طرح طالبان درجهت بازسازی و مشروعیت بخشی به القاعده
دکتر ساجان جوهل استاد مدعو در مدرسه اقتصاد لندن و نویسندۀ کتابِ «پزشک، معلم، تروریست: زندگی و میراث رهبر القاعده، ایمن الظواهری» از سوی انتشارات دانشگاه آکسفورد می باشد. همچنین ویکتوریا جونز نیز پژوهشگر ارشد بنیاد آسیا و اقیانوسیه و نیز سردبیر مجلۀ INTERZINE است؛ یک پلتفرم رسانه ای دیجیتال که از تاریخ در بسترسازی مسائل جهانی معاصر استفاده می کند. نویسندگاه مطلب تحلیلی حاضر با اشاره به بحران حاضر در خاورمیانه و جنگ کنونیِ اسرائیل، براین باور هستند که گروه القاعده با سوء استفاده از فضای همواره ملتهب و متشنجِ منطقه و با بهره گیری از فرصتِ مساعد ناشی از بازگشت مجدد طالبان به قدرت، درصدد تجدید حیات و تقویت خود برآمده است. به بیان نویسندگان این مطلب، القاعده طی سال ها با طرح نقشه ای دقیق از حمایت طالبان، اعمال نفوذ در میان آنها و به ویژه همکاری با شبکه حقانی و زمینه سازی برای حاکمیتِ مجدد این گروه، -اما این بار در ظاهری متفاوت و متحول-، به تثبیت موجودیت و نیز تقویت نقش خود در آینده کمک کرده و اکنون تحت لوای حکمرانی طالبان، این گروه نیز به پیشوایی جهاد جهانی می اندیشد. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
بحران اسرائیل-غزه ضمن آنکه باری دیگر خاورمیانه را در آشفتگی و هیاهویی نامعلوم و نابه سامان غوطه ور ساخت، سبب سوء استفاده و بهره برداریِ برخی گروه ها و سازمان ها در سراسر جهان از تنش های محرز و محسوسِ جاری گشته، جریانی که حتی برخی از جوانان آمریکایی را نیز به ارزیابی مجدد اظهارات گذشته القاعده پیرامون فلسطین واداشته است. در عین حال، گروه های جهادیِ جهانی نیز با پناه گرفتن در افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان، مشغول ارسال سیگنال ها و نشانه هایی نگران کننده از روند احیا و تجدید حیات خود می باشند.
رژیم کنونی طالبان روابطی مبنی بر یک همزیستی مسالمت آمیز با اعضای باقی مانده از گروه القاعده را از سر گرفته است؛ و اگرچه امکان آن وجود دارد که بازگشت جهانی آنها امری حتمی و قریب الوقوع نباشد، اما باید به خاطر داشت که این گروه تروریستی (القاعده) به خواست و انتخاب خود برای مدتی از بودن در مرکز توجهات و دیده شدن اجتناب کرده و با پنهان نگاه داشتن برنامه های خود مترصد فرصتی مناسب هستند. براین اساس باید گفت، القاعده بنای کار خود را بر آن نهاده است که فعلا در حال حاضر چراغ خاموش و در خفا پیش رود تا از این طریق به حفظ وجهۀ بین المللی طالبان در جهت عمل به وعده هایشان در ممانعت از بهره برداری یا سوء استفاده از خاک افغانستان به عنوان پناهگاهی برای گروه های افراطی، کمک و یاری رساند. اما باید اذعان کرد که نهایتا القاعده به افغانستانِ تحت کنترلِ طالبان، دقیقا به همین منظور می نگرد؛ یعنی پایگاهی که در آنجا قادر باشند باری دیگر رشد و نمو کرده، فعالیت های خود را بسط و گسترش دهند.
کسانی که برای به رسمیت شناختن طالبان تقلا و لابی می کنند، به طرح مواردی از این دست می پردازند که طالبان دیگر اکنون تغییر یافته و اشتباهات خود را پذیرفته اند. ادعای این دست افراد براین مبناست که در حال حاضر امنیت در افغانستان تحت حاکمیت طالبان افزایش یافته است؛ اما به نظر می رسد این واقعیت را فراموش کرده یا تعمدا نادیده می گیرند که خود طالبان تا پیش از به دست گرفتن قدرت، بزرگترین تهدید برای زندگی غیرنظامیان محسوب می شدند. همچنین استدلال دیگر آنها براین اساس است که طالبان دیگر تولید تریاک را متوقف ساخته اند، اما گویی از این قضیه غافل شده اند که دلیلِ توقف تولید تریاک از سمت طالبان، به تنوع طلبی و گرایش این گروه به سمت مت آمفتامین ها باز می گردد. همچنین آنها براین امر اصرار دارند که طالبان متعهد به بازسازی کشور گشته اند و هنگامی که صحبت از مسائلی چون نوعی زن ستیزیِ تحت تایید دولت و پناه دادن به تروریست ها باشد، براین امر مصر هستند که جریانی از تعامل و مراوده با این گروه می تواند به میانه روی و تعدیل اعمال آنها کمک کند. حتی این دست افراد تصوری از تجدید حیات و قوا القاعده در افغانستان را امری محتمل نمی دانند. اما باید گفت حقایق اصلی و واقعیت های موجود خلاف این موارد را ثابت می کنند.
القاعده طی دو دهه گذشته مجبور گشته تا بین وظایفی دوگانه از مشروعیت بخشی و بسیج مردمی تعادل برقرار سازد؛ اقداماتی که با اهدافی غالبا متناقض از حفظ یک سازمان انحصارگرا همراه با قوانینی سختگیرانه، عضویت محدود و خلوص اعتقادی مشخص می شود. به هرروی، القاعده با بازگشت طالبان به قدرت این فرصت را خواهد داشت تا به واسطۀ نیل به الحاق و ادغامی سیاسی با طالبان، در کنار مبارزه مسلحانه برای جهاد جهانی، این شرایط را تطبیق و تطابق دهد. رویکردی که می توان به طور خاص در وجود شخصیتی چون ایمن الظواهری جستجو کرد؛ پزشکی مصری و رهبر پیشین القاعده که چندی پیش -به واسطۀ حمله پهپادی ایالات متحده- کشته شد.
این استراتژی (از تلاش برای سازگاری و وفق یافتن با شرایطی از همکاری و همراهی با طالبان) به نوعی واکنش و پاسخی به سه عاملی محسوب می شود که اثربخشی و کارآیی القاعده را آنهم در زمانی که این گروه در طول جنگ علیه تروریسم در پاکستان مخفی شده بود، محدود ساخت؛ ۱- ناهماهنگی ساختاری به دلیل از دست دادن رهبران آن در عملیات ضد تروریسم ایالات متحده، ۲- رقابت ایدئولوژیک با داعش برای کنترل روایت جهادی جهانی، ۳- و معضل مشروعیت با نسل های نوظهور افراط گرایان. همان گونه که خود ایمن الظواهری به این مسئله اذعان کرده بود، جریانی از تغییر به سمتِ الحاق و ترکیبِ بیشتر در درونِ طالبان، با هدف اجتناب از شکاف ها و انشعابات احتمالی به عنوان بخشی از یک تحول سازمانی فراگیر و در خدمت مصون نگاه داشتن القاعده از عملیات ضد تروریسم در آینده بوده است.
ایمن الضواهری در ابتدای کار و پس از تصدی رهبری القاعده پس از مرگ بن لادن در سال ۲۰۱۱، درصدد پیوند ایدئولوژی با تاکتیک ها برآمد و هویت این سازمان را به عنوان حرکتی خشونت آمیز بازگو کرد که وظیفه سرنگونی انقلابی رژیم ها در سراسر جهان اسلام را بر عهده دارد. به مرور زمان، ضرورتی از بقا و جریانی از در ارتباط بودن، الظواهری را به تجدید نظر در ایدئولوژی القاعده، یا پذیرش ریسکِ تقسیم و تجزیه واداشت.
الظواهری در سپتامبر ۲۰۱۳ رهنمودهای اصلی خود جهت فعالیت بر جریان جهاد را صادر کرد که ذیل آن بر نیاز به دیسیپلین و مقرراتی شخصی تأکید داشت. چنانچه او متذکر شد که استراتژی القاعده «راهبردی طولانی است و جهاد نیازمند پایگاه های امن است.» همچنین «اگر ما مجبور به مبارزه با [رژیم های محلی] هستیم، پس باید آشکار و روشن سازیم که مبارزه برعلیه آنها بخشی از مقاومت ما در برابر یورش صلیبیون است.» اگرچه الظواهری از غرب به عنوان اولین هدف اولویت دار یاد کرد، اما از این امر آگاه بود که اجرای یک استراتژی محلی پیچیده تر آنهم به واسطۀ تضمین یک فضای عملیاتیِ قابل فعالیت و مستعدِ رشد، می تواند به پیشرفت و پیشرویِ بلندمدت القاعده کمک کند. به عبارتی دیگر، القاعده برای این منظور، به متحدانی محلی نیاز داشت، متحدانی چون طالبان که القاعده برای حفاظت از خود می توانست به آنها تکیه کند.
بدین ترتیب خروج ناموفق و مصیبت بارِ نیروهای غربی از افغانستان و در پی آن تسخیرِ فوری قدرت از سوی طالبان، القاعده را قادر ساخت تا انتظارات کلیدی الظواهری را برآورده سازد؛ به عبارتی، معنای این جریان چنین بود که این گروه تروریستی و گروه های وابسته به آن می توانند از “جنگ های طولانی” با ایالات متحده و نزدیک ترین متحدانش جان سالم به در ببرند؛ جریانی که غرب را از منابع خود جدا کرده، نفوذش را نیز در سطح جهانی تضعیف می سازد.
بر اساس گزارش ژوئن ۲۰۲۳ سازمان ملل متحد، رهبران ارشد القاعده در افغانستان عمدتا در کابل، کنر، قندهار و هلمند مستقر هستند و تعداد آنها به ده ها نفر می رسد. همچنین در رابطه با سربازان پیاده نظام نیز می توان گفت حدود ۴۰۰ جنگجوی القاعده در افغانستان وجود دارد و در صورت احتساب بستگان و خویشان آنها، این تعداد تا ۲۰۰۰ نفر نیز می رسد. این شبکه ها در مناطق جنوبی، مناطق مرکزی و شرق کشور فعالیت داشته، برای فرار از نظارت سازمان های بین المللی ضد تروریسم، تلاش می کنند تا محتاطانه و مخفیانه پیش رفته، دور از چشم بوده و ارتباطاتشان را محدود سازند. همچنین در همین راستا، القاعده خانه های امنی را در کابل، هلمند، فراه و هرات ایجاد کرده است؛ جایی که یک تشکیلات رسانه ای جدید القاعده راه اندازی شده است.
همچنین گزارش فوق الذکر چنین مطرح کرده است که، مکان های آموزشی القاعده در هلمند، زابل و ننگرهار ایجاد شده و شرق افغانستان به ویژه ولایت های نورستان و کنر نیز میزبان اردوگاه های القاعده می باشد که یکی از آنها به طور خاص به آموزش بمب گذاران انتحاری اختصاص داده شده است. بدین ترتیب باید گفت تا کنون ده ها جنگجوی تروریست خارجی (FTF) از خاورمیانه و شمال آفریقا به این مناطق و کمپ ها رسیده اند.
راه اندازی و برپاییِ چنین امکاناتی یکی از اهداف اصلی القاعده در حال حاضر است؛ زیرا این گروه در حال حاضر در مرحله بازسازی و تجدید ساختار است. همچنین می توان گفت اهداف دیگر آنها مواردی چون ایجاد توان عملیاتی؛ استخدام و بسیج نیرو؛ برقراری ارتباط با متحدان و وابستگان؛ و توسعه شالوده و پایه های حمایتی است. شایان ذکر است که گروه القاعده، علاوه بر طالبان افغانستان، از سوی القاعده در شبه قاره هند (AQIS)، که عمدتا از جهادگران پاکستانی تشکیل شده است نیز حمایت می شود. ستیزه جویان القاعده در ولایات قندهار، هلمند، هرات، فراه و نیمروز مستقر هستند.
همانطور که الظواهری پیش بینی کرده بود، پرورش زیرساخت ها و نیروهای القاعده در افغانستان برای تامین امنیت و اتصال به این گروه تروریستی طراحی شده است. رهبران ارشد عمدتا در نزدیکی مرز با پاکستان قرار دارند تا از این طریق اطمینان حاصل کنند که می توانند بدون مانعی رفت و آمد داشته باشند. مکان های در نظر گرفته شده برای اردوگاه های آموزشی و خانه های امن در امتداد مرزهای جنوب غربی پاکستان عایق های مصونیت بخشِ بیشتری در برابر عملیات ضد تروریسم و همچنین دروازه ای به خاورمیانه را فراهم می کند. سپس کابل به عنوان یک پردازندۀ اصلی عمل خواهد کرد؛ چنانچه در راستایِ تمامیِ فعالیت های مذکور که تحت حمایت رژیم طالبان انجام می شود، کشور افغانستان می تواند این بخش ها و اجزای تشکیل دهنده را گرد هم آورد.
بدین معنا، ماهیت بوروکراتیک القاعده متشکل از مسئولیت های اداری و رویه های عملیاتی استاندارد آن، می تواند در امتداد رژیم طالبان و بدون دردسر یا گسست در فعالیت همکاری داشته است. اعضای القاعده با حمایت از شبکه ممنوعه حقانی که مسئول کشتن هزاران افغان و صدها نیروی ائتلاف هستند، درصدد استخدام در نهادهای قانون گذاری و اداره جات دولتی طالبان برای محافظت و نظارت بر سلول های آنها در سراسر افغانستان هستند. در مقابل، اعضای القاعده حمایت و پشتیبانی خود را به چهره ها و شخصیت های ارشد طالبان ارائه کرده اند.
نمونه ای از این کنش های متقابل دو طرف از وابستگی به یکدیگر در عمل شاملِ افرادی چون تاج میر جواد، یکی از فرماندهان ارشد طالبان و از اعضای شبکه حقانی می باشد. او همچنین رهبر سابق شبکه کابل (the Kabul Network) بود؛ گروهی متشکل از عناصر طالبان و القاعده که حملات انتحاری را علیه ایالات متحده و سایر نیروهای ائتلاف هماهنگ می کردند. او اکنون معاون دپارتمان ۱۲ اداره کل استخبارات طالبان می باشد. که بر تمام ستیزه جویان خارجیِ تروریست در افغانستان نظارت داشته، همچنین بر فعالیت های القاعده در داخل کشور نیز رسیدگی و کنترل دارد.
همچنین قاری احسان الله بریال والی طالبان برای کاپیسا و حافظ محمد آقا حکیم والی نورستان نیز با القاعده ارتباط دارند. گفته می شود که بریال در کنار تاج میر جواد از رهبران ارشد شبکه کابل بوده است. حافظ محمد آقا حکیم نیز با قاری ذاکر پیوندی نزدیک دارد، شخصیتی که مسئول عملیات انتحاری شبکه حقانی و همچنین مسئول واحد نیروهای ویژه طالبان موسوم به گردان «بدری ۳۱۳» بوده[۱] که با کمک القاعده ایجاد شد.
شایان ذکر است که طالبان ماهانه به اعضای القاعده کمک های رفاهی ارائه می دهد و برخی از این پرداخت ها به گروه های وابسته مانند القاعده در شبه قاره هند نیز سرازیر می شوند. احکام و آئین نامه های آموزشی القاعده در تأسیسات وزارت دفاع طالبان استفاده می شود، نهادی که متصدیِ آموزشیِ آن یکی از اعضای القاعده است. همچنین سراج الدین حقانی، سرپرست وزارت داخله افغانستان، روابط عمیق خود را با القاعده حفظ کرده و بر همین اساس، دفتر او اسنادی هویتی را به اعضای القاعده در سرتاسر افغانستان تحویل می دهد. و در نهایت رهبر عالی طالبان، یعنی هبت الله آخوندزاده نیز خواستار تداوم جریانی از حفاظت از اعضای القاعده بوده است.
القاعده ابتدا تحت رهبریِ بن لادن و سپس در زمان الظواهری به طالبان کمک نمود تا یک پایگاه مقاومت مستحکم و قدرتمندی در پاکستان در برابر نیروهای ایالات متحده و متحدانش ایجاد کند که نهایتا این جریان نیز به ظهور مجدد طالبان منجر شد. همچنین الظواهری برای کمک به حقانی ها در جهت تحکیم قدرت خود در افغانستان بر سایر جناح های طالبان، با شبکه حقانی همکاری داشت. بدین ترتیب ادعایی مبنی بر اینکه تمایز روشنی بین طالبان، القاعده و دولت اسلامی استان خراسان (IS-KP) وجود دارد، نه تنها قابلیت زیر سوال رفتن را داشته، بلکه درک عمیقا ناقص و معیوبی را عیان می سازد، چراکه شبکه حقانی به عنوان پل ارتباطی بین این نهادها عمل می کند.
شایان ذکر است که پیوندهای ناگسستنی بین القاعده و طالبان به واسطۀ وصلت ها و روابط خویشاوندی، عهد به بیعت (وفاداری و تابعیت) و تاریخ مشترک شان در میدان نبردی که جنگجویان القاعده با نیروهای غربی در خط مقدم در کنار طالبان می جنگند، بیش از پیش هم تقویت شده است. بدین ترتیب باید گفت پیوند میان طالبان و القاعده به قدری نزدیک بود که در زمانی که الظواهری طی حمله هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی در ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۲ کشته شد، مشخص شد او در ویلایی متعلق به حقانی ها در محله سفارت کابل زندگی می کرد. بنابراین بعید به نظر می رسد که او تنها تروریستی بوده باشد که در پایتخت افغانستان اسکان و استقرار داشته است؛ و چنانچه درنهایت سفارتخانه های غربی در کابل بازگشایی شود، آنها نیز ممکن است همسایگان خود را افرادی از اعضای القاعده بیابند.
یکی از میراث های به جای مانده از الظواهری توسعه و تقویت این روابط حیاتی البته به نحوی رندانه و زیرکانه بود تا بدین طریق اطمینان حاصل شود که القاعده همچنان -با طالبان- در ارتباط خواهد ماند. القاعده با پیش گرفتنِ صبری راهبری و از طریق تنوع بخشیدن به حکومت ابتداییِ طالبان، موفق شد تا موجودیت خود را در درون حکومت طالبات مستقر و تثبیت سازد؛ طرح و برنامه ای که برای ایجاد ریشه های عمیق تر در جامعه افغانستان، جلب حمایت طالبان و عملکردی امن آنهم بدون نگرانی از خیانت یا پس زده شدن طراحی شده است. بدین ترتیب، القاعده همچنان یک ارتش مخفی در افغانستان است؛ اما بر اساس نقشه کلی و طرحی که الظواهری ترسیم کرده است، القاعده اکنون یکی از عناصر کلیدی زیرساخت های سیاسی طالبان به شمار می رود.
القاعده چه به صورت عملگرایانه و چه به صورت آرمانگرایانه، این باور و اعتقاد را حفظ می خواهد که این گروه پیشاهنگی خودگمارده از جنبش جهانی جهادی است و عملیات آنها ذیل این جنبش به حذف حاکمان مرتد از خاورمیانه و شمال آفریقا منجر خواهد شد. بدین ترتیب تا زمانی که افغانستان ویران گشتۀ تحت حاکمیت طالبان باقی باشد، القاعده نیز به تبع آن قادر خواهد بود تا نسل جدیدی از ستیزه جویان خارجی تروریست را پرورش داده و قدرت بخشد.
برخی ناظران و تحلیلگران، تهدیداتی را که امروزه القاعده تحمیل خواهد کرد، دست کم گرفته اند. برخی دیگر نیز از درک میزان نفوذی که القاعده در دولت طالبان در هر دو سطح محلی و ملی به دست آورده است، عاجزند. اما به هرروی باید اذعان کرد که القاعده به لطف انتصاب، حمایت و پشتیبانی طالبان، به دقت در حال باز تنظیم، استخدام، آموزش و شبکه سازی –هم با رژیم در افغانستان و هم با دیگر وابستگان منطقه ای– است. پس چاپ آگهی ترحیم برای القاعده، اقدامی نسنجیده و عجولانه است. در واقع مرگ القاعده مسئله ای بود که طی دو دهه گذشته بارها و بارها مطرح شد و هر رئیس جمهور آمریکا پس از یازده سپتامبر مدعی پیروزی بر آنها شد.
باید توجه داشت که به صدا در آوردن آژیر خطری از به رسمیت شناختن طالبان مواضع اساسی آنها در قبال القاعده را تغییر نخواهند داد؛ القاعده ای که به نوبه خود در سایۀ بحران کنونی در خاورمیانه، می تواند از جریان آشفتگی و تنش ها در جهان اسلام سوء استفاده کند. اعطای مشروعیت به رژیم طالبان نیز می تواند سناریوهایی آتی را رقم زند که ذیل آنها مقامات خارجی خود را مشغول پذیرش یک گارد افتخاری طالبان بیابند؛ گاردی که جنگجویان القاعده بخشی از این گروه را تشکیل می دهند. حتی امکان آن وجود دارد که دیپلمات های خارجی در جلساتی با طالبان شرکت کنند که اعضای القاعده به عنوان یادداشت برداران آن جلسات مشغول به کار هستند. بنابراین آن دسته افرادی که از روند به رسمیت شناختن طالبان دفاع می کنند، باید در نظر داشته باشند که نهایتا خواهانِ پذیرش این دست واقعیات هستند یا خیر.
منبع: https://www.geopoliticalmonitor.com