چرا افغانستان با حجم بی پایان و فزاینده ای از مشکلات مواجه است؟
نرگس باران (کارشناس مسائل افغانستان و آسیای میانه)
کلکین : مشکلات افغانستان آن قدر پرشمار و ادامه دار و البته فزاینده است که مردمان جهان، نسبت به آنها، گویی واکسینه و به عبارتی بی خیال شده اند؛ در ماه های گذشته که زیردریایی از میان رفته اوشن گیت -دربردارنده پنج نفر پاکستانی و بریتانیایی- آن قدر خبرساز شد که افغانستان و بحران های تمام نشدنی اش به فراموشی سپرده شدند؛ در حالی که هر روز ده ها نفر در این کشور در اثر سوء تغذیه از بین می روند.
اما این ها به چه سببی ست؟ به این دلیل که در این کشورها، بحران ها کم است و کشتاری کم شمار هم سبب مهم بودن می شود، در حالی که در افغانستان آن قدر مشکلات فراوان است که عادی شده و سبب واکنش نمی گردد. در این نوشتار قصد است که سبب این چنین مشکل دار بودن افغانستان دریافت شود و راه حل های پیشنهادی، ارائه گردد.
افغانستان به دلایل مختلف با مشکلات متعددی روبرو بوده. برخی عوامل:
1. بی ثباتی سیاسی: افغانستان ده ها سال است به دلیل درگیری های جاری، جنگ های داخلی و تغییرات مکرر در دولت، بی ثباتی سیاسی را تجربه کرده، مانع حکمرانی مؤثر، توسعه و ایجاد یک دستگاه دولتی قوی شده است.
بی ثباتی سیاسی برای دهه ها افغانستان را گرفتار کرده که مشخصه آن درگیری های مداوم، جنگ های داخلی و تغییرات مکرر در دولت است.
زمینه تاریخی
بیثباتی سیاسی افغانستان را میتوان به رویدادهای تاریخی مختلف، مانند تهاجم شوروی در ۱۹۷۹، که جرقه یک مقاومت ده ساله و متعاقب آن جنگ داخلی را برانگیخت، ردیابی کرد. خروج نیروهای شوروی در ۱۹۸۹ راه را برای جنگ قدرت داخلی در میان جناحهای مختلف هموار کرد و بیثباتی کشور را تشدید کرد.
مجاهدین و جنگ داخلی
پس از عقب نشینی شوروی، جناح های مختلف در مجاهدین درگیر یک جنگ داخلی وحشیانه شدند و برای کنترل افغانستان با هم رقابت کردند. منجر به خشونت گسترده، تخریب زیرساختها و از دست دادن جان افراد بیشماری شد. فقدان یک قدرت مرکزی متحد، به تشتت سیاسی و تضعیف ساختارهای حکومتی دامن زد.
حکومت طالبان
ظهور طالبان در اواسط دهه ۱۹۹۰ مرحله دیگری از بی ثباتی سیاسی در افغانستان را رقم زد. این گروه افراطی یک رژیم بنیادگرا را ایجاد کرد و محدودیت های اجتماعی سختی را اعمال کرد و تروریست های بین المللی را پناه داد. نفوذ طالبان ثبات را بیشتر تضعیف کرد و مانع پیشرفت به سوی یک دولت کارآمد شد.
سیاست های سرکوبگرانه طالبان
تحت حکومت طالبان، آموزش، به ویژه برای زنان، به شدت محدود بود. دختران از رفتن به مدرسه منع شدند، در حالی که تحصیلات عالی برای مردان محدود به علوم دینی بود. چنین محدودیت هایی نه تنها رشد و توسعه فردی را خفه می کند، بلکه مانع از پیشرفت کلی جامعه می شود.
دوران پس از ۱۱ سپتامبر
حملات ۱۱ سپتامبر در ۲۰۰۱ ایالات متحده و متحدانش را بر آن داشت تا در افغانستان مداخله کنند و رژیم طالبان را سرنگون کنند. با این حال، علیرغم تلاشهای اولیه برای ایجاد ثبات، افغانستان همچنان با چالشهای مهمی در بازسازی نهادها و حفظ امنیت روبرو بود.
وضعیت امنیتی شکننده
با وجود حضور و کمک های نظامی بین المللی، افغانستان همچنان کانون فعالیت های شورشیان است. طالبان پس از شکست اولیه خود دوباره به پا خاست و به نهادهای دولتی، غیرنظامیان و نیروهای خارجی حمله کردند. این تهدید مداوم خشونت، توانایی دولت را برای گسترش اختیارات خود فراتر از مراکز اصلی شهری تضعیف می کند.
تأثیر بر حاکمیت
بی ثباتی سیاسی به شدت مانع حکومت داری مؤثر در افغانستان و مانع ایجاد یک سیستم دولتی قوی که قادر به ارائه خدمات ضروری، اجرای حاکمیت قانون و رفع نیازهای شهروندان باشد، شده است.
فساد و نهادهای ضعیف
ساختارهای ضعیف حکومتداری و فساد بومی سال هاست که افغانستان را گرفتار کرده است. رشوه خواری افسارگسیخته، خویشاوند گرایی و طرفداری اعتماد عمومی به دولت را از بین برده و فضای سیاسی را بیشتر بی ثبات کرده. فقدان پاسخگویی و مکانیسم های شفاف بی ثباتی سیاسی را تشدید می کند و مانع پیشرفت اجتماعی-اقتصادی می شود.
چالش های توسعه
وضعیت مداوم بی ثباتی سیاسی تلاش های انکشافی در افغانستان را با مشکل مواجه کرده است و مانع پیشرفت کشور در بخش های مختلف از جمله زیرساخت ها، آموزش، مراقبت های صحی و رشد اقتصادی شده است.
کسری زیرساخت
دههها درگیری و بیثباتی زیرساختهای افغانستان را خراب کرده. جادهها، پلها، مدارس، بیمارستانها و شبکههای برق آسیب جدی دیدهاند که دسترسی به امکانات اولیه را محدود کرده و فعالیتهای اقتصادی را با مشکل مواجه کرده. بدون زیرساخت های مناسب، طرح های توسعه برای به دست آوردن کشش تلاش می کنند و چرخه فقر و بی ثباتی را تداوم می بخشند.
2. شورش طالبان: طالبان، گروه بنیادگرای اسلامی، منبع اصلی درگیری در افغانستان بوده. شورش آنها که در دهه ۱۹۹۰ آغاز شد، خشونت، بی ثباتی و چالش های کنترل سرزمینی قابل توجهی را برای دولت افغانستان ایجاد کرده.
شورش طالبان از دهه ۱۹۹۰ عامل اصلی درگیری و بی ثباتی در افغانستان بوده است.
ظهور طالبان
طالبان در اوایل دهه ۱۹۹۰ در بحبوحه خلاء قدرت ناشی از جنگ داخلی افغانستان به وجود آمدند. این گروه به عنوان یک نیروی بنیادگرای اسلامی ظهور کرد که هدفش ایجاد تفسیر دقیق قوانین شریعت در افغانستان بود. به قدرت رسیدن آنها توسط عوامل مختلفی از جمله بی نظمی سیاسی، نارضایتی های ناشی از درگیری های جناحی و حمایت بازیگران خارجی دامن زد.
تصرف کابل در ۱۹۹۶
در سپتامبر ۱۹۹۶، طالبان شهر کابل پایتخت را به تصرف خود درآوردند که نقطه عطف مهمی در شورش آنها بود. تسلط سریع آنها رژیمی سرکوبگر را تحمیل کرد که مشخصه آن محدودیت های شدید بر حقوق زنان، سرکوب آزادی بیان و مجازات های سخت برای نقض آشکار قوانین اسلامی بود. تصرف کابل توانایی طالبان در به چالش کشیدن و بی ثبات کردن ساختارهای دولتی موجود را نشان داد.
پشتیبانی و پناهگاه های امن
شورش طالبان از طریق حمایت خارجی و وجود پناهگاه های امن در کشورهای همسایه تداوم یافته. این عوامل نقش مهمی در توانمند ساختن طالبان برای سازماندهی مجدد، عضوگیری و حملات علیه دولت افغانستان و نیروهای بین المللی ایفا کرده است.
نقش پاکستان
پاکستان متهم است که به طالبان پناه داده و از آنها حمایت می کند و اجازه می دهد در امتداد مرز افغانستان و پاکستان حضور داشته باشند. مرز متخلخل جریان جنگجویان، سلاح ها و منابع را تسهیل کرده و طالبان را قادر می سازد تا شورش خود را حفظ کرده و حملات فرامرزی را انجام دهند. حمایت ادعایی پاکستان منبع اصلی اختلاف بین دو کشور بوده و مانع از تلاشها برای ایجاد ثبات در افغانستان شده است.
خشونت و بی ثباتی
شورش طالبان منجر به خشونت گسترده، بیثباتی جوامع و مانع از توانایی دولت در برقراری امنیت و ارائه خدمات ضروری به شهروندان شده. تاکتیک های آنها شامل بمب گذاری های انتحاری، ترورهای هدفمند و حملات در مقیاس بزرگ به اهداف نظامی و غیرنظامی بوده است.
حمله به شهر کندز در ۲۰۱۵
در سپتامبر ۲۰۱۵، طالبان یک حمله بزرگ را آغاز کرد و شهر قندوز، یکی از بزرگترین مراکز شهری افغانستان را به طور موقت تصرف کرد. این حمله توانایی طالبان را در اجرای حملات هماهنگ به مکانهای استراتژیک مهم نشان داد. تصرف مختصر شهر قندوز آسیب پذیری نیروهای امنیتی افغانستان را برجسته کرد و اعتماد عمومی را نسبت به توانایی دولت برای حفظ کنترل از بین برد.
چالش های کنترل سرزمینی
شورش طالبان چالش های مهمی را برای کنترل حکومت افغانستان بر قلمرو ایجاد کرده. توانایی این گروه برای به دست آوردن و حفظ سنگرهای سرزمینی نه تنها مشروعیت دولت را تضعیف کرده، بلکه مانع از حکومت، توسعه و ارائه خدمات ضروری شده است.
کنترل مناطق روستایی
در حالی که دولت افغانستان در شهرهای بزرگ حضور دارد، طالبان بر مناطق وسیع روستایی کنترل داشته. این کنترل ارضی به طالبان این امکان را داده که ساختارهای حکومتی در سایه ایجاد کند، مالیات جمع آوری کند، جنگجویان را استخدام کند و از طریق فعالیت های غیرقانونی مانند قاچاق مواد مخدر درآمد کسب کند. ناتوانی دولت در گسترش اختیارات خود به فراسوی مراکز شهری، شکاف های حاکمیتی را ایجاد کرده و چرخه بی ثباتی را تداوم بخشیده است.
پیامدها برای جامعه افغانستان
شورش طالبان پیامدهای عمیقی برای جامعه افغانستان، به ویژه در زمینه حقوق بشر، آموزش و آزادی های اجتماعی داشته. تفسیر دقیق این گروه از قوانین اسلامی، آزادی های فردی را خفه کرده و اقشار خاصی از مردم را به حاشیه رانده است.
محدودیت در حقوق زنان
تحت حاکمیت طالبان، زنان با محدودیت های شدید حقوق و آزادی های خود مواجه بودند. دختران از حضور در مدرسه منع شدند، زنان از کار در نقشهای عمومی منع شدند و قوانین لباس پوشیدن سختگیرانه اعمال شد. این محدودیت ها نه تنها حقوق اولیه بشر را نقض می کند، بلکه مانع پیشرفت اجتماعی و توسعه اقتصادی می شود.
3. عوامل اجتماعی-اقتصادی: افغانستان در میان فقیرترین کشورهای جهان با زیرساخت های محدود، نرخ بالای فقر و سطح پایین توسعه انسانی قرار دارد. این چالش های اجتماعی-اقتصادی به عدم دسترسی به آموزش، مراقبت های بهداشتی و خدمات اولیه کمک کرده و مشکلات کشور را تشدید کرده است.
افغانستان، کشوری واقع در آسیای مرکزی، مدتهاست که با چالشهای اقتصادی-اجتماعی متعددی دست و پنجه نرم میکند که بهطور قابل توجهی مانع پیشرفت آن شده است.
فقر و نابرابری درآمد
افغانستان با سطوح بالای فقر گرفتار است و این کشور را به یکی از فقیرترین کشورهای جهان تبدیل کرده است. اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی می کنند و برای تامین نیازهای اولیه خود تلاش می کنند. اختلاف درآمد بین شهری و روستایی این موضوع را تشدید می کند. در مناطق روستایی، کشاورزی معیشتی منبع اصلی درآمد باقی می ماند که منجر به بهره وری پایین، تولید درآمد محدود، و افزایش آسیب پذیری در برابر شوک های اقتصادی می شود.
در ولایات روستایی مانند بدخشان، که زراعت پایه اصلی است، کشاورزان با خشکسالی، سیستم های آبیاری ناکافی و دسترسی محدود به بازار برای محصولات خود مواجه هستند. این عوامل باعث تداوم فقر و جلوگیری از تحرک اجتماعی-اقتصادی می شود.
زیرساخت محدود
کسری زیربنای افغانستان مانع بزرگی برای توسعه کلی آن است. دههها درگیری و بیثباتی به شبکههای حمل و نقل، شبکههای برق، سیستمهای ارتباطی و تأسیسات عمومی کشور آسیب جدی وارد کرده. زیرساختهای محدود بر بخشهای مختلف از جمله تجارت، آموزش، مراقبتهای بهداشتی و دسترسی به آب سالم و بهداشت تأثیر منفی میگذارد.
عدم وجود راهها و سیستمهای حملونقل قابل اعتماد مانع رشد تجارت و اقتصادی میشود. مناطق دور افتاده مانند نورستان در حمل و نقل کالا به بازارها با مشکلاتی روبرو هستند که منجر به افزایش قیمت ها و کاهش فرصت های اقتصادی برای مردم محلی می شود.
سطح پایین توسعه انسانی
افغانستان در بهبود شاخص های توسعه انسانی از جمله امید به زندگی، تحصیلات و نرخ باسوادی با چالش های عظیمی روبرو است. این عوامل به رفاه و بهره وری کلی جمعیت کمک می کند. شاخص توسعه انسانی پایین (HDI) این کشور بازتابی از دسترسی محدود آن به آموزش با کیفیت، مراقبت های بهداشتی و خدمات اجتماعی است.
نرخ باسوادی در افغانستان تقریبا ۳۱ درصد است، با تفاوت های جنسیتی قابل توجه. بسیاری از کودکان، به ویژه دختران، به دلیل موانع فرهنگی، نگرانی های امنیتی و زیرساخت های آموزشی ناکافی، به مدارس دسترسی ندارند. توانایی آنها را برای کسب مهارت های ضروری مختل می کند و چرخه فقر و فرصت های محدود را تداوم می بخشد.
عدم دسترسی به آموزش
فقدان فرصت های آموزشی در افغانستان پیامدهای عمیقی بر توسعه اجتماعی و اقتصادی دارد. دسترسی محدود به آموزش افراد را از کسب دانش و مهارت های لازم برای رشد شخصی و مشارکت اقتصادی باز می دارد. همچنین مانع از توانایی کشور برای ایجاد نیروی کار ماهر می شود که بتواند نوآوری و توسعه پایدار را هدایت کند.
در مناطق روستایی، مانند ارزگان، که امکانات آموزشی کمیاب است، کودکان اغلب مجبورند مسافت های طولانی را برای حضور در مدرسه طی کنند. فقدان زیرساخت های مناسب، کمبود معلمان آموزش دیده و نگرانی های امنیتی مانع دسترسی بیشتر به آموزش می شود و کودکان را از حق یادگیری و رشد فکری محروم می کند.
خدمات بهداشتی ناکافی
سیستم مراقبت های صحی افغانستان با چالش های متعددی از جمله زیرساخت های ناکافی، کمبود پرسنل پزشکی و دسترسی محدود به خدمات صحی با کیفیت مواجه است. این عوامل به میزان بالای مرگ و میر مادران و کودکان، شیوع گسترده بیماریهای واگیر و در مجموع پیامدهای بد سلامتی کمک میکنند.
در مناطق کوهستانی دور افتاده مانند بامیان، دسترسی به خدمات صحی به شدت محدود است. کمبود امکانات پزشکی، فقدان متخصصان مراقبت های بهداشتی واجد شرایط، و زمین ناهموار، دریافت مراقبت های پزشکی به موقع و کافی را برای مردم محلی دشوار می کند. منجر به مرگ های قابل پیشگیری و تشدید نابرابری های بهداشتی می شود.
4. تقسیمات قومی و قبیله ای: افغانستان از اقوام مختلف تشکیل شده هر کدام منافع و نارضایتی های خاص خود را دارند. تنش ها و رقابت های قومی-تاریخی درتداوم درگیری ها و بی وحدت-ثبات ملی نقش داشته.
افغانستان، کشوری واقع در آسیای مرکزی، مدتهاست که با چالشهای اقتصادی-اجتماعی متعددی دست و پنجه نرم میکند که بهطور قابل توجهی مانع پیشرفت آن شده است.
فقر و نابرابری درآمد
افغانستان با سطوح بالای فقر گرفتار است و این کشور را به یکی از فقیرترین کشورهای جهان تبدیل کرده است. اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی می کنند و برای تامین نیازهای اولیه خود تلاش می کنند. اختلاف درآمد بین شهری و روستایی این موضوع را تشدید می کند. به عنوان مثال، در مناطق روستایی، کشاورزی معیشتی منبع اصلی درآمد باقی می ماند که منجر به بهره وری پایین، تولید درآمد محدود، و افزایش آسیب پذیری در برابر شوک های اقتصادی می شود.
در ولایات روستایی مانند بدخشان، که زراعت پایه اصلی است، کشاورزان با خشکسالی، سیستم های آبیاری ناکافی و دسترسی محدود به بازار برای محصولات خود مواجه هستند. این عوامل باعث تداوم فقر و جلوگیری از تحرک اجتماعی-اقتصادی می شود.
زیرساخت محدود
کسری زیربنای افغانستان مانع بزرگی برای توسعه کلی آن است. دههها درگیری و بیثباتی به شبکههای حمل و نقل، شبکههای برق، سیستمهای ارتباطی و تأسیسات عمومی کشور آسیب جدی وارد کرده. زیرساختهای محدود بر بخشهای مختلف از جمله تجارت، آموزش، مراقبتهای بهداشتی و دسترسی به آب سالم و بهداشت تأثیر منفی میگذارد.
عدم وجود راهها و سیستمهای حملونقل قابل اعتماد مانع رشد تجارت و اقتصادی میشود. مناطق دور افتاده مانند نورستان در حمل و نقل کالا به بازارها با مشکلاتی روبرو هستند که منجر به افزایش قیمت ها و کاهش فرصت های اقتصادی برای مردم محلی می شود.
سطح پایین توسعه انسانی
افغانستان در بهبود شاخص های توسعه انسانی از جمله امید به زندگی، تحصیلات و نرخ باسوادی با چالش های عظیمی روبرو است. این عوامل به رفاه و بهره وری کلی جمعیت کمک می کند. شاخص توسعه انسانی پایین (HDI) این کشور بازتابی از دسترسی محدود آن به آموزش با کیفیت، مراقبت های بهداشتی و خدمات اجتماعی است.
نرخ باسوادی در افغانستان تقریبا ۳۱ درصد است، با تفاوت های جنسیتی قابل توجه. بسیاری از کودکان، به ویژه دختران، به دلیل موانع فرهنگی، نگرانی های امنیتی و زیرساخت های آموزشی ناکافی، به مدارس دسترسی ندارند. توانایی آنها را برای کسب مهارت های ضروری مختل می کند و چرخه فقر و فرصت های محدود را تداوم می بخشد.
عدم دسترسی به آموزش
فقدان فرصت های آموزشی در افغانستان پیامدهای عمیقی بر توسعه اجتماعی و اقتصادی دارد. دسترسی محدود به آموزش افراد را از کسب دانش و مهارت های لازم برای رشد شخصی و مشارکت اقتصادی باز می دارد. همچنین مانع از توانایی کشور برای ایجاد نیروی کار ماهر می شود که بتواند نوآوری و توسعه پایدار را هدایت کند.
در مناطق روستایی، مانند ارزگان، که امکانات آموزشی کمیاب است، کودکان اغلب مجبورند مسافت های طولانی را برای حضور در مدرسه طی کنند. فقدان زیرساخت های مناسب، کمبود معلمان آموزش دیده و نگرانی های امنیتی مانع دسترسی بیشتر به آموزش می شود و کودکان را از حق یادگیری و رشد فکری محروم می کند.
خدمات بهداشتی ناکافی
سیستم مراقبت های صحی افغانستان با چالش های متعددی از جمله زیرساخت های ناکافی، کمبود پرسنل پزشکی و دسترسی محدود به خدمات صحی با کیفیت مواجه است. این عوامل به میزان بالای مرگ و میر مادران و کودکان، شیوع گسترده بیماریهای واگیر و در مجموع پیامدهای بد سلامتی کمک میکنند.
در مناطق کوهستانی دور افتاده مانند بامیان، دسترسی به خدمات صحی به شدت محدود است. کمبود امکانات پزشکی، فقدان متخصصان مراقبت های بهداشتی واجد شرایط، و زمین ناهموار، دریافت مراقبت های پزشکی به موقع و کافی را برای مردم محلی دشوار می کند. منجر به مرگ های قابل پیشگیری و تشدید نابرابری های بهداشتی می شود.
5. نفوذ ژئوپلیتیکی: موقعیت افغانستان آن را به کانون مبارزات قدرت منطقه ای و بین المللی تبدیل کرده. بازیگران خارجی نفوذ کردهاند اغلب درگیریهای موجود را تشدید کرده و تلاشها برای راهحلی پایدار را پیچیدهتر.
افغانستان با موقعیت استراتژیک و اهمیت تاریخی خود، از دیرباز در مرکز منازعات قدرت ژئوپلیتیکی میان بازیگران منطقه ای و بین المللی بوده است.
اهمیت جغرافیایی
موقعیت جغرافیایی افغانستان از نظر سیاست منطقه ای و منافع جهانی اهمیت زیادی دارد. این کشور با ایران، پاکستان، چین، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان مرز مشترک دارد و این کشور را به چهارراهی حیاتی برای اتصال آسیای جنوبی، آسیای مرکزی و خاورمیانه تبدیل کرده است. این موقعیت استراتژیک امکان نمایش نفوذ در مناطق مختلف را فراهم می کند و در نتیجه سهامداران مختلفی را که به دنبال حفظ منافع خود هستند جذب می کند.
بازی بزرگ
از نمونه های تاریخی قابل توجه «بازی بزرگ» است که بین امپراتوری بریتانیا و روسیه در قرن نوزدهم انجام شد. هر دو قدرت برای کنترل افغانستان به عنوان ابزاری برای دسترسی امن به هند و حفاظت از منافع امپریالیستی خود با هم رقابت کردند. رقابت بین این نیروهای استعماری باعث بیثباتی قابل توجهی در داخل افغانستان شد، زیرا جناحهای محلی دستکاری شدند و درگیریها برای به دست آوردن مزیت در جنگ قدرت گستردهتر دامن زدند.
نبردهای نیابتی جنگ سرد
دوران جنگ سرد شاهد بود که افغانستان به میدان جنگ برای درگیری های نیابتی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد. در دهه ۱۹۸۰، حمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان با واکنش بین المللی همراه شد و ایالات متحده از مبارزان مقاومت افغان موسوم به مجاهدین حمایت کرد. هدف این مداخله نه تنها مقابله با گسترش شوروی، بلکه برای پیشبرد منافع ژئوپلیتیک آمریکا در منطقه بود.
بازیگران خارجی و تشدید درگیری
آسیب پذیری افغانستان در برابر مداخلات خارجی، آن را مستعد نفوذ بازیگران خارجی در چشم انداز سیاسی آن کرده. این مداخلات اغلب باعث تشدید درگیریهای موجود، بیثباتی بیشتر کشور و مانع از تلاشها برای راهحلی پایدار شد.
طالبان و حمایت خارجی
ظهور طالبان در دهه ۱۹۹۰ نمونه بارز نفوذ خارجی است که درگیری ها را در افغانستان تشدید می کند. طالبان به عنوان یک نیروی قدرتمند با حمایت قابل توجهی از پاکستان همسایه ظاهر شدند که آنها را وسیله ای برای اعمال نفوذ و مقابله با نفوذ جناح های رقیب می دانست. تدارک منابع، آموزش و پناهگاه توسط بازیگران خارجی جنگ داخلی را طولانی کرد و منجر به افزایش خشونت و رنج برای مردم افغانستان شد.
رقابت های منطقه ای
قدرت های منطقه ای مانند ایران و پاکستان نیز در داخل مرزهای افغانستان وارد رقابت ژئوپلیتیکی شده اند. این کشورها در طول تاریخ از جناح های مختلف بر اساس منافع استراتژیک خود حمایت کرده اند و اختلافات داخلی را تداوم می بخشند و تلاش ها برای دستیابی به ثبات را با مشکل مواجه می کنند. دخالت آنها اغلب منجر به تنش های فرامرزی، جریان تسلیحات، و دستکاری خطوط گسل قومی و فرقه ای شده است.
عوارض برای یک راه حل پایدار
حضور بازیگران خارجی متعدد در افغانستان، دستیابی به یک راه حل پایدار برای منازعات این کشور را بسیار پیچیده کرده. این بازیگران اغلب منافع خود را بر رفاه مردم افغانستان، تداوم بی ثباتی و ایجاد مانع در ایجاد ساختارهای حکومتی مؤثر، اولویت می دهند.
مداخله پس از ۱۱ سپتامبر
پس از حملات ۱۱ سپتامبر، ایالات متحده یک ائتلاف بین المللی را برای سرنگونی رژیم طالبان و مبارزه با تروریسم در افغانستان رهبری کرد. به رغم پیشرفت اولیه، مداخله به تدریج در شبکه پیچیده ای از روایات رقابتی، تغییر اولویت ها و هماهنگی ناکافی منطقه ای گرفتار شد. این عدم اتحاد بین بازیگران خارجی درگیر در افغانستان یک رویکرد چندپاره ایجاد کرد که مانع ایجاد صلح و توسعه پایدار شد.
6. قاچاق مواد مخدر: افغانستان از بزرگترین تولیدکنندگان جهانی تریاک است که شبکه های قاچاق مواد مخدر را تقویت می کند. تجارت غیرقانونی مواد مخدر اثرات مخربی بر امنیت، حاکمیت و سلامت عمومی در کشور داشته است.
وضعیت افغانستان به عنوان یکی از بزرگترین تولیدکنندگان تریاک در جهان، آن را به کانونی برای شبکه های قاچاق مواد مخدر تبدیل کرده است.
میزان تولید تریاک
شرایط منحصر به فرد جغرافیایی و کشاورزی افغانستان، آن را به یک مرکز ایده آل برای کشت تریاک تبدیل کرده. این کشور بخش قابل توجهی از تولید جهانی تریاک را به خود اختصاص داده و برآوردها حاکی از آن که بیش از ۸۰ درصد از عرضه غیرقانونی تریاک جهان را تولید می کند. ماهیت سودآور تجارت مواد مخدر به رشد شبکه های قاچاق مواد مخدر دامن زده و چالش های پیش روی افغانستان را تشدید کرده است.
تامین مالی شورش و تروریسم
تجارت غیرقانونی مواد مخدر در افغانستان ثابت کرده است که منبع مالی قابل توجهی برای گروه های شورشی و سازمان های تروریستی است. طالبان، به ویژه، از اقتصاد تریاک برای تأمین مالی فعالیت های خود، تهیه سلاح و تداوم شورش خود بهره برده است. طالبان با کنترل مناطق تولید تریاک و اخذ مالیات از کشاورزان و قاچاقچیان، توانسته اند درآمد قابل توجهی به دست آورند و آنها را قادر به تامین مالی عملیات خود و تضعیف ثبات در منطقه کند.
چالش های فساد و حکمرانی
قاچاق مواد مخدر عمیقا در ساختارهای حکومتی افغانستان نفوذ کرده و به فساد دامن زده و حکومت مؤثر را تضعیف کرده است. سودهای هنگفت مرتبط با تجارت مواد مخدر منجر به همکاری مقامات دولتی، سازمان های مجری قانون و سیستم های قضایی شده. رشوه، تبانی و شبکه های غیرقانونی اعتماد عمومی را از بین برده و مانع از تلاش ها برای مبارزه موثر با قاچاق مواد مخدر شده است. این پیوند بین مواد مخدر و فساد، نهادها را بیشتر تضعیف کرد و مانع استقرار حاکمیت قانون در افغانستان شد.
بی ثباتی و تعارض اجتماعی
ماهیت فراگیر تجارت مواد مخدر باعث تشدید بی ثباتی اجتماعی و تداوم درگیری های جاری در داخل افغانستان شده. جناح های رقیب، جنگ سالاران و شبکه های جنایتکار در کنترل و حفاظت از مزارع پرسود تریاک و مسیرهای قاچاق مشارکت داشته اند. این دخالت نه تنها خشونت را طولانی تر کرده، بلکه تنش های قومی و اختلافات ارضی را نیز عمیق تر کرده است. پیوند بین مواد مخدر و درگیری یک چرخه معیوب ایجاد می کند، زیرا ناامنی محیطی مساعد برای تولید و قاچاق مواد مخدر ایجاد می کند.
پیامدهای بهداشت عمومی
تجارت غیرقانونی مواد مخدر در افغانستان پیامدهای شدیدی بر صحت عامه داشته و افراد و جوامع را در سراسر کشور تحت تأثیر قرار داده است. تکثیر مواد افیونی به طیفی از چالش های بهداشتی و مسائل اجتماعی کمک کرده است.
اعتیاد و وابستگی به مواد مخدر
در دسترس بودن مواد افیونی ارزان و آسان به افزایش قابل توجه اعتیاد و وابستگی به مواد مخدر در جامعه افغانستان منجر شده است. افراد، به ویژه گروه های آسیب پذیر مانند جوانان و جمعیت های حاشیه نشین، فزاینده ای قربانی سوء مصرف مواد می شوند. اعتیاد به مواد مخدر نه تنها خطرات قابل توجهی برای سلامتی به همراه دارد، بلکه سیستمهای رفاه اجتماعی را نیز تحت فشار قرار میدهد و توسعه انسانی را با مشکل مواجه میکند.
گسترش بیماری های منتقله از طریق خون
تجارت بی رویه مواد مخدر به گسترش بیماری های منتقله از طریق خون، مانند HIV/AIDS و هپاتیت C کمک می کند. روش های تزریق ناایمن و استفاده مشترک از سوزن های آلوده در بین مصرف کنندگان مواد، به انتقال سریع این بیماری ها کمک می کند. شیوع این بیماریهای عفونی زیرساختهای شکننده مراقبتهای صحی را بیشتر میکند و بحران صحت عامه را در افغانستان تشدید میکند.
7. نهادها و حکومت داری ضعیف: نهادها و ساختارهای حکومتی افغانستان به دلیل سال ها درگیری و تلاش های محدود برای ظرفیت سازی تضعیف شده اند. فساد، ناکارآمدی و فقدان حاکمیت قانون مانع توسعه و تضعیف اعتماد به دولت شده است.
افغانستان در طول سالها با چالشهای مهمی روبرو بوده است که یکی از برجستهترین آنها ضعف نهادها و حکومتداری است. این مسئله حیاتی از عوامل متعددی مانند درگیری طولانی، ابتکارات ظرفیت سازی ناکافی، فساد، ناکارآمدی و عدم پایبندی به حاکمیت قانون ناشی می شود. برای به دست آوردن درک جامع از این چالش ها، نمونه های عینی را بررسی خواهیم کرد که تأثیر نهادها و حکومت داری ضعیف را بر انکشاف افغانستان و از بین رفتن اعتماد عمومی به دولت برجسته می کند.
فساد
فساد از مدت ها قبل افغانستان را گرفتار کرده و نهادها و مکانیسم های حکومتی آن را تضعیف کرده است. سازمان شفافیت بینالملل همواره افغانستان را در ردیف فاسدترین کشورهای جهان قرار میدهد. از نمونه های بارز رسوایی کابل بانک است که در ۲۰۱۰ فاش شد. این رسوایی شامل سوء استفاده از منابع مالی توسط مقامات عالی رتبه بود که منجر به سقوط بزرگترین بانک خصوصی کشور شد. این رویداد نه تنها فساد گسترده را برجسته کرد، بلکه عدم پاسخگویی در نهادهای مالی افغانستان را نیز آشکار کرد و اعتماد به توانایی دولت برای تضمین ثبات اقتصادی را تضعیف کرد.
ناکارآمدی
پروسه های ناکارآمد حکومت داری بیشتر نهادهای افغانستان را تضعیف می کند. نمونه آن را می توان در بخش آموزش دید. به رغم کمکهای بینالمللی قابل توجه و تلاشها برای اصلاحات آموزشی، پیشرفت به دلیل ناکارآمدی در سیستم متوقف شده. هماهنگی محدود بین سازمانهای مختلف دولتی و تخصیص ناکافی منابع منجر به زیرساختهای ناکافی، آموزش با کیفیت پایین و دسترسی نابرابر به آموزش در مناطق مختلف شده. این ناکارآمدی ها مانع توسعه سرمایه انسانی و تداوم نابرابری های اجتماعی و اقتصادی می شود.
عدم حاکمیت قانون
فقدان یک چارچوب قوی حاکمیت قانون یکی دیگر از پیامدهای ضعیف نهادها در افغانستان است. این پیامدهای گسترده ای دارد، از جمله به خطر افتادن امنیت، سرمایه گذاری خارجی محدود، و تضعیف اعتماد عمومی. پلیس ملی افغانستان (ANP) به عنوان نمونه در این زمینه عمل می کند. با وجود حمایت و برنامه های آموزشی قابل توجه بین المللی، گزارش های مربوط به فساد، سوء استفاده از قدرت، و عدم پاسخگویی در ANP همچنان ادامه دارد. چنین مواردی اعتماد عمومی را نسبت به توانایی دولت در اجرای عدالت و حفظ نظم و قانون از بین می برد.
تلاش های ظرفیت سازی محدود
موسسات افغانستان به دلیل تلاش های محدود برای ظرفیت سازی بیشتر تضعیف شده اند. سرمایه گذاری ناکافی در آموزش و توسعه مسلکی، مانع ایجاد کارمندان دولتی شایسته و ماهر شده است. بخش مراقبت های بهداشتی از کمبود متخصصان پزشکی واجد شرایط رنج می برد، که در نتیجه دسترسی ناکافی به خدمات مراقبت های بهداشتی با کیفیت، به ویژه در مناطق روستایی، ایجاد می شود. ابتکارات ضعیف ظرفیت سازی نه تنها مانع ارائه خدمات می شود، بلکه به فرار مغزها نیز کمک می کند زیرا متخصصان ماهر به دنبال فرصت هایی در خارج از کشور هستند.