ضرورتِ حمایتِ کنونی از نیروهای پراکندۀ اپوزیسیونِ دربرابر طالبان
دیوید لوین همکار پژوهشی ارشد در گروه مطالعات جنگ از کینگز کالج لندن است. نویسنده در مطلب تحلیلی حاضر، بر ضرورتِ آگاهی و اقدامِ فوری از سوی جامعه جهانی جهت حمایت از جریان اپوزیسیون افغانستان در مقابله با طالبان پرداخته، و ضمن اشاره به عدم حمایتِ علنی ایالات متحده از نیروهای مخالف طالبان برای مقابله با این گروه، به وضوح از تهدید تحمیلیِ آتی طالبان به واسطۀ پناه دادن آنها به گروه های تروریستی دیگر در افغانستان صحبت می کند. به باور دیوید لوین، درگیری و تشتتِ داخلی در میان خود طالبان می تواند نقطه ثقلی برای تضعیف آنها و گشودن درچه ای از فرصت ها جهت به دست گرفتن قدرت از سوی فرماندهان محلی افغانستان محسوب شود. به گفتۀ لوین، اگر قصد بر بهبود و پیشرفت افغانستان است، جامعه جهانی اکنون بایستی از یک سو مانع از شرایط تحمیلیِ طالبان بر افغانستان شده و از سوی دیگر جبهۀ اپوزیسیون را حمایت و همراهی کنند. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
دو سال از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و واگذاریِ قدرت به طالبان در این کشور می گذرد. با این حال کنترل طالبان بر افغانستان همچنان سست و شکننده بوده و درصورتی که زمامداری این کشور از هم پاشیده شود، خطرِ تبدیل افغانستان به کشوری درمانده از -نزاع میان- جنگ سالارانی متخاصم و همچنین بستری مهیا برای رشد تروریسم وجود خواهد داشت. از طرف دیگر شاهدیم که جامعه بین الملل نیز جهت حمایت از اپوزیسیونِ مستعد و بالقوه در برابر حکومت طالبان کار چندانی انجام نداده است، مسئله ای که اکنون بایستی به اولویتی فوری تبدیل شود.
شاید بتوان گفت درک و دریافتی عمیق و دقیق از آنچه در درون طالبان می گذرد امری سخت و دشوار باشد؛ اما اوایل سال جاری دریچۀ کوچکی به سمت مشاهدۀ تنش های داخلی در درون طالبان گشوده شد؛ یعنی زمانی که برخی از شخصیت های ارشد طالبان از جمله سراج الدین حقانی سرپرست وزارت داخله و شیرمحمد عباس استانکزی سرپرست معاونت امور خارجه، علیه کنترل همه جانبه و انحصار قدرت در دست هبت الله آخوند زاده -رهبر عالی کشور که از پایگاه خود در قندهار حکم می کند- لب به سخن گشودند. هرچند اظهاراتی عمومی پیرامونِ این دست مخالفت ها و نارضایتی ها سرکوب شد، اما تنش ها از بین نرفته است.
این شکاف اصولی بین شبکه حقانی که کنترل کابل را در دست داشته، در پایتخت و شرق کشور قدرت دارند و رهبری قندهار در جنوب کشور می باشد. شبکه حقانی در پاکستان تاسیس و توسط سازمان اطلاعات این کشور حمایت می شود. بیش از یک دهه می شود که شبکه حقانی به طور رسمی با طالبان متحد بوده، اما این روابط اکنون تیره و تار گردیده است. هر رو طرف به فرماندهان وفادار ابراز تمایل و دلبستگی داشته اند. گفته می شود که هبت الله آخوند زاده یک واحد بمب گذار انتحاری را جهت حفاظت بیشتر به قندهار آورده است.
طالبان در روندی از انطباق و تبدیلِ خود از گروهی چریکی به حکومتی منسجم با مشکل مواجه بوده و بسیاری از وزارتخانه ها نیز توسط روحانیونی با تحصیلات پایین اداره می شوند. این درحالیست که طالبان در بیشترِ ۲۰ سال گذشته در سایه فعالیت داشته، از طریق ارعاب و وحشت، کنترل و سلطۀ خود را تحمیل می کردند؛ چنانچه به گفته یک منبع نظامی، این کنترل به واسطۀ کشتن بیش از ۱۰۰۰۰ نفر از بزرگان قومی و علمای دینی، و بسیج افکار عمومی علیه ریاست جمهوری اشرف غنی، و همچنین فاسد و غرب زده خواندن او بود.
از دیگر سو طالبان در دولت تحت سلطۀ خود نیز خواهان کنترل کامل رسانه ها هستند. آنها به خبرنگاران خارجی اجازه ورود به افغانستان را برای اولین سال ریاست خود دادند، اما در حال حاضر صدور ویزا امری نادر است.
همچنین اعدام های گسترده و شلاق زدن «زناکارانِ» مرد و زن، از جمله اقداماتی هستند که درراستایِ تضمینِ تسلیم پذیریِ افراد از طریق ترس و همچنین نشان دادن صلاحیت جهادی سخت گیرانه خود برای جذب نیرو و افرادی طراحی شده اند که در غیر این صورت ممکن است به دولت اسلامی ولایت خراسان بپیوندند؛ گروهی که چندیست حضور رو به رشدی داشته اند.
طالبان با به دست گرفتن قدرت، در فضایی همراه با آسودگی خاطر و آرامش ناشی از توقف جنگ، از سود و منفعتِ برقراریِ صلح برخوردار شدند. دولت جدید طالبان در سال ۲۰۲۱ از سوی رهبران سنتی مذهبی و رهبران قبایل آنهم به دلیل نیاز به حکومتی بهتر پذیرفته شد؛ زیرا دولت جمهوری سابق در حال فروپاشی بود. هرچند این رضایت به برقراری ثبات، موافقتی منوط و مشروط بود. اما به مرور زمان طالبان ضمنِ ناکامی در ایجاد دولتی فراگیر آنهم با تعداد اندکی غیر پشتون در هر نقش مهمی و همچنین بدون در نظر گرفتن فرصت اشتغال برای زنان، جریان اپوزیسیون و مخالف با حکومت خود را تحریک کرد.
پشتون ها بزرگترین اقلیت افغانستان بوده اما کمتر از نیمی از جمعیت این کشور را تشکیل می دهند. طالبان در حال حاضر با کشوری متفاوت از آنچه که در سال ۲۰۰۱ و هنگامۀ ترک قدرت از آن بیرون رانده شدند، مواجه اند؛ ضمن آنکه نباید فراموش کرد نسل جدید به ویژه زنان، با آمال و آرمان های متفاوت، تمایل بیشتری برای پایان دادن به چرخه های خشونت دارند.
به گفتۀ صحرا کریمی، فیلمساز افغان و یکی از درخشان ترین ستارگانی که در مرداد ۲۰۲۱ کشور را ترک کرد، “نسل ما قصد ساختن روایتی جدید برای افغانستان را داشت که نوید سازندگی، پویایی، امید و پیشرفت می داد.”
رژیم طالبان با اسیر و محبوس ساختن دختران در خانه و تحصیل پسرانی در مسیر خطوط -فکری/آموزشی- جزم اندیش و سخت گیرانه در مدارس، مسیر بسیار متفاوت پیش گرفته است. باید توجه داشت پنجره فرصت جهت بازیابی ارزش های جمهوری افغانستان برای همیشه باز نخواهد بود.
درست همانطور که برای طالبان تحول و تبدیل از شورش به حکومتداری امری سخت و دشوار می نماید، در تصویری انعکاسی، کسانی که در دولت سابق بودند نیز جهت ایجاد پلتفرمی منسجم برای مخالفت با طالبان و حکمرانی آنها تلاش کرده و در این مسیر مشکلات قابل درکی نیز وجود دارد. افغان های توانمند، شایسته و لایق در سرتاسر جهان پراکنده شده، بر اسکان مجدد خانواده های خود متمرکز گشته و نهایتا بسیاری از آنها سر از سواحل غربی کانادا درآوردند.
گذشته افغانستان نیز مشکلات خاص خود را نیز به همراه دارد. به دلایل پیچیده تاریخی با احزاب سیاسیِ کشور به نحوی مشکوک و مردد (با سوءظن) برخورد شده و هیچ علاقه ای به پیشروی و فعالیت آنها در دوران جمهوری پس از ۱۱ سپتامبر وجود نداشت. بسیاری از کسانی که در این اواخر نیز در دولت حضور داشتند، منصوبان اجرایی بودند. بدین ترتیب می توان گفت آنها هرگز ملزم به رسیدگی جهت اجرایی سازی سیاست عملی/کاربردی نبودند.
«دموکراسی» مفهومی بحث برانگیز است که در بخش های سنتی تر کشور با شک و تردید به آن توجه شده است؛ منظور از قسمت های سنتی کشور مناطقیست که مردم متقاعد شده اند دموکراسی یک برساختۀ غربی، و یا مسئولِ فساد و سوء مدیریت بوده، و برای فرهنگ سنتی اسلامی آنها قابل اجرا و کاربردی نیست. با بازگشتی عمیق تر به دهه ۱۹۸۰ و ۹۰، تسلط کمونیست ها با حمایت روسیه به افغانستان و مقاومت مجاهدین که آن را شکست داد، هر دو مشکلات خاص خود را به همراه داشتند.
یکی از فرصت های از دست رفته در جریان فروپاشی جمهوری در نظر نگرفتن این مسئله بود که ۲۰ سال برای خنثی ساختنِ قابلیتِ بالقوۀ سمیِ این تاریخ، کافی نبود. رهبران مجاهدین که اغلب از آنها به عنوان “جنگ سالاران” یاد می شود، در حال حاضر اکثرا در ترکیه مستقر بوده و می توانند مانعی باشند؛ هرچند تعداد کمی از آنها انتظار دارند دوباره قدرت را به دست گیرند.
شایان ذکر است در مسیر ایجاد جنبشی مخالف طالبان تنش های اجتناب ناپذیری بین فعالان داخل و خارج از کشور وجود دارد. از زمان سقوط جمهوری افغانستان، تعدادی از گروه های زنان به طور خودجوش در داخل افغانستان سربرآوردند. شهرزاد اکبر، رئیس پیشین کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان، جریان این گروه ها را از بریتانیا پیگیری کرده، چنین اذعان می کند که آنها خواهان موضع سخت تری از سوی جامعه بین المللی و به طور خاص خواستار عدم به رسمیت شناختن طالبان هستند. آنها از کمک مالی غرب برخوردار نبوده و از فعالان غیردولتی که در گذشته این بودجه را دریافت نموده و اکنون گریخته اند، رنجیده خاطر می باشند.
امیدوارکننده ترین مسیر برای ایجاد یک اپوزیسیون منسجم در خارج، پروسه وین می باشد که شاهد دو کنفرانس در وین و یک کنفرانس در دوشنبه بوده و کارگروهی را جهت ایجاد یک “سازمان ملی فراگیرِ واحد” علیه طالبان تشکیل داده است. این روند و سایر نشست های دیاسپورای افغانستان، توسط بنیادها و منابع مالی خصوصی، بدون دخالت دولت، حمایت شده است.
هنگامی که نمایندگان بین المللی از بیش از ۲۰ کشور در ماه می با دبیر کل سازمان ملل متحد در دوحه ملاقات نموده تا در مورد افغانستان گفتگو کنند، نشست هایی جانبی نیز با طالبان وجود داشت؛ اما هیچ تلاشی برای تعامل با گروه های اپوزیسیون غیر طالبان صورت نگرفت. بدین ترتیب تناقضی در این میان دیده می شود مبنی براینکه، جامعه بین المللی می تواند اپوزیسیون افغان را که فاقد انسجام است نادیده بگیرد، اما نمی تواند هیچ کاری برای انسجام میان آنها انجام دهد.
برخی از محرک های کلیدی در ایجاد اپوزیسیون، شبکه ای از سفرای جمهوری هستند که بسیاری از آنها هنوز در سفارتخانه های خود مستقر می باشند. به گفتۀ یکی از مؤثرترین آنها، نصیر اندیشه، سفیر افغانستان در ژنو، «ایجاد پلتفرمی منسجم، با نیاز به درک اشتباهاتی که منجر به فروپاشی جمهوری شد، زمان می برد.» وی افزود «به عقیده من، اگر -اپوزیسیون- به واقع بازتاب عمیقی نداشته باشند، هرگز نمی توانند در -جایگاه- اپوزیسیون قرار گیرند.»
پس از دو سال، واضح و مشخص است که طالبان هیچ علاقه ای به تسلیم شدن در برابر خواسته ها و مطالباتی جمعی برای پذیرش حکومتی کمتر سرکوبگر ندارند، بنابراین تعامل فعلی کارساز نیست. ایالات متحده، بریتانیا و اتحادیه اروپا همگی علنا اعلام کرده اند که از مقاومت مسلحانه علیه طالبان حمایت نخواهند کرد و این موضوع یکی از دلایل عدم حمایت آنها از پروسۀ وین بود. اما آنگونه که نرگس نهان فعال برجسته زنان و وزیر سابق دولت پیشین افغانستان می گوید، «هیچ راهی وجود ندارد که بتوانید بدون فشار نظامی قدرت را از طالبان پس گرفت.»
احمد مسعود، فرمانده برجسته ترین گروه مسلح ضد طالبان، یعنی جبهه مقاومت ملی نیز هم در دوشنبه و هم در وین حضور داشت. پدرش احمد شاه مسعود که در آستانه حملات ۱۱ سپتامبر ترور شد، موفق ترین فرمانده مجاهدین در شورش علیه اشغال روسیه در دهه ۱۹۸۰ شناخته می شود.
اما جدای از جبهه مقاومت ملی که در دره پنجشیر شمال شرق کابل در حال نبرد و مبارزه با طالبان است، یاسین ضیا، رئیس پیشین ستاد ارتش افغانستان، در اقداماتی چریکی از جمله ترورهای هدفمند نیز موفقیت هایی داشته است. سمیع سادات، یکی دیگر از ژنرال های سابق افغان نیز بیشتر سال ۲۰۲۳ را در ایالات متحده گذرانده و در میان گروه های کهنه سرباز برای ضدحمله و مقاومت حمایت می کند.
طالبان پس از نشست وین، توماس نیکلاسون، نماینده ویژۀ اتحادیه اروپا در امور افغانستان را به دلیل حضور گروه های مسلح در این نشست بازخواست و سرزنش کردند. اما گویی این موضوع بایستی نادیده گرفته می شد. چنانکه می توان گفت غرب علاوه بر پذیرشِ درخواست های طالبان مبنی بر عدم حمایت از مخالفان مسلح، به طالبان اجازه داده تا با تمرکز بر -حذف- حقوق زنان به جای یک برنامه گسترده تر، مانند ناکامی طالبان در ایجاد دولت فراگیری با نمایندگی بسیاری از از قومیت های افغانستان، یا حمایت آنها از القاعده، شرایط خود را بر افغانستان دیکته کنند.
این در حالیست که حقوق زنان آشکارا اولویتی فوری است. آژانس های سازمان ملل متحد در افغانستان با تن دادن به ممنوعیت طالبان برای کار زنان در ماه آوریل سال جاری، خارج از وظایف خود عمل کرده اند و این موضوع باید حل و فصل شود.
اما به گفته منیژه باختری، سفیر جمهوری سابق افغانستان در وین، این موضوع بر همه توجهات یا منابع در یک محیط یا موقعیت خاص سایه افکنده است: «این موضوعی بسیار مهم و قابل توجه بوده، اما نسبت به مسئلۀ پیوند بین طالبان و القاعده مبحثی ملایم تر است. من معتقدم که جهان باید همه این مشکلات را با هم در نظر بگیرد.»
خواستِ مطلوب و مناسب برای دولت ایالات متحده بحث نکردن در مورد ارتباط با القاعده است. واشنگتن خواهان یادآوری هرج و مرج و آشفتگیِ زمان خروج نیست و ترجیح می دهد بر پیشنهاد طالبان برای همکاری علیه تروریسم تمرکز کند. چنانچه در ۳۰ ژوئن، جو بایدن در کنفرانسی مطبوعاتی رک و پوست کنده اذعان کرد: “به یاد می آورید در مورد افغانستان چه گفته بودم؟ گفتم القاعده دیگر در آنجا نخواهد بود. گفتم از طالبان کمک خواهیم گرفت. الان چه شده؟ چه خبر است؟ جراید را بخوانید. -ببینید- حق با من بود.’
اما تنها چهار روز قبل، بایدن می توانست تیتری را بخواند که به واقع نشان می داد اکنون چه اتفاقی در حال رخ دادن است. با اشاره به گزارش سازمان ملل که نشان می دهد پیوندهای بین این دو سازمان “قوی و همزیستی مسالمت آمیز” است، «طالبان با انتصاب والیانی وابسته به القاعده، تعهدات تروریستی خود را زیر پا می گذارند» و القاعده نیز در حال «بازسازی توان عملیاتی» از پایگاه خود در افغانستان است.
گزارش سازمان ملل واضح تر از این نمی تواند باشد؛ چراکه وعده های طالبان در ماه اوت ۲۰۲۱ مبنی بر فراگیرتر بودن، درهم شکستن و سرکوب گروه های تروریستی و عدم ایجاد تهدید امنیتی برای سایر کشورها، در سال ۲۰۲۳ به طور فزاینده ای پوچ به نظر می رسد. بدین ترتیب با توجه به این گسست بین واقعیت و افکار واهی دولت بایدن، به احتمال زیاد در کوتاه مدت ظهورِ رویکردی منسجم از سمت ایالات متحده وجود نخواهد داشت.
اما غرب همچون ایالات متحده آمریکا نیست و در این مسیر فرصتی با هزینه ای نه چندان گزاف وجود دارد که کشورهای دیگر از طریق آن می توانند از توان بالقوه اپوزیسیون افغانستان و جامعه مدنی و رسانه هایی حمایت به عمل آورند؛ جریانی که نیازمند بسط و توسعه است.
اگرچه ارقام دقیقی اعلام نشده است، اما گفته می شود که اهداکنندگان بین المللی حدود ۴۰ میلیون دلار در هفته به کابل کمک ارسال می کنند؛ در این جریان دولت ها هم بایستی اطمینان حاصل کنند که کمک های اهدایی به جایی که باید می رود و در عین حال نیز بایستی همزمان به دنبال بازیگران سیاسی بالقوه غیر از طالبان باشند. این کمک ریانی را می توان با عدم حمایت از فعالیت مسلحانه قابل انجام است. اما علاقه چندانی برای کمک به رهبران نوظهور وجود ندارد.
تلاشی دیگری جهت ایجاد پلت فرمی مدنی برای گفتگو بین افغان ها از جمله طالبان، توسط مؤسسه صلح اروپا، تحت نظارت مایکل کیتینگ، مدیر اجرایی این موسسه در حال کاوش و بررسی است. باید اشاره کرد در حالی که این اقدامی به ویژه بدون خشونت محسوب می شود اما جذب منابع مالی برای آن دشوار است.
تصور نمی شود که یافتن راهی جایگزین آسان باشد. در میان افغان های غیرطالبان منافع و علایق بسیار متفاوتی وجود دارد که نشان می دهد دستیابی به یک پلتفرم واحد دشوار خواهد بود. به گفتۀ نرگس نهان، فعال زنان در این باره، حمایت از چندین طرح ممکن است بهترین راه پیش رو باشد: “با کنار هم قرار دادن همه این قطرات کوچک، ما مجموعه ای از نظرات متنوع را به همراه خواهیم داشت.” به گفتۀ وی، راه هایی بدیع برای تأمین مالی فعالان محلی بدون نیاز به عبور از کابل وجود دارد.
در مسیر راهکاری جایگزین، بازیگران منطقه ای، به ویژه روسیه، چین، پاکستان و ایران، سعی خواهند کرد پایگاه های عوامل و وابستگان خود را ایجاد کنند. آنها در خیالات باطلی برای مقابله با طالبان غرق شده اند؛ و همگی با تهدیدات احتمالی از سوی جنبش های مستقر در افغانستان روبرو هستند. چراکه بنابر گزارش سازمان ملل، حدود ۲۰ گروه شورشی اکنون زیر نظر طالبان فعالیت می کنند و در همین راستا گروه القاعده به قدری با حکومت طالبان وابستگی و پیوند یافته که از دستورالعمل های آموزشی آن در وزارت دفاع استفاده می شود.
یا از دیگر سو می توان به جنبش اسلامی ترکستان شرقی اشاره کرد که به این گروه پناه داده شده و این جریان خود در بلند مدت تهدیدی جدی برای آسیای مرکزی خواهد بود. همچنین گروه ضد پاکستانی تحریک طالبان پاکستان نیز با طالبان افغانستان رابطه “تنگاتنگی” دارد. طبق توییتِ محمدرضا بهرامی، سفیر پیشین ایران در کابل «تعمیق ناگزیر شکاف های داخلی بین جناح های طالبان، امکان به رسمیت شناختن را کمتر کرد.»
در کل می توان گفت تمامیِ این کشورها اکنون به دنبال راه های بدیل و جایگزین برای افغانستان هستند. اگر پس از ممنوعیت کاشت خشخاش، درگیری های داخلی طالبان در اوایل سال آتی افزایش یابد، آنگاه فرماندهان محلی می توانند همه چیز را به دست بگیرند. پیشتر نیز شاهد این نمایش در اوایل دهه ۱۹۹۰ بوده ایم، یعنی زمانی که کشور افغانستان پس از عقب نشینی روسیه توسط جنگ سالاران رقیب از هم پاشید. اما غرب این بار فرصت آن را دارد که آینده ای متفاوت برای افغانستان رقم بزند.
منبع: چتم هاوس