مهرالدین مشید
جنبش های روشنفکری و سرخورده گی گروه های سیاسی افغانستان در طول تاریخ
قسمت دوم
در این وقت احزاب ایجاد شدند و چهار نشریه معتبر چون؛ « وطن» از حزب وطن، « ندای خلق» از حزب خلق به رهبری محمودی فقید و «انگار» و« ولس» هردو از نشرات "ویش زلمیان" به نشر رسیدند که بیانگر افکار مهم گروههای گوناگون بودند. جریده «انگار» به صاحب امتیازی فیض محمد انگار، جریده «ولس» به صاحب امتیازی گل پاچا الفت، جریده «وطن» به صاحب امتیازی غبار و جریده« ندای خلق» به صاحب امتیازی داکتر محمودی و مدیریت عبدالحمید مبارز(منتشر شدند)." این جریده ها همه طرفدار استقلال، دموکراسی، آزادی و توسعه اقتصادی- اجتماعی بودند، محمد کاظم آهنگ مولف "سیر ژورنالیسم در افغانستان" مطالب منتشرۀ این جراید را به طور عمده به مطالب روشنفکری، مطالبی ضد دستگاه دولت، مطالب ضد خرافات و مطالبی ضد دستبازی های جهان و فتنه انگیزی ها دسته بندی می کند. استاد آهنگ نشریه "ندای خلق" را در سر دسته این جریان میداند و می گوید که "ندای خلق که داکتر محمودی آنرا به نشر می رساند، برای بازتاب اندیشه های آزاد تدابیری جالبتری اتخاذ کرده بود؛ اما این دوره مستعجل بود و به تدریج حکومت و مداخله کرد و به بهانه های گوناگون شماری از این جراید را مصادره نمود.
همزمان با استعفای شاه محمود خان در سپتامبر 1953 م سردار محمد داوود برادر زاده اش به جای او نخست وزیر شد. در این وقت جنگ سرد بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد شوروی در حال تشدید بود و اتحاد شوروی تازه از انزوای استالینی در حال بیرون شدن بود. افغانستان مثل سایر کشور های کوچک باید مناسبات بین المللی خود را با توجه به این جنگ سرد، تعیین می کرد و این در حالی بود که مرز های تحمیل شده استعماری در بسیاری از مناطق آسیا و خاور میانه و ازجمله در افغانستان مورد سوال قرار گرفته بود.
در داخل افغانستان، خانواده سلطنتی آزادی های محدود دموکراتیک دهه دموکراسی را از مردم پس گرفت. آزادی مطبوعات سلب شده بود، جراید آزاد و مطبعه های خصوصی که در واقع ماشین های گستنر بودند مصادره شدند. حکومت دوباره در انتخابات شورا مداخله کرد و شماری از روشنفکران و ژورنالیست های آزادیخواه به زندان افتادند. سردار محمد داوود که در سراسر دوره ده ساله نخست وزیری خود توسعه اقتصادی و تشکیل پشتونستان را شعار قرارداده بود، مخالف بازگشت به آزادی های دموکراتیک بود. تحلیلگران و فعالان سیاسی آن دوره به این عقیده اند که سردار داوود و برادرش سردار محمد نعیم خان، که فرد شماره سوم هرم قدرت شناخته می شدند، در اصل مخالف دموکراسی بودند.
محمد آصف آهنگ یکی از طرفداران دموکراسی و مشروطیت که در این دوره به زندان رفت، می گوید که با به قدرت رسیدن شاه محمود، سردار داوود و نعیم خان، طرفداران کاکای خود هاشم خان بودند، با شاه محمود خان همکاری نکردند و در عوض در لندن و پاریس سفیر شدند. زمانیکه آنها متوجه شدند که مردم در داخل افغانستان روز بروز بیشتر متوجه اخبار می شوند و پی بردند که مردم در صدد تغییر اند و می خواهند قدرت را در دست بگیرند. داوود و نعیم برای جلو گیری از این روند، به افغانستان باز گشتند.
بعد از آنکه
پلان پنجسالۀ اول انکشاف اقتصادی داوود به پايۀ تکميل رسيد و پلان پنجسالۀ دوم
هم درحالت اجرا
قرارگرفته بود، ، چنين عقيده داشت که در پهلوی انکشاف اقتصادی، تطبيق تحول
اجتماعی نبايد از نظر انداخته شود.
او روی اين مفکوره به تاریخ 9 سرطان 1341خورشیدی پيشنهاد خطوط اساسی يک تحول
اجتماعی را در کشور بحضور پاد شاه افغانستان تقديم کرد که حکومت مشروطه یکی از
اهداف آن بود. باتداوم صدارت متمركز داودخان، شاه احساس كرد اگر فضای باز سياسی
را به وجود نياورده ممكن است، شورش های گسترده ای از ميان جوانان خشمگين و
نوانديش برخيزد. فعاليت های سری بعضی از احزاب و تشكلهای دانشجويی، زنگ خطری
بود كه چهارمين دهه از سلطنت ظاهرشاه را به خود مشغول داشته بود. او در يك
اقدام بي سابقه داودخان را از صدارت بركنار و شخصيتی غير از اعضای خانواده
سلطنتی را به صدارت برگزيد. با آمدن عبدالظاهر بر اريكه قدرت، اصلاح خواهی و
مشروطيت دومين فراز خود را آغاز كرد. تسويد قانون اساسی جديد و لوی جرگه 1343
نقطه عطف بزرگ در تاريخ كشور ما به شمار می رود و به همين دليل اين برهه از
زمان را "دهه قانون اساسي" و "دهه مشروطيت" نام نهاده اند.
پس از برکناری داوود، ظاهرشاه نقش برجسته تری در دولت به عهده گرفت و علاوه بر انتقال کشور به سوی دموکراسی، روابط با پاکستان و ایران را بهبود بخشید. او یک تاجک به نام داکتر محمد یوسف را به عنوان نخست وزیر خود منصوب کرد. در اول اکتبر 1964، شاه قانون اساسی جدیدی را امضا کرد که توسط متخصصان پشتون و تاجیک تهیه شده بود، که شامل بسیاری از اصول سنتی دموکراتیک و بر اساس مدل قانون اساسی فرانسه بود. قانون اساسی آزادی های فردی متعددی را شامل و در بردارندۀ برابری در برابر قانون، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات و دادرسی بود.
این قانون ویژه گیهای چون آزادی مطبوعات، ایجاد پارلمان، رعایت حقوق زنان را در بر داشت و غیر از خانوادۀ شاه برای دیگر شهروندان افغانستان نیز حق عضویت در کابینه را در نظر گرفته بود. داکتر یوسف، محمد هاشم میوندوال ، نور احمد اعتمادی داکتر عبدالظاهر و موسی شفیق، پنج صدراعظمی هستند که در دهۀ دموکراسی وظیفه اجرا کردند. هدف و مرام این قانون ترویج دموکراسی، آزادی مطبوعات، ارتقا ذهنیتهای عامه، آزادیهای فردی و پیشرفت تعلیم و تربیه بود. آن زمان زنان و دختران آزادانه به تحصیل و کار میرفتند، پارلمان و قضا وطیفهشان را انجام میداد." به باور برخی حقوقدانان، دهۀ دموکراسی با تمام مزیتهایش، عدم اجازۀ فعالیت احزاب در قانون اساسیاش، یکی از مهمترین چالشهای آن زمان بود که سبب درگیریهای خانوادگی بین ظاهرشاه و سردار محمد داوودخان شد.
گفتنی است که پس از قانون دهۀ دموکراسی چندین قانون اساسی دیگر در افغانستان تصویب شد. قانون اساسی ۱۳۵۵ در زمان زمامداری محمد داوود خان، اصول اساسی جمهوری دموکراتیک افغانستان ۱۳۸۹ در زمان ببرک کارمل، قانون اساسی ۱۳۶۶ در زمان حکومت داکتر محمد نجیب تصویب شدند. اما در سال ۱۳۸۲ ششمین قانون اساسی افغانستان پس از یک دورۀ حکومت پنج سالۀ طالبان در ۱۲ فصل و ۱۶۲ ماده از ۲۲ قوس تا ۱۴ جدی همان سال از طرف لویه جرگه در دور حکومت انتقالی حامد کرزی به تصویب رسید. دهه ی دموکراسی با وجود کاستی هایش از جمله عدم فعالیت احزاب در قانون اساسی یکی از درخشان ترین دوره در تاریخ افغانستان است و افسوس که این روند با کودتای داوود به کلی متوقف گردید. در این دوره گروه هایی چون؛ حزب دموکراتیک خلق به رهبری تره کی، شعله جاوید، مساوات به رهبری میوندوال، محفل انتظار یا سازا به رهبری محمد طاهر بدخشی در افغانستان تأسیس شدند.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان به گفته دستگیر پنجشیری از اعضای مؤسس حزب به نام جمعیت دموکراتیک خلق در11جدی 1343(1جنوری 1965) با تدویر نخستین کنگره حزب توسط 27 تن اعضای کنگره تأسیس گردید. هفت نفر (نورمحمد تره کی، ببرک کارمل، محمدطاهر بدخشی، دستگیر پنجشیری، شهرالله شهپر، سلطانعلی کشمتند و صالح محمدزیری) اعضای اصلی و چهار نفر(داکترشاه ولی، کریم میثاق، دکتر محمدظاهر احمدزی و عبدالوهاب صافی)اعضای علی البدل کمیته مرکزی انتخاب شدند. سپس در نخستین پلنوم کمیته مرکزی با شرکت اعضای اصلی وعلی البدل نورمحمدتره کی به حیث منشی عمومی حزب و ببرک کارمل معاون وی تعیین گردید.
بسیاری از رهبران و نظریه پردازان حزب دموکراتیک خلق تشکیل حزب مذکور را تداوم مبارزات روشنفکران و ترقی خواهان افغانستان می پندارند که سالها قبل با جنبش مشروطیت آغاز شده بود. سلطانعلی کشتمند از رهبران جناح پرچم حزب به نفوذ اندیشه های مشروطۀ سوم در میان افراد و حلقه های مختلف روشنفکری و سیاسی دهه پنجاه میلادی اشاره می کند و نقش ببرک کارمل را در فعالیت های سیاسی این دوره متبارز می خواند و او را پلی میان بقایای مبارزان آزادیخواه گذشته و جوانان وروشنفکران تازه بپا خاسته معرفی می کند.
اما برخی ازنویسندگان و پژوهشگران به این باوراند که حزب دموکراتیک خلق در یک مسیر جدا و متفاوت از جنبش های روشنفکری به خصوص جریان های مشروطه خواهی شکل گرفت. پس از آنکه حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال 1965 میلادی، بر بستر تزهای ریویزیونیستی خروشچف ساخته شد و در مخالفت با رژیم شاهی تشکیل شد. این حزب راه رسیدن به قدرت را از طریق پارلمان تشدید بخشید. روشنفکران دیگری که بر اندیشههای مائو و رهبران دیگر حزب کمونیست چین باورمند و بر انقلاب قهری تأکید داشتند. آنان با نشر «نه تفسیر» تزهای خروشچف را ریویزیونیستی و ضدانقلابی ارزیابی کردند و به این صورت اردوگاه سوسیالیستی در افغانستان شق عمیقی خورد و در نتیجه محافلی به وجود آمدند که به محافل محمودی، یاری و باختری نامیده شدند و بالاخره در سوم عقرب ۱۳۴۴ خورشیدی، این محافل «سازمان جوانان مترقی افغانستان» را بنیان گذاشتند. بعد محافل رستاخیز (گروه مبارزین نجات افغانستان) و انجنیر عثمان نیز به این سازمان پیوستند. رهبری این سازمان را اکرم یاری که از هزارههای جاغوری و فارغ فاکولتهٔ ساینس دانشگاه کابل بود، به عهده داشت. سازمان جوانان مترقی و جریان تحت رهبری آن (شعله جاوید) با شعار انقلاب قهری و رد پارلمانتاریزم به زودی در میان روشنفکران ریشه گرفت و به یک جریان نیرومند سرتاسری در افغانستان مبدل گشت.
همزمان با این تحولات در سال 1348 خورشیدی جوانان مسلمان به رهبری عبدالرحیم نیازی تشکیل گردید و نخستین کنگرهی خود را در خوابگاه شبانه دانشگاه کابل برگزار کرد. این حزب در مخالفت با گروههای چپ طرفدار شوروی و چین عرض اندام کرد. بعد ها تنش ها میان این حزب و شعله جاوید چنان بالا گرفت که سیدال یک از رهبران شعله جاوید در دانشگاه کابل به قتل رسید. این گروه حکمتیار را متهم به قتل او می کند؛ اما او این اتهام را رد کرده است. با تاسف که جریان های سیاسی افغانستان بیشتر در یک حرکت واکنشی عرض وجود کردند که بیشتر متاثر از حوادث کشور های منطقه و جهان بودند. از همین رو بود که گروه های راست و چپ در افغانستان از محک آزمون های تاریخی موفقانه بیرو نشدند و بجای نجات افغانستان این کشور را در کام گروه های تروریستی افگندند.
پس از کودتای داوود فضای سیاسی کشور به کلی بسته شد و به شهادت رساندن مرحوم میوندوال رهبر حزب مساوات و انجنیر حبیب الرحمان رهبر جوانان مسلمان به مثابه ی بزرگ ترین اشتباه داوود، رعب و وحشت شدیدی گروههای سیاسی افغانستان را فراگرفت و همه احزاب به استثنای حزب دموکراتیک خلق به فعالیت های زیر زمینی روی آوردند. پس از کودتای ثور و به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق اوضاع سیاسی و امنیتی در افغانستان دگرگون شد و تمامی گروههای سیاسی مخالف رژیم دچار انشعاب شدند. پس از کودتای ثور فضای سیاسی افغانستان را رعب و وحشت فراگرفت و آزادی بیان و رسانه ها و فعالیت های حزبی به زنجیر کشیده شد. در نتیجه ی این اختناق گروههای سیاسی، افغانستان را ترک کردند و از طریق کشور های بیرونی مانند پاکستان و ایران فعالیت های نظامی و سیاسی شان را بر ضد رژیم تره کی، کارمل و نجیب آغاز کردند که وابستگی های دردناک استخباراتی گروههای جهادی افغانستان را در پی داشت. هفت گروه ی سیاسی به نام های حزب اسلام به رهبری حکمتیار، حزب اسلام به رهبری مولوی خالص، جمعیت اسلامی به رهبری استاد ربانی، حرکت انقلاب به رهبری مولوی محمد نبی، اتحاد به رهبری استاد سیاف، محاذ به رهبری پیر گیلانی، جبهه ی نجات به رهبری حضرت مجددی در پشاور تشکیل و از سوی پاکستان اجازه ی فعالیت پیدا کردند. به همین گونه چندین گروه از گروههای تشیع چون؛ نصر، پاسداران و ... حزب وحدت اسلامی افغانستان را تشکیل دادند. اعضای این حزب های سیاسی را مردمان هزاره در افغانستان تشکیل می دهد. این حزب در سال 1368 خورشیدی توسط عبدالعلی مزاری برای گردهم آوردن نه گروه نظامی و عقیدتی جداگانه و عمدتاً خصمانه مقیم پاکستان و ایران در یک نهاد واحد تشکیل شد. مانند اکثر احزاب مهم سیاسی معاصر افغانستان، حزب وحدت ریشه در دوره آشفته جنبشهای مقاومت ضد شوروی دهه ۱۹۸۰ افغانستان دارد. تجددگرایی اسلامی ایدئولوژی اصلی اکثر رهبران آن بود؛ اما این حزب مانند گروههای جهادی پشاور بهتدریج بهسمت پایگاه پشتیبانی قومی مردمان هزاره گرایش پیدا کرد و ابزار اصلی خواستهها و آرزوهای سیاسی جامعه هزاره شد. در جریان جنگ داخلی افغانستان این حزب بهعنوان بازیگر موفقی در افغانستان ظاهر شد و توانست با پشتیبانی مداوم از هزارهها، سرمایه سیاسی قابل توجهی را در جامعه هزارههای افغانستان جمعآوری کند.
پس از سقوط نجیب و آغاز جنگ های تنظیمی گروههای سنی و شیعی در پرتگاه ی قومیت افتادند. در نتیجه ی این خودخواهی و سقوط افغانستان بار دیگر در گرداب هلاکت غلتید و در عرصه های فکری و سیاسی و اجتماعی و رسانه ای جز پس رفت و رکود، پیشرفتی به چشم نمی خورد. با آمدن طالبان در دور نخست همه چیز بار دیگر فرو ریخت و یگان و دوگان رسانه ایکه پیش از آنان به نشر می رسیدند؛ همه از نشر باز ماندند و تنها روزنامه های دولتی انیس و هیواد اجازه ی نشر یافتند و حتا هفته نامه ی پامیر رسانه ی شهرداری کابل نیز اجازه ی نشر نیافت تا آنکه پس از حادثه ی یازدهم سپتمبر طالبان سرنگون و حکومت موقت جای آن را گرفت. افغانستان دارای قانون اساسی شد و آزادی های رسانه ای و بیان قانونی گردید و در افغانستان تا هنگام سقوط جمهوریت تعداد مجموعی رسانه ها در افغانستان به بیش از یک هزار میرسید که نزدیک به ۱۰ هزار تن در این بخش مصروف کار بودند اما با خشکیدن منابع درآمد، تمامی این رسانه ها با فشارهای بزرگ مالی روبرو شدند که در نتیجه آن شمار چشمگیری کارمندان رسانه ها نیز وظایف شان را از دست دادند.
گزارشگران بدون مرز و شریک افغان آنها، انجمن خبرنگاران مستقل افغانستان، جامع ترین گزارش را در مورد وضعیت رسانه ها در افغانستان بعد از تسلط طالبان به تاریخ ۲۹ قوس ۱۴۰۰ نشر و مبنایی را ایجاد کردند. براساس یافته های آنها، ۵۴۳ رسانه شامل بیش از دو صد رادیو و شصت تلویزیون در آغاز تابستان ۱۴۰۰ فعال بودند، که این تعداد، 231 رسانه (۴۳ فیصد آنها) بعد از ۲۴ اسد تعطیل شد و متباقی آنها به استثنای طلوع و آریانا به تدریج از نشرات باز ماندند. در دوره ی جمهوریت 105 حزب (1) در وزارت عدلیه ثبت شد و اما بسیاری ها چندان فعال نبودند.
از مروری کوتاه بر تحولات اجتماعی و سیاسی و سیر دگرگونی های فکری و تشکیل گروه های سیاسی در افغانستان، از مشروطه ی نخست تا تأسیس گروه های راست و چپ و جریان های پس از آن تا سقوط جمهوریت طوری بر می آيد که از آغاز تا کنون نوعی سرخورده گی های فکری و فرهنگی دامنگیر جنبش های سیاسی و روشنفکری چپ و راست در افغانستان بوده است و پس از سقوط جمهوریت ناتوانی ها و ناکارایی های آنان آشکار گردید. بیشتر این حزب ها مشکل ساختاری داشتند و از داشتن شورای رهبری و شورای تصمیم گيری محروم بودند. در کل گفته می توان که بیشتر آنان از سرخورده گی های فکری و حتا فرهنگی رنج می بروند. گفته می توان که بیشتر این احزاب ساختار آنجویی داشتند و برای جلب کمک های داخلی و خارجی ساخته شده بودند. هدف از ایجاد بسیاری از این حزب ها نه این بود که برای افغانستان و دورنمای آن برنامه ای داشته باشند؛ بلکه رهبران آن از آنها بحیث دکان در زمان انتخابات های ریاست جمهوری و پارلمانی سود می بردند. ممکن بسیاری از اعضای این حزب ها بیشتر از شمار انگشتان نیست. شماری از رهبران این حزب ها شارلاتان هایی بودند که زیر چتر حزب های شان حتا از سفارت ها پول می گرفتند. فرومایگی این حزب ها بود که امروز از آنها خبری نیست و همه در لاک های خود خزیده اند.
هرگاه این
گروهها کارآمدی و دارای ساختار های درست رهبری و تشکیلاتی پویا و نظم درونی
می داشتند و از پایگاههای استوار مردمی برخوردار می بودند؛ از همه مهتر اینکه
دارای مدیریت حضور واقعی و درک درست از جامعه ی افغانستان بوده و دغدغه برای
نجات این کشور را در سر می داشتند. بدون تردید آنها برای منافع ملی و وحدت و
ثبات این کشور برنامه های نزدیک مدت و راهبردی می داشتند. در این صورت نه تنها
انتخابات های ریاست جمهوری در افغانستان به تقلب نمی رفت و فساد سیاسی و اداری
در این کشور به اوج اش نمی رسید و حتا تروریستان در افغانستان حاکم نمی شدند؛
بلکه آنها می توانستند با تشکیل یک ائتلاف نیرومند افغانستان را از چنگال کرزی
ها و غنی ها و نفوذ استخبارات پاکستان و کشور های جهان نجات می دادند؛ اما
برعکس افغانستان قربانی معامله های سیاسی و اقتصادی و انتخاباتی آنها نمی
گردید. این کوتاه کاری های اشتباه آلود سبب شد که در افغانستان یک نهضت ملی
بوجود نیاید و هر گروهی به گمان خودش خود را محور نجات افغانستان تلقی می کرد.
هرگاه رهبران این گروهها نبوِع فکری و دغدغه ی نجات مردم افغانستان را در سر
می داشتند. در این صورت در افغانستان مانند سایر کشور های جهان یک نهضت سراسری
ملی عرض اندام می کرد که ظرفیت لازم برای افراد گوناگون با طیف های فکری متفاوت
را می داشت و افغانستان در چنگال مار های خطرناکی چون کرزی و غنی نمی افتاد و
امروز تروریستان بر مردم افغانستان فرمان نمی راندند.
از آنچه گفته آمد، در همه دوره ها از آغاز دوران مشروطه ی اول تا کنون حزب هایی
که در افغانستان تأسیس شده، نه تنها مشکل ساختاری داشتند و از استبداد رهبری
رنج می بردند؛ در ضمن یک دست نبوده و از نوعی سرخورده گی های فکری و فرهنگی
متاثر بودند. این سرخورده گی های فکری و ایده ئولوژیک نه تنها قدرت تحمل و توان
فکری و ظرفیت گروهی این گروهها را به چالش کشیده و وحدت در میان آنان را
متزلزل گردانیده است؛ بلکه اهداف نزدیک مدت و راهبردی درون گروهی آنها را نیز
مبهم و استراتژی های آنان را برای ساختن حکومت و چگونگی آن نیز آسیب پذیر
گردانیده است. با تاسف که گروههای چپ و راست افغانستان از آغاز تأسیس تا کنون
در این لجن ناهمگونی ها غرق اند و هم خود و هم مردم افغانستان را قربانی بلند
پروازی های ایده ئولوژیک خود کردند. گروه های سیاسی افغانستان از بدو تاسیس از
نبود اجماع درون گروهی و و وحدت نظر در زمینه های گوناگون رنج می برند و این
سبب انشعاب ها در درون احزاب پیشین شده است. به گونه ی مثال طاهر بدخشی در حزب
دموکراتیک خلق خواهان نظام فدرالی بود؛ اما رفقای حزبی اش او را متهم به قوم
گرایی کردند. به همین گونه گروه های اسلامی هم بیش از گروه های چپی مشکل داشتند
و دارند. میانه رو ها جمهوریت، القاعده و داعش خلافت و طالبان امارت می خواهند
و از چگونگی این حکومت ها تفسیر روشن ندارند.
اعضای رهبری
گروههای نام برده را افرادی دارای افکار گرایش ها و سلیقه های متفاوت تشکیل می
داد که در واقع با روح تشکیلاتی آنان سازگار نبود. زیرا بیشتر گروههای سیاسی
افغانستان چه چپ و چه راست پیش از سقوط دور دوم طالبان ایده ئولوژیک بودند.
چنین احزاب نه تنها از سیطره جویی ایده ئولوژیک رنج می برند؛ بلکه ظرفیت پذیرش
دگراندیشان را هرگز در خود نداشتند و نوعی استبداد رهبری و استبداد رای در آنها
حاکم بوده است. تجربه به اثبات رسانده که گروههای ایده ئولوژیک هیچگاهی و در
هیچ کشوری نتوانسته اند، مصدرخدمت به مردم شان شوند. تجربه ی شکست گروههای
کمونیستی و اسلام گرا ها در افغانستان پس از سرنگونی حکومت نجیب و به همین گونه
بعد از بهار عربی در سال 2011م در مصر و تونس نشان داد که گروه های ایده
ئولوژیک از اداره ی کشور های شان عاجز اند. زیرا این گروهها منافع ملی کشور
های شان را قربانی اهداف گروهی و ایده ئولوژیک خود می نمایند. این شکست ها بود
که متفکران و رهبران بزرگی مثل غنوشی ها با اسلام سیاسی خدا حافظی کرده و با
مداخله ی سیاسی دین در حکومت نه گفتند. این گونه حکومت ها اگر زود هنگام شکست
نخورند؛ مثل ایران تحت حاکمیت آخند ها و افغانستان تحت حاکمیت طالبان بر گرده
های مردمان شان حکومت می کنند؛ اما شکست آنها حتمی است و به زودی است که خون
ناحق دامن قصاب های تاریخ را بگیرد. افغانستان برای نجات از وضعیت کنونی و
سیطره ی گروههای تروریستی نیاز به یک حزب سراسری ملی با نگاه های فراایده
ئولوژیک و فراقومی و فرامذهبی دارد تا با استفاده از تجارب ناکام گروههای
اعتقادی و تجارب مثبت گروههای لیبرال مصدر خدمت به مردم افغانستان شوند و به
سرخورده گی های فکری، قومی، زبانی، مذهبی و گروهی نقطه ی پایان بگذارد. تجربه
های دردناک گذشته حکایت از شکست گروه های ایده ئولوژیک و قومی و مذهبی برای
نجات افغانستان دارد؛ زیرا این گروهها افغانستان و مردم آن را قربانی خواست
های شخصی و قومی و مذهبی و گروهی خود کرده اند. با تاسف که افغانستان برای
رسیدن به یک نهضت نیرومند سراسری ملی راه ی درازی در پیش دارد و با حاکمیت
طالبان دشوارتر شده است.
یاهو
احزاب فعال در دوران جمهوریت:
حزب جمهوریخواهان به رهبری صبغت الله سنجر، تحریک وحدت ملی به رهبری سلطان محمود غازی، عضو خانواده ی شاه سابق؛ حزب استقلال به رهبری غلام فاروق نجرابی؛ حزب همبستگی ملی جوانان به رهبری محمد جمیل کرزی، پسر عموی حامد کرزی، حزب وحدت ملی به رهبری عبدالرشید جلیلی، حزب ملی وحدت اقوام اسلامی افغانستان به رهبری محمد شاه خوگیانی، حزب کار و توسعه به رهبری ذوالفقار امید، نهضت همبستگی ملی به رهبری سید اسحق گیلانی، محاذ ملی اسلامی به رهبری سید احمد گیلانی، نهضت آزادی و دموکراسی به رهبری عبدالرقیب جاوید کوهستانی، حزب (افغان ملت) به رهبری انوارالحق احدی، حزب سعادت مردم به رهبری، محمد زبیر پیروز، حزب افغانستان واحد به رهبری محمد واصل رحیمی، حزب حرکت ملی وحدت به رهبری محمد نادر آتش، حزب حفاظت ازحقوق بشر و انکشاف به رهبری بریالی نصرتی، حزب ملی به رهبری عبدالرشید آرین، حزب کنگره ملی به رهبری عبداللطیف پدرام، حزب جنبش صلح به رهبری شهنواز تنی، حزب حرکت اسلامی به رهبری سید حسین انوری، حزب عدالت اسلامی به رهبری محمد کبیر مرزبان، حزب رسالت مردم افغانستان، بهرهبری نور آقا روئینی، حزب رفاه مردم به رهبری میا گل وثیق، حزب صلح و وحدت ملی به رهبری عبدالقادر امامی، حزب تفاهم و دموکراسی به رهبری احمد شاهین، سازمان اسلامی افغانستان به رهبری جوان سید جواد حسینی، حزب صلح ملی اسلامی اقوام افغانستان به رهبری عبدالقاهر شریعتی، حزب وحدت اسلامی افغانستان به رهبری محمد کریم خلیلی، (ادغام احزاب هشتگانه شیعی در سال 1368 به رهبری عبدالعلی مزاری) ، حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری حاجی محمد محقق، حزب لیبرال آزادیخواه افغانستان به رهبری اجمل سهیل، حزب فلاح مردم افغانستان به رهبری محمد ظریف، حزب همبستگی افغانستان به رهبری عبدالخالق نعمت، جماعت الدعوه الی القران والسنه به رهبری مولوی سمیع الله نجیبی، نهضت ملی افغانستان به رهبری احمد ولی مسعود، حزب صلح ملی اسلامی افغانستان به رهبری شاه محمود پوپل زی، حزب آرمان مردم افغانستان به رهبری سراج الدین ظفری، حزب پیوند ملی افغانستان به رهبری سید منصور نادری، حزب سعادت ملی و اسلامی افغانستان به رهبری محمد عثمان سالکزاده، حزب آزادی افغانستان به رهبری عبدالملک، حزب رستاخیز مردم افغانستان به رهبری سید ظاهر قائد ام البلادی، مجمع ملی فعالین صلح افغانستان به رهبری شمس الحق نور شمس، حزب وطن اسلامی افغانستان به رهبری محمد حسن فیروزخیل، حزب آزادیخواهان مردم افغانستان به رهبری فدا محمد احساس، حزب تحریک وحدت المسلمین به رهبری وزیر محمد وحدت، حزب همبستگی ملی اقوام افغانستان به رهبری محمد ظریف ناصری، حزب اعتدال ملی اسلامی به رهبری قره بیک ایزدیار، حزب ترقی ملی افغانستان به رهبری داکتر آصف بکتاش، حزب استقلال ملی افغانستان به رهبری تاج محمد وردک، جبهه ملی نجات افغانستان به دهبری صبغت الله مجددی، حزب وحدت ملی اسلامی افغانستان به رهبری محمد اکبری، منشعب از حزب وحدت در سال ۱۳۷۳ ، نهضت حاکمیت مردم افغانستان به رهبری حیات الله سبحانی، جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری سید نورالله؛ ( این حزب در سال 1370 خورشیدی توسط جنرال عبد الرشید دوستم تاسیس شد. بعد او جدا و حزب جنبش ملی اسلامی را تأسیس کرد)، حزب وحدت اسلامی ملت افغانستان به رهبری قربانعلی عرفانی، عضو پیشین وحدت اسلامی، حزب نخبگان مردم افغانستان به رهبری عبدالحمید جواد، حزب وطن ملی به رهبری غلام محمد، حزب آزادیخواهان میهن به رهبری عبدالهادی دبیر، حزب پیوند میهنی افغانستان به رهبری سید کمال سادات، جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری برهان الدین ربانی، تنظیم دعوت اسلامی به رهبری عبدالرب رسول سیاف، حزب متحد ملی به رهبری نورالحق علومی، حزب مردم افغانستان به رهبری احمد شاه اثر، حزب ثبات ملی اسلامی به رهبری محمد سمیع خروتی، حزب مبارزین ملی به رهبری امانت ننگرهاری، حزب دموکرات افغانستان به رهبری عبدالکبیر رنجبر، تحریک مردمی وحدت ملی به رهبری عبدالحکیم نورزی، حزب اقتدارملی به رهبری سید علی کاظمی، حزب افغانستان نوین به رهبری محمد یونس قانونی، حزب رفاه ملی به رهبری محمد حسن جعفری، حزب ملی دریز (حزب موضع ملی) به رهبری حبیب الله جانبداد، حزب رفاه افغانستان به رهبری میر محمد آصف ضعیفی، حزب امت اسلامی به رهبری نور آقا احمدزی، حزب ملی اسلامی افغانستان به رهبری روح الله لودین، حزب جنبش دموکراسی مردم به رهبری محمد شریف نظری، حزب مترقی دموکرات به رهبری محمد ولی آریا، حزب دموکراسی به رهبری محمد طاووس عرب، حزب مردم مسلمان به رهبری بسم الله جویان به رهبری حزب الله افغانستان تحت ریاست قاری احمد علی، حزب اسلامی به رهبری عبدالهادی ارغندیوال، حزب نهضت فراگیر دموکراسی و ترقی به رهبری شیرمحمد بزگر؛ حزب پیمان مردمی به رهبری سید امیر تحسین، حزب متحد اسلامی به رهبری وحید الله سباوون، حزب نهضت اسلامی به رهبری محمدمختار مفلح، حزب اقتدار اسلامی ملی به رهبری احمد شاه احمدزی، تحریک وحدت اسلامی مردم مجاهد افغانستان تحت رهبری سعید الله سعید، حزب توحید مردم افغانستان به رهبری زین الدین جاهد، حزب مردمسالار ملی گرای افغانستان (افغان ملتِ ملی مترقی) به رهبری اجمل شمس، حزب اعتماد ملی افغانستان به رهبری اسد الله کهزاد، حزب خدمتگاران ملی افغانستان به رهبری ممتاز همت، حزب جمهوری افغانستان به رهبری مهندس حبیب، حزب تحرک ملی به رهبری راضیه نعیمی، حزب نهضت بیداری ملی فلاح به رهبری ثریا، حزب نیاز ملی به رهبری فاطمه نظری، حزب انسجام ملی افغانستان به رهبری نجیب الله صادق مدبر، حزب مردمسالاری ملی به دهبری امان الله ثابت، حزب عدالت و ترقی به رهبری ذبیح الله، حزب فتح اسلامی به رهبری نصرت الله، حزب حمایت از حقوق مردم به رهبری سنگین محمد، حزب صلح و امن ملت اسلامی به رهبری رحیم جان، حزب انصاف ملی اسلامی به رهبری محمد شاه، حرکت انقلاب اسلامی ملی به رهبری محمد موسی هوتک، حزب آزادگان افغانستان به رهبری محمد رسول، حزب حراست اسلامی بهرهبری ضامن علی، حزب انقلابی خلق به رهبری شیر گل اوستا، حزب خدمت ملی به رهبری شفیق الله دانش
+++++++++++
قسمت اول
از مطالعه ی تاریخ افغانستان
فهمیده می شود که این سرزمین در طول تاریخ از ثبات دایمی محروم بوده و در مقطع
هایی از تاریخ هم اگر از ثبات نسبی برخوردار بوده است. زمامداران آن درگیر جنگ
های بیرونی شده اند و به رفاه و آبادانی و شگوفایی های اقتصادی این سرزمین
پرداخته نشده است. یا اینکه در نتیجه ی هجوم و لشکر کشی های بیگانگان از شمال و
شرق و غرب بخش هایی گوناگون آن تحت حاکمیت های مختلف بسر برده است و در محدوده
های کوچک آن حکام محلی به حاکمیت های شان ادامه داده اند. بررسی های تاریخی
نشان می دهد که این سرزمین در تاریخ معاصر خود دوره های اندکی از ثبات نسبی را
تحت حاکمیت زمامداران خود تجربه کرده است. در این بحث به تحولات اجتماعی و
تشکیل گروههای سیاسی در این سرزمین از دوران احمد شاه ابدالی به بعد پرداخته
شده است.
برای نخستین بار در سال 1747 میلادی قلمرو جغرافیایی مشخصی به رهبری احمد شاه در این خطه ایجاد شد که او در واقع سنگ بنای افغانستان کنونی را نهاد. احمدشاۀ ابدالی در جولای 1747 میلادی در نشست بزرگ قندهار بوسیله ی یک لویه جرگه در غیاب رقیب اش حاجی جمال خان طوری منصوب گردید که این نشست روی گزینهء احمدشاه نظر واحد نداشت تا آنکه مرد فقیر مشربی با نام صابر شاه کابلی با گذاشتن چند خوشه ی گندم بر سر او پادشاهی را برایش تبریک گفت و به این ترتیب احمدشاه مشروعیت دینی پیدا کرد. احمدشاۀ ابدالی پایتخت خود را در قندهار تأسیس کرد و با کمک شورایی متشکل از ۹ مشاور از قبایل مختلف افغانستان، به سمت شرق به سمت امپراتوری گورگانی و مرهته هند، غرب به سمت امپراتوری افشاریه ایران در حال تجزیه و شمال به سمت خانان بخارای ترکستان پیش رفت. در عرض چند سال، او کنترول خود را از خراسان در غرب به کشمیر و شمال هند در شرق، و از آمو دریا در شمال تا دریای عمان در جنوب گسترش داد.
پیش از آن در این سرزمین حکومت های مستقل یا تحت مستعمره در کابلستان، زابلستان، گندهارا، پکتویس، سیستان، اراکوزیا و هریوا و مناطق دیگر وجود داشت. حکومت های مستقل طاهریان، صفاریان، سامانیان، سلجوقی ها، غزنوی ها، غوری ها، تیموریان هرات، بابری ها و دیگران هر یک در منطقه های مختلف این سرزمین حکومت داشتند. در دوران 45 ساله ی احمد شاه و پسرش تیمور شاه امنیت داخلی نسبی در قلمرو های تحت حاکمیت او حکمفرما بود؛ ولی مردم برای پیشبرد پلان های کشور کشایی احمد شاه ابدالی مالیات سنگین می پرداختند. دوران پادشاهی او با لشکر کشی های پیهم به هندوستان سپری گردید و در عرصه ی آبادانی و پیشرفت های اجتماعی کار قابل توجهی در زمان او و در زمان تیمورشاه انجام نشد. بعد از فوت تیمورشاه آ تش جنگ های خونین میان فرزندان او در داخل کشور روشن گردید. این جنگ در حدود یک قرن افغانستان را از ترقی و پیشرفت باز ماند. فرصت اندک اصلاحات در زمان شیرعلی خان فرزند دوست محمد میسر گردید که به انجام نرسید و تلاش های سید جمال الدین افغان هم در زمان او به نتیجه نرسید. تلاش های سید قربانی نفاق و رقابت میان شیرعلی و اعظم خام شد تا او بالاخره طومار اصلاحات خود را برای شیرعلی تحویل داد و خود اش افغانستان را ترک گفت.
در این زمان مشروطیت بحیث یک پدیده و خواست سرمایه داری در جامعه های غربی بعد از پیروزی بر استبداد و مطلقیت پدیدار گردید. این پديده به مرور زمان راه خود را در شرق باز کرد ، ولی برعکس غرب، در این زمان هجوم کشور های استعماری به شرق، نظام های شرقی را با دو دشمن یعنی استبداد داخلی و دیگری استعمار خارجی رو به رو نمودند. در کنار این دشواری ها اندیشة نو گرائی و دست یابی به تمدن غرب نیز در کشور های عقب مانده و بویژه اسلامی، بوسیله ی سید جمال الدین افغان در دوران حکومت شیرعلی خان نیز راه یافت که سر سید احمد خان در هند آن را پی گرفت. افغانستان نیز درین خط و سیر تحول، که بیشتر جبهة فرهنگی ـ اجتماعی داشت ، قرار گرفت ، ولی آنچه بدست آمده بود ، با تجاوز دوم انگلیس بر افغانستان و به تعقیب آن دوره ی تاریک عبد الرحمن خانی از بین رفت. پس از نشر جریدۀ عروه الوثقی در فرانسه بوسیلۀ سید جمال الیدن پس از اخراج او از مصر بوسیلۀ انگیس گروه هایی به نام عروه در کشور های اسلامی بوجود آمد. بعید نیست که افغانستان هم از آن متاثر شده باشد و حلقاتی زیر این نام عرض وجود کرده باشد؛ اما تا کنون از آن یادآوری نشده است. در آستانه ی قرن بیستم یعنی پس از مرگ امیر عبد الرحمن خان، موجی از جنبش های ضد استعماری ، در اکثر کشور های آسیایی ، بحرکت آمدند که افغانستان هم از آن متاثر گردید. در همین راستا جنبش مشروطه خواهی در دوره ی امیر حبیب الله خان در افغانستان نیز تشکیل شد.
امیرحبیب الله در مرحله ی نخست دست به یک سلسله اصلاحات زد و توجه مردم و روحانیون بزرگ را بخود جلب کرد. او در سال 1903 به استثنای چهار زن ، متباقی زنان خود را طلاق کرد. یکی از نخستین کار های او ، رسیده گی به زندانیان بی شماری بود که در دوران پادشاهی پدرش تمام زندانها ، سیاه چاه های مهیب و مخوف از آنان پر شده بودند. امیر در کتاب محبوسین کوتوالی بقلم خود چنین نوشت:« سر از امروز 20 ذیقعده 1330 هجری کور کردن انسان موقوف و در عوض آن دوازده سال حبس ، عوض گوش بریدن شش سال حبس و عوض دست بریدن در صورت غیر شرعی ده سال حبس مقرر شد. وی به ادامه نوشت که این فقرات سیاسی حکمی میباشد. هرگاه شرعی باشد السن بالسن و الجروح قصاص. این حکم را تحریر کردیم و به توفیق الهی خود من بهمین قرار رفتار خواهم کرد.» وی دستور داد تا اشخاصیکه در دوران پدرش ، بداخل و یا خارج از افغانستان فرار و تبعید گردیده و یا از ترس متواری شده بودند ، به محل اصلی شان بازگشت نمایند؛ نه تنها بخاطر اتهامات گذشته ، کسی مزاحم آنان نمی شود ، بلکه ملک و جایداد مصادره شده ی یک تعداد به آنها اعاده خواهد شد. وی شماری را هم در ماموریت های دولت پذیرفت. پس از این فرمان شمار زیادی از تبعید شده گان از کسور های شرقی و غربی وارد افغانستان شدند و مقام های ارشد دولتی را بدست آوردند که هر یک دارای تمایل افکار شرقی و غربی بودند.
دیره دونیان ( پیروان هندوستان و انگلیس ) شامل خاندان آل یحیی، در مسایل سیاسی ، تعلیمی ، تربیتی و سایر شئون زندگی بیشتر ذهنیت متمایل به هندی و انگلیسی داشتند و آنان بر امیر نفوذ زیاد داشتند. گروهی که از غرب به افغانستان آمده بودند مخالف سیستم هندی و متمایل به کشور های اسلامی و بخصوص ترکیة عثمانی بودند که تعدادشان کم بود. در این دوره بار دیگر افغانستان مانند کشورهای همسایه ی اسلامی و شرقی در مسیر حرکت و تحول، قرار گرفت که در راس آن مشروطه خواهان نخست افغانستان قرار داشتند. در 11 جنوری 1906 جریدة سراج الا خبار افغانستان توسط برخی از مشروطه خواهان به نشرات آغاز کرد. با تاسف که نشر آن پس از یک شماره متوقف شد.
مرحوم غبار این جریان روشنفکری را چنین دسته بندی می کند : « ... این قشر روشنفکر در پایتخت بیشتر گرد سه مرکز می چرخید : یکی لبرال های دربار که خواهان ریفورم در داخل رژیم موجوده بودند ... و اما مرکز عمدة روشنفکران دیموکرات که بر علاوة ریفورم ، تبدیل رژیم مطلق العنانی را بر رژیم دیموکرات می خواستند ، لیسة حبیبیه بود ...... دسته سوم روشنفکران منفردی بودند که خارج حلقة دربار و هم خارج حلقة مدرسه حبیبیه قرار داشتند ، و بعضا بین هم روابط رفیقانه سیاسی داشتند ..... » جریان روشنفکری بوسیلهءی شماری استادان هندی لیسه ی حبیبیه وارد شده بود. این جریان در واقع از هند الهام گرفته بود و انگلیس ها هم با توجه به منافع شان طرفدار اصلاحات در افغانستان بودند.
بر اساس یکی از منابع، سازمان پیشرو مشروطهخواهی جمعیت سری ملی بود (غبار، ص ۷۱۷)، ولی بنا بر منبع دیگر، این سازمان اخوان افغان بود (اخوان المسلمین افغان؛ حبیبی، ص ۷۱۷). اهداف اساسی، آنان تشکیل سلطنت مشروطه و مجلس ملی منتخب بود. اصلاحطلبان همچنین در تلاش استقلال کامل از سلطۀ خارجی، عدالت اجتماعی و معرفی مدنیت «عصری» بودند (حبیبی، ص ۵۵). هرچند اکثر رهبران به حصول این اصلاحات از راههای مسالمتآمیز امیدوار بودند، اما در نشست شاخۀ نظامی این گروه در ۱۳۲۷/۱۰۹۰ تصمیم گرفته شد تا همۀ اعضا با خود یک تفنگچه/اسلحۀ کمری حمل کنند (غبار، ص ۷۱۷). جاسوسان به امیر هشدار دادند که هدف واقعی دسیسهچینها، ترور او و ایجاد یک «دولت مشروطه» است. او نسخههایی از تصمیمگیری دربارۀ مسلحشدن اعضای جنبش و همینگونه فهرستی از نامهای مشروطهخواهان را به دست آورد. هشت تن مشروطه خواهان به شمول سرور واصف اعدام و ۳۵ تن زندانی شدند. مولوی محمد سرور واصف ارغستانی از بزرگان این جنبش بوده است که طعمۀ گلولۀ توپ استبداد شد. جز او محمد عثمان خان پروانی، محمد ایوب خان، سعدالله خان به توپ بسته شدند. چند تن از آن شمار و برخی از غلام بچگان دربار هم تیر باران گردیدند.
جنبش مشروطه ی نخست به شکل فاجعه باری بوسیله ی امیر سرکوب شد و این جنبش در زمان امان الله دوباره به فعالیت آغاز کرد. محمود طرزی بنیانگذار مشروطه ی دوم و سرور جویا شاعر و نویسنده, غلام محی الدین انیس موسس انیس، محمد ولی خان دروازی، فیض محمد کاتب، عبدالرحمن لودین، عبدالهادی و میر غلام محمد غبار از جمله اعضای رهبری مشروطه ی دور دوم بودند.
پیدایش بیشتر جنبش های آزاد خواهی به عنوان مشروطه و بعد زیر چتر حزب های چپ و راست در کشور هایی مثل افغانستان به دوران استعماری قرن نوزدهم بویژه سلطه ی بریتانیا در کشور های شرقی بر می گردد. درست این همزمان به ایجاد جنبش سوسیال دموکراسی در کشور های اروپایی بود. جنبش سوسیال دموکراسی محصول قرن نوزدهم است. این جنبش در چالش با محافظه کاری و لیبرالیسم به عنوان بدیلی سیاسی و روشنفکری در برابر سرمایه داری عرض اندام کرد. در نتیجه ی تلاش های این جنبش در وحدت و هماهنگی با سایر گروه های اصلاح گرا و جهت گیری برای حذف سرمایه داری “سوسیالیسم” به یک مقوله تاریخی تبدیل شد.
با پایان جنگ جهانی دوم استعمار زدائی در فاصله سال های (۱۹۶۴-۱۹۴۶)، بیشتر به گونه ی غیرمسالمت آمیز بود. این منجر به استقلال تعدادی از کشورها در آسیا و آفریقا گردید. استعمار زدایی در سه مرحله ادامه یافت. مرحله ی نخست بین سال های (۱۹۵۵- ۱۹۴۶) کشورهای مستعمره اروپا و ژاپن در آسیا مستقل شدند. در مرحلهء دوم به مثابه مهمترین دوره استعمارزدایی بین سال های (۱۹۶۴-۱۹۵۶) در دوران استعماری فرانسه و بلژیک پایان یافت و همچنین مستعمره های انگلیس درافریقا فرو پاشید. در مرحله ی سوم که از سال ۱۹۶۵ آغاز شد، کشورهای مستعمره، پرتگال نیز به استقلال دست یافتند.
در متن همین تحولات جهان سوم بحیث نیروی سوم در برابر دو قدرت بزرگ جهانی آن روز یعنی آمریکا و شوروی پیشین تولد شد.“جهان سوم” در واقع محصول تحولات قرن بیستم است و به کشورهایی گفته می شود که به گونه ی ناهمگون در درون جهان سوم قرار داشتند. واژه ی“جهان سوم” برای نخستین بار در سال 1950م در فرانسه ایجاد شد و در کنفرانس باندوگ در سال 1955 م با برنامه “راه سوم” یعنی بدیلی برخلاف سرمایه داری و کمونیسم، تحت عنوان “کشورهای غیر متعهد” متشکل از (کشورهایی از آسیا و آفریقا) به گونه ی رسمی شکل گرفت. البته با این فرض که کشورهای سرمایه داری سه گانه (آمریکا، اروپای غربی و جاپان) به اضافه ی استرالیا و نیوزلند جهان اول، شوروی و اقمارش در کشورهای اروپای شرقی جهان دوم، و آنچه که باقی می ماند، جهان سوم قلمداد می شد. برگزارکنندگان این همایش کشورهای اندونزیا، برما، پاکستان، سیلان و هند بودند و هماهنگکننده آن روسلان عبدالغنی، دبیرکل وزرات امور خارجه اندونزی بود. جواهر لعل نهرو از هند، سوکارنو از اندونزیا، جمال عبدالناصر از مصر، و چوئن لای از چین از جمله شخصیتهایی بودند که در این همایش حضور داشتند. افغانستان عضو موسس این کنفرانس بود. سردار محمد نعیم وزیر خارجه ی دولت شاهی، میوند وال رئیس مستقل مطبوعات، عبدالرحمان پژواک مدیر عمومی سیاسی وزارت خارجه، سید قاسم رشتیا رئیس مطبوعات، عبدالرحیم زی وزیر مالیه ی حکومت شاهی دراین کنفرانس اشتراک داشتند. کنفرانس باندونگ که کنفرانس آسیایی-آفریقایی و کنفرانس آفریقا و آسیا نیز نامیده شده همایش بزرگی بود در سال ۱۹۵۵ میلادی که با شرکت ۲۹ کشور جهان در باندونگ اندونزی انجام شد. بیشتر کشورهای شرکتکننده کشورهایی تازهاستقلالیافته بودند و اهداف این همایش، پیشبرد همکاریهای اقتصادی و فرهنگی میان آسیا و آفریقا و ضدیت با استعمارگرایی و همچنین استعمار نو توسط ایالات متحده و شوروی بود.
این تحولات در جهان در حالی به وقوع پیوست که چند سال پیشتر از آن سردار محمد داود خان پرورده دامان خونین سردارهاشم؛ اما مخالف صدارت او به کمک مجید خان زابلی دست به تشکیل کلوپ ملی زد. او از این طریق توانست تا در میان جوانان بیدار، اتحادیه ی دانشجویان که بیشتر شان را اتحادیهء محصلان احزاب ندای خلق و وطن تشکیل می داد، نفوذ نماید. چنانکه شماری از اعضای آن بعد از سرکوب (نهضت مشروطیت سوم ) نهضت دوره هفتم شورای ملی امتیاز و پست و مقام گرفتند مانند دفتر قلم مخصوص صدارت، پست های عالرتبه به شمول سکرتریت سفارتخانه ها بود که نورمحمد تره کی یکی از آنان است؛ اما باقی مانده سرکوب و زندانی ویا تبعید شدند.
ویش زلمیان یا
جوانان بیدار نخستین حزب سیاسی است که در سال 1327 با برگزاری کنگره و تدوین
مرامنامه ، مرکز تجمع موقت بخشی از روشنفکران افغان از هر قشر اجتماعی و گرایش
سیاسی قرار گرفت. وجه مشترک همه ی این روشنفکران را که بطورعمده از گروه قومی
پشتون بودند، ناسیونالیزم افغانی که بعدتر به سوی برتری خواهی قومی سوق داده
شد، تشکیل می داد. این حزبدر واقع زادگاه و سکوی پرواز گروه ها و احزاب قوم
گرای کمونیستی و غیر کمونیستی بعدی به شمار می رود.
در کتاب آغاز و فرجام جنبش های سیاسی در افغانستان، چنین آمده است:« ویش زلمیان
یا جوانان بیدار، نخستین گروهی بود که در سال 1326 به شکل یک جنبش سیاسی با
گرایش ناسیونالیستی ، بوجود آمد و در سال 1327 به حزب سیاسی تبدیل شد. خلقی ها
] یکی از دو جناح حزب دیموکراتیک خلق افغانستان [ مدعی اند که مؤسس ویش زلمیان
نور محمّد تره کی بود و این حزب در منزل او واقع در "چهار دهی" کابل ، با شرکت
عده ای از روشنفکران تأسیس شد (1) دستگیر پنجشیری، ازسران حزب کمونیست )حزب
دیموکراتیک خلق افغانستان( به نقل از پایان نامه ی فوق لیسانس تزس ماستری شاه
محمودحصین) ، می نویسد که اندیشه های ضد استعماری ویش زلمیان در دامن پنجاه تن
از روشنفکران، انجمن ادبی کابل و مطبوعات دولتی جوانه زد و در طی حدود دو دهه
شکل گرفت و آرمان های آن در محلهی " ویش زلمیان بازتاب یافت.
در مورد اعضای
مؤسس و محل تأسیس گروه ویش زلمیان نظریه های متفاوتی وجود دارد. به نقل از
عبدالهادی توخی و
ابراهیم خواخوژی، گفته شده که ویش زلمیان در شهر قندهار توسط محمّد رسول پشتون،
کاکا محمّد انور خان اچکزی، قاضی بهرام، غلام جیلانی الکوزی، عبدالهادی توخی،
عبدالصمد کارگر و عبدالخالق واسعی تأسیس شد. (3) وی محمد حسن ضمیر صافی؛ صدیق
هلال رشتین ، محمّد گلاب ننگرهاری و گل پاچا الفت را مؤسس گروه مذکور معرفی می
کند، اما شاه محمود حصین به این نتیجه رسیده است که جنبش جوانان بیدار یا ویش
زلمیان در شهر های کابل، قندهار، هرات، ننگرهار و مزار شریف جوانه زد و سپس
افراد همفکر در شهر کابل گرد آمده و آن را به یک گروه سیاسی تبدیل کردند.
شاه محمود حصین از 41 تن بحیث اعضای کنگره ی این حزب یاد آوری کرده است. دستگیر پنجشیری می نویسد که نخستین نشست گروه ویش زلمیان بعد از کنگره ی مؤسس در منزل میر محمد صدیق فرهنگ دایر شد که در آن جلسه میر غالم محمد غبار نیز به عضویت این گروه در آمد. پنجشیری می افزاید در سومین نشست که در پغمان دایر شد. غبار و فرهنگ هر دو از گروه ویش زلمیان جدا شدند و این جدایی به علت نفوذ پشت پرده ی عبدالمجید زابلی و سردار محمد داوود در رهبری این گروه صورت گرفت. (1)
میر غلام محمد غبار می گوید، اشخاص ذیل درکابل ، قندهار و ننگرهار تشکیل می دادند : عبدالرؤوف خان بینوا، گل پاچا خان الفت، فیض محمد خان انگار، عبدالمجید زابلی از مؤسسان و رهبران مهم آن بودند. (، محمد رسول خان نور محمد خان تره کی، غلام حسن خان صافی این دو نفر اخیر ازدسته ی زابلی بودند.) مرحوم غبار بیش از چهل نفر را نام برده که در رهبری ویش زلمیان نقش داشتند.
یک سال پس از تأسیس حزب ویش زلمیان، حزب وطن بوسیله ی میر غلام محمد غبار، پس از برگزاری انتخابات دوره ی هفتم مجلس شورای ملّی در سال ۱۳۲۸ هجری شمسی برابر به ۱۹۵۰ میلادی تأسیس شد. این حزب از نظر اجتماعی و تشکیلاتی ناهمگون بود و اهداف اعلام شده ی آن با اهداف ویش زلمیان [گروه جوانان بیدار[ در اصول تفاوت چندانی نداشت، تنها از نظر ترکیب اجتماعی و ملّی فراگیرتر بود، زیرا که در رهبری ویش زلمیان بیشتر پشتون ها و اما در حزب وطن از اقوام و مذاهب مختلف گرد هم آمده بودند.
اعضای هیأت عامل مرکزی حزب وطن عبارت بودند از : میر غلام محمدغبار رئیس و منشی عمومی حزب ، برات علی تاج صندوق دار یا مسؤول مالی، میر محمد صدیق فرهنگ، عبدالحی عزیز، محمد اکبر پامیر، علی احمد نعیمی، حاجی عبدالخالق، عبدالحلیم عاطفی، میر علی احمد شامل و علی محمد خروش. فراکسیون حزب وطن را در شورای ملّی در دوره ی هفتم میر غلام محمّد غبار ، سید محمد دهقان، سخی امین دوشی و محمد طاهر غزنوی و نمایندگان این حزب را در بلدیه (= شهرداری ) سرور جویا، محمد آصف آهنگ، شیر محمد آسیابان، میر محمد صدیق فرهنگ، برات علی تاج و محمد حسین نهضت تشکیل می دادند. (۲ ) . بعد از تصویب قانون آزادی مطبوعات در مجلس شورای ملّی، نشریه ی هفتگی « وطن» به عنوان ارگان نشراتی حزب غیر رسمی وطن در ماه حمل ۱۳۳۰ برابر به مارچ ۱۹۵۱ منتشر شد که مدیر مسؤول آن در ابتدا علی احمد خروش و بعداً میر محمد صدیق فرهنگ بود.
این همه تحولات به شمول جنب و جوش مشروطه خواهی در زمان صدارت شاه محمود خان از سال 1946 - 1953 در افغانستان بوجود آمد و افغانستان عضویت سازمان ملل را نیز حاصل کرد. شاه محمود شمار زیادی زندانیان دوران شاه محمود را از زندان آزاد کرد. در این دوره مخالفان توانستند تا صدای اعتراض شان را بلند کنند. درست این زمانی صورت گرفت که با خروج انگلیس از هند اوضاع در منطقه تغییر کرده بود. برخی ها بدین باور اند که شاه محمود خان بعد از این که به صدراعظمی گماشته شد، سران اقوام تاجیک، هزاره، ازبیک و قزلباش را خواسته و از ظلمی که علیه شان شده بود، عفو خواست. در این دوره، جریده های آزاد، ندای خلق، وطن و ولس نیز اقبال نشر یافتند.