عثمان نجیب
از وعدهگاه خردورزی،( من، بیشتر از این نه میدانم
).
تجزیه تنها راه دلآرامی ملت افغانستانیست و بس.
نگرشی به نگاه های هیچِ آقای هیکل گرانارج پیرامون دیدهای همهگانی من!
محمدعثمان نجیب
بخش نخست:
استواری پرداختن به کنکاش ها و گفتومان های بهینگرایی و یا بهينهنگری آن است
تا ساختار استخر شور اندازی را با آجورهای خردورزی بنیاد نهیم. که اگر بنای
ناسازگاری ها را در کمین داشته باشند، پایه های ساختاری شان نابود نه شوند و پس
لرزه ها یا پیشلرزه ها و لرزه های پابرجا، آنها را از میان نه بردارند و آسيب
های رسیده به آنها شناسایی و چارهی بازسازی و ایستایی دوباره سنجی شود.
کرامندی که در کنش های کنشگران ما جلوههای ویژه دارند. ولی سوگمندانه، منش
هایگیرایی خوانندهگان و مرورگران بر آنها، سرشت انگیزی ویژهی برداشت های
خود شان را دارند. در این گونهی برخورد ها یا پدیده ها انگاری ها، بنپاره های
خود را در میآمیزند. کاری که انگیزهی دانشنگری را دور میزند و به جای
درونگری، میپذیرد که سهش بر خرد چیره گردد. بیشترین دودمانهای امروزهی
مان هم از کهن سالان و هم از میانه سالان و جوان سالان این کوتاهی نگران کننده
را دارند. این کوتاهی ها اگر در حوزههای فرهنگی یا گذرایی باشند که خردهگیری
بر آنها هم فراخورِ ما نیست. ولی آنگونه که میبینیم، زیادی نارسایی از این
چنینی در حوزهی سیاست و کس شناسی بر پایهی هیج و تنها شنفته های خوانده ها
روزانهیی، کاربرد دارند که مییابیم، روزنههای دلبستن به چشمداشت بایستهی
آيندههای مان در این گاهداد ویژهی زمانی و مکانی بیهوده اند. این کاستی ها
بیشتر در رسانههای همهگانی شناختهشده و دارای کاربرد گستردهی کاربران آن،
ویژه بخشی از کسانی که با آنان وابستهگی فهرستگان فرستهیی یا گیرندهیی
داری، خودنمایی میکنند آنگاهست که از خودت میپرسی، با چه کسی در اُفتادی؟
خردگرایی حکم میکند که در دفاع بی استدلال یا در ادعای بدون استدلال شناور نه
شوید. زیرا پیش از آن که به یک امری توسل ورزید و دیدگاه بلی یا نه برایش داشته
باشید، محتوای و درونمایهی چرایی به وجود آمدن یا به وجود آوردن آن را در
چندین حدس و گمان نزد خود تان بسنجید. وزنه های منفی و مثبت یک دیدگاه را سره
سازی کنید. آنگاه، بدون دخیل ساختن قهر آمیز احساسات تان، آنچه از دید شما
منتفی یا غیر واقعی است را به رخ جانب مقابل تان بیاورید. چه در نوشته و چه در
حضور. اگر شما بر رد یا پذیرش یک دیدگاه دلیلی نه داشته باشید، آنگاه توسل به
اموری میکنید تا هر طوری شده، خواست خود را بالای دگری بقبولانید و یا هم به
هر ترفندی متوسل شوید تا اگر شود کم نیارید. پس اینجا از خرد گریز کردید و به
موهومات بینتیجه دست پرداختید. کار دیگری را که شما به عنوان یک مخالف دیدگاهی
برضد شخص مورد نظر تان انجام میدهید. بستن راهی است که از استدلال بعدی جانب
مقابل تان گریز کنید. و هراس دارید که اگر تیر دو سر را رها نه کنید، با یک تیر
کور و رها کردن در تاریکی راه فرار تان را نه بسته اید. آنگاه کلی گویی های
غیر توصیفی و شارلاتانی ارایه میدهید. مثلاً: داستان همان فالبین دو گفتاری
که من در مقالهی توصیه به زلنسکی، باز گفتم. اینجا به گونهی دگری با مثال
دیگری به شما میگویم. شما، خود تان را دکتری معرفی میکنید، معاینهخانهیی
راه میاندازید. مردم محل هم به شما اعتماد میکنند. در یکی از نیمه شبهای سرد
زمستان یا در یکی از نیمه روزهای تابستانی، بیماری به شما نیاز پیدا میکند.
به هر طوری بوده شما را پیدا کرده، کمک و تشخیص شما را میخواهند. شما خودتان،
پیش خود میدانید که نه میدانید و فکر میکنید، باید چیزی به بیمار و
بیماردار بگویید، که اگر حالتی غیر از آنچه رخ دهد، راه دعوای طرف را برضد
تان ببندید. روشنتر بگویم: اگر بیمار، مردی باشد و تکلیف قلبی شدید داشته
باشد را نزد شما بیاورند، شما که هیچ چیزی نه میدانید، حواس تان را به علایم
ظاهری بیمار تمرکز میدهید. میبینید که بیمار سرفهی شدید هم دارد، از گرمی
تناش میدانید که کمی تب هم دارد. در هوش تان تصمیم میگیرید تا یک داروی
تسکین دهندهی غیر کُشنده تجویز کنید، در آن صورت به بیمار دار میگویید:
بیادر مه خو معاینیش کدم، اینی نسخه رام برش بگی و کوشش کو متوجش باشی. که
استراحت کنه، اوقه مهم تشویش نه کنین، نان بخوره، شاید قلبش نباشه شاید
باشه…بیمار توصیهی شما را قانع کننده میداند، در حالی که شما نه دانسته اید،
قلب بیمار تان در حال ایستادن است و نیاز دارد تا کمک های اورژانسی برایش صورت
گیرد و در سرعت ممکن به نزدیکترین درمانگاه منتقل گردد. بیمار بیچاره توسط
خویشاوند یا خویشاوندانش در اعتماد به کفتار دو سرهی شما، به جای رفتن به
درمانگاه شهر. راهی منزل شده و قلب بیمار در میانهی راه از تپش میایستد و
بیمار به دَرَک واصل میشود. وقتی شما را زیر فشار بگیرند، میگویید: مه خو.
گفته بودم که شاید قلبش باشه، شاید نه باشه. اینجا گناه تان را توجیه کردید و
آدمی را هم غیر عمد به قتل رسانیدید. یا هم بیمار یک خانم دارای طفلی در بطن
باشد و خودش میداند که درد غیر عادی زایمان دارد، توسط خویشاوندانش به نزد
شما آورده میشود. شما بدون آن که بدانید، درد آن چی و چه است؟ امکانات معاینات
پیشرفته در مطب یا معاینه خانهی تان هم نه دارید. درک تان هم از طب در حد
الفبای آن نیست و برای آن که شما را طبیب حاذق بدانند، نه دانسته میگویید:
چیزی گپی نیس… طفل تولد میشه…متأسفانه شاید یا طفل بمیرد یا مادر و هر دوی شان.
خو دعا میکنیم که هر چه باشه به خیر باشه. ولی از غرور نادانی دلیل یا دلایلی
برای ثبوت هر دو توصیهی تان به دو بیمار نه دارید که علمی باشند. و توصیه هم
نه کردید که به بیمارستان های مجهز شهری بروند. خویشاوندان خانم حامله به
گفتهی دلهره آور شما شک میکنند و فیس تان را میپردازند. ولی هوشیارتر از
خویشاوندان بیمار قلبی بوده، بیمار را مستقیم به بیمارستان زایشگاهی شهر
میبرند. در نتیجهی معاینات معلوم میشود که هم کودک در بطن مادر صحت است و
هم علایمی برای مرگ احتمالی مادر و کودک هم در زمان زایمان دیده نه میشود.
تنها مشکل خانم حامله ناشی از یک تسمم عادی منجر به یبوست بوده که درد نا
آشناتر از درد زایمانهای دگری او را نزد شما کشانیده بود… بیماداران که از
آن همه سراسیمه آفرینی شما برای شان سرگیچه شده بودند، پس از آن که به حال
آمدند، میآیند تا شما را دادگاهی کنند که چرا چنان خبر وحشت ناک را به آنان
دادید؟ اگر به توصیهی شما میکردند، حالا بیمار را هم از دست داده بودند و هم
کودک را که هر دو مادر و کودک هم بودند و اعضای یک خانهواده. در اینجا شما هم
راه بستن استدلال را پیش میگیرید. هم آن کار را کار قسمت و تقدیر و خدا
میدانید. در حالی اول هم این را میدانستید. ولی حکم بر مرگ احتمالی یکی از
آنان کردید. در حالت دوم از ترفند بخششخواهی و ترحم استفاده میکنید تا از شما
شکایتی نه شود.
در هر دو سوی سخن نفع را به سوی خود میکشانید. لذا شما نه میتوانید داوندهیی
باشید که داوندهگی دارید. شما باید بپذیرید که غیر از رخدادهای آشکارا مانند
شب و روز، خوردن و خوابیدن، نفس کشیدن و مُرده بودن و زنده بودن و هر آنچه که
در جهان رخ میدهد، درخور فرنایش است. بدون آن که خواست های خود را در یک
پرسمان وارد کنید. شما نه میتوانید چنانی که خردگرایان فرانمود کرده اند، با
توسل به دریافت های خود، در کاربرد بدون گواهی ارزشی واژهها، دورغ ها را به
خورد مردم بدهید. به گونهی نمونه، جبار ثابت با دادن بانگ جهاد برضد فساد،
درست با احساسات مردم بازی کرد. در حالی که از اولین دم های لمدادن در داخل
دفتر خود فساد جنسی را شروع کرد و مستند و برهنه گیر آمد. ولی کسی او را چیزی
گفته نه توانست و رییس بیچارهیی که او را گیر انداخته بود، از ترس جان،
همروز خویشکاری را رها و به اروپا فرار کرد. بعد فساد چنان در دادستانی اوج
گرفت که مه پرس. یا غنی بابای فراری با گفته های پی در پی دروغین ایجاد یک
میلیون شغل، خودش را بچهی خر خواندن و ده ها نشانهی غلط دگر بر اورنگ
فرمانروایی لم داد. البته که بادارانش در آمریکا و انگلستان و پاکستان او را
از عقب همیاری میکردند. خردورزان این نوع ترفند را توسل به احساسات مردم
میدانند. آنچه گفتوگفتار من و شما را پیریزی میکند، بخش برجستهی
دانشنمایی برخیها در گفتارهاست. شخص در این نوع کنشها از نوعی صحبت های
انگیزشی استفاده میکند که در علم بلاغت یا دانش رسا یک گفتار ویژه است. و
دانشگاه های به ویژه دانشگاه سرشناس
SGD
آلمان آن را آموزش میدهد. درک برخی دوم و سوم کسان در پنجره های هستنما از
این نوع گفتارها، یادبود همان یادواره ها یا نوشته هایست که یا سر راست ایکسی
شنیده اند و یا کسی برای شان بازگفتاری آن را کرده است. سخن من به هر اندازه که
به پیشگاه شما آوند بیاورم، تمامی نه دارد. ولی برای تان پیشنهاد میکنم.
احساسات تان را در داوری ها کنار بگذارید. پیوسته از عالم بودن خود یادی
نیاورید. چون به وجههی شخصیتی تان بدنمایی دارد. تمام نوشته های من با گواهی
های پایدار برای رفتن به سوی تجزیه در همین تارنمای سنگین وزن فرهنگی آریایی
خوابیده اند. یک یک آنها را مرور کرده و با دادمندی بگویید، کدام شان نادرست
اند؟ شما چرا فرمانروا ساختن طالبان تروریست را که بیشتر پیوند شناسهیی و
قبیلهیی با شما دارند را محکوم نه کردید و نه میکنید؟ شما چرا در یکی از
فرایندهای به قول خودتان علمی تان، از نوشتن و کاربرد واژهی دانشگاه در
دانشگاه ها حمایت نه کردید؟ شما چرا هجوم پشتون به سرزمین های فارسیگفتار ها
و دگر اقوام غیر پشتون را محکوم نه کردید؟ شما چرا تناسب انتقالات ناقلین غیر
پشتون به ساحات پشتون نشین را توصیه نه کردید؟ شما چرا چور اقتصادهای کلان ملی
و مالی و زیربنایی توسط پشتون را محکوم نه کردید؟ پس شما نه میتوانید با کاپی
برداری از چند کتاب انگلیسی بر برگردان آن در سرزنش ما کار بگیرید. شما باید
داده های شمردهی قابل حساب دانایی به خورد خواننده بدهید. کتاب های مختلفی در
جهان وجود دارند که چندورقی از آن ها را یا کاپی با نشانی کنید یا سرقت بی
نشانی. آنچه را نیاموخته اید، به دیگران منتقل نه کنید. شما چرا کرزی و غنی را
مستقیم و شمرده به خیانت حتا متهم نه کردید. در حالی که جرم شان در پشتونگرایی
بر ضد دگر ملیتها و فروپاشاندن کشور مشهود و ثابت است. شما میدانستید که
سرعتدسیسهی غنی علیه دیگران چنان بود و حالا هم است که در این شناوری مضر،
حقوق شهروندی اشخاص و صلاحیت دادگاه ها و شهروندان غیر پشتون را زیر سوال برده
وحالا طالبان پشتون چنین کار میبرند. که نه جنبهی حقوقی دارند و نه شرعی.
غیر از جنبهی تاریک هرگز روشن نه شنونده پشتونیسم. شما چرا همین حالا استفاده
ی ابزاری از نام اسلم و دین را توسط شورای به اصطلاح علمای طالبانی تروریستی
افغانستان، محکوم نه میکنید. میدانید که سرکوب غیر پشتون به همین بهانه حالا
با چه شدتی در دستور کار این گروه مزدور نیابتی و لشکر مدسس و روان پریش قرار
دارد؟ از این برادران تروریست تان باید پرسید، به حکم و نص کدام احکام شرعی و
الهی، نام شخصی را در منبر ها میبرید و آب رویش را می ریزید که هنوز نه
میدانید چی کرده و محکمه چی هدایتی در مورد تشهیر شخص، آن هم از منبر ها داده
است؟ عجیب کار هایی و عجیب شورایی و عجیب اسلامی که پشتون دارد! شما چرا به حق
یک تحصیل یافتهی پشتون به برادران تان یاد نه میدهید که مسلمانی آنان حاصل
کار تاجیکانهی پارسی زبانان سرزمینیست که دیروز آنان مالکان اصلی آن بودند و
پشتون امروز آن را ربود؟ یعنی شما از تاریخ، از جغرفیه، از سیاست، از راست و
دروغ گفتاری سیاسیون و
۹۹
در صددعوام پشتون آگاه نیستید؟ شما به برادران تروریست و تروریست پرور پشتون
تان پیروی احادیث و روایات محمدی ص و قرآن کریم را آنگونه که استند، توصیه
کرده اید؟ یا دیروز توصیهی سرکشی به پشتون از دستور غنی را داده اید که کلمه
اش را نه می داند؟
بر ضد فساد صدا بلند کنید، اعتراض کنید، موعظه کنید، اخطار بدهید، مردم را دعوت
به مبارزه علیه فساد پشتون کرده اید؟ به مشران قبیلهی پشتون گفته اید تا خود و
فرزندان خود را از فساد مبرا پاک سازند؟ نمونه و الگو باشید، عالم سیاسی و در
بند امر پشتونیسم نه باشید، در امور اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر را به
معنای واقعی حقیقی ان توضیح دهید، در توصیه های اجتماعی گفتار دلنشین و موذون
داشته باشید، جای گاه واقعی عالمان فلسفه و خردورزی در قلب مردم است که روشن گر
جامعه باشند، پس عالم واقعی باشید که هر سخنی از عالم دانا هزاران بار هدفگیر
ترست از بم های گونه گون کشتار توسط پشتون.
صلاحیت های دادگاههای خردورزی را زیر سوال نه برید و همکار شان باشید. آبِ
روی مومن را نگاه دارید. از ظلم بالای مردم توسط ایادی پاکستان و ایران هند
و آمریکا و اروپا و روسیه و چین و انگلیس حمایت نه کنید و به فروعات مصروف نه
شوید. تطبیق جزای گنه کار به طریق شرعی و قانونی و متکی به اصول جهانی آن را
توصیه کنید….
دنباله دارد…