مهرالدین مشید
ما همه قربانیان یک بازی بزرگ؛ دیروز زیر چتر تهاجم شوروی و آمریکا
و امروز هم زیر پاشنه های تروریسم
هر چند به گفته ی کارل مارکس، تاریخ دو بار تکرار می شود، یک بار بصورت تراژیدی و بار دیگر هم بصورت کمیدی که قهرمانان آن یک بار بصورت اسطوره؛ اما بار بار بصورت دلقک ها آشکار می شوند؛ اما پنجاه سال گذشته ی دردناک افغانستان نشان می دهد که تاریخ در این کشور بار بار تکرار شده و تراژیدی های دردناکی بر مردم افغانستان تحمیل شده است که بازی گران آن افتضاح بار ترین کمیدی های سیاسی تاریخ را از خود به نمایش گذاشته اند؛ بازیگرانی که هر یک فقط یک بار خود را بصورت قهرمانان اسطوره ای و حماسه آفرینان در چشم مردم جا زدند؛ اما خیلی زود هنگام وابسته به شبکه های استخباراتی گردیده و به دلقک های سیاسی بدل شدند. هزاران دریغ و درد که این بازی به اینجا پایان نیافت و در موجی از وابستگی های ننگین نه تنها زنده گی ما و نسل ما؛ بلکه زنده گی نسل های بعدی را نیز به قربانی گرفت. هرچند در این مدت بازی گران و بازی شونده گان عوض شدند؛ اما نوعیت بازی هرگز تغییر نکرد و قربانی گرفتن های سنگین تر از مردم به شدت ادامه یافت و به این نکته مهر تایید گذاشت که ما همه قربانیان یک بازی بزرگ هستیم که دیروز زیر چتر تهاجم شوروی و بعد حمله ی آمریکا و امروز هم زیر پاشنه های تروریسم سخت ضجه می کشیم. با تاسف که طالبان فصل تازه ای از بدترین و سیاه ترین تکرار تاریخ در افغانستان هستند. طالبان آمده اند تا نه تنها با عقب بردن مردم به عصر حجر تکرار تاریخ را رقم بزنند؛ بلکه ماموریت مسخ و تحریف فرهنگ، هنر، ادبیات و زبان مردم افغانستان را نیز به عهده گرفته اند که مسخ تاریخ در راس آن قرار دارد. زیان بار این که این همه جنایت ها به بهای به صلیب کشاندن انسان و انسانیت با تیغ زهر آلود دین مشروعیت پیدا می کنند.
سخن بر سر نیم قرن چالش ها و فرصت ها در آفغانستان است و با تاسف که در این مدت نه گرهی از چالش های این کشور گشوده شد و نه هم از فرصت های آن استفاده ی خوب صورت گرفت. حالا 45 سال از کودتای هفت ثور سپری می شود؛ بر رغم حماسه آفرینی ها و شهکاری های مبارزان صادق و راستین افغانستان چه در زمان تهاجم شوروی و چه بعد از آن تا کنون مردم افغانستان نه تنها به خوش بختی و ثبات و رفاه نرسیدند؛ بلکه روزگار چنان آورده است که اکنون افغانستان در کام تروریسم در واقع به چنگال آی اس آی سقوط کرد؛ همه چیز حکومت و ملت از هم فرو پاشید؛ سیستم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور نابود و فرار کتلوی و بویژه فرار مغز ها به شدت بی پیشینه از افغانستان ادامه دارد.
حال پرسش این است که چگونه شد تا همه قربانی های مردم طی 45 سال نتیجه نداد. پرسشی که پاسخ دادن به آن ساده نیست و نیاز به تحقیق ها و کاوش های فراوان، استاد و مدارک و مطالعه ی آرشیف های استخباراتی دارد که با تاسف تا هنوز بر بنیاد چنین تحقیق و بررسی تاریخی نوشته نشده است؛ ممکن یکی از دلیلش نادست رسی به منابع استخباراتی باشد. جان موضوع هم در همین نکته نهفته است. در این تردیدی نیست که مردم افغانستان در برابر تجاوز شوروی به گونه ی خود جوش بسیج شدند، در برابر نیرو های شوروی قیام کردند و صادقانه و صمیمانه در میدان های جنگ رزمیدند و با برآمدن در جاده ها خشم و نفرت خود را در برابر مهاجمان نشان دادند. چناکه قیام های ماه های ثور و جوزای 1359 دانش آموزان مکتب ها و دانشجویان دانشگاه های افغانستان که شهادت های ناهید ها را در پی داشت، با خط زرین ثبت تاریخ شده است. با تاسف که این خود جوشی ها از احساسات مردم مایه می گرفت و بیشتر عاطفی بود تا آگاهانه؛ شگفت آور این که شماری ها که به گروۀ حاکم پیوسته بودند، انتخاب شان آگاهانه نبود و حتا چند کتاب از مارکسیسم نخوانده بودند و آنانی که به گروه های اسلامی پیوسته بودند. آنان نیز بر بنیاد مطالعه و پژوهش گروه های مورد نظر خود را انتخاب نکرده بودند. ممکن عامل اصلی فاجعۀ افغانستان در همین نکته پنهان باشد.
آنانی که در سنگر های نبرد در رکاب گروه های جهادی رزمیدند، نیز دارای آرمان های انسانی بودند و فکر می کردند که در راه ی آزادی کشور می رزمند و داعیه ی شان برحق است؛ اما این بیچاره ها نمی دانستند که شماری ها زیر نام رهبران جهادی در پشاور قربانی ها و سرنوست آنان را در طبق اخلاص در خوان آی اس آی، سی آی ای، ام آی 6، سپاه ی پاسداران ایران، عربستان و کشور های دیگر نهاده اند. هر چند تحرکات نظامی در برابر رژیم دست نشانده ی شوروی در داخل افغانستان بصورت پراگنده آغاز شده بود؛ اما جهاد در برابر ارتش شوروی در افغانستان پس از آن به صورت رسمی آغاز شد که برژینسکی مشاور کلنتن رئیس جمهور وقت آمریکا مرمی ای را از بلندی های خیبر با گفتن الله اکبر به سوی آفغانستان پرتاب کرد. این حرکت نمادین گواه بر این بود که جنگ با شوروی زیر نام جهاد در واقع جنگ جیوپولتیک آمریکا در برابر شوروی پیشین بود و مجاهدین و رزمنده گان افغانستان فقط چوب سوخت این جنگ بودند. تاسف بارتر اینکه رزمنده گان بی باک ملی بدون آنکه بفهمند، به جنگاوران نیابتی تبدیل شدند. این جنگ در واقع پروژه ی راهبردی آمریکا در برابر شوروی بود که هدف اش شکست و فرو پاشی شوروی پیشین بود و امریکا با فروپاشی شوروی به بخشی از اهداف خود رسید. امریکا پس از فروپاشی شوروی رویا های دیگری در سر داشت که باید بوسیله ی کسان دیگری تحقق پیدا می کرد. از همین رو بود که صدای آمریکا با عنوان کردن " کمربند سبز خطرناک تر از کمونیسم" و پخش هنگامه ی کابل غربی و کابل شرقی خانه جنگی لبنان را بوسیله ی گروه های مزدور شان بر مردم افغانستان تحمیل کردند و به این ترتیب افغانستان را خلاف توصیه ی گورباچف برای پاکستان سپردند. جنگ های تنظیمی در کابل و به خاک و خون کشیدن هزاران انسان بیگناه در واقع دومین پروژه، برای ظهور طالبان با ماموریت آی اس آی، سی آی ای و پاکستان بود. رهبران جهادی بی توجه به بازی های کلان راهبردی و جیوپولیتیک قدرت های بزرگ و طرح عمق استراتیژی پاکستان و دل خوش کردن به وعده های آی اس آی نه تنها میان خود جکگیدند؛ بلکه در رقابت با یکدیگر طالبان را تمویل و تسلیح نمودند و حتا در ولایت های قندهار و غزنی موانع را از سر راه ی طالبان برداشتند. این زمانی بود که آی اس آی با حکمتیار پشت داده بود و بازی با طالبان را آغاز کرده بود.
طالبان کنونی در
واقع همان پروژه ای مثلثی است که بینظیر بوتو در سال 2001 در گفت و گو با
لوموند فرانسه ای از آن پرده برداشت. این پروژه در واقع در دهه ی نود بنیاد
گذاری شد و بدیل گروههای جهادی بود. هرگاه ملاعمر حاضر به تحویلی اسامه به
آمریکا می گردید؛ نه تنها آمریکا حکومت آنان را سقوط نمی داد که به گفته ی احمد
رشید روزنامه نگار پاکستانی به پرداختن معاش های مقام های ارشد طالبان از طریق
وزارت خزانه داری پاکستان ادامه می داد. القاعده در واقع مناسبات میان طالبان و
امریکا را بهم زد و طالبان در دور کنونی با به دام افگندن الظواهری و کشته شدن
او بوسیله ی طیاره ی بدون سرنشین امریکایی در واقع از القاعده انتقام گرفتند.
با این کار از اعتماد بیشتر امریکا برخوردار شوند. چنانکه بایدن از این همکاری
طالبان ابراز سپاس کرد.
از روابط کنونی امریکا با طالبان فهمیده می شود که حمله ی آمریکا به افغانستان
زیر نام براندازی طالبان در واقع توبیخ طالبان و در ضمن بخشی از پروژه ی
امریکایی بود که کرزی و غنی برای به قدرت رسیدن دوباره ی طالبان زمینه سازی
کردند. کرزی زمینه را برای رشد و تقویت طالبان و انتقال آنان از جنوب به شمال
فراهم کرد و غنی در یک سناریوی پیچیده ارگ را برای آنان سپرد. هرچند کرزی و غنی
تا کنون لب به سخن نگشوده اند تا از راز های استخباراتی پرده بردارند؛ اما
واقعیت های عینی حکایت از آن دارد که هر آنچه کرزی و غنی انجام داده اند؛ همه
به دستور آمریکا انجام یافته است؛ نه تنها این؛ بلکه در عقب آن حمله های خونین
انتحاری طالبان هم دستگاه های استخباراتی نقش داشتند و بوسیله ی فتوا های چند
ملای طالب نما آن را توجیه ی اسلامی می کردند.
آنچه حالا در افغانستان اتفاق افتاده، به شمول باقی ماندن سلاح به ارزش بیش از هشتاد میلیارد دالر چیز تصادفی نیست؛ بلکه برنامه ی از پیش تعیین شده است که طی بیست سال برای به ثمر رساندن آن کار پیگیر و انسجام یافته صورت گرفته است. هرگاه آمریکا در عقب برنامه قرار نمی داشت؛ پاکستان هرگز قادر نبود که بیست سال بصورت دوامدار طالبان را تمویل، تسلیح و آموزش بدهد.
بعید نیست که با به قدرت رسیدن طالبان باز هم بازی عوض شود و گروه ی نیابتی دیگری وارد میدان بازی شود؛ زیرا پروژه های استخباراتی عمر معینی دارند و گروه ها برای بسر رساندن بخشی از پروژه های راهبردی استخدام می شوند و حیات سیاسی آنان وابسته به میعاد ماموریت شان است. چنانکه طالبان پس از به قدرت رسیدن درگیر اختلاف های داخلی اند و اکنون توپ اختلاف در میدان بازی طالبان قطری و هواداران حقانی و ملا هیبت الله قرار دارد. از سویی هم روابط طالبان مانند مجاهدین با پاکستان رو به خرابی است و شکوه های حامیان روسی و چینی و ایرانی آنان رو به افزایش است. این نشان دهنده ی این است که شکست در اردوگاه ی طالبان رخنه کرده است و زود است که عمر آنان به پایان برسد و جای آنان را گروه ی نیابتی جدیدی پر کند.
دیروز غرب توانست، هزاران جنگجوی اسلامی را زیر نام جهاد با شوروی از کشور های گوناگون به پاکستان سرازیر کند و از آنان برضد شوروی اسفاده کند. به همین گونه هزاران جنگجو را زیر نام داعش و غیره از کشور های گوناگون در رکاب طالبان بسیج کرده است. حالا پس از سفربری و بسیج گروه های خطرناک تروریستی از جنوب به شمال افغانستان، اوضاع طوری است که ساز وبرگ جدیدی در حال شکل گیری است. این حکایت از آن دارد که افغانستان در حال تبدیل شدن به مفرزه ی گروه های تروریستی است. طالبان بی آنکه بدانند، ماموریت آنان به پایان رسیده و جنگجویان نیابتی حدید در راه است. آنان تلاش می کنند تا برای بقای استخباراتی خود هویت ملی، زبانی، قومی، فرهنگی. ادبی، هنری و تاریخی افغانستان را مسخ کنند تا این کشور مکان امنی برای خطرناک ترین گروههای تروریستی منطقه و جهان گردد.
هرچند تاریخ کشور ها و ملت ها بنا بر علل و عوامل گوناگون چون؛ گرایش های فکری، قومی، زبانی و نبود اسناد تاریخی و سیاست های حاکم در هر برهه ای دچار مسخ و تحریف شده است؛ اما تاریخ آفغانستان از گذشته ها تا امروز دستخوش تحریف شده است و از همین رو بوده که نقش واقعی و کار نامه های مردم در تاریخ این کشور نانوشته باقی مانده است. هر از گاهی که تاریخ های گذشته ی این سرزمین به خوانش گرفته می شود؛ رخداد ها نه تنها درست توصیف و بعد تحلیل نشده و واقعیت های تاریخی ناگفته مانده است؛ بلکه واقعیت ها در انبوهی از حوادث حاشیه ای به تحریف کشانده شده که حکایت از ناگفته شدنها و غیابت نقش آفرینان واقعی تاریخ در این سرزمین دارد. با تاسف که حوادث و رخداد های پنج دهه ی اخیر افغانستان چنان دستخوش قهرمان سازی های دروغین و قربانی گرایش های گروهی، قومی و زبانی و بازی های شبکه های استخباراتی شده که واقعیت های تاریخی این کشور در زیر بار های سنگین تحریف پنهان مانده است. این سبب شده تا بسیاری حقایق پس از تهاجم شوروی و زوال مجاهدین و ظهور طالبان و حمله ی آمریکا ناگفته باقی بماند. امروز که افغانستان زیر پاشنه های تروریسم نفس می کشد؛ همه چیز بدتر از آن شده است که حتا قلم را یارای بیانش نیست.
از آنچه گفته آمد، سوگمندانه باید پذیرفت که بر رغم قربانی های ببدریغ و حماسه آفرینی های بی بدیل هزاران انسان مظلوم این کشور، جهاد در برابر شوروی و جهاد در برابر آمریکا معنای وارونه پیدا می کند و این واقعیت به حقیقت می پیوندد که مردم افغانستان قربانی یک بازی بزرگ سیاسی شده اند که زیر نام جهاد با شوروی و جنگ با آمریکا راه اندازی شد تا غرب به اهداف جیوپولتیک و دراز مدت خود در منطقه دست یابد. اهداف شوم استخباراتی چنان بر آرمان های شجاع ترین انسان این سرزمین سایه افگند که حتا مجال و فرصت افتخار کردن در برابر تهاجم شوروی را از آنان گرفت. این واقعیت دردناک هر چند برای آنانی که عاشقانه در راه ی آزادی کشور از چنگال شوروی رزمیدند، قابل پذیرش نیست؛ اما دردمندانه باید پذیرفت که ما و همهی مردم ما قربانی یک جنگ بیرحمانه ی نیابتی شده ایم که از تهاجم شوروی آغاز شد و با حمله ی آمریکا به افغانستان ادامه یافت و پس از سیطره ی طالبان هنوز هم ادامه دارد. یاهو