مهرالدین مشید
جنگ هایی که رزمنده گان آزادی بخش را به جنگجویان نیابتی بدل میکند
جنگ های نیابتی و به صدا درآمدن آژیر خطر نابودی جهان
جنگ های نیابتی نام آشنایی برای خواننده گان عزیز است و به آن جنگ های گفته می شود که بوسیله ی قدرت های بزرگ جهان هزاران کیلومتر دورتر از سرزمین های شان در کشور های ديگر راه اندازی می شوند. در واقع گسترش حوزه ی منافع و امنیت ملی کشور ها به نحوی جنگ های نیابتی را رقم می زند؛ یعنی این که حوزه امنیتی کشور ها بر بنیاد تهدید های خارجی بر ضد منافع و امنیت ملی آنها مشخص می شود. هرچه گستره منافع ملی این کشور ها توسعه یابد، حوزه ی امنیت ملی آنها نیز گسترش می یابد. کشور هاییکه منافع ملی خود را در آنسوی مرز ها و در نقاط دور دست جهان تعریف می کنند، می باید از توانایی دخالت و اقدام در نقاط مذکور برخوردار باشند. این کشور ها تمایل دارند تا با احتراز از درگیری های مستقیم، از طریق جنگ های نیابتی به اهداف خود برسند. این جنگ نهضت های آزادی بخش را به جنگجویان نیابتی بدل کرده است. با تاسف که گرایش به اسلام خواهی و اسلام هراسی؛ ظهور گروههای تروریستی؛ قومیت گرایی و ایجاد شگاف های ژرف مذهبی؛ موجودیت نقاط داغ تشنج در میان کشور هایی چون؛ اسرائیل و فلسطین؛ افغانستان و پاکستان؛ هند و پاکستان؛ هند و چین؛ مشکل کردها در منطقه؛ توسعه ی فناوری نوین نظامی آبشخور جنگ های نیابتی شده و زمینه را برای مداخله ی قدرت های بزرگ در تبانی با قدرت های منطقه ای در کشور هایی افزایش داده که در زنجیره ی ضعیف این رده بندی ها قرار داشته و اوضاع سیاسی و اجتماعی آنها شکننده است.
این جنگ ها نه تنها سرنوشت و آرزو های میلیون ها انسان کره ی زمین را به بازی گرفته؛ بلکه بسیاری نهضت های انقلابی و جنبش های آزادی خواهی را وابسته به شبکه های استخباراتی نموده و زرمنده گان آنها را به جنگجویان نیابتی بدل کرده است. از مطالعه ی رویداد های معاصر بوضوح فهمیده می شود که این جنگ ها از فلسطین تا کشور های جنوب شرق آسیا و جنوب آسیا سرنوشت همسانی داشته و هنوز هم شماری از این کشور ها درگیر جنگ های نیابتی اند. این جنگ ها زمانی خطر ساز و حتا وحشتناک می شوند که در کشور هایی مانند افغانستان شکل زنجیره ای را به خود اختیار کند. چنانکه جنگ های نیابتی زنجیره ای افغانستان را به کام تروریسم فرو برده است.
پیشینه ی این جنگ ها به آغاز جنگ سرد میان امریکا و اتحاد شوروی پیشین بر می گردد. در این جنگ ها قدرتهای درگیر به جای اینکه به گونه ی مستقیم وارد جنگ با یکدیگر شوند، برعکس با حمایتهای مالی، تسلیحاتی و تبلیغاتی از کشورها یا گروههای مسلح دیگری که با قدرت مقابل یا متحدین آن ها در جنگ اند، سعی در تضعیف آن قدرت یا فشار بر آن مینمایند؛ زیرا درگیری نظامی مستقیم میان قدرت های بزرگ هزینههای سیاسی، اقتصادی و انسانی سنگینی را برای هر دو طرف در پی دارد. از این رو طرفین تلاش میکنند که بدون وارد شدن به جنگ تمام عیار از طریق حمایت از گروهها و دولتهای سومی به یکدیگر ضربه وارد کنند. ممکن گاهی طوری واقع شود که دو قدرت اصلی به جنگ مستقیم با یکدیگر مشغول شده باشند، اما همزمان در مناطق دیگری با حمایت از گروهها و کشورهای سومی به جنگ نیابتی با قدرت مقابل نیز بپردازند. در جنگ های نیابتی منافع گروه های نیابتی با کشور های حامی آنان متفاوت است. این تفاوت ها است که جریان های آزادی بخش را به گروه های نیابتی تبدیل می کند.
جنگ های نیابتی در واقع میراث دوران استعماری و پسا استعماری است. هرچند جنگ های نیابتی پیشینه ی تاریخی دارند و اما این جنگ در دوران جنگ سرد بیشتر کاربرد پیدا کرد. جنگ سرد به دورهای از رقابت، تنش و کشمکش ژئوپلیتیکی بین اتحاد جماهیر شوروی و متحدانش (بلاک شرق) و ایالات متحده آمریکا و متحدانش (بلاک غرب) بعد از جنگ جهانی دوم گفته میشود که از سال 1947م و آغاز دوکترین ترومن تا فروپاشی شوروی در 1991م ادامه داشت. در این دوران درگیری نظامی مستقیم میان نیروهای ایالات متحده و شوروی به وقوع نپیوست؛ اما گسترش قدرت نظامی و کشمکشهای سیاسی منجر به جنگهای نیابتی و درگیریهای مهم بین کشورهای پیرو و همپیمانان این دو ابرقدرت شد. ریشههای جنگ سرد به پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم و پایان اتحاد موقت آمریکا و شوروی بر علیه آلمان نازی و در ادامه درگیری ایدئولوژیک و ژئوپلتیک دو کشور برای گسترش نفوذ جهانی بازمیگردد. دو طرف برای پیش گیری از حمله ی اتومی و ترک مسابقه تسلیحات هستهای و استقرارهای مرسوم نیروهای نظامی، کوشیدند تا از راههای دیگر همچون جنگ روانی، کارزارهای تبلیغات سیاسی، جاسوسی، تحریمهای اقتصادی گسترده، رقابت در مسابقات ورزشی و فناوری مثل رقابت فضایی برای اثبات برتری خود استفاده کنند. نخستین بار جنگ های نیابتی در کشور های جنوب شرق آسیا میان شوروی و آمریکا آغاز شد.
جنگ های نیابتی
در واقع از یک سو محصول توسعه طلبی و افزون خواهی های قدرت های بزرگ و از سویی
هم آزادیخواهی و استکبارستيزی کشورهای مسلمان و انقلابی است که برای نخستین
بار غرب آسيا را درگير جنگهای
خانمانسوز نمود و تا کنون ادامه دارد. جنگ فلسطین و اسرائیل، در سال های
1947 – 1949 در سرزمین فلسطین در دوران قیمومیت بریتانیا رخ داد. پیش از آن
فلسطین تا سال 1927 بخشی از امپراتوری عثمانی ها بود. این جنگ نخستین
جنگ فلسطین و اسرائیل و ستیز گستردهتر اسرائیل و اعراب بود که منجر به ایجاد
اسرائیل و مهاجرت 700000 فلسطینی گردید.
این جنگ در واقع آغاز جنگ نیابتی میان بلاک غرب به رهبری امریکا و بلاک شرق به
رهبری شوروی بود که در سال 1967 منجر به جنگ اعراب و اسرائیل گردید و حالا هم
جنگ نیابتی میان امریکا و روسیه در این منطقه ادامه دارد. یک سلسله جنگ هایی در
آسیای جنوب شرقی رخ داد که منجر به جنگ های نیابتی در منطقه شد. این جنگ ها از
سال 1946 تا سال 1989 بین نیروهای کمونیست هندوچینی و نیروهای فرانسوی، ویتنامی
جنوبی، آمریکایی، کامبوج، لائوس و چینی جریان داشت. اصطلاح «هندوچین» در اصل
به هندوچین فرانسه اشاره داشت که شامل کشورهای کنونی ویتنام، لائوس و کامبوج می
شود.
نخستین جنگ هندوچین یا جنگ فرانسوی پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 شروع شد و تا زمان شکست فرانسه در سال 1954 ادامه یافت. این جنگ زمانی پایان یافت که نیرو های ویتنامی پس از یک مبارزهٔ طولانی و مقاومت در برابر نیروهای های فرانسه و جاپان و ویشی، توانستند تا آنان را به تسلیم وادارند. جنگ داخلی لائوس در سالهای 1953–1973 میان پاتت لائو، جنبشی کمونیستی (شامل بسیاری از مردم ویتنام شمالی با اصل و نسب لائو) و حکومت سلطنتی لائوس رخ داد. طرفین جنگ از حمایت ابرقدرتها در طول جنگ سرد برخوردار بودند. این جنگ در. واقع تداوم یک جنگ نیابتی بود که مداخله های خارجی ها مانع رسیدن مردم این کشور به آرزو های شان گردید.
گفتنی است که در سال 1962جنگ میان هند و چین نیز در گرفت. هرچند بهانهٔ آغاز جنگ مناقشههای مرزی دربارهٔ منطقهٔ اقصی در هیمالیا بود. ولی موارد دیگری در این امر نقش داشتند. پس از اینکه هند در سال 1959 به چهاردهمین دالایی لاما پناهندگی داد درگیریهای مرزی خشونتباری بین دو کشور صورت گرفت. در پاسخ به این درگیریها هند به استراتژیای موسوم به «سیاست رو به جلو» روی آورد که در آن هند روی مرزش با چین تعدادی برج دیدهبانی ساخت. این مشکل مرزی هنوز هم میان هند و چین ناحل شده باقیمانده و هر از گاهی تنش های مرزی میان دو کشور را در پی دارد.
جنگ ویتنام به یک سلسله عملیات و درگیریهای نظامی گفته می شود که از سال 1955 تا 1975 میلادی بین نیرو های ویتنام شمالی و جبهه ملی آزادیبخش ویتنام جنوبی از یک سو، و نیروهای ویتنام جنوبی و متحدانش به ویژه ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر رخ داد. همزمان و مرتبط با این جنگ، جنگهای نیابتی دیگری در لائوس و کامبوج بین نیروهای مورد حمایت ایالات متحده در برابر نیروهای کمونیستی در جریان بود. در پایان، با خروج ایالات متحده، جنگ داخلی لائوس، جنگ داخلی کامبوج و جنگ ویتنام به پایان رسیدند و در کشورهای یادشده حکومتهای کمونیستی برقرار گردید.
دولت ویتنام شمالی در آغاز برای اتحاد تحت حکومت کمونیستی با نیرو های استعماری فرانسه در ویتنام جنوبی میجنگید؛ اما زمانیکه آمریکا به ویتنام جنوبی پیوست. ویتنام شمالی جنگ در برابر نیرو های آمریکایی ادامه دادند و این کشور را دولت دست نشانده ی آمریکا می خواندند. این جنگ های نیابتی برای دهها سال سعادت و خوش بختی مردمان کشور های یاد شده را از آنان گرفت و هنوز هم در شماری از این کشور ها جنگ های نیابتی به نحوی ادامه دارد.
پس از کودتای هفت ثور در افغانستان و بعدتر تهاجم شوروی به این کشور در میان سال های 1979- 1989، مردم افغانستان یکی از بدترین قربانیان جنگ نیابتی است. سرازیر شدن کمک های میلیونها دالری امریکا برای مجاهدین، نه تنها رزم آوری ها و شهکاری های رزمنده گان آزادی این کشور را زیر پرسش برد؛ بلکه رهبدان، فرماندهان و هزاران جنگجوی ساده و صادق افغانستان را آگاهانه یا نا آگاهانه به جنگجویان نیابتی بدل کرد و گروه های جهادی در کام استخبارات کشور های منطقه و جهان فرو رفتند. دیدیم که چگونه این جنگ نیابتی افغانستان را پس از سرنگونی داکتر نجیب به میدان منازعه ی خونین میان گروههای جهادی بدل کرد و گروههای جهادی بجای به آغوش کشیدن شهروندان کابل، برعکس میل های تفنگ را به سوی آنان نشانه رفتند. با تاسف که جنگ نیابتی در افغانستان شکل زنجیره ای را به خود اختیار کرد. تبدیل شدن هر جنگ آزادی خواهانه به جنگ نیابتی در هر حالی خطرناک است و اما زمانی خطر ساز و حتا وحشتناک می شوند که در کشور هایی مانند افغانستان شکل زنجیره ای را به خود اختیار کند. چنانکه از متن حوادث جنگ جویان نیابتی ای زیر نام طالب بوسیله ی شبکه های استخباراتی ای بوجود آمد که بعد ها دامنگیر خود شان گردید.
امروز شاهد هستیم که چگونه کشور های سازنده ی گروههای تروریستی مانند، پاکستان، آمریکا و عربستان خود دامنگیر گروههای تروریستی طالبان و هم پیمانان آنان مانند، القاعده و داعش و تی تی پی و غیره شده اند. گروههای نیابتی نظر به ساختار و تشکیلات ناهمگون و شبکه ای آنها مانند گروه طالبان قابل کنترول نیستند و به فرنگشتاین طالبانی بدل می شوند. امروز جنگ های نیابتی زنجیره ای نه تنها افغانستان را به کام تروریسم فرو برده؛ بلکه امنیت کشور های منطقه و جهان را به خطر جدی مواجه کرده است. این گروههای نیابتی با هزینه های هنگفت مالی کشور های غربی تجهیز و تسلیح و تمویل و تشکیل شده اند.
جنگ اوکراین و روسیه به مثابه آخرین جنگ نیابتی میان بلاک غرب و روسیه بیانگر این واقعيت دردناک است که آسیب های اقتصادی این جنگ بیش از روسیه متوجه کسور های غربی است. در این جنگ دولت اوکراین به مثابه لشکر نیابتی غرب بر ضد روسیه می جنگد. هرچند عامل اصلی جنگ روسیه است و اما پیش از حمله ی روسیه به اوکراین تحرکاتی وجود داشت که حاکی از آبستن حوادث در منطقه بود و حتا خروج نابهنگام آمریکا از افغانستان و به قدرت نشاندن طالبان معنای به صدا درآمدن آژیر خطر در منطقه را داشت.
این پرسش در ذهن هر کس خطور می کند که چگونه و چرا میلیارد ها دالر در جنگ های نیابتی بخاطر ضربه زدن به کشور رقیب از سوی قدرت های جهان هزینه می شوند؟ آیا در عقب این بازی خطرناک دست دولت ها است و یا اینکه مقام های ارشد کشور های مقتدر لابی های اسلحه و نفت و کارتل ها و سرمایه داران بزرگ اند؟
این در حالی است که در داخل این کشور ها هزاران انسان بدون سرپناه بسر می برند و در فقر و تنگدستی در پارک ها و کوچه ها و کنار سرک ها شب و روز شان را سپری می نمایند. هرگاه در عقب این سناریو های خطرناک جنگ نیابتی دولت ها قرار داشته باشند، بدون تردید این دولتها به مثابهء حامیان جنگ های نیابتی عاملین اصلی گروههای تروریستی در جهان اند. این گواه بر آن است که قدرت در این کشور ها زیر چتر دموکراسی در دست لابی ها و کارتل های نفتی و اسلحه است و آنان با راه اندازی جنگ های نیابتی به بهای بازی با سرنوشت ملت های شان و تمامی کشور های جهان چرخ کمپنی های اسلحه را در دوران نگهداشته اند. تجربه ثابت کرده که جنگ های نیابتی برنده نداشته و بازنده گان اصلی جنگ های نیابتی حامیان اصلی آنها بوده است. امریکا، پاکستان و عربستان از مثال های روشن بارنده گان جنگ های نیابتی اند که بیشتر در معرض تهاجم گروههای تروریستی قرار گرفته اند.
این جنگ ها نه تنها تا کنون برنده نداشته و هیچ جناحی نتوانسته به اهداف اقتصادی و سیاسی خود برسد؛ بلکه رقابت میان کشور های متخاصم را تنگتر ساخته و دشواری های بزرگ اقتصادی و بی اعتمادی های خطرناکی را میان کشور های رقیب بوجود آورده که جهان را به سوی یک جنگ خطرناک به پیش می برد. جنگ اوکراین و افزایش کشیده گی ها میان روسیه و امریکا، اوضاع نابسامان و نامعلوم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و آموزشی در افغانستان و تبدیل شدن این کشور به بهشت گروههای تروریستی و خطر صدور تروریسم به سراسر جهان بویژه در کشور های آسیای میانه، تشنج در کشور های عراق، سوریه، لیبی، یمن و افزایش درگیری ها در فلسطین، به وخامت رفتن اوضاع در تایوان و افزایش تنش ها میان آمریکا و چین، رخداد های کودتایی در کشور های افریقایی زیر چتر جنگ های نیابتی میان امریکا و روسیه، جنگ نیابتی ایران و امریکا، جنگ نیابتی ایران و عربستان، جنگ نیابتی ایران و امریکا، جنگ نیابتی هند و پاکستان، جنگ نیابتی آمریکا و چین و جنگ نیابتی ایران و اسرائیل همه حوادثی اند که هر روز جهان را به پرتگاه ی فاجعه نزدیکتر می سازد؛ جنگی که در آن هر مدعی برنده گی بازنده ترین خواهد بود. زیرا این جنگ نقطه ی اوج جنگ های نیابتی و یک جنگ هسته ای خواهد بود. آنانی که فکر می کنند، با پیشی گرفتن از زمان و فشار دادن دکمه برنده خواهند بود؛ به گونه ی قطعی چنین نخواهد بود و از شانس فشار دادن دکمه ی اتومی طرف مقابل و نابودی نیمی از جهان چیزی نخواهد کاست.
وضعیت ناگوار حاکم در جهان کنونی و پیچیده گی جنگ های نیابتی طوری است که در آن دشمن مقابل، نه یک کشور و یا ائتلافی بینالمللی؛ بلکه گروههایی نوظهور با سازماندهی پیچیده، پشتیبانی بیدریغ مالی و تجهیزاتی و نظام جذب نیروی انسانی با عقیده تکفیری هستند که مقابله با آنان چالش آفرین شده است. از سویی هم جنگ های نیابتی به عنوان جنگی مطرح است که در آن عملیات جنگی به کنشگرانی سپرده میشود که به نمایندگی یا به نفع کنشگران دیگر عمل میکنند و این بر پیجیده گی آن افزوده است. از سوی دیگر تفاوت ها و نامتعارف بودن جنگ های نیابتی توجه دانشمندان روابط بین الملل را به خود جلب کرده است؛ اما با آن نهم تأثیر این پدیده بر رشته روابط بین الملل به صورت نظام مند بررسی نشده است. اکنون که زمینه برای ظهور تغییرات مفهومی و نظری در رشته روابط بین الملل فراهم شده است، باید به آن توجه مزید صورت گیرد. افزون بر این تفاوت های میان دو دوره نشان می دهد که در دور دوم آثار ناشی از تکثر کنشگران درگیر در جنگ افزایش یافته و مرز میان داخل و خارج کم رنگ و تحلیل ها در این زمینه درهم تنیده شده اند. در کل گفته می توان که این پدیده برای نظریه های اصلی روابط بین الملل حداقل به شکلی بالقوه، زمینه های نوینی را برای غنای بیشتر نظری فراهم ساخته است.
حال بر دانشمندان، کنشگران، خبرنگاران و مبارزین آزادی و حقوق بشری از طیف های گوناگون لازم است تا در این زمینه پیش گام شوند و با نوشتن مقاله های تحلیلی و راه اندازی کمپاین های تبلیغاتی افکار عامه ی جهانیان بویژه کشور های مقتدر را از کمک های مالی و اکمالاتی به گروه های نیابتی و تروریستی برحذر بدارند و بر ضد کمک های میلیارد ها دالری به جنگ های نیابتی و گروه های تروریستی زیر نام تعامل سیاسی اعتراض کنند. آنان چندین گام پیش از زمامداران و سیاستگران کشور های خود بگذارند و برای رسیدن به یک جهان صلح آمیز و عاری از جنگ های نیابتی و قدرت طلبانه از هیچ گونه تلاشی دریغ ننمایند. آگاهان و بشر دوستان جهان نگذارند تا بیش از این لابی ها و کارتل های نفت و اسلحه در مراکز قدرت خوش بختی و سعادت انسان امروز را قربانی تجارت های اسلحه و رقابت های سیاسی و اقتصادی شان نمایند.