عثمان نجیب
من کَندوی اسرار هستم که خودکارم. من را مدیریت نه کنید
رفقای عزیز مخالف و موافق:
شما به این خود منمی ها نگاه و داوری کنید. جمعی زاغ و زغن گِرد هم آمدند. عادلانهترین نظام را فروپاشاندند. رهبری را خلع قدرت کردند که به همهی شان آغوشباز کرد و خمینیوار بی پاسی نه کرد و همه را از تهی دل بخشید. آنگاه که او را به تبعیدگاه فرستادند، برادرش را زندانی کردند، خانهواده اش را از هم پاشاندند. در کانتینر محکوم به زندهگی ساختندش. در فقر و گرسنهگی و فاقهگی نگهداشتندش، همه شکوه وجلال بزرگی او را نادیده انگاشتند، در کمتر از یک ساعت بربادش کردند. هزاران هزار شاگرد و پیرو او را به زندان ها افکندند و بیسرنوشت شان ساختند. مسیر خروشان و اساسی تازه ره یافته به سوی انکشاف و ترقی و عدالت و برابر حقیقی جامعه را به روی جامعه بستند که اثرات منفی و پسلرزه های آن کودتای لعنتی ۱۸ به دلایل هرگز غیر قابل پذیرش و توجیه تا امروز جامعهی ما را می بلعد. حالا خود شان در اروپا و در آمریکا حتا اگر با معاش سوسیال هم باشد راحت غنوده اند. وقتی من با صراحت و بدون رودرواسی افشای شان کردم، عالیجنابان آزرده اند. از اولین دقایق افشای چهرههای درشت خیانت به حزب و رهبر در بیانیهی اساسی حزب مادر، آتشی در وادی برهوتی بسیار بسیار شان افروخته شده و به انواع مختلف مانع انتشار بیانیه شده و من را تهدید و محکوم به از دست دادن گروه وسیعی از خواننده هایم میکنند. یا هم تهدید به تحریم نوشته هایم در تارنگاشت ها مینمایند هههه. نه، من اهل مدارا با خاینان نیستم، من در پی خواننده داشتن از طیف شما نیستم، من خودم را در آیینهی خودم میبینم، نه از عینک های کورنمای شما. من هرگز خودم را مقید به گرفتن لایک و قلب در نوشته هایم نه میکنم. انتظاری هم نه دارم. کسی نوشتههای حقیقی من را پذیرفت یکبار خانهاش آباد، نه پذیرفت هزار بار خانهاش آباد. درک من اگر معطوف به قوت هیولایی و اهورایی رسانهیی شبکههای اجتماعی است، به قدرت بیغروب تاریخ و کردار و گفتار هم است. یعنی کتاب، یعنی دیدگاه، یعنی سازههای بزرگ فکری. وقتی ما در عصر حاضر یادی از خردورزان هزاران سال پیش میکنیم. یا از چندین قرن پیشسخن میگوییم، گاهی نقل قول از پاسکال میکنیم، گاهی سراغ اسپینوزا میرویم، گاهی خود مان را افلاطون شناس و سقراط شناس معرفی میکنیم و گاهی تاریخچهی ساختاری اهرام مصر را مرور میکنیم، گاهی به شاهنامهها و شاهنامهی شاهنامهها انداز میکنیم و از فردوسی بزرگ میگوییم یا از مولانای بزرگ سخن میرانیم. وقتی از ادیان ابراهیمی و پیامبران الاهی سخن میگوییم و هزاران مورد دیگر. پیش از همه این را به یاد میآوریم که آنگاه ها نه انترنتی بوده، نه تارنگاشتی بوده، نه فیسبوکی و نه توئیتری یا کدام رسانهی دگری غیر از کتاب. همهاش روایات بوده و کتاب ها بوده و نوشته ها بوده. برخی آقایان، دوستان بسیار عزیز من مثل جناب عزیز جرأت گرامی مدیر مدبر تارنگاشت وزین آریایی را فشار داده اند تا مانع نشر نوشته های من شوند که حقیقت را بیان نه کنم. برخی ها هم فکر میکنند که گویا من حالا افشاگری های بیانکار دارم. در حالی که عمر من با مطبوعات و نشرات زمان های خودم گذشته، برخی ها دلی بسیار ساده لوحانه دارند. مثلاً میگویند: رفقا میگویند که فلان رفیق حالا پیر شده، فلان رفیق حالا گویا در مبارزهی عدالت خواهانه سهیم است، یا نوشتن چنین مقالات آب ریختن به آسیاب دشمن است. من میگویم، زمانی که آن ها دور هم آمدند و آب آسیاب حزب و سپاهیان حزب را به آسیاب دکترنجیب ریختید، آنگاه، کَر و کور بودند؟ یا تازه مطالعه کردید؟ ببینید چقدر سخت است در برابر تاریخ ایستادن نتوان بود و زمانی که تاریخ آدم ها را چهرهنمایی میکند. به هر رو، من همان عثمان نجیب هستم که تا پیش از افشای جنایت کاران، همهی تان به من افتخار میکردید؟ اگر میخواهید نامهای تان را بگیرم که کدام های تان در کدام زمان چه ها به من و توصیف از من برای گفتن حقایق گفتید. چه شد که یک باره در اذهان شما ترشیدم و استفراغم کردید؟ مگر همین بیشترین های شما بزرگان نه بودید که هر کدام تان سال ها پیش در تلفن ها و پیام های شخصی تان به من از هریک این خاینان و خاینان دگر سخن میگفتید؟ یا نام های تان را بگیرم؟ در آن صورت بیشترینهای تان راه فرار تان را گم میکنید. به یاد هم داشته باشید، کسی میتواند گپ زند که گپی برای گفتن دارد. من کَندوی اسرار هستم. چون بسیار دویده و پادوی کرده و چایدار باشی بودم و ناظر خموش. والسلام