عثمان نجیب
پیشا ورود:
انفجار مهیب از بمستان یادواره های محمدعثمان نجیب
نام کتابیست که صدها رمز بی آزرمان را رزمایش میدهد . تا چهار هفت روز دگر.
###################——————————-
سخنی با گر انندهگان محترم و محترمهی تارنگاشت سپیده دم، آن رفیقان کمنگر به
رفیقان.
در وسعت دید، چشمانی به پهنای دید چشمان ببرک کارمل فقید داشته باشید.
خبرنگاری، خبرگزاری، رهبری یک بنگاه خبرگزاری و هر آن نامی که برای رسانیدن و
پخش یک پیام، یک نوشته، یک سرهسازی، یک آوا، یک ندا، یک نکوداشت، یک
هوشیارسازی، یک آگاهانیدن، یک فرمایش، یک دستور ووو... میدهید، یک پیامبری
پرهزينهی فرستادهگی و یک گوهردشت بزرگاندیشیست. گَزیدهگیهایی در این
گُزیدهگی هاستند که اگر چارهسنجی شان نه شود، دگر، جودرمانی این خیره درا، با
پنجنوشهای پارینه و نوینه هم شدنی نیست. خاقانی میفرماید: ( در چارسوی فقر
در آ تا ز راه ذوق - دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا ). در نویسایی، در برگ
نویسانی، در برگه نوشتایی، در خبررسانی، در هر پیامرسانیهاستند که پای
پیامبران و پیامرسانان رسانهیی افعانستانی لنگیدهگی های کهنی دارند. به
ویژه خود بریدن های بنا شده بر اساس خودهراسی و بیماری، بیم آهنگی گمان بردن
خودبزرگبینی و پندار گروهنگری احساسی. این کوتاهی بیشتر میان پشت در پشت
پارسیگفتار ها و میان پرچمی های ما ریشه تنیده است. اگرچه من از نسل دوم پسا
سال
۱۳۴۳
فراهماد خویشم، ولی کاستی های تیرخورده از کمان ویژهسازی های خودنماییهای
کسان دستهی ساستار نه میتواند هیچ
در بی مهاباترین برخوردهای خود بزرگتراشان و خود بزرگبینان است که شالوده
ها به جای باروری عقلانی، فالودههای تابستانی شده و زودتر از انتظار آب
میشوند که شدند. ما در پی هجوم اندیشیده شدهی نگرانی هوش خود، طی سالیان
متمادی به این تصمیم رسیدیم تا آن چه عیان است و پنهانش میکنند را برای نسل
بزرگ شده فرزندان پدران در سکوت یا مادران در برهوت سیاست دههی چهل تا کنونِ
جریان سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان شاخهی محافظه کار و خودهراس پرچم
بازگو کنیم. اگر کامل و شامل نه، ولی کوشش باطل هم نه داشتیم. خواستیم تا آنجا
که میدانستیم، چهره های پنهان غیر آدميتِ بیشترین ها را عیان و چهره های
آدميت های فراموش شده را به تماشای کوردلان بیاوریم و آوردیم. من، هم مانندهی
هر کس دیگری در پیشآیند ها و پیآیند های زندهگی، خرمن های نمرُخی یا خرگاه
های خشکرُخی داشته ام که یا بنیادشان نهادم یا خودشان سوی من آمدند. در آمده
را رد نهتوان کرد و درک بنیاد نهاد شده را دهان نهتوان بست. ولی این که
دانسته را نه دانسته انگارم و نه دانستهگی را آراستهگی نمودار کنم، هرگز نه.
به گفتار عرب ها در رقت های زندهگی و به گفتاورد خودمان، در ترق و ترق پرتاب
تیرهای آوردگاههای راستی آزمایی و ریت و قپریت های تیرهایی که به عمد تظاهر
دمع شده اند تا دراندهگی نه یابند و سرشک کشرس سرشت ترشیدهی اندازهگیران
نان بخور به نرخ روز را از کش گیری بیش از این بازدارم و زنگ گوش خراش
پایانهی ایستایی در ایستگاه بیتکرار قطار بیرفتار را در گوشهای شان به صدا
در آورم و آوردم. پسا کارگزاری اندیشهی نو برای دودمان دگراندیشی مان،
پیشنویسهایی از سازهی تازهشدهی گروه خویش نمایاندم. پسا کارگزاری
اندیشهی نو برای دودمان دگراندیشی مان، پیشنویسهایی از سازهی تازهشدهی
گروه خویش
نمایاندم.
پسا اعلام حضور حزب دموکراتیک
<مادر>
افغانستان بود که کشوقوسهایی در فراراه و پیرامون ما نمایان گشتند. ما از
بیگانهها که هرگز نه نالیم. ولی آن آشنایان چرا؟ برخی این رفقای شفیق و این
دوستان عصر عتیق ما چنان برآشفتند که گویی عثمان نجیب از فضاییهای نامرئی آمده
و تشکل و تشکیل های شان را برباد فنا میدهد و خود شان را بر باور بینمایهی
فردا میفرستد. برخی اینان که ما بزرگان سیاسی خویش خواندیم شان، به زعم خود
شان یک رستاخیز روانپریشی را تجربه کردند و در دریا های بیآب شناور شدند و
در شنزارهای از خود راضی بودن ها پرسه زدند. شاید فراجهیدن شان از تالاب
تیارهانگاری سیاهی ها هم مقدوری باشد بیمقدار. آنان تا آنجا توسن توحش فرار
از پیشنهادات عثمان نجیب تازیانه زدند که فراموش کردند، عثمان نجیب را رفیق
شان خطاب کنند. به یادم آمد که باری اعضای کمیسیون سیاس!؟ ریاست عمومی خدمات
اطلاعات دولتی به رهبر حنیف نظار و عضویت چند تای دگر از جمله رفیق زمان آرزو
هم به پندار بی شنود خود شان، من “ عثمان نجیب” را از دامن حزب دور میاندازند.
چه آقایان ناقی. به هر رو، چون من قبلاً همه پاسخ ها را داده ام به آن ها نه
میپیچم. بحث من اینجا با مسئولان خبیر تارنگاشت وزین سپیدهدم است. هر چه نا
سزا و هر چه نا روا بود را بر ضد ما در صفحهی شان از نام نویسندهگان گرامی
خود منتشر کردند. من آن زمان پای نوشتهی رفیق عارفه ایماق چنین نوشتم: (
مسئولان محترم سایت سپیدهدم، من پاسخ هایم را نوشتم. ایمیل تان فرستادم.
خواهشمندم در رعایت اصول ژورنالیسم برای نشر پاسخ من در مکان معین محبت
فرمایید. پیروز باشید. محمدعثمان نجیب
)
لازمهی خِرَد، پاسخ با خردی بود برای من که داده نه شد. به جای در همین
تارنگاشت سپیده دم آن چنین پاسخ دریافتم: (محمدعثمان نجیب نجیب سایت سپیده دم
در مدت سه دهه به همه مداحان و چرندنویسان تاریخ زده پاسخ داده است و شما هم
پاسخ تان را در روزهایآینده
در سایت سپیده دم می توانید که بخوانید.) برای من عجیب نمایان شد که هدف از این
نوشتهی گردانندهگان محترم سایت سپیده دم چیست؟ مداحان کیها بودند و چرند
نویسان کیهاستند؟ تاریخ زده ها را از کجا شناختند؟ چطور تشخیص دادند که خود
شان چرند نویس یا مداح یا تاریخ زده نیستند؟ فکر میکنم، این پاسخ کوتاه، ولی
بسیار بازاری در شأن بزرگان ما نه میزیبد. اگر من را چرند نویس و مداح و تاریخ
زده میخوانید، پس چرا از جمع صدها
مقالهیی که برای تان فرستادهام، همه را نشر نه کردید؟ منم به تصمیم تان
احترام داشتم و دارم. ولی با آن همه
۳۴
مقالهی سیاسی و بیش از ده مقالهی اجتماعی، ادبی من را منتشر کرده اید. حالا
نه دانستم، اگر من چرند نویس و مداح و تاریخ زده هستم. بنگاه نشراتی اجتماعی
شما چرا مکان تبلور تبیین های طاغوتی من شده؟ اگر مراد تان از دگران هم باشد،
خودش یک کاستی فراوان است که از قلمستان زمهریرگون سپیده دمان، تلالوی جغد
جفنگآواز تراوش کند. ولی، مهمترین کوتاهه آن که پسا نشر این نوشتههای شما بر
علیه من و باوجود وعدهیتان تا حال پاسخ های من را منتشر نهکردید. چون دو
هفتهی پیهم آفرینش های تازه در هردو صفحهی تان داشتید. من دگر در پی آن
نیستم که پاسخ من را نشر کنید یا نه کنید. چون میدانم آن پاسخ را نشر کردن،
وسعت دید به پهنای دید چشمان ببرک کارمل فقید میخواهد، چشمان بیدید اعصا به
دست تأکید بر کورنگری تا زمان مُردنها. مگر میشود که خودت بر فراز کمال میلی
باشی و سراشیب میلان شلیک به دگران را از سکوی خودت اجازه بدهی؟ در این تجارت،
سودی چندانی نصیبت نیست که دگری برای منفعت تو پامال گردد.