میرعبدالواحد سادات
جمهوری و یا جمهوریت
امروز (
۲۶ )
سرطان درست نیم قرن از سقوط رژیم کهن سال پادشاهی و حکمروایی دهساله و نه
چهل ساله (در سی سال اول و عمدتأ در دو دهه اول قدرت واقعی بدست صدراعظمان
وقت : هاشم خان ، شاه محمود خان و محمد داود بود ) آخرین شاه افغانستان
میگذرد .
در تمام این پنجاه سال هیچگاهی ما به نقد علمی و تاریخی این اثر گزار ترین
حادثه تاریخ کشور خود نپرداخته ایم .
همه ما به توضیح حادثه پرداخته و یا قضاوت مینمائیم و چه بسأ که این
رویداد تاریخی را وارونه و نا مستند تشریح مینماییم . موضوع زمانی اسفناک
میگردد که تمام هم و غم ما و ملاک قضاوت ما در مدار شخصیت شاه مرحوم و یا
محمد داود فقید دور میخورد و میخواهیم ملامت و سلامت را ثابت نماییم .
نقص کار در کجا است ؟
باید اعتراف نمائیم که فقدان اصلی ما نقد است که تایید و نفیه کامل را
مردود میخواند . با توصل به خرد و در پرتو عقلانیت سیاسی میتوان سوال ها
را مطرح نمود ، تا در تحلیل ارزش محور حوادث به عوامل اساسی و علت العلل
توجه ما معطوف گردد.
بدینرو :
در محدوده یک پست فیسبوک ، بمناسبت روز تاریخی (
۲۶ )
سرطان باید این سوال را مطرح ساخت که :
جمهوری اعلام شده به جمهوریت مبدل گردید ؟
از قرار معلوم اساس و پایه جمهوریت از همان یونان و روم و از افلاطون و
ارسطو تا عصر روشنگری و اندیشه بزرگان اندوره همانند کانت و روسو و
فیلسوفان معاصر ، بر دو حاکمیت استوار است :
- حاکمیت قانون
- حاکمیت ملی
که دومی بطور انحصاری بمردم تعلق دارد و این رای مردم است که باید نظام
سیاسی را مشخص و انتخاب نماید .
البته در چند قرن اخیر و بعد از قرارداد وست فالیا ، انقلاب کبیر فرانسه و
اعلامیه حقوق همسری و … و اعلامیه معروف استقلال امریکا مفاهیم آزادی ،
حقوق شهروندی و دیمو کراسی نیز بحیث ارکان جمهوریت مطرح است .
اکنون این سوال مطرح میگردد که :
ارزشهای متعالی مشروطیت بازتاب اصول جمهوریت نمی باشد ؟
آیا در کشور های شاهی و متمدن انگلستان ، سکاندناوی ، هالند ، بلجیم و …
ارزشهای والای جمهوریت تطبیق نگردیده است ؟
اگر جواب مثبت است ، سوال بعدی را باید چنین مطرح ساخت :
کودتای (
۲۶ )
سرطان ، اسقاط ( دهه مشروطیت )و ارزش های مبین جمهوریت نبوده است ؟
پارلمان ، حکومت منتخب پارلمان ، احزاب سیاسی و مطبوعات آزاد منحل و تعطیل
گردید و به عوض حاکمیت شخص محور و با استبداد رای رهبر ایجاد و طی پنجسال
بخاطر تحقق ارزشهای جمهوریت و نهادینه شدن آن کاری ارزشمند صورت نگرفت .
شعار زدگی مزمن باعث ذهول شعور میگردد و بدون شک یکی از دلایل سیر نزولی ما
درین نیم قرن ، همین آفت شعارزدگی و چسپیدن به شکل است و مصداق حال ما ،
کلام حضرت مولانا است که :
هر هلاک امت پیشین که بود
زانکه بر صندل گمان بردند عود
از بوالعجبی های تاریخ که هستری ضدیت با محمد داود فقید و اصرار مؤلفان
قانون اساسی دهه مشروطیت بخاطر درج ماده (۲۴)
مبنی بر حرمان خانواده سلطنتی از احراز مقامات بلند دولتی که ملحوظ نظر شخص
محمد داود خان بود ، انگیزه برای انتقام و کودتا گردید
.
بی انصافی است تا افزون بر نقد :
درین روز از خدمات برجسته محمد داود فقید در زمان صدارت و بعد از اعلام
جمهوری بخاطر تغیر چهره افغانستان از عقب ماندگی قرون ، بشاهراه ترقی یاد
نه نمایم . او بعد از شاه امان اله شاخص ترین نماد نوگرایی و شخصیت پاک و
با اراده نیک به وطن خود بود .
مبرهن است که هیچ شخص ، زمامدار و سیاستمدار مبرأ از اشتباهات نمی باشد و
اراده گرایی مفرط ( ولنتا ریزم ) محمد داود فقید و اوج احساس انتقام در
وجود او ، در منجلاب توفانزای سیاست با هزار رمز و راز آن ، افغانستان را
در محراق کشمکش های جیوپولوتیک رقبای منطقوی و بین المللی کشانید و منجر
به فاجعه گردید
.
البته آغاز جنگ اعلام نا شده پاکستان و دسایس بیرونی اماج این نبشته نمی
باشد و باید جداگانه به آن بمثابه عوامل تضعیف و سقوط نخستین جمهوری
افغانستان پرداخته شود .
با حرمت