظاهرات خشونت آمیز شرکت داشتند، متمایز کرد. در فقدان یک حوزه قبیله ای قوی، یا نام خانوادگی قدرتمند، حکمتیار از اسلام گرایی تهاجمی، مهارت های استدلال و بحث قوی و سخنوری متقاعدکننده برای کسب و تحکیم قدرت استفاده کرد. در طول سال ها، حکمتیار با متحدان احتمالی(چه داخلی و چه خارجی) و با استفاده موقعیت های فرصت طلبانه، تسلط بر منابع خارجی و تسلط بر گفتمان اسلام و قومیت قدرت را حفظ کرد.

روابط خارجی

در طول دوره جهاد که فعالیت حزب اسلامی پررنگ بود، دریافت حمایت از بازیگران خارجی نیز مانند دیپر احزاب در دستور العمل این حزب قرار داشت. در همین رابهط در مورد پاکستان یکی از کشورهای اصلی کمک کننده به احزب جهادی در دوره جهاد بود باید گفت که، پاکستان کمک های خارجی را به تمام هفت حزب اصلی مجاهدین سنی در طول دوره جهاد اختصاص داده بود اما حزب اسلامی، حزب مورد علاقه این کشور بود. رژیم ضیا الحق در پاکستان (۱۹۷۸-۱۹۸۸) حدود ۴۰ درصد از تمام کمک های سرویس های اطلاعاتی را به حزب اسلامی اختصاص داده بود. چراکه پاکستان، حکمتیار را به عنوان بهترین سناریو در افغانستان پس از شوروی می دید. در طرف مقابل، حکمتیار بسیار تحت نفوذ پاکستان بود، (به طوری که حزب اسلامی یکی از اولین گروه های وابسته به اسلام آباد در افغانستان را تداعی می کند). اما نکته مهم این نبود که چه کسی بیشترین منبع را به خود اختصاص داده بلکه  واقعیت این بود که مجاهدین به اندازه کافی برای ایجاد تفرقه و جلوگیری از اینکه یک گروه رهبری کامل را به دست بیاورد یا متحد کنند، رقابت داشتند. پس از مرگ ژنرال ضیاءالحق در سال ۱۹۸۸، پاکستان به حمایت از حزب اسلامی و همچنین سایر گروه های مجاهد تا زمان ظهور طالبان در اواسط دهه ۱۹۹۰ ادامه داد.پس از سال ۲۰۰۱ اجازه پاکستان به حکمتیار و فرماندهانش برای عملیات از خاک آنها مهم بود.

یکی دیگر از حامیان حزب اسلامی سازمان اطلاعاتی آمریکا یا سیا بود. در این رابطه باید گفت که اگرچه سیا در حمایت خود محتاط تر بود، اما حزب اسلامی را نیز به عنوان حزب مورد علاقه خود انتخاب کرد. سیا حزب اسلامی را در میان مجاهدین موثرتر می دانست و همچنین معتقد بود که در قبال منابع دریافتی پاسخگو تر است. با این حال عمیقاً به حکمتیار و برنامه های اسلامگرایانه اش بی اعتماد شد. به طوری که رئیس عملیات سیا در پاکستان و افغانستان در این دوره نوشت: از بین مجاهدین، فقط گلبدین حکمتیار است که من باید او را دشمن خود بشمارم و آن را خطرناک می دانم. هرگز نمی توان ادعاهایی را مبنی بر اینکه سیا این رادیکال را به عنوان گزینه مورد علاقه خود انتخاب کرده رد کرد اما ما به این مرد بیش از سهم او برای مبارزه با شوروی دادیم».  با این حال، اگرچه حمایت ایالات متحده از همه احزاب مجاهدین کمی قبل تر از فروپاشی اتحادجماهیر شوروری در اوایل دهه ۱۹۹۰ کاهش یافته بود، اما ایالات متحده از حزب اسلامی پس از اینکه حکمتیار در جنگ اول خلیج فارس در کنار صدام حسین قرار گرفت، علناً از آن جدا شد.

تقلاهای حزب اسلامی برای قدرت در رویدادهای مهم تاریخی پس از خروج شوروی

اما باید گفت که یکه تازی و اعتماد به نفس کاذب حزب اسلامی و روحیه نظامی گری آنها منجر به آن شده بود که این حزب اتحاد با هیچ یک از گروه های سیاسی دیگر را نپذیرد و به عنوان مخالف جدی که در تقلای رسیدن به قدرت است، ظاهر شود. به عبارت دیگر، حزب اسلامی در یک سردرگمی قرار گرفته بود. به طوری که افراد این حزب یا به طالبان و یا ائتلاف شمال پیوستند، یا بعدتر در دولت پس از بن هضم شدند اما هسته اصلی با محوریت حکمتیار به عنوان گروه شورشی قدعلم کرد که در نهایت ناتوانی در ایفای نقشی جدی به مانند طالبان منجر به تغییر رویکرد سیاسی و ورود به ساختار سیاسی افغانستان شد. در همین راستا، در ادامه به نقش این حزب در جریان های مختلف پرداخته شده است.

۱)جنگ داخلی و رژیم طالبان

حزب اسلامی هرگز نتوانست حمایت خارجی خود را به یک ائتلاف گسترده تر داخل افغانستان در طول دهه ۱۹۸۰ تبدیل کند. با طولانی شدن جنگ علیه شوروری، حزب به طور فزاینده ای به سربازگیری از اردوگاه های پناهندگان تحت کنترل خود در داخل پاکستان و همچنین استفاده از مبارزان عرب برای پر کردن صفوف خود استفاده کرد. در اوایل دهه ۱۹۹۰، دولت محمد نجیب الله با وجود عقب نشینی شوروی، همچنان کابل را در اختیار داشت و یک روند مصالحه ملی را آغاز کرد. اما حزب اسلامی تلاش های مصالحه را برای حفظ بودجه تخصیص شده پاکستان از بین برد. هنگامی که دولت نجیب الله سرانجام در سال ۱۹۹۲ سقوط کرد، اختلافات میان مقاومت به یک جنگ داخلی منجر شد که جنگ را مستقیماً به کابل کشاند. جمعیت اسلامی به سرعت با حزب شبه نظامیان ازبکِ جنبش ملی به رهبری عبدالرشید دوستم و حزب هزاره وحدت ائتلاف کرد. از طرف دیگر، حزب اسلامی با بقایای جناح خلق که از حزب دموکراتیک خلق جدا شده بودند، متحد شد. اما این اتحادها کوتاه مدت بودند. درواقع، مشخصه این دوره جداشدن مداوم و همسویی مجدد احزاب ضعیف تر به سمت گروه های قوی تر و سپس چرخش دوباره برای یافتن معاملات بهتر بود. در این بین، هنگامی که مجاهدین توافقنامه تقسیم قدرت و معرفی نامزدی که مورد توافق همه برای نخست وزیری دولت جدید را اعلام کردند، حزب اسلامی از به رسمیت شناختن آن خودداری کرد. حکمتیار به ویژه مسئول اصلی  ناتوانی حکومت مجاهدین در تقسیم قدرت و حکومت موثر بود. او همچنین مسئول بمباران خونین کابل بر جمعیت غیرنظامی در اوت ۱۹۹۲ بود که بیش از ۱۸۰۰ نفر را کشت. به طوری که در همین رابطه به او لقب «قصاب کابل» را دادند.

اما با ظهور طالبان در جنوب، برخی از اعضای حزب اسلامی از این گروه جدا و برخی دیگر با گروه نوظهور طالبان در سال ۱۹۹۵ در ولایت وردک درگیر شدند. اما دور نهایی جدایی ها، در حومه کابل در سال ۱۹۹۶ به طالبان اجازه داد تا پایتخت را تصرف کند. در این بین حکمتیار خیلی عجولانه با جمعیت اسلامی ائتلاف و قبل از رفتنش به ایران به تاجیکستان فرار کرد. درحالی که برخی از اعضای برجسته حزب اسلامی به ائتلاف شمال ضد طالبان به فرماندهی احمدشاه مسعود پیوستند اما حکمتیار در تمام مدت رژیم طالبان، در ایران ماند. این درحالی بود که تنها تعداد بسیار کمی از فرماندهان برجسته حزب اسلامی به طالبان پیوستند. با این حال، طالبان تمایلی به ارتباط با فرماندهان مجاهدین که نقش فعالی در جنگ داخلی افغانستان پس از سقوط حکومت نجیب الله رخ داد، نداشتند. به طور مثال، معدود فرماندهان حزب اسلامی که به طالبان پیوستند، از موقعیت های رهبری در گروه طالبان کنار گذاشته شدند. این درحالی است که بسیاری از جنگجویان حزب اسلامی، طالبان را به عنوان یک نیروی واپس گرایانه و کسل کننده متشکل از ملاهای مذهبی می دانستند.

اما در سال های پس از ۲۰۰۱، حزب اسلامی و طالبان به عنوان «گروه های شورشی ضد دولتی»، دسته بندی شدند. اگرچه هردو گروه جامعه ای را ترسیم می کنند که در نهایت قدرت قانونگذاری با خداوند است اما طالبان نقش کمی برای نهادهای دموکراتیک می بیند و جامعه ای را متصور است که تقریباً به طور کامل توسط روحانیون اداره می شود، درحالی که حزب اسلامی، به انتخابات مردمی، احزاب سیاسی، دولت های غیرنظامی و به عنوان ابزاری ضروری برای تامین حقوق فردی و صحبت کردن در مورد مسائلی که دولت های مدرن با آن رو به رو هستند اما شریعت سکوت کرده، معتقد هستند.

۲)بعداز ۱۱ سپتامبر

حزب اسلامی در کنفرانس دسامبر ۲۰۰۱ در بن آلمان غایب بود. این درحالی بود که برنامه ها و موافقت نامه های تقسیم قدرت برای افغانستان پس از طالبان و زیر نظر سازمان ملل متحد براساس این کنفرانس تنظیم شد. به طوری که حامد کرزی به عنوان رئیس موقت دولت و بخش زیادی از کرسی های وزارتخانه های مهم مانند دفاع، کشور و امور خارجه به ائتلاف شمال و حزب جمعیت داده شد. این درحالی بود که چند ماه بعد، ایران حکمتیار را اخراج کرد. در بهار سال ۲۰۰۲ او در امتداد مرز افغانستان و پاکستان بود و ادعا کرد که با رهبران القاعده، اسامه بن لادن و ایمن الظواهری ملاقات داشته و به صورت غیرمستقیم با رهبر طالبان، ملاعمر تماس داشته است.حکمتیار و ملاعمر در طی بیانیه ای اعلام کردند که آنها از لحاظ ساختار و رهبری با یکدیگر متفاوت هستند و به توافقی دست یافتند که به موجب آن از حمله به یکدیگر خودداری کنند. اندکی پس از آن، حکمتیار با صدور بیانیه ای علنی خواستار جهاد علیه نیروهای نظامی خارجی در افغانستان شد. چراکه استدلالشان این بود که ایالات متحده به افغانستان حمله کرده است. در نتیجه یک شوش بزرگ از لوگر را آغاز کردند. بنابراین، حکمتیار در میان همه رهبران اصلی مجاهدین تنها گروه مخالف دولت موقت افغانستان-دولتی که تحت سلطه اعضای رقبای دیرینه او  یعنی جمعیت اسلامی-بود. اما در درون جریان شورش (در برابر دولت) حزب اسلامی پس از طالبان به مقاوم دوم با فاصله زیاد تنزل یافت. با این وجود، درحالی که ارتش ایالات متحده به شدت طالبان را مورد تعقیب قرار داده بود، حزب اسلامی به دنبال حملات بلندپایه به مقامات دولتی موقت مانند سوءقصد به رئیس جمهور کرزی در زادگاهش قندهار در سپتامبر ۲۰۰۲، بود. با این حال، در این زمان هدف آن ها، منحصراً هدف قرار دادن نیروهای نظامی بین المللی شد. در این بین، توجیه این حزب به شورش خود با هدف ضد خارجی نه ضد دولتی آنها را از طالبان متمایز می کرد. از طرف دیگر، این گروه پس از یازدهم سپتامبر به دلیل حفظ منابع خود، شورش را ادامه دادند.به عبارت دیگر، فرماندهان شورشی حزب اسلامی مبارزه مداوم برای منابع را به عنوان عاملی در تعریف چگونگی شورش عنوان کردند. به طوری که یکی از فرماندهان لوگر این حزب گفته بود که « تاکتیک های ما به خاطر این بود که بودجه کافی برای حفظ و نگهداری نداشتیم. کمبود بودجه همیشه یک مشکل بود. من چند عملیات علیه نیروهای خارجی در افغانستان انجام دادم و سپس به آنطرف مرز بازگشتم. چراکه ما نمی توانستیم خود را برای مدت طولانی حفظ کنیم». در این میان، ایالات متحده در این مدت بلافاصله شروع به شکار این متحدان قدیمی خود کرد. به طوری که در اوایل سال ۲۰۰۲ سیا برخی از آنها را مورد حمله اولین پهپادها در کنر در شرق افغانستان قرار دادند. همچنین، در سال ۲۰۰۳ غیرت باهر داماد حکمتیار توسط ارتش ایالات متحده در پاکستان دستگیر شد و تا سال ۲۰۰۸ که به فرمان حامد کرزی آزاد شد در زندان بگرام در خارج از کابل بازداشت بود.علاوه بر این، در سال ۲۰۰۳ حکمتیار به عنوان یک تروریست جهانی توسط وزارت امور خارجه آمریکا و در فهرست تحریم های شورای امنیت سازمان ملل قرار گرفت. در سال ۲۰۰۶ درحالی که حکمتیار دیگر چیزی برای از دست دادن نداشت با اسامه بن لادن رهبر القاعده بیعت کرد. در این بین، اگرچه پاکستان نقشی در بازداشت داماد حکمتیار را داشت اما به او اجازه ماندن در خاک پاکستان و اجازه دسترسی به اردوگاه پناهندگان شمشاتو در خارج از پیشاور را داد که مانند دهه ۱۹۸۰ به مرکز لجستیک و جذب نیرو برای حزب اسلامی تبدیل شد. با این حال، این اجازه هرگز به حکمتیار اختیار  به چالش کشیدن رهبری طالبان را نداد اما برای او مستقل بودن کافی بود.

۳)شورش علیه بیگانگان

حزب اسلامی دوباره خود را در ولایت های شرقی کنر، ننگرهار، لغمان، لوگر، وردک و در ولایت های مرکزی کاپیسا، بغلان و به میزان کمتر در فراه و ولایت جنوب غربی مانند هلمند از نو تاسیس کرد. نفوذ در این استان ها به دلیل شبکه های خاص در دهه ۱۹۸۰ بود. در همین راستا، نفوذ در کنر، وردک و بغلان منجر به کنترل ولسوالی های مختلف بود اما در شهرهای دیگر به شکل معدود بود. که به نظر می رسید این حمایت ها بیشتر به دلیل مخالفت با دولت بود. در این بین باید گفت که حزب اسلامی ازحمله به نیروهای دولتی خودداری و از مدارس دولتی محافظت و حضور معلمان و دانش آموزان در مدارس را با جدیت اجرا کرد. اینکه مدارس باز بود یکی از نشانه های ظاهری بود که منطقه تحت کنترل حزب اسلامی است نه طالبان. نه تنها ساکنان مناطق حزب اسلامی به دولت پیوستند بلکه به پلیس ملی نیز ملحق شدند. اما یک استثنای قابل توجه در رابطه حزب اسلامی  و نیروهای امنیت ملی افغانستان در بغلان وجود داشت. از سال ۲۰۰۱ نیروهای امنیت ملی در بغلان تحت کنترل حزب جمعیت اسلامی قرار داشتند. به این ترتیب درگیری بین دولت و شورشیان حزب اسلامی به حدی بود که به نظر می رسید ادامه رقابت بر سر منابع مانند دوران جهاد است. حضور طالبان در بغلان بر این پیچیدگی افزوده بود. اما با وجود وضعیت بغلان، حزب اسلامی تلاش خود را بر تمرکز بر حمله به نیروهای بین المللی گذاشته بود. از طرف دیگر، در سال ۲۰۰۶ با گسترش سنگر طالبان به خارج از سنگرهای جنوبی خود، حکمتیار تلاش کرد تا با ملاعمر یک قرار رسمی ببند و به عنوان یک موضع مشترک مسئولیت آن را برعهده بگیرد. اما این ایده رد شد.این در حالی بود که ، در سال ۲۰۰۷ اولین لینک های بین حزب اسلامی و دولت آغاز شد.در اواخر همان سال طالبان و حزب اسلامی در وردک دستگیر شدند سال بعد هردو گروه شروع به اعلام ادعاهای رقابتی در حمله به نیروهای خارجی کردند. در رهبری طالبان نسبت به حزب اسلامی همچنان بی اعتمادی وجود داشت و حکمتیار هرگز یک بازی راحتی برای ایفای یک نقش معین در شورای کویته نداشت. حزب اسلامی در راستای حملات با دولت همکاری با طالبان را محدود کرد. که محدودیت خارجی پاکستان را نیز به همراه داشت. با این حال، تا سال ۲۰۱۶ نیروهای حزب اسلامی در افغانستان در مناطق حدود دویست تا سیصد مرد مسلح در مناطق جنوبی، شمالی و شرقی و شاید حدود دو یا سه برابر این رقم در ولایت های کنر و بغلان.

دیگر شاخه های حزب اسلامی

درحالی که گلبدین حکمتیار در اوایل سال ۲۰۰۲ برای سازماندهی یک شورش از ایران به مناطق مرکزی افغانستان و پاکستان نقل مکان می کرد، مجموعه از فرماندهان حزب اسلامی در اردوگاه پناهندگان شمشاتو در پاکستان با اعزام هیئتی موافقت با دیدار با حامد کرزی، رئیس جدید حکومت موقت کردند. خالد فاروقی، فرماندهی حزب اسلامی از ولایت پکتیا رهبری این هیئت را برعهده داشت. فاروقی در کابل با عبدالهادی ارغندیوال یکی از رهبران حزب اسلامی که تازه به افغانستان برگشته بود، ملاقات کرد. فاروقی و ارغندیوال حزب سیاسی حزب اسلامی را تشکیل دادند و مجوز ثبت نام رسمی از دولت را برای شرکت در انتخابات پارلمانی در سال ۲۰۰۵ دریافت کردند. رهبری این حزب در اواخر سال ۲۰۰۷ از فاروقی به ارغندیوال منتقل شد. وحید الله سباوون، دیگر شخصیت برجسته حزب اسلامی، حزب متحد اسلامی افغانستان را تشکیل داد و از همان گروه اعضای سابق حزب اسلامی و اسلام گرایان تحصیل کرده حمایت کرد. حزب اسلامی افغانستان به عنوان یکی از قوی ترین احزاب سیاسی در افغانستان پس از طالبان ظاهر شد. به طوری که این حزب دارای یک شاخه قوی جوان در میان اعضای هیئت علمی دانشگاه ها و گروهی قوی از طرفداران در وزارتخانه های داخلی بود. در ولایت های خاصی مانند ننگرهار وابستگی حزبی به حزب اسلامی پیش نیاز یافتن موقعیت برای تدریس و بلیط برای بهتر شدن بود. حزب اسلامی همچنین مدعی بود که ۱۹ کرسی از ۲۴۶ کرسی پارلمان را در انتخابات ۲۰۰۵ در اختیار داشته است. همچنین از اواسط سال ۲۰۱۷، یک مقام حزب اسلامی ادعا کرده بود که این حزب ۵۳ کرسی در هر دو مجلس در اختیار دارد و حدود ۱۵ یا ۱۶ استانداری(مقام والی) را در اختیار دارد. در پی مصالحه جناح شورشی گلبدین حکمتیار، حزب اسلامی در مصاحبه های خود گفته بودند که انتظار دارند بین ۶۵ تا ۱۰۰ کرسی را در پارلمان به دست بگیرند. حزب تحت هدایت ارغندیوال موفق تر از حزب شورشی گلبدین حکمتیار نشان داد که قدرت سازمانی حزب اسلامی و سیستم حزبی سفت و سخت برای سیاست رسمی تر از جنگ چریکی مناسبت تر است. یکی دیگر از دلایل موفقیت نسبی حزب سیاسی ارغندیوال و دیگر نخبگان سیاسی حزب اسلامی پیشروی در سطوح ملی  و خودداری از واگذاری کنترل خود به حزب اسلامی حکمتیار بود. این شرایط موجب شد که حکمتیار، ارغندیوال و سباوون سه رقیب محتمل برای رهبری یک حزب اسلامی واحد باشند.

۴)مذاکرات/جنگ و گفت و گو در  دوران حکومت کرزی و حکومت وحدت ملی

 در اوایل سال ۲۰۰۷ در ابتدا نمایندگان حکمتیار با کرزی تماس گرفتندکه به اعتقاد برخی این کانال پس از اینکه درگیری ها به بن بست رسید، باز شد. این ارتباط همزمان با گسترش طالبان، به حاشیه راندن شدن حکمتیار در بین رهبری کل شورش، کاهش منابع خارجی و شروع اولین درگیری های مستقیم بین طالبان و کادرهای حزب اسلامی در چندین استان بود. با ادامه بحث های داخلی، دولت کرزی وسوسه شد تا با آزاد کردن غیرت باهر، داماد حکمتیار از زندان در ماه می ۲۰۰۸ اعتماد ایجاد کند. در عین حال، حزب اسلامی به شورش خود ادامه داد. حزب اسلامی مسئولیت سوقصد به جان رئیس جمهور کرزی را درحالی که طالبان نیز برعهده گرفته بود، برعهده گرفت. رژه نظامی در کابل را در آوریل ۲۰۰۸ مورد هدف قرار داد و حملات پراکنده مرگبار علیه نیروهای نظامی خارجی در شرق افغانستان انجام داد. با این وجود، اولین گفت و گوهای رسمی میان حزب اسلامی و حکومت کرزی بیش از یک ماه در ماه مارس ۲۰۱۰ صورت گرفت. حزب اسلامی طرح هفده ماده ای تحت عنوان «همفکری ملی» را ارائه کرد که یک دولت موقت و دولت کلیدی را پیشنهاد کرد، موقعیت هایی که باید توسط افراد بی طرف شود و تسهیل در آتش بس حزب اسلامی و طالبان و خروج تمامی نیروهای خارجی. اما گفت و گوها با کرزی به دلایلی به جایی نرسید. چراکه وزارت های امنیت افغانستان و اداره اطلاعات تحت سلطه اعضای جمعیت اسلامی و گارد قدیم کمونیست ها بود-رقبایی که درگیری های گهگاهی با حزب اسلامی در ولایات را به تقسیم قدرت با حکمتیار در کابل ترجیح می دادند.همچنین این احتمال نیز وجود داشت که کرزی دید که حکمتیار به عنوان یک رهبر مجاهد و پشتون و رئیس احتمالی یکی از قوی ترین احزاب سیاسی در کشور می تواند به عنوان تهدیدی بزرگتر برای قدرت او در داخل کابل باتوجه به اینکه از راه دور به کابل راکت می انداخت، باشد. فراتر از این موانع سیاسی، بزرگترین مانع زمانبندی بود.  قبل از پایان سال ۲۰۱۰ پنجره جدیدی در رویدادهای افغانستان باز شد.در نشست نوامبر سال ۲۰۱۰ درلیسبون ناتو  اعلام کرد که خروج خود را پیش از برنامه ریزی ۲۰۱۴ آغاز خواهد کرد. اگرچه متعهد به یک ماموریت آموزشی در سال ۲۰۱۴ بود اما اعلامیه ناتو راهی برای حزب اسلامی فراهم کرد تا کمی اما به طر قابل توجهی موضع سرسختانه خود را تغییر دهد. تا سال ۲۰۱۲ با افزایش قدرت به رهبری ایالات متحده و تلاش ائتلاف برای تعیین دقیق استراتژی خروج، ژنرال های ایالات متحده دیوید پترائوس و جان آلن و سفیر ایالات متحده رایان کرکر مستقیما با غیرت باهیر داماد و سخنگوی بالفعل حکمتیار در کابل ملاقات کرد. این درحالی است که در این زمان روابط بین ایالات متحده و رئیس جمهور کرزی به پایین ترین حد خود رسیده بود. کرزی از اینکه آمریکایی ها مستقیماً با حزب اسلامی ملاقات کرده بودند خشمگین بود  و پیشنهاد اولیه به جایی نرسید. با نزدیک شدن به دور دوم ریاست جمهوری کرزی و انتخابات ریاست جمهوری که برای بهار ۲۰۱۴ برنامه ریزی شده بود، هرگونه توافق باید منتظر دولت جدید می بود.

 با این وجود، در روزهای پایانی حکومت کرزی در قصر، درحالی که سایر نقاط کشور درگیر کارزارهای انتخاباتی ریاست جهوری و شوراهای ولایتی بودند، مذاکره کنندگان حزب اسلامی شروع به نشست با معصوم استانکزی، رئیس دارالانشای شورای عالی صلح کردند. در تابستان ۲۰۱۴، درحالی که دور دوم رای گیری ریاست جمهوری بود استانکزی و امین مذاکره کننده حزب اسلامی بی سروصدا پیش نویس برنامه اقدام «چهارده ماده ای برای صلح» را تهییه کردند.

زمانی که نتیجه رقابت ریاست جمهوری نتوانست در پای صندوق های رای مشخص شود، اشرف غنی و عبدالله عبدالله حکومت وحدت ملی را تشکیل دادند که طیف وسیعی از افراد باید در آن جای می گرفتند که این خود روند مشورت را گسترش و طولانی می کرد. که این خود مذاکره با حزب اسلامی را  نیزبا چالش رو به رو کرد. اما پیشرفت قطعی در بهار ۲۰۱۶ رخ داد. زمانی که حکمتیار عقب نشینی نیروهای خارجی را به عنوان یک هدف و نه شرط عنوان کرد. در همین رابطه حبیبه سهرابی معاون رئیس شورای عالی امنیت ملی گفت که اگر حزب اسلامی در مورد مسئله خروج نیروها سازش نکرده بود ما هرگز به توافق نمی رسیدیم. از این نقطه به بعد حزب اسلامی به  طور مستقیم با تیم دولتی به رهبری حنیف اتمر مشاور منیت ملی و رئیس جمهور غنی و عبدالله عبدالله رئیس اجرایی شروع به مذاکره کرد. در نهایت، با وجود موانع در مسیر، توافق بین حزب اسلامی حکمتیار و دولت وحدت ملی در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۲۰۱۶ و با امضای توافقنامه توسط حنیف اتمر، امین کریم و احمد گیلانی رئیس  شورای عالی امنیت ملی صورت گرفت. بعد ماه فوریه سازمان ملل حکمتیار را از لیست تحریم های خود حذف کرد. اقدامی که راه را برای بازگشت او از پاکستان به کابل هموار کرد(Jhnson,2018:6-17) حکمتیار، رهبر حزب اسلامی در ۲۰ فوریه ۲۰۰۳ تحت عنوان «افراد، گروه ها، شرکت ها و نهادهای مرتبط به القاعده» در فهرست تحریم ها قرار گرفت.

 در نهایت، در ۴ می ۲۰۱۷، بیش از بیست سال فرار، حکمتیار با اسکورت هوایی ارتش افغانستان به کابل بازگشت و توافقنامه را با رئیس جمهور غنی در ارگ ریاست جمهوری امضا کرد. این توافقنامه ۲۵ ماده و ۱۵۰۰ کلمه ای فهرستی از تعهدات طرفین را نشان می داد. به موجب این توافقنامه حزب اسلامی متعهد شد که جنگ را متوقف، ارتباط خود را با گروه های تروریستی بین المللی پایان دهد و قانون اساسی افغانستان پایبند باشد. از طرف دیگر، بعداز این توافقنامه حزب اسلامی فعالیت های خود را در ولایت ها افزایش دادند و برای انتخابات بالقوه پارلمانی آمادگی گرفتند. این امر موجب تقویت احزاب سیاسی حزب شد. به عبارت دیگر، با زمزمه های بازگشت حکمتیار به کابل فعالیت های زیادی در میان بسیاری از جناح های طرفدار دولت حزب اسلامی شد که از اواسط دهه ۲۰۰۰ظهور کردند. درکابل و شماری از ولایات جلساتی بین اعضای حزب و هوادارن آن در حمایت از توافقنامه صلح برگزار شد که هم وسیله ای برای بسیج هوادارن و هم نمایش قدرت بود. در همین راستا، پس از حضور در حکمتیا در کابل، وحدت حزب یکی از موضوع های اصلی سخنرانی حکمتیار پس از توافق با دولت افغانستان بود. این درحالی بود که همانطور که گفته شد پس از سال ۲۰۰۱ حزب به چندین جناح شورشی و چندین جناح فعال سیاسی در افغانستان  تبدیل شده بودند اما متعهد شدند که تحت نام حزب اسلامی افغانستان متحد شوند. در این کنفرانس حکمتیار از جناح ها صحبت نکرد بلکه از دفاتر و آدرس های مختلف صحبت کرد که باید در یک نوسزی یازمانی متحد شوند.هرچند برخی چهره های حزب مخالف تفویض قدرت به حکمتیار بودند. چنانچه گه سباوون در ۲۵ نوامبر در مصاحبه ای با شبکه تحلیلگران افغانستان گفته بود که در کنگره حکمتیار شرکت نکرده و به اداره حزب خود ادامه می دهد و فعلا قصد ندارد به حکمتیار بپیوندد. درمقابل نمایندگان جناح حکمتیار گفته بودند که پس از توافقنامه صلح یادداشت تفاهمی توسط رهبران همه جناح ها امضا شده است.

اما معامله مخالفان بسیاری در میان شهروندان و گروه های داخلی داشت. در این بین طالبان معامله حکمتیار با دولت را محکوم و آن را یک فروختگی نامید. طالبان معتقد بودند که او به اندازه دولت افغانستان دشمن بزرگی است. او حیثیت خود را فروخت و او مجاهد نیست. فرماندهان طالبان در آن زمان در خصوص این معامله همچنین عنوان کرده بودند که این توافق دیدگاه آن را در مورد آشتی با دولت تغییر نداده و اگر چیزی هم تغییر کرده اعتقاد آنها به ادامه جنگ را افزایش داده است. اما به طور کلی توافق صلح با حزب اسلامی برای دولت افغانستان به عنوان اولین دستاورد بزرگ صلح در پانزده سال گذشته مورد استقبال قرار گرفته بود. به طوری که این مسئله را به عنوان طرحی بالقوه برای گفتگوهای صلح آینده و حل و فصل سیاسی با طالبان که قوی ترین نیروی شورشی در افغانستان بود، تلقی می کردند. اما طالبان این تصور را رد کرد.

با بازگشت طالبان، برخلاف بسیاری از احزاب سیاسی و گروه های جهادی که از افغانستان خارج شد، حکمتیار و حزب او در کابل ماند. اما تاکنون در دولت جدید طالبان هیچ نقش جدی به او و یا افراد نزدیک به او داده نشده است.به نظر می رسد که فعالیت های سیاسی این حزب در سایه نظام امارت اسلامی که دل خوشی از این حزب نداشته و همچنین به علت خصلت تمامیت خواه طالبان محدود شده است. امری که نشان می دهد حزب اسلامی در طول حیات سیاسی خود برای رسیدن به جایگاهی در قدرت که سالها برای جنگیده خوش اقبال نبوده و ناکام مانده است.

منابع

یوسف زهی، ناصر، نجف زاده، مهدی(۱۳۹۷)، «تبیین ساختاری دگردیسیِ احزاب افغانستان از نظامی گری به مصالحه(نمونه پژوهی: حزب اسلامی گلبدین حکمتیار)»،فصلنامه تحقیقات سیاسی بین المللی، شماره ۳۷، زمستان.

Johnson,Casey Garret(2018), “THE POLITICAL DEAL WITH HEZB-E ISLAMI”,UNITED STATES INSTITUTE OF PEACE, pw_139_the_political_deal_with_hezb_e_islami.pdf.

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت