م. نبی هیکل

 

پاسخ به یک سوال

 

(کلید حل مشکلات افغانستان در کجاست؟) پرسش مهم و کلیدیی است که  آقای عبدالوکیل کوچی از بغیر از خود از سایرین پرسیده است تا به آن پاسخ بیابند.

 خواندن متن زیبای وی حقایقی را در اذهان تداعی میکند که آقای کوچی[1] آن را بیان داشته و بنده آنها را  مختصر بیان مینمایم:

۱. با وصف  تلاشها برای اتحادچه ماکرو  یا میسو، مساعی برای اتحاد ماکرو موفقیت آمیز نبوده اند.  شاید گروپهایی اینجا و آنجا با هم متحد شده باشند یا  جبهه ای ایجاد شده باشد. اما یک موضوع مهم در آن جا پاسخ روشن دارد : اتحاد کدام نیروها و برای کدام اهداف مد نظر قرار داشته اند؟

آقای کوچی هدف نوشته خود را یک طرح عملی راه حل،کارا، موثر، جامع با میکانیزم واقعی وهدفمند  بمنظور نجات کشور از چنگال دشمنان داخلی وخارجی وشکلگیری جامعه آزاد ، دموکراتیک ،ترقیخواه ،عدالت پسند ورفاه همگانی میباشد که بربنیاد وحدت وهمبستگی ملی ،چرخش آفرینشها وارزشهای انسانی بسوی نوگرایی وجامعه  نوین واهداف والای انسانیت تحقق یابد.

او سپس پاسخ هایی  را  برمیشمارد: اگر  کلید حل مشکلات در دست این یا آن  به شمول(اگر بگوییم دردستان احزاب دموکراتیک ،جنبش ترقیخواه وعدالت پسند با ترکیبی از علما ،دانشمندان ،شخصیتهای اکادمیک فرهیخته وپیشکسوت ،دلسوزان متعهد ،صدیق وفداکاروارثین اصلی خاک وووووووووقراردارد پس چرا این جنبش کسترده سیاسی فرهنگی با این همه طول وعرض وترکیب اعلاترین بالاترین خود نتوانسته است در بیش از نیم قرن گذشته کلید حل نجات ملت را پیداکنند ؟؟؟؟؟؟؟؟).

در اینجا آقای کوچی درگیر غلط فهمی میشود، زیرا وقتی آنهایی که وی  نامبرده نتوانستند کلید نجات ملت را پیدا کنند، باید پرسید چرا نتوانستند؟ پاسخ به این چرا میتواند به سوالهای آتی  پاسخ ارایه نماید. زیرا  این پرسشها آقای کوچی که:

پس تو بگو هموطن گرامی کلید راه حل این وطن درکجاست ؟

اگر میگویید که کلید در اتحاد است کو اتحاد ؟؟

اگر میگویید در همبستگی است پس کجاست همبستگی ؟؟

اگر میگویید در بیداری عمومی است کدام خفتگان رابیدار میخواهید بکنید؟؟؟

اگر میگویید درجنبش سرتاسری ملی است کجاست آدرس آن ؟؟؟

ویا اگر میگویید در دستان روشنفکران جوان است پس مسیراین قطار پاسپورت جوانان روشنفکر وتحصیلکرده بکجا خواهد رسید؟ 

در نتیجه گیری  مقاله آنانی را که نتوانسته اند (در بیش از نیم قرن)  آن کلید را بیابند مورد خطاب قرار میدهد:

(. . . بنا برآن باید گفت که  بازهم ( تاریخ این رسالت تاریخی ،حل چنین سوال مهم گویا بی پاسخ را ) بدوش بزرگان علم وسیاست ، روشن ضمیران مردم دوست ،رهروان راه مکتب انسانیت وپرورشگاه انسان نوین ،شخصیتهای علمی واکادمیک ،علما دانشمندان ، استادان فرهیختگان علوم سیاسی اجتماعی ومبارزان صدیق وفرزندان خرد ورز آگاه وطن ،دانشمندان ،اندیشمندان،  شخصیتهای مسُول ومتعهد ،احزاب سیاسی ترقیخواه وعدالت پسند ،سروران قلم ورهروان شریف جنبش دموکراتیک افغانستان سپرده است تا با فکر وعمل متحدانه ومشترک به پاسخ این سوال تاریخی پرداخته یک میکانیزم عملی وکارا بخاطر نجات مردم افغانستان را پیدا نمایند ونگذارند تا وظایف نا اجرا وسوال حل ناشده نیم قرنه ی تاریخ بشانه های نسل بعدی وفردای جامعه سنگینی کند . باید این بارسنگین میهنی را همین اکنون خود ما متحداً به سرمنزل مقصود برسانیم زیرا که پاسخ سوال ملت بمثابه سوال قرن بیست ویکم به شانه ی ماست .

در انتظار نظریات عالی تکمیلی وکارای شما هموطنان خرد ورز واندیشمند میباشیم تا موضوع مورد بحث را با بزرگواری تان عنا بخشیده بیک راه حل نزدیک شویم .)

مقاله کنونی اینجانب  به پرسش اساسی آقای کوچی پاسخ میدهد و همزمان پاسخی است به فراخوان وی آنگونه ای که در نتیجه گیری مقاله وی  بیان گردیده است. نخست  به پرسش کلیدی و اساسی بر میگردم:

پرسش کلیدی مقاله وی را چنین فرمولبندی مینمایم:  کلید نجات کشور در کجا  قرار دارد و چرا در نیم قرن گذشته  جامعه روشنفکری افغانستان نتوانسته آن را بیابد؟

 پاسخ ا ین سوال خیلی  ساده و  صریح است و بر همگان واضح. کلید نجات هر ملت به گواهی تاریخ در دست خود ملت و بخصوص جامعه روشنفکری آن قرار دارد. جامعه روشنفکری بخصوص جوانان این جامعه لوکوموتیف تاریخ و انکشاف اند.  حتی  طبقه کارگر بدون روشنفکران نه آگاه میشود و نه بسیج. شعور کاذب را کیها بغیر از روشنفکران ایجاد و کیها افشا میکنند؟

 این مقاله از دو جهت پاسخی است به فراخوان آقای کوچی:

۱. جهت اول: تلاشی است تکراری برای  راه حل و ( میکانیزم عملی و کارا) . بدین معنا که راه حل و میکانیزمی را که   طی  سالها بار بار از   راه های مختلف نشر نمودم و توجه برخی از احزاب را به آن برگرداندم ، بار دیگر در پاسخ این فراخوان نشر خواهم کرد. اگر خواننده تنها به  آرشیف  سایت آریایی رفته و در بخش مقالات بنده جستجو نمایند، درخواهند یافت:

- راه حل و میکانیزم بر علاوه فراخوانها برای اتحاد روشنفکری بار بار از سال های ۲۰۰۵ بدینسو نشر شده اند.

- هیچ یک از روشنفکر وباسواد افغان به شمول آقای کوچی به آن فراخوانها و راه های حل واکنش نشان نداده اند. چرا؟ این چرا  پاسخ میخواهد زیرا  پاسخ آن به دریاف کلید کمک مینماید.

یک علت و دلیل عدم دریافت ر اه حل، فقدان همبستگی و همکاری و اتحاد برای کار مشترک ملی است که  در  نهاد و در  شیوه تفکر ما روشنفکران قرار دارد. روشنفکران افغان بخصوص آنانی که  بیشتر  اتحاد می طلبند ، اتحاد فکری  میطلبند که  تمایل  نیرومند (تفکر گروپی) را دارد. و بدبختانه این تفکر گروپی خیلی اختصاصی  گردیده و به( کلب همفکران متحجر ) همانند شده است. منظورم از( کلب همفکران متحجر) کلب افرادی است که خیلی همانند هم میاندیشند و  تفکر گروپی در میان آنان آنقدر نیرومند است که حتی در بحث های فیسبوک تنها و تنها به گروپ -خودی توجه مینمایند و نه به شرکت کنندگان گروپ -غیر خودی. این تجربه را   طی سالها تجربه کرده ام. مشکل اساسی در این جا تعصب فکری در برابر افکار و  صداهای متفاوت است.

تا زمانی که ما نتوانیم   باز اندیش باشیم و استدلال پذیر  ، ما نخواهیم توانست   سایر  صدا ها را  بشنویم و باهم در همکاری و همزیستی قرار گیریم. به همین دلیل است که حتی احزاب مادر مانند حزب دموکراتیک خلق افغانستان،  ساما، سفزا و ...نتوانسته اند دو باره احیا گردند. چه چیزی آنان را متحد ساخته بود که اکنون نمیتواند آنان را بار دیگر متحد گرداند؟

 به گمانم نه آقای کوچی و نه کدام روشنفکرخر دگرای دیگر نه آن  راه حل و فراخوانهای بنده را  مورد توجه قرار داده اند و نه مقالات اخیر بنده را  مورد توجه قرار داده و به آن واکنش نشان داده اند. دلیل آن این است که آنان بر اساس تعصب فکری و گروپی میاندیشند. آنانی که اتحاد میخواهند همواره اتحاد همسنگران و همفکران  قدیم را مورد نظر د اشته اند نه اتحاد روشنفکری در سطح ماکرو را .

 بنابر آن  شاه-کلید/ ماسترکی (Master key) د ریافت کلید نزد روشنفکر قرار داد.

 راه حل نخستی:

 ۱.  اثرات منفی و غیر انسانی تعصب فکری را محدود  سازیم. تعصب فکری یعنی حساسیت در برابر فکر دیگر  دارای چند مشخصه کلیدی است:

- تفکر گروپی افراطی: فکر خود را بهتر و برتر  انگاشتن، و افکار دیگران را احمقانه پنداشتن. روشنفکران ما در سازمانهای ایدیولوژیک بر اساس  سلیقه متحد شده اند. به احزاب سیاسی  فکر کنید.

-نادیده گیری افکار و  صد ا های دیگر به دلایل  شیوه فکرمعیین و گروپ.

۲. اثرات منفی تعصب گروپی را محدود  سازیم.

۳. تخصصگرایی  را در محراق کار قرار دهیم.

۴. به یک دکترین ملی  یا کود ملی رفتار با وصف تفاوتها و اختلافات فکری و گروپی  به توافق برسیم.

۵ . شیوه کار  و مبارزه را باید علمی  ساخت.

به باور من، دلایل ناکامی مساعی برای اتحاد ها حتی در سطح  میسو در این علل وجود دارند. در این موارد مقالات زیادی در  سایت آریایی به نشر  سپرده ام و تنها به  دو دلیل مورد توجه دوستان اتحاد  -طلب قرار نگرفته اند:

https://www.ariaye.com/writer/haikal2.html

 

۱. با شیوه تفکر  آنان  سازگاری نداشته است، زیرا آنا خود را  خردگرا و فکر خود را  در آن مورد بهتر و برتر میدانستند.

۲. تعصبات فکری و گروپی: بنده نه به حوزه فکری آنان متعلق بودم و نه به گروپ آنان.

 خردگرایی یعنی شناسایی استدلال  سالم  و باز بودن در برابر استدلال  سالم. در حالیکه ما به  ارتکاب آن اشتباه منطقی  معتادیم که  بر اساس آن  در مورد فکر  بر اساس ماهیت فکر نه بلکه بر اساس ابراز کننده آن قضاوت مینماییم. این یک برخورد  طبیعی است که مغز انسان بر اساس  سیستم ذاتی   ضروری برای بقا و انکشاف فعالیت مینماید. روانشناسان آن را به نام  سیستم-۱  یاد میکنند. در حالیکه خردگرایی کار  سیستم -۲  است.

من مطمینم که هم این مقاله و هم نسخه  راه حل، مورد توجه  حتی کوچی  شاید  قرار نگیرد.

در نحوه فکری ما در رابطه با  اتحاد سه اشتباه منطقی وجود دارد:

۱. ما فکر میکنیم تنها احیا و  سازمان دهی همفکران ایدیولوژیک ممکن است. در حالیکه این  یگانه  راه اتحاد نیست. ایدیولوژیها نیز بیانهای متفاوت دارند. بنابرآن تفاوتها را باید  طبیعی و  سودمند دانست.اهداف مشترک سیاسی و ملی نیز میتوانند ما را متحد  سازند.

۲. ما تمایل زیاد به عدد و شمار داریم. کمیت دارای اهمیت است اما کمیت فاقد کیفیت ما  را زیانمند میسازد. در این رابطه گروپ بر افراد اولویت داده میشوند و افراد متنفذ مانند  بزرگان قومی بر افراد فاقد نفوذ اجتماعی اما با کیفیت، ترجیح داده میشوند.

۳.   استقلالیت  سیاسی، اقتصادی در فرهنگ سیاسی ما به مراتب  ضعیف است. ما فکر میکنیم حزب سیاسی باید دارای  توانایی اقتصادی برای فعالیت باشد و باید از حمایت سیاسی بیرونی نیز برخوردار باشد.  اتکای ملی  سازمانها و افراد را باید تقویت نمود. اتکای ملی یعنی وابستگی ملی، موجب میگردد سازمانها مردمی گردند.

 نخستین نسخه برای دریافت راه حل در این مقاله ارایه گردید و نسخه بعدی عبارت است از میکانیزم اتحاد روشنفکری.  اما  جامعه رو شنفکری افغان بدون  تحقق نسخه اول نمیتواند میکانیزم نجات را  تحقق بخشد.  به عبارت دیگر ، نخست باید خود را برای کار دستجمی زیر  شعار( دید مشترک ملی برای کار مشترک جهت تحقق اهداف مشترک ملی) اماده  سازیم.

 ساده ترین راه دستیابی به این مامول این است که :

 بر یک کود رفتاری ملی  صرفنظر از تفاوتهای فکری و گروپی به توافق دست یابیم.

  طرح این کود رفتار ی و نسخه دوم راه حل، را  در صورت علاقمندی جامعه روشنفکری برای بحث و غنامند ی بیشتر   در دسترس علاقمندان قرار خواهم د اد.

 جامعه روشنفکری مسوولیت دارد تا بدیل ملی سیاسی را در منظره سیاسی کشور بوجود آورد تا بتواند  زیربناهای استقلال سیاسی و اقتصادی را  ایجاد نماید.

از توجه شما تشکر

 


 

 

 

 


بالا
 
بازگشت