عثمان نجیب

 

پیدا و پنهان خیانت ها به شادروان ببرک کارمل، از الف تا ی

به زودی، در نسکِ انفجاری از یادواره‌های محمدعثمان نجیب

پهرست کتاب

بسم الله.

شناسه‌ی کتاب

پیش‌گفتار.

داستانِ زادمان و زنده‌گی نگارنده.

معرفی حزب.

۷ ثور ۱۳۵۷

۶ جدی ۱۳۵۸

نبوغ و کارایی ره‌بر

محبوبیت ره‌بر در خدمات اطلاعات دولتی.

خوش باوری ره‌بر.  

کانکور شناخت حزب.

کارمل هراسی پشتون سیاسی و تحریک دکتر نجیب بر ضد ره‌بر.

کودتای ۱۸ علیه حزب و رهبر.

شاملان خاین کودتا.

دکتر نجیب محور خیانت

پشتون سیاسی پرچمی و خلقی علیه رهبر.

تاجیکان و غیر پشتون های خاین به رهبر.

تصفیه‌ی درونی حزب از طرف‌داران ره‌بر

ماجرای دروغ نقش دکتر نجیب در خروج نیروهای اتحاد شوروی 

ماجرای حمله‌ی پاکستان به ننگرهار با حمایت مستقیم پشتون راست سیاسی افغانستان،‌ از جمله گلب‌الدین.

قهرمانی نیروی مسلح در دفاع از ننگرهار

ماجرای ناکام سازی کودتای تڼۍ  توسط نیروهای عمدتاً غیر پشتون به خصوص جنرال بابه جان و جنرال رزمنده، دلیل مهمی در تاجیک‌‌هراسی نجیب و پشتون سیاسی خلقی و پرچمی.

ناسازگاری دکتر نجیب با غیرِپشتون های حزب و دولت

ماجرای شهادت جلال رزمنده به دخالت دکتر

عملیات تنگی واغ‌جان لوگر طرح ناکام اوپراتیفی دکتر نجیب در به شهادت رسانیدن شادروان عظیمی.

سفر ماڼوکۍ منگل به جوزجان سر آغاز سرعت دوستم هراسی. من هم‌سفرشان بودم.

جنرال دوستم در دفتر من.

ماجرای طرح گرفتاری ناکام دوستم، فرار دوستم از کابل برای جلوگیری از عملی توطئه.

نشر زنده‌گی‌نامه‌‌ی دوستم از رادیوتلویزیون ملی و عصبیت دکترنجیب و احضار من از سوی مرحوم وطن‌جار برای استفثار.

ماجرای اقدامات عاقبت نیاندیشانه‌ی دکتر نجیب در حمایت از برنامه‌ی پشتونیزه سازی در شمال.

ماجرای اعلام مرز های علنی مخالفت دکتر نجیبِ پشتون با تاجیک و اوزبیک و هزاره 

فرار دادن خانه‌واده‌ی دکتر نجیب و برگرداندنِ هواپیمای در حال پرواز هند به این منظور.

ماجرای پول های راجستر نه شده و فرستادن آن ها به بصیر عمرزۍ شریک تجاری دکترنجیب در سرای شهزاده.

چرایی سکوت خاینانه‌ی استخبارات پولی بانک مرکزی در مورد انتقال پول توسط دکتر نجیب که از همه چیز آگاه بود

استعفای دکتر نجیب یا برنامه‌ی فرار دکنر نجیب.

سه جنرال ستاره باران استخبارات و سه ناکام منتهی به مرگ خود شان.‌ « دکتر نجیب، یعقوبی ‌و باقی ریاست پنج »

جبسر ‌و توخی، خاینان و مشاوران با مدعای خود و ره‌نمای قتل دکتر نجیب.‌

دکتر نجیب هم‌زمان فرار.

برگرد دکتر نجیب به ملل متحد.‌

خاطره نویسی دکتر در ملل متحد و در دست‌رس گرفتن کاپی چند‌ورق آن به من.

ایجاد شورای نظامی به ریاست شادروان استاد عظیمی.

افراسیاب خټک دکتر نجیب را به کشتن برد.

توخی و جبسر، برای زنده ماندن خود شان دکتر و برادرش را قربانی کردند.

من و استاد عظیمی و آن روز های دشوار.

هرج و‌ مرج محسوس و غیر محسو‌س در کابل.

فریاد پسرکاکای اشکریز از شدت درد.

توظیف من نظیمی صاحب را برای اطلاع دهی به من.

تلفن نظیمی صاحب به من از هدایت استاد عظیمی.

 رفتن من از شهرنو سوی دفتر.

دیدن جنرالانی که دریشی های شان را کشیده بودند.

من و اتمام یک وظیفه‌ی ناخواسته از اجبار تاریخ.

آشنایی ابتدایی با شادروان دکتر عبدالرحمان و دکتر نجیب مجددی. 

مرا هم تبریکی می‌تین؟

شب ماجرا و صبح های ماجرای ۸ ثور ۱۳۷۱ در رادیوتلویزیون ملی. و دست‌بوسی های چاپلوسانه‌ی بیش‌‌تر اعضای ره‌یری شاخه‌ی پرچم دکتر صاحب عبدالراحمان را در آن شب.

رفتن من به منزل فرید مزدک در حالی که نجم‌الدین کاویانی هم با ایشان در منزل شان بودند. 

سپردن کست ثبت شده‌ی عجیبی به ایشان که در داخل کتاب می‌خوانید.

سپردن ادارات به مجاهدین..

آزار و اذیت تلفنی آقای اشکریز از تلفن های ناشناس داخلی و خارجی رادیوتلویزیون ملی.

فرستادن هم‌کاران زیاد توسط من به جنرال دوستم از جمله اشکریز و نظیمی و خموش.

هجوم تهدید آمیز فرهاد دریا و شادروان قهار عاصی به دفتر من ههههه ای برخی ها،

 گریستن من برای استاد عظیمی مرحوم در دوران سرپرستی‌ام به ریاست نشرات نظامی دوره‌ی مجاهدین. 

آشنایی ابتدایی با رهبری جدید رادیوتلویزیون ملی. شاخه‌ی مجاهدین به ویژه عزیزالله آریافر آن خردمنداگاه و استاد توانا و‌ جوان.

ورود حضرت صبغت‌الله مجددی به ارگ.

دلیل هرکاره‌گی من باوجود آن که از بقایای رژیم مخالف مجاهدین بودم، 

 آشنایی با دکترصاحب لفرایی و اختلاف نظر در مورد سپردن تعمیر افغان غږ به سترجنرال محمدقسیم فهیم. 

رفتن من و دکتر صاحب لفرایی نزد دکتر صاحب عبدالرحمان برای حل مشکل تعمیر. و سپردن تعمیر افغان غږ به جنرال قسیم فهیم

اعلام ترفیعات جنرال بابه جان و دگران.

قَسَم دادن بی فایده‌ی مجاهدین به قرآن در فیر نه کردن هوایی.

مرگ یک دخترک در صبح‌دمی که پدر و مادرش هنوز خواب بودند… به اثر فیر های هوایی.

خبرچینی رحیم مومند از یک نوشته‌ی من در رثای شهادت آن دخترک، نزد مجاهدین گویا که من عمداً تصویر الاغ را بام مجاهد در هم آمیخته‌ام.

 سفر نواز شریف به کابل و دزدیدن چک ده میلیون دلاری توسط صبغت‌الله مجددی.

ارزانی در کشور و نه دانستن دلیل آن پس از آمدن مجاهدین.

سفر اول من به بلخ و جوزجان غرض ثبیت راستی و دروغ خبر شهادت ببرک کارمل و جنرال دوستم به هدایت فرمانده احمدشاه توسط دکتر عبدالرحمان. 

بازداری سفر دوم من به مزار شریف و بلخ توسط نعیم خان مجاهد از میدان هوایی کابل…

در حالی که من باز هم به هدایت احمدشاه مسعود وزیر دفاع از طریق شادروان دکترعبدالرحمان مؤظف شده بودم.

عثمان نجیب کمره‌ی دفتر را دزدیده و به جنرال دوستم می‌بُرد، گیر آمد هههه

حل معضله که حیثیتی شده بود توسط دکتر عبدالرحمان.‌ 

معرفی ربانی خان توسط دکتر عبدالرحمان به من به عنوان هم‌کار.

بی‌کاری من… و اشتک بازی قانونی با من…

درک من برای خلای اطلاع‌رسانی نه‌بود نشریه و روزنامه در کابل.

سفر به مزار شریف و طرح راه اندازی یک هفته نامه و رأی زنی با جنرال دوستم.

حمایت قوی جنرال دوستم از این طرح و عملی شدن آن.

اشتباه بزرگ من در باور به حامد نوری. و هم‌سفر ساختن او با خودم به مزار شریف.

کابل نیایی که شورای نظار بندیت می‌‌کنه… 

شفر دوستم به مجید روزی و همایون فوزی فرماندهان نیروهای جنبش در کابل برای تأمین امنیت شخصی من.

برگشت من به کابل و انجام باور عاقبت نیاندیشانه‌ی دیگر بالای حامد نوری.

اقدام آقای بریالی ناپخته برای اطلاع دهی به ریاست شش مجاهدین از برگشت من. 

اقدامات من در اطلاع دهی به مرکز فرماندهی جنبش توظیف فرمانده یعقوب به نیروهایش غرض دفاع از من در رادیوتلویزیون.

رسیدن گروه مجاهدین گرفتاری من، از ریاست شش به عقب دروازه های دروازه‌ی شمالی رادیوتلویزیون ملی موسوم به تکنولوژی 

کشمکش منجر به شکست گرفتاری من به ضرر ریاست شش امنیت مجاهدین.

آمر صایب امی رذیل اطلاع داده گر کیس که کله‌ شه مرمی باران کنم؟  یارو، بریالی، گویا  مدبر هم در دفتر من نشسته و‌ از شرم و ترس جایش را تر کرده بود، گفتم نمی شناسمش.

تلفن جناب دلاور صاحب به من که بروم و به ریاست شش تسلیم شوم…

حمایت های خاص عزیز‌الله آریافر، دکتر عبدالرحمان و غیر مستقیم احمدشاه مسعود از من. البته نه در ماجرای دست‌گیری ناکام من که شاید خبر داشتند یا نه؟

آغاز به کار چاپ جریده‌ی ندای اسلام و بدبختی هایی که باور من به حامد نوری بار آورد.

چاپ جریده و توزیع آن و جمع‌اوری عاجل آن توسط قانونی.

سفر من به مزار برای بردن اولین شماره‌ی جریده‌، انتظار من و رزاق مأمون مقابل هتل آریانا  برای رسیدن حامد نوری. 

حامد نوری در غم خیانتی که منجر به اب‌رو ریزی من و خودش شد.

دوستم نیمه شب ها ما را از مهمان خانه اش برون انداخت.

وحشت سراپا لرزاننده‌یی در وجود حامد نوری … توطئه اس … برو زود پیش دوستم..

دوستم به من گفت حامد نوری پول جریده را که تو برش دادی ده صرافی به تجارت انداخته…

برگشت از مزار با حامد نوری و یک تصادف نامیمونی که من اصلاً از آن آگاه نه بودم.

مشاجره‌ی من ‌و همایون فوزی، تهدید علنی همایون فوزی من را برای کشتن من توسط کش کردن چین تانک در حضور اشرف شهکار، امین الله امین و عمرآغه در مکروریان.

بستن اتهامی به من که گویا اشرف شهکار را توسط دوستم تبدیل کرده ام.‌

حامد نوری را کفتم هم‌کاران را جمع کن…

باور به ادریس برادر خوانده ام بدتر از باور به حامد نوری بود.

جریده دوباره منتشر نه شد. 

حامد نوری طرف شورای نظار لولید. و پیسه را هم قند و قروت کرد و به من برنگشتاند.

تکسی رانی من، کراچی سگرت فروشی کابلی صاحب، تبنگ نسوار فروشی پسر رفیق رشید آرین، کراچی دستی رسانیدن وطنجار صاحب برای پسرش در شوروی از خاطرات حُزن انگیز نوشته شده‌ی جنرال صاحب عبدالملک.

رفتن به مزار شریف ‌و اقامت در هتل مزار. با امکانات فراوان که جنرال‌صاحب دوستم و جنرال صاحب ملک به من داده بودند. 

رفتن هم‌زمان من و دکتر صاحب عبدالرحمان، ولی جدا جدا به قصر درحال ساختمان دوستم. و دیدن فیلمی که خموش عزیز حالا مرحوم ما ساخته بود…

 

پایان کتاب اول …

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت