«..راستی، راستی؛ این محکمه است یا دارالمجانین؟!»
بغات عربده کش و «شریعت سرِگردنه»!
(قسمت دوم و پایانی)
محمد عالم افتخار
در حکایات فارسی آمده که یک تاجر صدیق هندی درون یک کاروانسرای بیابانی، گرفتار دعوی با سرایدار شد. اهالی به شمول کدخدا، جانب سرایدار را گرفتند.
دعوی این بود که تاجر هندی به سخن خودش سال پیشتر؛ در کاروانسرا اطراقکرده یک مرغ بریان صرف نموده بدون اینکه پول بپردازد؛ رفته بوده است تا که اکنون آمده و با معذرت خواهی؛ تقاضای ادای دین دارد. سرایدار از وی 1000 دینار خواسته و استدلال میکند که مرغ مصرف شده؛ در یکسال میتوانست آنقدر تخم و چوچه بدهد که ارزشش بالاتر از این نیز میگردید.
تاجر کس و عرض به قاضی شهر میفرستد ولی فرستاده؛ بهلول را می آورد.
بهلول که نظر به وعده اش با تأخیر یک ونیم ساعته میرسد؛ عذر خواهانه میگوید:
ـ مصروفیت عاجل زراعتی داشته و گندم هارا برای کشت؛ می جوشانده است!
حاضران بر بهلول می خندند و دیوانه اش میخوانند. بهلول با سکوت آنانرا می پاید تا احیانا تعقلی در کسی ظهور کند و راز گشوده شود. ولی چیزی متبارز نمیشود و بالاخره خود میگوید:
اگر مسخره است که گندمِ جوش داده؛ حاصل دهد؛ مرغِ بریان شده هم تخم و جوجه نمیدهد!
اینجاست که رشته های جرشده عقل جماعت؛ به هم اتصال یافته و بطلان دعوی سرایدار را کشف و اثباتمیکنند.
با اینکه بزرگانی چون میرزا عبدالقادر بیدل فرموده اند:
آدمـی را عقل باید در بدن ورنه جان در کالبد دارد حمار
معهـذا آدمی های عقلدار هم؛ در سطوح و حالت های مختلفِپُرشمار قرار دارند تا جاییکه تفاوت ها به سطح فرد تا فرد هم اختصاصی شدهمیباشد. گذشته از افراد؛ قابلیت ها در سطوح دهکده و دره و صحرا و عشیره و قبیله و ملت و کشور و قاره نیز تفاوت دارد؛ چنانکه موضوعی نزد یک جماعت از بدیهیات است؛ ولی نزد جماعت دیگر معما میباشد.
اینجاست که در بهترین حالات؛ نادره های خردمند و «اولوا الباب» مانند بهلول برجستگی می یابند و در سایر اوضاع؛ جماعت ها ناگزیر «اکه عقل» هایی برای خود می تراشند یا می پذیرند.
عقل آدمی هم با ابزار ها کار میکند. منجمله با ابزار های ریاضی، منطقی وغیره. تفاوت ها در عقل ها عمدتاً به حدود غنای ابزار ها و توانایی ها در کاربرد به جا و به موقع آنها بر میگردد.
مثلا در فن جمعِ ریاضی؛ 2 با 2 برابر به 4 میشود. اما تنها زمانیکه مطلوب؛ «همجنس» هاست. مثلا 2 فیل و 2 ستاره و 2 موش و2 باکتری... هرگزبا هم جمع یعنی مخلوط نمیشوند. همچنان 2 جمع 2 آدم 4 آدم میشود ولی تا زمانیکه همه حی و حاضر و در یک مکان معین باشند.
این ابزار ها در شرع و قانون هم هست و بسی بیشتر از آنچه اغلب آدم ها و جماعت های عالم دارا استند.
مثلا ماتَرَک یک متوفی به بازماندگانش میراث میرسد. اما مشروط بر اینکه متوفی مالک قطعی آنها بوده؛ دین و امانت و سایر گونه های سهم دیگران در میان نباشد.
در تمام عالم؛ فرض براین است که قضا و محکمه؛ مظهر عقل جمعی آدمیان بوده؛ در یک حد بالا قادر باید باشد که عقلانیت را در موضوعات طرف منازعه پیاده و معضلات را در بهترین وجه ممکن حل و فصل نماید. اما با تأسف که در عالم واقع؛ قضا و محکمه نیز مانند خود عقل آدم ها محکوم به تفاوت های فردی و جمعی و جماعتی و زمانی و مکانی است. به ویژه در حالات اضطرار و عدم استقرار نظام های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی...
افغانستان بنابر عقبماندگی ذهنی از بسیاری کشور ها و خاصتاً با اوضاع و احوال متلاطم خود در نیم قرن اخیر؛ از جای های ویژه ترِمشاهده و دریافت و ارزیابی واقعیت ها و حقایق متذکره قضا و محاکم ـ و البته نه فقط قضا و محاکم ـ است. البته علاوه بر متفاوت بودن بعضاً ناگزیر توان کارکرد های عقلانی؛ قضا و محاکم افغانستان ـ و نه تنها افغانستان ـ تماشاکده سطوح و درجاتِ غدر و فساد عندی و عمدی برای نفسانیات غیر انسانی کسان و اقشار و طبقات نیز میباشد.
چنین واقعیت ها و حقایق را بارزتر و مشخص تر با نقد و موشگافی کارنامه های قضایی و محاکماتی مانند آنچه اینک بخش دوم و پایانی اش را تقدیم میداریم؛ میتوان برملا کرد و به متن آموزشی و مددگر تکامل هوشی و فکری وعقلانی افراد و جماعت های کشور مبدل ساخت.
تذکر این نکات را اینجا برای فضل فروشی نیاورده در بدل بروز کمابیش تعجب و بیقراری شمارِ محدودی از کاربران عزیز و محترم انترنیت؛ لازمی دیدم که گویا ترجیعشان آن است که همچو موضوعات تنها درون محاکم و ادارات طرح و رفع و رجوع شود.
در حالیکه ایده آل من؛ روشنگری حقوقی و قضایی براساس تجربه های عینی سی ساله در لیل و نهار گوناگون؛ برای جامعه و به ویژه برای نسل جوان کشور است. فقط این؛ سود و ثروت مهم و بیش بها می باشد.
فکر میکنم این مولفه؛ به قاضی ها و کارکنان قضایی؛ به مدعی العموم ها؛ به وکلای مدافع؛ رهنما های معاملات و کلیه شاگردان و مشتاقان شرعیات و علم حقوق و مهمتر از آن به احزاب و قدرت های مدنی و دولتی که هدف اصلاح نظام عدلی و قضایی را دارند؛ سود مند تر هم باشد.
لذا مطمینم زحمت سختی که کشیده ام و ریسک بزرگی که متقبل شده ام؛ اجر اجتماعی و ملی دارد.
* * *
اینک خواننده مقداری صبور و منصف و هوشمند بایستی دریافته باشد که من چرا معروض داشتم که فاجعه مورد بحث؛ جز در چوکات مقوله و مفهوم فقهی «بغات» و «قضات بغات»؛ کار گرفته شده در مکتوب ریاست دفتر امارت اسلامی؛ تشریح شده نمیتواند.
مسلماً موضوع نسبتی من و جباریت جانورانه که در حقم صورت گرفته؛ نه اولین مورد از کارنامه های بغات ستمگر و چلی های «قاضی» نام کرده شان است و نه آخرین آنها میباشد. بدین جهت این احتجاج و حلاجی و تحلیل منحیث نمونه و مثال؛ به زخم های ناسور هزاران و شاید ده ها هزار هموطن مظلوم و منکوب و غارت شده مان مرهمی خواهد بود و ایشان عملاً نیز به نحوی از انحا میتوانند آنرا مورد استفاده و استفاضه و سرمشق قرار دهند.
من آگاهانه و الزاماً درین بخش به بنیاد های جعل و تزویر اطرافیان و هم داره های جانب مقابلم که درست پس از نزدیک به پنج ماه معامله عقد بیع آپارتمان 25 بلاک 157 مکرویان سوم کابل؛ یکی پی دیگر خود را افشا و رسوا ساخته رفتند؛ نپرداختم. این جعل و تزویر اساسی که عبارت از «مالک و مؤرث» جازدن سلطان محمد مستاجر امتیازی آپارتمان مورد نظر میباشد؛ از آنجا که بر اداره تدویر و مراقبت مکرویانها تحمیل شده است؛ سایر مراجع و ارگانها که به تحقیق و ریشه یابی همچو موارد کاری ندارند به تبعیت از داده های اداره مذکور ـ که محل اساسی سجل و سوانح کلیه آپارتمانهاست ـ نظر و عمل خویش را در مورد؛ عیار ساخته اند و من نیز هنگام عقد بیع و دست کم در جریان 5 ماه بعدی؛ کدام تصور متفاوت از آنچه اداره تدویر و مراقبت نشان میداد نداشتم و همسو با اینکه مطابق آن در سایر ارگانها و محکمه ناحیه نهم اجراءات شد؛ حتی باورم راسختر گردید که آپارتمان خریداری کردهِ من؛ وارث و مؤرث دارد.
لهذا عقد بیع من بر اساس همان پیش فرض بوده و همانطور تا آخر پیش رفته است و در نتیجه؛ مورد بحث قرار گرفتن یا نگرفتن آن اصلاً به من مربوط نیست و فایده و ضرری برایم ندارد.
باز تأکید میکنم که این متون سیاسی نیست؛ ولی من قادر نبودم و نیستم که جلو هرگونه برداشت و استنباط سیاسی از آن را؛ توسط هرکس و هرجانبی؛ مسدود میکردم یا مسدود بدارم.
درین بخش؛همچنان داخل فایل PDF؛ نقد و بررسی و حلاجیِاین موضوعات را میخوانید:
*قباله 2441 ؛فرزندستهِعقد5/9/71 است!
*دروغگو؛ حافظه ندارد!
*حق رامنکوب کردن وباطل رابرافراشتن
*هنگامیکه مالک شدنِ بایع؛یقینی نیست!
* محکمه برای آنست که «پُشت ورق» ها را بخواند!
*متن ومندرجاتِ اساسی ترین سند بیع بات آپارتمان 25 بلاک 157
*..پس؛لعنت الله علیالکاذبین!
*ازمشکل تضمین 25 فیصد؛ تامداخله قوماندان قسیم جنگلباغ
*برگشت تُف سر بالای جماعت کذاب بر روی خودِشان!
*عاقل به اشاره انگشت میبیندوابله به خود انگشت!
*محکمه ایکه نمیداندمسئولیت بایع کدام است، ازمشتری کدام؟
*مُشت فولادین دیگربردهن قضات بغات سرِگردنه!
*آنچه که نه میراثی است و نه حق صغیر!
*آپارتمان مدعی بها بعد از قباله فقط ملکیت مدعی علیها میباشد!
*مدعی علیها اقرار است و دعوی ثابت!
به امید صلح و استقرار ایمینی و بر قراری حق و عدالت و پاکیزگی و زیبایی در افغانستان؛ میهن از همه نعمات غنی و از همه جهات مهم ما!
.