عثمان نجیب
ما، بید لرزان نیستیم:
نه میدانم، این مجموعه ها چه زمانی یکجا بوده اند که حالا من آنان را جدا کنم؟
طالب میتواند، گروه تک قومی باشد و حاکم ساخته شده به مردم ما. مگر ما نه میتوانیم حزب خود را داشته باشیم. رهبران و قوم خاص پشتون تبار میتوانند سه صدسال خون ملیت ها و اقوام غیر پشتون را نوش کنند. ما حق نه داریم حزب خود را داشته باشیم. به آنان هیچ اتهامی بسته نه میشود که مجرمان اصلی اند. ما را متهم به سوء استفاده از نام مُرده ها و زنده ها میکنند.
سلام خدمت همهی بزرگان اعم از موافقین و مخالفین!
پس از این هرکسی در موردِ حزب مادر پرسش هایی راجع به اتهام سودجویی ما داشتند، این نبشته را بخوانند که خدمت آقای رشتینیار ( حبیب فتاح ) نوشتهام:
ادیب رشتین یار صاحب گرامی را درود و حرمت متقابل. سپاس از این که با صرف اوقاف گرانبهای نوشته های حقیر را مرور میکنید. اما فکر میکنم به دلیل مصروفیت های تان یا به متراکم بودن نوشته های من، همه را از دید عالمانهی تان نه گذرانده اید. سیاست و مبارزه آن نیست که هی شعار بدهیم و فریاد بزنیم. بلی، من در دولت های کرزی کار کرده ام. ولی اگر روایات زندهگی من را میخواندید، مییافتید که من چهگونه کار کرده ام. طوری که نالهی همه فاشیست های قبیلهگرای پشتون سیاسی به شمول خود کرزی را به آسمان ها بلند کرده بودم، در نتیجه کرزی چه که بادران کرزی یعنی آمریکایی ها هم در کنار زدن من از یک پست بسیار عادی بالای مقامات وزارت محترم اطلاعات و فرهنگ فشار آوردند، علیاحمد جلالی، آن فاشسیت قومگرا و به شدت متعصب و متعفن و جاسوس آمریکا، حضور حقیر در آن پست به شدت کوچک مأموریت را خطر تبلیغاتی برای پشتون سیاسی میدانست. سرانجام، کرزی در موجودیت و پیشنهاد جلالی در روز عید، فرمان لغو ادارهیی را داد که واحد درجه صدم تشکیلات دولتی هم حساب نه میشد. خوشبختانه با غنی کار نه کرده ام. بحث مارشال فقید و احمدشاه مسعود و استاد ربانی کاملاً جدا از هم اند. باز هم اگر شما همه نوشته های حقیر را مرور میکردید، چنین پنداری نه میداشتید. من سرباز فداکار وطنم در جنگ مستقیم و کوهپایه های پنجشیر و اراضی پنجشیر برضد احمدشاه مسعود بودم و پاسگاه دایمی در مرتفعترین قلهی پارنده پنجشیرداشتم، من در اکثر جبهات و نبردهای داغ برضد اشرار جنگیدهام و داوطلبانه هم به استثنای استان غور، جنگیده ام. اگر شما نوشته های من را میخواندید، آگاه میشدید که من با وامنام (جواد) هر هفته مقالات مفصل و مستدل از ناکارایی های نظام کرزی و پشتونیزه سازی کشور توسط کرزی مینوشتم، آنجا (تمام تارنگاشت های برون مرزی، از جمله سایت وزین آریایی) مییافتید که من یکی از منتقدین اساسی مارشال فقید در محضر خود شان برای باور بیش از حد به کرزی و آمریکا بودم. اگر نوشته های من را به دقت و فرصت میخواندید، مییافتید، که پاکستان و آمریکا برای جذب من به عنوان یک جاسوس چه کار هایی که نهکردند. مگر الحمدالله من، شیر پاک مادری را مکیده بودم که وطنفروشی در میانش نه بود. اگر شما روایات زندهگی من را میخواندید، مییافتید که من فعالترین کادر کار برای وطنم در عنفوان جوانی بودم. حتا ماجرا های کلان شهری را خنثا ساخته ام و به تنهایی. سر انجامِ این کوتاهه آن که من هرگز از تعهدم به عنوان سرباز وطن و حزب بودنم عدول نه کرده ام، شما اگر روایات زندهگی من را میخواندید و به اصل پذیرفته شدهی برابری و برادری و شناسهیی یا هویتی و تقسیم مساوی ثروت و قدرت باور میداشتید و پشتون را مالک ما هو کل. نه میدانستید، دلایل حمایت من از استاد ربانی، مارشال فهیم، احمدشاه مسعود و اقوام شریف غیر پشتون که تحت ستم قرار دارند را درک میکردید. من هرگز هرگز و هرگز با خط سیاسی این ها همسو نیستم. به شما هم میسپرم تا تمام نشرات دیداری، شنیداری، خواندنی و هر آنچه در مخیلهی تان میگذرد را مرور کنید که من در آن ها یک واژه به نام طرف داری اینان پیشا انجام اعمال پر افتضاح و خفتبار قومگرایی دکتر نجیب، حتا در دههی هفتاد هم نوشته باشم. دو دهه و اندی پسین، آزمونی بودند که استاد ربانی و مسعود را قهرمان برای من تنها و تنها و تنها به لحاظ هویتی و شناسهیی خط درشت و درشت و درشت سرخ غیر قابل عبور و قهرمانان همزبان و هم تبارم ساخته است. دشمن شان دشمن من و دوست شان دوست من اند. البته این معیار ها هرگز به غلام بچههای اقوام غیر پشتون در دربار های کرزی و غنی هرگز نه خواهد شد. پس من، نه جمعیتی ام، نه شورای نظاری. من سرباز مردمم هستم. به یقین هم اگر رهبر زنده بودند، خط سیاسی را با تغییر اوضاع جامعه تغییر میدادند. آنچه را من نسبت به احمدشاه مسعود اعلام کردم، مقایسهیی بود میان دوستان دروغین و دشنام حقیقی که مسعود، مردتر از بسیاری های شان نسبت به ببرک کارمل فقید بود. به همان دلیل، در بیانیهی اساسی حزب اعلان کردم.
نه میدانم، این مجموعه ها چه زمانی یکجا بوده اند که حالا من آنان را جدا کنم؟
شما در تاریخ های سیاسی و فرهنگی کشور ها و در واژهنامهها و در عملکردها، واژهیی به نام (نماد)، واژهی نماد، در حالات نیاز با پسوند (ین) معنای اختصاصی و منحصر به فرد را افاده میکند. من در گزینش نمادهایم، نیازی به تایید یا رد نماد نه دارم. چون نماد ها میتوانند، خُفته های بالین های مرگ هم باشند. یا محکومین به بستر های متأسفانه بیماری های لاعلاج و صعبالعلاج. نه میشود. امروزه چرا همه از ادیسون بزرگداشت نمادین میکنند؟ چرا در تظاهرات نمادهای رهبران را آتش میزنند یا نگاره های شان را حمل میکنند که سالهاست نیستند. چرا چهگوارا نماد مبارزه است؟ چرا فیدل هنوز هم در دل مردم زنده است؟ چرا ماندیلا و گاندی و جمیله بوپاشا هرگز نمیمیرند، چرا احمد ظاهر یک نمادیست نامیرا؟ چرا عبدالرحمان نماد ظلم و وحشت است؟ چرا غنی نماد ناموس فروشی و مردم فروشیست، چرا خلیلزاد نماد کتهلیستی و وطنفروشی و پشتون گرایی برای پشتون افغانستان و نوکر دولت های آمریکاست؟ در گزینش نماد ها نیازی به تایید خودشان نیست. من هم از واژهی نمادین نام برده ام. سندی دارید که رهبر یا یکی از رهبرانی که شما نام بردید، در سی و پنج سال اخیر، رهبر نمادین قبول شده شد؟ شما بیانیهی اساسی حزب را دقیق نه خوانده اید، آنجا توضیح داده شده که هدف از حزب مادر، محبوبه مادر نیستند. بل خود حزب است که در سال ۱۳۴۳ بنیاد گذاشته شده است. حزب ما حزب یک ملیتی نیست. حزب یک ملتی است به نام و هویت افغانستانی. بس و کافی نیست که ما، سه صدسال اسیر و برده شدیم. حالا خود مان خود مان شویم؟ شما صلاحیت اخلاقی و مسلکی و انسانی نه دارید، تا کهولت سن نسبت به یک رفیقی را نشانهی توهین تان بسازید که هر روز مقالات علمی و سیاسی شان را میخوانیم. رفیق کوچی گرامی در اول به من نوشتند که این کار وقت و مشوره میخواهد. من با احترام دیدگاه شان را رد کردم. نه میدانم شما در کدام جوانی سِنی قرار دارید؟ این کارهایی که من کرده ام، حاصل کارِ یک ساعته نیستند. در بیانیه بخوانید. شما حتا بیانیه را درست نه خوانده اید. من با کار رفقای گرامی کاری نه دارم و احترام هم دارم. ولی، حزب ما طی طریق محاکماتی و افشا گری خاینان را بیشتر دارد تا شعار های غیر عملی انقلابی. من مفصل با رفقایی که شما فرمودید، بحث کرده ام. اقدام شان را میستایم. میدانم که تلاش های شان برای همسویی و با همی نتیجه نه داده است. پس بهتر است اول شما یک انسجام کلی میان جزیرههای جدا شده از حزب مادر بپردازید و. سپس با حزب مادر مشوره هایی داشته باشید. حزب مادر از نام هیچ کسی هیچ استفادهیی نه کرده و نه میکند. حزب مادر، رهبر عمومی و رهبران فقید و محبوبه مادر را احترام دارد و. نمادهای سیاست خود میداند. در غیر آن حزب از اول تا انجام ارثی، خانهوادهگی یا گروهی نیست. رهبران هم برای ما قابل احترام اند نه قابل پرستش. ما به پیروی از اصول اولین و آخرین حزب و خطوط اساسی وظایف رهبر و خودِ ما عمل میکنیم. حزب مادر این دراکیت و گذشت را دارد، اگر بداند، همه زیرمجموعه های بنا شدهی آن در یک کنفرانس دیجیتالی یا حضوری، ادغام شان را از نام های مختلف به نام حزب واحد مادر اعلام کنند. در آن صورت است که حزب مادر نامش را به همان حزب واحد واگذار کرده، از هر کسی که رهبر باشد، فرمانبری کند. مشروط به آن که اولین رهبر از میان خواهران ما باشد. البته میان کاندیدای خواهران هم پسا اعلام حزب واحد مادر، انتخاباتی صورت گیرد یا رأیگیری گزینشی میان کرکتر های اول احزاب یکجا شده. هرکسی از خواهران ما که برنده شدند، دومین رهبر اصلی، پسا رهبر فقید خواهند بود. حزب ما منتظر واکنش به این دعوت برای احیای حزب مادر است. دا گز دا میدان. بدرود