عثمان نجیب
لطیف پدرام ملامت است یا حفیظ منصور؟
پیشا ورود به نوشته کردن محتوا یادآوری میکنم که من با آقای حفیظ منصور از نزدیک آشنا هستم، مدتی آمر مستقیم من بودند. آدم هیجانی و احساساتی ولی قاطع و صریح الهجه. من انتظاری نه داشتم که با مطالعات داشتهای دینی شان از دین بیخبر باشند و یک باره یک مسلمانی را تکفیر (با آن که تکفیر صریح در دین وجود نه دارد. ولی هرگونه خطابی که حیات مسلمانی را به خطر بیاندازد، حرام است.)کنند که در صلاحیت شان نیست. تکفیر به صورت خاص در دین وجود نه دارد. مگر هر نوعی کاربرد هرنوعی الفاظ به یک مسلمان که گویا با دین مشکل دارد، یا از اسلام خارج است در صلاحیت هیچ بندهی نیست. لازم است آقای منصور در گفتههای شان نسبت به آقای پدرام و نسبت دادن کفر به آقای پدرام تجدید نظر کرده و عذرخواهی کنند. در غیر آن یا ثابت بسازند که آقای پدرام نعوذباالله کافرند، یا این گفته در قیامت و روز حساب به خپد شان بر میگردد.چه بسا بار گناهان احتمالی آقای پدرام هم به دوش آقای منصور میافتند.هیچدانسان بگناهی در دنیا غیر از پیامبر نیست. آقای منصور میدانند که خداوند در سورهی نساء گفته کسی را نگو تو مسلمان نیستی. و احادیث فراوان از جمله این دوحدیث را با دقت بخوانند که من برگردان فارسی آن را نوشتم:
1- از ابن عمر رضی الله عنهما روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید:« (هرگاه شخصی به برادرشبگوید ای کافر قطعاً این کلمه به یکی از آن دو برمی گردد اگر آن گونه که گفت، باشد، کافر است و گرنه این کلمه به خود گوینده آن برمی گردد .)
2- از ابوذر رضی الله عنه روایت شده که پیامبر صلی الله علیه وسلم می فرماید: « هرکس به شخصی برچسب کفر بزند یا به او بگوید ای دشمن الله و او آن گونه نباشد (که او می گوید) جز این نیست که این کلمه به خود او دلیل اطلاق کند به شدت تهدید شده است و از این که بر الله بدون علم سخن بگوید شدیداً برحذر برمی گردد».
در احادیث فوق صراحت داده شده، کسی که کلمه کفر را بر برادر مسلمانش بدون دلیل اطلاق کند و او چنان نه باشد، پس کفر برخودش بر میگردد.
آیا تکفیر در قرآن و حدیث است؟ هیچ کسی صلاحیت تکفیر مسلمانی را نه دارد.
مجادلهی امام ابوحنیفه رح در زدودن این کار غیر اسلامی. همه در نوشتهیی از من، تا حد توانایی.
دین را از هر سویی که بنگریم، رابطهی ما با همان ادیان ابراهیمی است. برای خداباوران یکی از اهرم های اصلی عشق به ادیان ابراهیمی و به ویژه دین اسلام آن است که ترویج کننده، کنندهگان و پیامبران هرگز غیر از ستایش خدا چیزی نه گفتند و همه خیر و شر را از قدرت مطلقهی خدا دانسته و هم خود شان بر آن عملی مبادرت ورزیدند که عبادت خدا نامیده میشود و هم پیروان شان را به ادامهی آن توصیه کرده اند. خداناباوران عصر انترنت، تنها با استهزای ظاهری به دین نگریسته و بیشترین های شان مطالعات کامل دینی هم نه دارند. برای آنان بیدینی در شبکههای اجتماعی یک افتخار است. در حالی که اگر دوباره به کشورهای شان برگردند، ظاهراً مسلمانتر از ایشان کسی نیست. این مسلمانی اما، ترس از شرایط و محیط حاکم در کشور شان است. آنانی که در ادیان ابراهیمی یا پرورده شده اند یا هم از آنان مطالعه دارند، هیچگاه دین را رد نه میکنند. نه تنها رد نه میکنند که آن وسیلهی بسیار مهمی برای انتظام اجتماعی میدانند. صدها وهرار ها کتاب در این مورد از دانشمندان بیدین یا دیندار نوشته شده و در برخی حالات بعضی دانشمندان بیدین، به دینیگرویده اند که منتقد آن بودند. مانند دین اسلام که کمتر از آن نقد صورت نه گرفته است. ولی برخی ها با همان نقد های شان به اسلام گرویدند. خدا در قرآن انسان را برای پذیرش دین به اجبار وا نه داشت و فرمود: لااکراه فیالدین… در دین جبر نیست. یا فرمود… لکم دینکم والیدین. هر کس دین خود را دارد. بحث پیرامون آیات ناسخ و منسوخ از گفتار ما خارج است و آیات مبارکه را که گفتم، هم اکنون در قرآن وجود دارند. خداوند باز هم در قرآن مثالی میآورد تا کسی میان بنده و خدا مداخله نه کند. یعنی هر بنده را راهیست به سوی خدایش. لاتقدمو بین یدیهالله و رسولهِ. میان خدا و رسولش مداخله نه کنید و نزدیک نه شوید. اهل علم قرآن میدانند که شأن نزول آیات متفاوت، مخاطب آن هم متفاوت و هدایات آن هم متفاوت اند. ولی احکام تطبیقی آن عام است و بدون استثنا. در قرآن مواردی اند که رمزی میان خدا و پیامبر است و بنده و امت از درک آن عاجز اند. این رمز داری در دنیای ما هم وجود دارد، ولی به طریق خود ما و نیاز اجتماعی ما. بدون دخالت دین. قرآن با وجودی که ما را بار ها به ویژه در اطاعت از خدا و رسولش امر میکند. ولی گاهی خدا مستقیم و بدون دخالت پیامبر هم برای ما خطاب میکند. یا ایهاالناس… ای مردم. اینجا خطاب مستقیم به انسان است بدون وسیلهی پیامبران. یا ایهاالذین آمنو تقوالله … ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و
بترسید. در این آیه تنها مومنان بدون وسیلهی پیامبر مخاطب اند. و در ادامه میگوید یصلح لکم اعمالکم و یغفرلکم ذنبوبکم. یعنی اعمال تان را صالح بسازید… و من یطیعالله و رسوله و از خدا و رسولش اطلاعت کنید، همینگونه خداوند شدیداً حکم داده است که شما کسی را به جهالت تان مسخره نه کنید، لایسخر قومکم بجهاله. یا میفرماید و لاتجسسو … کسی را تجسس نه کنید. اجتنبو کثیراً من ظن. اکثراً از گمان بپرهیزید. یعنی شما کسی نیستید که صلاحیتداوری و گمانه زنی بر دیگری درا داشته باشید. صلاحیت داوری بر کفر و مسلمان بودن کسی حتا به پیامبران داده نه شده است. خدا در قرآن میفرماید: …ولاتکفرون … این ایهی تکفیر نیست. ایهی احکام است که میگوید کفر مه ورزید. یا برای روز بازپرس همان آیه اولتر از همه است که مخاطبان خاص و مستقیم دارد. مثلاً یا ایهاالمجرمون … ای گناهکاران و مجرمان. حتا قرآن صلاحیت داوری انسان بر دین انسان مسلمان دگری را نه داده و هر جای از پرسش مأدراک … یعنی درک میکنی؟ یاد میکند. در احادیث صحیح و عمومی پیامبر هم حدیثی دیده نه میشود که امت را صلاحیت حکم بر تکفیر کسی بدهد. مجموع احادیث پیامبر که حدیث های قدسی است. آنچه را که پیامبر از پروردگار روایت کرده، حدیث قدسی است. به آن (حدیث ربانی) و (حدیث الهی) نیز گفته میشوند و حدیث های روایی از نام پیامبر توسط راویان ، همان چیزی هایی اند که پیامبر از خدا از هدایت خدا گرفته و در کنار آن خود مبارک هم وصایای خود شان به امت را داشته اند. تاریخ گواه است و نشریهی آنلاین معارف اهل سنت تکفیر را وابسته تصمیم خوارج میداند: «نخستین فرقه ای که در تاریخ اسلام، دیوانه وار به تکفیر مخالفان خود پرداخت، خوارج بود. آنان مسلمانان را به دلیلِ ارتکاب گناه (العسقلانی، بیتا: 47)، کافر می خواندند و ساختار دو قطبی اسلام و کفر را به هم ریخته و مفهوم کفر را به داخل دایره اسلام آورده و کلمه کافر را بر مسلمانانی که با مبانیِ عقیدتی شان همساز نبودند یا مرتکب گناه می شدند، اطلاق کردند (الملل والنحل، ج1، 114). بدین ترتیب، خوارج اولین گروهی در تاریخ اسلام بودند که اندیشه تکفیر را در جوامع اسلامی سامان دادند و از این رو، می توان گفت که آنان نیای نخستین وهابیت، القاعده، داعش و دیگر گروه های تندرو و تکفیری در دنیای اسلام هستند» تکفیر به گونهی صریح و قسمی نه در احادیث و نه در قرآن جا دارد. برای مسلمان بودن، تحقق امر اسلام بودن و مسلمانی، اظهار و خواندن شهادتین صورت می گیرد و در سیره پیامبر(ص) نیز همین برای اثبات مسلمان بودن فرد کافی است و نشان می دهد که قلمرو ورود به اسلام پهناور است و با اقرار فرد به توحید و نبوت، باید به مسلمانی او حکم نمود. حتی پاره ای از فقیهان درباره فردی که شهادتین را بر زبان جاری کرده، اما قلباً آن را نپذیرفته، حکم به مسلمانی کرده اند. دلیل آن بوده که رابطهی قلب بنده و خدا را غیر از خدا کسی نه میداند. حدیث مشهور دیگری از پیامبر است که صحابی در زمان جنگ یک کافر درحال شهادتین خوانده را کشت. صحابی دلیل کشتن او را خواندن شهادتین از ترس دانست. پیامبر در مقابل از صحابی استفثار کرد که آیا تو قل او را پاره کردی و دیدی و دانستی که قلبش هم دروغ گفته بود؟ و صحابی جوابی نه داشت. ما که پیروان مذهب حنفی هستیم، باید بدانیم که امام ابوحنیفه رح چقدر مشکلات را در رد تکفیر بر مسلمان کشید و به مجادله پرداخت و گفت نه باید به هیچ مسلمانی کافر گفت. در اسلام بیشترین مخالفان حتا در سطح دانشمندان، رقیبان شان را تکفیر میکردند. روایت ها می رسانند که ابن تیمیه پیشگامترین طراح توطئه و تکفیر بود. او به تکفیر ابن عربی، صدرالدین قونوی، و مولانا جلال الدین بلخی، فخرالدین رازی و دگران فعالانه کارکرد و فتواهای کشتار را صادر کرد تا کسی از او پیشی نه گیرد. تکفیر کردن ابن سینا، منصور حلاج، حافظ و هر مخالفی کار یکی از رقیبان شان بود. ارچند روایاتی وجود دارند که گویا ابن سینا در آخر عمر از گفتههایش نسبت به برخی کنش های دینی و مذهبی توبه کرد. ولی ثابت نه شده که ابن سینا توسل به شرک یا کفر ورزیده باشد. بحث منصور حلاج جداست و در خور مطالعات فراوان. پس پیشینهی تکفیر از امروز نیست و از اولین سال پسا رحلت پیامبر و در زمان خلافت ابوبکر صدیق از سوی خوارج اساس گذاشته شد و حالا به آقای حفیظ منصور هم در افغانستان رسید. با مراجعه به دین، داوری به بیننده که آیا لطیف پدرام ملامت است یا حفیظ منصور؟
وَمَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ