کنار رفتن اولویتی به نام حقوق بشر، در سایۀ معاملات و تعاملات سیاسی نروژ با طالبان
کلکین : پس از حملات تروریستی القاعده به نیویورک و واشنگتن در سپتامبر ۲۰۰۱، نروژ ضمن ابراز تاسف و همدردی خود با ایالات متحده، اقداماتی پیشگیرانه را اتخاذ نمود تا مورد حمله قرار نگیرد. در ۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱، یعنی یک روز پیش از جریان حملات تروریستی، حزب کارگر نروژ[۱] به رهبریِ ینس استولتنبرگ، نخست وزیر وقت این کشور، در انتخابات سراسری شکست خورد. متعاقبا دو روز پس از حمله، بیورن توره گُدال، وزیر دفاعِ برکنار شدۀ نروژ، چنین اعلام کرد که بعید است کشور نروژ در عملیاتی برای یافتن و مجازات تروریست ها مشارکت کند.
دولت وقت نروژ نیز اعلام کرد که تصمیم ناتو برای استناد به ماده ۵ به خودیِ خود معنای خاص و دلالتی بر مشارکت نروژ در هر یک از ماموریت های سازمان مرتبط با این حمله دلالت نخواهد داشت. اما این اکراه و بی میلیِ صریح از سوی نروژ در ایالات متحده مورد توجه قرار گرفت؛ چنانچه نیویورک تایمز چنین گزارش داد که نروژ رسما از تصمیم ناتو برای ائتلاف و همبستگی فاصله گرفته است. بخش هایی از جریان رسانه ای نروژ نیز به دلیل عدم ایستادگی این کشور در کنار مهم ترین متحد خود، از دولتِ در حال برکناری حزب کارگر انتقاد کردند.
اما در ۱۹ اکتبر ۲۰۰۱، دولت جدید ائتلافی از راست میانه کار خود را آغاز کرد و نگرانی های اصلی در حوزۀ سیاستگذاریِ امنیتی دولت جدید، عملا برخلاف دولت قبلی از حزب کارگر پیش رفت. در آن زمان چنین به نظر می رسید که اگر بخش اعظم ناتو به طور محسوسی از ایالات متحده در جنگ علیه تروریسم حمایت کنند، خارج از گود نشستنِ نروژ در این ماجرا و در مقطع زمانیِ کوتاه مدت، اتفاقی ناخوشایند و حتی در بلند مدت نیز، مسئله ای خطرناک خواهد بود.
چراکه نگرانی اصلی نروژ از زمان جنگ جهانی دوم، انزوای جغرافیایی آن از مرکز اروپا بود. از این رو، صرف نظر از امکان سنجیِ ابعاد عملیات ائتلاف در افغانستان، نروژ بایستی در این ائتلاف شرکت می کرد. چراکه حتی اگر این عملیات به باتلاقی از ناکامی و فضاحت نیز ختم می شد، باز هم به نفع نروژ بود تا به جای موضعِ ماندن در انفعال خود، بخشی از این رسوایی و افتضاح باشد. ناتوی ناکارآمد با حضور ملموس آمریکا بر نبودِ ناتو و احتمال انزواگرایی آمریکا ارجحیت داشت.
در نتیجه، کریستین کرون دیولد، وزیر دفاع جدید، از حزب محافظه کار، این را مأموریت خود می دانست که هر چه زودتر نیروهای نروژی را در میدان نبرد افغانستان مستقر کند. اما پاییز ۲۰۰۱، نیروهایی مهیا و آماده برای حضور در مناطق افغانستان و متناسب با نیازهای آمریکایی ها در دسترس نبودند. بدین ترتیب پس از چند ماه آماده سازی، دولت نروژ گروهی کوچک از نیروهای ویژه را برای پیشبرد عملیات از قندهار به عنوان بخشی از نیروی ضربت K-Bar [۲]، همچنین یک واحد پاک سازی مین برای فرودگاه های قندهار و بگرام، و یک گروه از یک هواپیمای باری C130 هرکولس و شش اف ۱۶ فایتینگ فالکون برای استقرار در پایگاه هوایی ماناس در قرقیزستان فرستاد. در حالی که تعداد نیروهای نروژی کم بود، اما باید گفت مشارکت اولیه نروژ به لحاظ مهارت و کیفیت امری قابل توجه بود. نخستین مشارکت نروژ در عملیات “خارج از حفاظ[۳]” در ۱۵ ژانویه ۲۰۰۲ صورت گرفت. (Hoiback, 2019: 39- 40)
در اول اکتبر ۲۰۰۱، نیروهای آمریکایی حمله ای را به رژیمِ وقتِ طالبان در افغانستان آغاز کردند. نروژ با اعزام نیروهای خود در حیطۀ پاکسازی مین، نیروهای ویژه، هواپیماهای ترابری و هواپیماهای جنگی اف ۱۶ در این جریان ورود، و کمک کرد. در دسامبر ۲۰۰۱، شورای امنیت سازمان ملل متحد به ایجاد یک نیروی نظامی به نام نیروی بین المللی کمک به امنیت (آیساف) رأی داد. ناتو فرماندهی نیروی آیساف را در دسامبر ۲۰۰۲ به عهده گرفت و از آن زمان، نروژ کمک رسانی به این نیرو را آغاز کرد.
به طور کل می توان گفت مشارکت نظامی نروژ در افغانستان طی سال های ۲۰۰۱-۲۰۲۱، یکی از بزرگترین، جامع ترین و طولانی ترین ماموریت های نظامی بین المللی بوده که نروژ از زمان جنگ جهانی دوم در آن حضور و مشارکت داشت. ینس استولتنبرگ، نخست وزیر پیشین نروژ، در غالبِ دوره ای که نروژ در افغانستان فعال بود، سمت نخست وزیری در این کشور را بر عهده داشت.
در کل باید اشاره کرد نخستین نیروهای این کشور در دسامبر ۲۰۰۱ وارد افغانستان گردیده و نهایتا آخرین آنها در ۳۰ اوت ۲۰۲۱ کشور را ترک کرده و بدین ترتیب به این ماموریت خاتمه بخشیدند. طی این دوره بیست ساله، حدود ۹۲۰۰ سرباز نروژی در کشور افغانستان خدمت کردند؛ ده سرباز نروژی نیز در حین خدمت در افغانستان کشته شدند. در دو سال آخر ماموریت نروژ، نیروهای مسلح نروژی همراه با افسران ستادی، یک واحد پزشکی و یک واحد از نیروهای ویژه نروژی که به پلیس ویژه افغانستان راهنمایی و آموزش میدادند نیز حضور داشتند.
دررابطه با مناسبات فی مابین نروژ و افغانستان به ویژه پیشینه و تاریخ روابط دو کشور اطلاعات چندانی از گذشته های دور در دست نیست و غالبِ مستندات مرتبط با این تعاملات بیشتر به زمانِ تحولات پس از ۱۱ سپتامبر و کلید خوردنِ مداخلۀ نظامی نروژ در افغانستان باز می گردد. اما در برخی منابع محدود چنین گفته می شود که افغانستان و نروژ از سال ۱۹۳۱ روابطی دیپلماتیک داشته، دو کشور سابقه همکاری طولانی پشت سرگذاشته، و نروژ حامی جدی در توسعه و بازسازی افغانستان بوده است.
به نحوی که در برخی منابع چنین اشاره شده است که در دهه ۱۹۶۰، نروژ در زمینه های آموزش، صحت و زراعت به افغانستان کمک کرد. نروژ همچنین به ساخت تونل سالنگ -یک راه ارتباطی اصلی مواصلاتی بین شمال و جنوب افغانستان- نیز کمک کرد. همچنین اذعان شده است که در دهه ۱۹۸۰، نروژ در زمان اشغال شوروی به افغانستان کمک های بشردوستانه ارائه نموده و از جنبش مقاومت افغانستان، مجاهدین نیز حمایت کرد.
با وجودِ عدم منابع متعدد و معتبر از روابط فی مابین، در همین راستا و همان گونه که در وب سایت کمیته نروژ برای افغانستان نیز اشاره شده است، می توان گفت کمیته نروژ برای افغانستان[۴] در سال ۱۹۸۰ و در پاسخ به تهاجم شوروی به افغانستان در نروژ تأسیس شد. کمیته های محلی در نروژ نیز بلافاصله افکار عمومی را علیه این تهاجم گرد هم آورده، همبستگی با مردم افغانستان را ترویج نموده و کمپین های جمع آوری کمک های مالی را برای کمک به تعداد فزاینده از افغان هایی که در میانه درگیری گرفتار شده بودند، ترتیب دادند.
کمیته نروژ برای افغانستان در سال ۱۹۸۳ اولین دفتر خود را در پیشاور پاکستان افتتاح کرد و پس از آن در سال ۱۹۸۶ یک دفتر ساحوی/منطقه ای در ولایت غزنی و یکی دیگر نیز در سال ۱۹۹۱ در ولسوالی کشم ولایت بدخشان افتتاح کرد. در سال ۱۹۹۷ یک دفتر رابط در کابل افتتاح شد که بعدا در سال ۲۰۰۲ به دفتر کشوری کمیته نروژ برای افغانستان[۵] تبدیل شد. این سازمان از نهادی همبستگی، به یک سازمان مردم نهادِ حرفه ای در حیطۀ امداد و توسعه تبدیل شد و قصدش برآن بود تا از طریق برنامه ها و ابتکارات انکشافی بلندمدت و تمرکز بر محیط زیست و پایداری کیفیت و استاندارد زندگی در روستاهای افغانستان را بالا ببرد. شاید بتوان گفت نهادهایی چون کمیته مذکور از امتداد روابط مابین نروژ و افغانستان طی دورانی از گذشته تا کنون حکایت دارد.
به طور کلی همان گونه که در بخش مرتبط با کشور نروژ از وب سایت سفارت افغانستان آورده شده بود، نروژ به عنوان کشوری با سابقه طولانی در کمک های خارجی، در سی سال گذشته در کمک های بشردوستانه در افغانستان مشارکت داشته است. تا زمان سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، این حمایت از طریق سازمان ملل متحد، گروه حمایت از افغانستان و از طریق سازمان های غیردولتی مختلف انجام می شد.
اما دررابطه با روابط دیپلماتیک رسمی و علنی مابین افغانستان و نروژ می توان گفت سفارت سلطنتی نروژ در افغانستان در دسامبر ۲۰۰۱ در کابل تأسیس شد. اولین سفیر مقیم نروژ در افغانستان پس از حکومت طالبان، یان اریک لیکوانگ بود که در اکتبر ۲۰۰۴ این سمت خود را برعهده گرفت. او اولین سفیر مقیم کشورهای نوردیک/شمال اروپا در افغانستان بود، اتفاقی که روابط نزدیک و مثبت بین افغانستان و نروژ را نشان می داد.
به طور خلاصه می توان گفت نروژ در چهار عملیات مختلف در افغانستان مشارکت داشته است. نخستین مشارکت میدانی نروژ در افغانستان در اواخر سال ۲۰۰۱ از طریق عملیات آزادی پایدار و متشکل از نیروهای ویژه، پاکسازها/خنثی کنندگان مین و متخصصان مواد منفجره صورت گرفت. نیروهای نروژی متخصص در حوزۀ پاک سازی مین، میدان هوایی کابل و قندهار را از مواد منفجره پاکسازی کردند. نیروهای ویژۀ نیروهای مسلح نروژ[۶] در چندین مورد مشارکت داشتند تا اینکه نروژ تصمیم گرفت از سال ۲۰۰۶ به بعد بر روی نیروهای بین المللی کمک به امنیت (آیساف) متمرکز شود.
سازمان ملل متحد در ۲۰ دسامبر ۲۰۰۱، به اتفاق آرا قطعنامه ۱۳۸۶ که وضعیت افغانستان را تهدیدی برای صلح و امنیت بین المللی توصیف می کرد، تصویب نمود. به درخواست مقامات افغانستان، آیساف در سال ۲۰۰۱ تأسیس شد. بدین ترتیب، این نیروی نظامی بین المللی قصد داشت به افزایش امنیت و ثبات در افغانستان کمک کند. در ابتدا، هدف تامین امنیت کابل و مناطق اطراف آن بود تا به دولت موقت حامد کرزی فرصتی داده شود که پس از سقوز رژیم طالبان، پا به عرصه اقدام و عمل گذارد.
متعاقبا شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۱۳ اکتبر ۲۰۰۳ و از طریق قطعنامه ۱۵۱۰، مأموریت آیساف را جهت پوشش دادن کل افغانستان تمدید کرد. این مأموریت از طریق قطعنامه ۱۹۷۴ سازمان ملل از سال ۲۰۱۱، قطعنامه ۲۰۱۱ از سال ۲۰۱۱، قطعنامه ۲۰۴۱ از سال ۲۰۱۲ و قطعنامه ۲۰۶۹ از سال ۲۰۱۲ تمدید شد. نروژ نیز از دسامبر ۲۰۰۲ تا ژانويه ۲۰۱۴ نيروهاي خود را برای کمک به ماموریت آيساف سهیم و دخیل ساخت.
آیساف عملیاتی جامع با بیش از ۱۳۰۰۰۰ سرباز از حدود مجموعا ۵۰ کشور بود؛ هرچند در اوت ۲۰۱۴، این تعداد به حدود ۴۴۰۰۰ کاهش یافت. در حالی که عملیات آزادی پایدار عملیاتی تحت رهبری ایالات متحده بود، آیساف نیرویی ائتلاف با رهبری چند ملیتی و بر اساس قطعنامه ۱۳۸۶ (۲۰۰۱) شورای امنیت سازمان ملل متحد تأسیس شده بود. چنانچه کشورهایی جداگانه و مجزا هر یک در آغاز این عملیات را رهبری کردند تا آنکه آیساف از سال ۲۰۰۳ تحت فرماندهی ناتو قرار گرفت.
منطقه عملیات ابتدا کابل پایتخت و اطراف آن را در بر می گرفت؛ اما از سال ۲۰۰۳، ناتو تدریجا منطقه عملیات خود را به کل کشور تعمیم و گسترش داد. هدف آیساف جلوگیری از به کار گرفتن و سوء استفاده از افغانستان به عنوان پناهگاه تروریسم بین المللی بود. این نیرو همچنین به برپایی امنیت به عنوان پایه ای برای تلاش های بشردوستانه و توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه افغانستان کمک کرد. همچنین در سال ۲۰۰۲، شورای امنیت سازمان ملل متحد از طریق قطعنامه ۱۴۰۱و به درخواست مقامات افغانستان، مأموریت هیات معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) را به عنوان یک مأموریت سیاسی تأسیس کرد.
مأموریت این هیات ارائه کمک به مقامات و مردم افغانستان از طریق تسهیل صلح و توسعه پایدار بود که همچنین در برگزاری انتخابات در کشور از جمله انتخابات سال ۲۰۱۴ نقش داشت. کشور نروژ نیز از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ با نیروهای خود به یوناما کمک کرد.
همچنین می توان گفت تا سال ۲۰۲۱ نیز نروژ در عملیات ماموریت حمایت قاطع به رهبری ناتو که در ژانویه ۲۰۱۵ جایگزین آیساف شد، مشارکت داشت. ماموریت حمایت قاطع در توافقنامه امنیتی دوجانبه ایالات متحده و توافقنامه وضعیت نیرو ناتو که در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۴ امضا شد، متصل و تثبیت شده بود. این ائتلاف -از طریق مشارکت استراتژیک با مقامات افغانستان- و به واسطۀ آموزش، مشاوره و کمک، از نیروهای امنیتی افغانستان حمایت عملکردی می کرد. نهایتا ماموریت حمایت قاطع در تابستان ۲۰۲۱ و پس از تصمیم ناتو برای پایان دادن به حضور نظامی خود در افغانستان پایان یافت. (forsvaret, 2021)
بدین ترتیب می توان گفت در طول این سال ها، نروژ حضور و مشارکتی مستمر در عملیات های متفاوت و متنوع افغانستان داشت. چناچه اقدامات نروژ، ارتش، نیروی هوایی، نیروی دریایی، گارد داخلی و همچنین نیروهای ویژه این کشور را درگیر کرد. نروژ به طور مداوم با نیروهای زمینی خود به آیساف و به طور دوره ای نیز با نفراتِ مرتبط با نیروی هوایی مانند هواپیماهای جنگنده F-16 و هلیکوپترها کمک کرد. این کشور حداکثر ۶۰۰ سرباز را به طور همزمان در افغانستان داشت.
در میدان نبرد و صحنۀ عمل، پیاده نظام مکانیزۀ نروژ بیشترین سهم و مشارکت را داشته است. در سال ۲۰۰۳، یک گروهانِ نروژی برای پیوستن به تیپی چند ملیتی در کابل مستقر شد. از سال ۲۰۰۴، بیشتر تلاش ها در شمال و در ولایت فاریاب متمرکز بود. (forsvaret, 2021) در تابستان ۲۰۰۴، نروژ داوطلب شد تا رهبری یکی از سه گروه جنگی در تیپ چندملیتی کابل را به عهده بگیرد. گروه نبرد نروژی ۳[۷] سهم قابل توجهی در این ماموریت داشت. پرسنل ستاد متشکل از ۴۰ افسر از جمله ۳۱ نروژی، ۸ مجارستانی و ۱ ایتالیایی بودند. از بسیاری جهات گروه نبرد نروژی ۳ تجربه ای موفق در پیشینه فعالیت های نروژ محسوب می شد؛ چنانچه ارتش نروژ این ماموریت را مهم و تجربیات به دست آمده از این ماموریت را قبال پیاده سازی در داخل کشور می دانست. با این حال، به زودی آشکار شد که نروژ بایستی در ایجاد تیم های بازسازی ولایتی مشارکت کند. (Hoiback, 2019: 41)
در این جریان، نروژ به مقطع مهمی رسیده بود که از یک سو ملاحظات نظامی به پیشروی و دنبال کردن موضع خود در کابل اشاره داشت، در حالی که ملاحظات سیاسی به سمت دیگری، یعنی راه اندازی یک تیم های بازسازی ولایتی ارجاع داشت. بدین ترتیب از سال ۲۰۰۵، نروژ رهبری تیم بازسازی ولایتی (PRT) را در میمنه به عهده گرفت. نروژ همچنین با یک نیروی واکنش سریع نیز همکاری و مشارکت داشت. در سال ۲۰۰۲، مدیریت این گروه از قندهار به کابل و در سال ۲۰۰۶ از کابل به مزارشریف همراه با یک عنصر پشتیبانی ملی منتقل شد.
مشارکت ها و کمک های نیروهای نروژی چندین دوره را تجربه کرده اند که با نبردهای مکرر با نیروهای شورشی مشخص می شود. نیروهای ویژه چندین بار در افغانستان مستقر شده اند که نقش مشاوره و آموزش را داشتند. کمک های تخصصی نیز شامل متخصصان پاک سازی مین، متخصصان مواد منفجره، تیم های جراحی و بیمارستان های صحرایی می شد.
در جولای ۲۰۱۴، آخرین ماموریت مهم نروژ در آیساف تکمیل شد. حدود صد سرباز، اردوگاه نروژی معروف به “کمپ نیداروس[۸]” در مزار شریف را بستند. در پایان سال ۲۰۱۴، کمک نروژ شامل ۳۰ تا ۴۰ افسر ستادی در کابل، به اضافه نیروهای ویژه بود. نروژ برای اولین بار در فوریه ۲۰۰۷ با یک مشاور/مستشار نظامی در یوناما مشارکت کرد. از سال ۲۰۰۸ نیز نروژ توسط مستشاران نظامی و افسران ستادی در کابل و مزارشریف نمایندگی می شد. وظایف حمایت از توسعه غیرنظامی در افغانستان مطابق با دستور یوناما بوده است. نهایتا نروژ کمک خود به عملیات یوناما را در اوت ۲۰۱۴ به پایان رساند. (forsvaret, 2021)
یگان نیروهای ویژه نروژ در افغانستان تیم مستشاری عملیات ویژه ۲۲۲ نام داشت[۹]. حمایت آنها از واحدِ واکنش به بحران ۲۲۲ (CRU 222)[۱۰]، یا پلیس ویژه افغانستان، در چارچوب مفهوم ماموریت حمایت قاطع برای ظرفیت سازی ارائه شد. این ماموریت در سال ۲۰۰۷ آغاز شد و نروژ از سال ۲۰۱۳ تا پایان آن در سال ۲۰۲۱ مسئولیت این ماموریت را بر عهده داشت. به طور معمول، نیروهای ویژه نروژ در جنگ شرکت نمی کردند، اما بر حمایت، راهنمایی و مشاوره متمرکز بودند. با این حال، در شرایط بحرانی و وخیم، متصدیان و کارگزاران نروژی مستقیماً از پلیس افغانستان حمایت کردند و در حل و فصل موقعیت هایی مانند حملات تروریستی مشارکت داشتند.
نروژ همچنین پرسنل مختلفی را در مقر این مأموریت چند ملیتی در افغانستان مستقر کرد. از مارس ۲۰۲۰ تا اوت ۲۰۲۱ نیز نروژ پرسنل پزشکی-نظامی خود را در بیمارستان نظامی در فرودگاه بین المللی حامد کرزی در کابل مستقر کرد. هشت نیروی نروژی به دلیل تلاش هایشان در افغانستان به بالاترین جایزه نروژ، صلیب جنگی با شمشیر، اهدا شد. همان طور که پیشتر نیز اشاره شد، ده سرباز و پرسنل نظامی نروژی نیز در حین خدمت برای نروژ در افغانستان کشته شدند. (forsvaret, 2021)
فاریاب منطقه ای بود که نروژ مسئولیت اصلی امنیت را طی سال های حیاتی از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۲ در آنجا بر عهده داشت. نروژ به دلایل مختلفی مسئولیت فاریاب را بر عهده گرفته بود. نیروهای نروژی از اوایل سال ۲۰۰۴ در این ولایت مستقر بودند، زمانی که آنها بخشی از یک نیروی تثبیت کننده به رهبری بریتانیا را تشکیل می دادند. اما سال بعد، زمانی که انگلیسی ها می خواستند به جنوب افغانستان بروند، نروژ پذیرفت که رهبری فاریاب را بر عهده بگیرد. برای نروژ، تصاحب چنین قدرتی، مسلط شدن به اوضاع و تحویل ماموریتی از بریتانیا، یعنی کشوری که به جای رویارویی نظامی بر مدیریت درگیری متمرکز شده بود، چشم انداز مهم و جذابی به نظر می رسید.
فاریاب بر خلاف جنوب ناآرام کشور، ولایت آرام و قابل کنترلی به نظر می رسید. اما فاریاب با در برداشتن ساختار قومیتی، میراث دوره قبل از سال ۲۰۰۱، زمانی که طالبان در قدرت بودند، و همچنین مسیرهای سودآور قاچاق مواد مخدر، تنش های عظیمی در زیر پوستش جریان داشت. نروژ سعی کرد استراتژی نظامی کمتر تهاجمی تری را نسبت به برخی از متحدان خود دنبال کند و همچنین با اصرار بر جدایی بین دخالت غیرنظامی و نظامی خود متمایز و برجسته شد. در عین حال، نروژ نسبت به ابراز انتقاد در درون ائتلاف ناتو، به ویژه علیه طرف غالب و مسلط آن یعنی، ایالات متحده، محتاط بود.
آنچه واضح به نظر می رسد این است که نروژ از سال ۲۰۰۱ به بعد از تلاش های بین المللی در قالبِ یک مجموعه ای فراگیر و کلی حمایت کرد و بر این اساس باید مسئولیت بخشی از آن کل را بر عهده می گرفت؛ اما مشارکت نروژی نه در بردارندۀ نتایج پایداری در افغانستان، بلکه ناکامی سیاست های نروژ را در برداشت. چنانچه پیشتر (۲۰۱۸) نیز آندرس سُوُم هامر، روزنامه نگار نروژی، مجموعه ای از مستندهای ویدئویی در مورد ولایت فاریاب در افغانستان منتشر کرده بود که به دور از نمونۀ مدنظرِ درخشانی است که نروژ در نظر داشت فاریاب به آن تبدیل شود. در مستندها با ولایتی مواجه بودیم که طالبان در موقعیت قوی تر از همیشه قرار داشتند. (Harpviken, 2018)
به طور کل می توان گفت سابقۀ نروژ در ولایت فاریاب، مسئولیتی پیرامون رساندن امنیت، حکومتداری خوب و توسعه در این ولایت بود. اما چگونگی اولویت بندی و مدیریت روابط نروژ با ایالات متحده، چالش های سیاسی، عملی و اخلاقی پیش روی قدرت های میانه (medium-sized powers) که در ائتلافی همسو با ایالات متحده فعالیت می کردند را برجسته می ساخت. در همین راستا می توان گفت، تلاش های نروژ در فاریاب نیز معضلات و تناقض هایی را آشکار کرد که مداخله بین المللی را به عنوان یک کلی یکپارچه تحت تأثیر قرار داده و نهایتا به طور مهلکی تضعیف ساخت. به این ترتیب، تجربه نروژ فضای کوچکی را فراهم کرد که از طریق آن می توان محدودیت های ذاتی ناشی از اقدامات برای انتقال ساختارهای دولت مدرن و دموکراسی غربی به افغانستان را بهتر درک کرد.
[۱] Norwegian Labour Party
[۲] Task Force K-Bar
[۳] outside the wire
[۴] Norwegian afghanistan commite (NAC)
[۵] Norwegian afghanistan commite’s Country Office
[۶] The Norwegian Armed Forces’ special forces
[۷] The Norwegian Battle Group 3 (BG3)
[۸] Camp Nidaros
[۹] Special Operations Advisory Team 222
[۱۰] Crisis Response Unit 222
++++
در قسمت نخست از این تحلیل، به بررسی مناسبات میان نروژ و افغانستان، به ویژه از حوادث ۱۱ سپتامبر بدین سو پرداخته؛ و ضمن اشاره به نقش فعال این کشور در برقراری میانه داری هایِ برجسته و پیشرو جهت حفظ و تداوم تعاملاتی مستمر با گروه طالبان، به مشارکت این کشور در عملیات های مختلف از نیروهای ائتلاف جهت برقرایِ صلح و امنیت بین المللی در افغانستان و نهایتا تلاش های ناکام و به عبارتی بی هدف و بی ثمر از سوی نروژ برای در طی دو دهه مداخله نظامی و غیرنظامی در این کشور می پردازیم. به نظر می رسد نقش دوسویه و دوگانۀ نروژ در راستای سیاستی از به نعل و بی میخ زدن برای تضمین نقش و منافع خود سبب سازِ طرح این سوال می شود که نهایتا نروژ؛ به عنوان کشوری پیشتاز مذاکرات در تحولات افغانستان، یا تسهیلگری مشروعیت بخش به طالبان محسوب می شود؟
دولت نروژ پیش از انتخابات عمومی سال ۲۰۰۵، تلاش های خود را بر عراق و تحولات آن متمرکز ساخته بود و در نتیجه تعامل نروژ در افغانستان به نحوی از هم گسسته و با ابتکار عمل هایی موقت و موضعی مشخص می شد. اما دولت ائتلاف جدید پس از سال ۲۰۰۵ که جایگزین ائتلاف محافظه کار شد، تصمیم گرفت تا تمرکز خود را بر عملیات سازمان ملل و ناتو معطوف ساخته و قرار گرفتن در معرض عملیات ائتلاف در عراق را محدود سازد.
دولت جدید تصمیم گرفت استفاده از نیروهای مسلح خود را در عملیات های بین المللیِ متکی بر منشور سازمان ملل، با دستور سازمان ملل متحد و مطابق با قوانین بین المللی گسترش دهد. بدین ترتیب تصمیم گرفته شد تا به منظور تغییر تمرکز در جریان تعامل بین المللی این کشور برای عملیات در افغانستان، مشارکت نروژ در عملیات “آزادی پایدار” به رهبری ایالات متحده در عراق تمدید نشود. در نتیجۀ این تغییرات سیاستگذاری، نروژ از سال ۲۰۰۵ به بعد به بازیگری اساسی در افغانستان تبدیل شد.
همچنین این کشور تصمیم گرفت تا رویکرد دولت کل/یکپارچه[۱] را در قبال افغانستان اتخاذ کنید. وزیر امور خارجه، اسپن بارت آیده، پیشتر رئیس بخش سیاست بین الملل در مؤسسۀ امور بین الملل نروژ (NUPI) بود. او در این مقام، تیمی تحقیقاتی را رهبری و ذیل آن گزارشی در مورد رویکرد ماموریت های یکپارچه سازمان ملل تهیه کرد. آیده با تکیه بر بصیرت و بینش خود از اقدامات و تلاش های یکپارچه سازی سازمان ملل، و ابتکارعمل های مرتبط با دولت کل/یکپارچه از سوی کشورهایی مانند کانادا و بریتانیا، رهبری نشست افغانستان (Afghanistan Forum) را به عنوان تلاشی برای ایجاد رویکرد کل دولت نروژی به عهده گرفت.
به باور برخی ناظران، این ابتکار را از منظر بین المللی می توان به عنوان پشتکاری ملی از سوی نروژ جهت پیشبردِ عملیات یکپارچه تر و جامع تر سازمان ملل و ناتو در نظر گرفت. از منظر ملی نیزی می توان نشست افغانستان را به عنوان ابتکارعملی برای تقویت مشارکت نروژ در افغانستان درک و تحلیل کرد. (Coning2009: 25- 27)
به عقیدۀ برخی تحلیلگران، کشور نروژ از ضرورت و نیاز به اتخاذ اقداماتی هماهنگ در عملیات های پیچیده، به ویژه در رابطه با افغانستان حمایت کرد و ضمن آن نیز در نظر داشت تا اقداماتی برای پیشبردِ نسخه ای نروژی از رویکرد کل و یکپارچه اتخاذ کند. مشخصه و نشان اختصاصی از تفسیر این رویکردِ نروژی، جداسازی دقیق تلاش های غیرنظامی و نظامی در این زمینه بود. از این نظر، رویکرد جامع نروژ تقریبا با سایر کشورهای مشارکت کننده در نیروی بین المللی کمک به امنیت به رهبری ناتو (آیساف) متفاوت بود.
به بیانی ساده تر می توان گفت، هدف نهایی از اتخاذ یک رویکرد جامع از سوی نروژ این بود که بازیگرانی مانند نیروهای نظامیان، همچنین بازیگران حوزه های توسعه و کمک های بشردوستانه، کارشناسان قضایی، دیپلمات ها، پلیس و غیره، فعالیت های خود را هماهنگ کرده و در عملیات های بین المللی در جهت و مسیری مشخص حرکت کنند. از این منظر، با اجماع و توافق بر سر اینکه چالش ها در تعارضات پیچیده توسط یک بازیگر به تنهایی قابل حل نیستند؛ اتخاذ رویکردی جامع برای اقدام موثر و دستیابی به اهداف بسیار مهم می نمود. در این میان می توان گفت نروژ قهرمانی برجسته و مشتاق در پیشبرد رویکردی جامع، هم در عرصه داخلی و هم در عرصه بین المللی بوده و در همان زمان، نروژ نسخه مخصوص به خود را از این رویکرد جامع/کل را توسعه داد.
ویژگی متمایز تبیین و تفسیر نروژی، تقسیم بندیِ شفاف نقش ها و مسئولیت های غیرنظامی و نظامی در این زمینه، آنهم ذیلِ یک هماهنگی قوی و منسجم بود. این رویکرد در عرصه واقعی و در میدان عمل ذیلِ عملکرد تیم بازسازی ولایتی (PRT) به رهبری نروژ در میمنه در شمال افغانستان به محک گذاشته شد. جداسازی تلاش ها و فعالیت های نظامی و غیرنظامی که اغلب به عنوان «مدل نروژی» از آن یاد می شود، بحث برانگیز بوده است. اما یک پارادوکس در این راستا ظاهرا زمانی پدیدار می شود که نروژ از یک سو به عنوان مدافع مشتاق ایده ای کلی از پیشبرد رویکردی جامع و تلاش های هماهنگ عمل نمود، درحالی که از سوی دیگر به ترویج مدل نروژی پرداخته و تفکیک و جداسازی را در تیم بازسازی ولایتی به رهبری خود انجام می داد.
به عبارتی، نروژ از یک سو سنگ هماهنگی به سینه می زد و از سوی دیگر خودمحور در مسیر جداسازی پیش می رفت. این مسئله مسبب ناامیدی بازیگران نظامی از آنچه به عنوان اختلاف بین لفاظی های سیاسی و واقعیت های موجود می دانستند، گردیده بود. به طور مثال، یک فرمانده سابق نروژی بارها آنچه را که او به عنوان شکافی بین تعهداتی جهت دنبال کردن رویکردی یکپارچه و جامع، و سیاست نروژ برای جدا نگه داشتن تلاش های غیرنظامی و نظامی در افغانستان در نظر می گرفت را زیر سوال برده بود. (Ekhaugen, 2014: 1-2)
با نگاهی دقیق تر می توان این مسئله را بهتر تشریح نمود. مبحثی تحت عنوان “ضرورتی برای هماهنگی بهتر در افغانستان” بیانیه ای بود که سفیر نروژ در سازمان ملل در سال ۲۰۰۷ به شورای امنیت ارائه کرد. از زمانی که دولت ائتلافی به اصطلاح «قرمز-سبز» به رهبری ینس استولتنبرگ از حزب کارگر (۲۰۰۵-۲۰۱۳) در اواخر سال ۲۰۰۵ روی کار آمد، نروژ به قهرمانی پرآوازه و برجسته در مسیر افزایش هماهنگی تلاش ها در افغانستان تبدیل شد. این روند نشان دهنده جهت گیریِ سیاسی جدید و تازه ای نبود؛ اما، دولت جدید نروژ به سرعت نقش فعال تری را در پیشبرد نیاز برای تلاش های هماهنگ در راس دستور کار بین المللی به عهده گرفت و این کنشگری فعال نروژی به زودی در صحنه بین المللی آشکار شد.
نروژ از مسیرها و کانال های مختلف برای ترویج ایده های هماهنگی، یکپارچگی، انسجام و جامعیت در درگیری های پیچیده استفاده کرد. یک ابتکارعمل بزرگتر در این راستا تحت عنوان “پروژه عملیات صلح چند بُعدی و یکپارچه[۲]” بود. این جریان دنباله ای از گزارش مأموریت های یکپارچه سازمان ملل بود که توسط اسپن بارت آیده، وزیر جدید دفاع، تهیه شده بود. سمینارهای منطقه ای در پکن، آدیس آبابا، ژنو، نیویورک، ژوهانسبورگ، بروکسل و اسلو در سال ۲۰۰۷ برگزار شد. گزارش نهایی پس از پایان سمینار اسلو به سازمان ملل ارائه شد.
این پروژه معاقبا موضوعی ویژه در حفظ صلح بین المللی را ایجاد نمود که دستور کار ادغام در سازمان ملل را بررسی می کرد. بدین ترتیب نروژ نقشی پیشرو در توسعه مفهوم ماموریت های یکپارچه را بر عهده گرفت. به نظر می رسد تلاش های نروژ برای ارتقای هماهنگی تلاش ها در افغانستان در سال های ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ به اوج خود رسید. در همین راستا وزرای خارجه و دفاع نروژ از فرصت های متعددی برای فراخواندن روندی از بهبود هماهنگی استفاده کردند. چنانچه استور (Støre) وزیر امور خارجه وقت نروژ در جریان نشست بلندپایه در مورد افغانستان در شصت و دومین نشست مجمع عمومی خواستار افزایش هماهنگی شد.
نروژ همچنین در چندین کنفرانس بین المللی در مورد افغانستان، به عنوان مثال در پاریس در سال ۲۰۰۸ و لندن در سال ۲۰۱۰، به طور فعال نیاز به هماهنگی را ترویج کرد. تلاش های نروژ برای ارتقای هماهنگی در چارچوب ناتو نیز مشهود بود. چنانچه پیش از اجلاس سران ناتو در نوامبر ۲۰۰۶ در ریگا، وزیر امور خارجه نامه ای را به وزرای خارجه متحدینی که به آیساف کمک می کردند، ارسال و خواستار رویکردی جامع تر و هماهنگ تر در افغانستان شد. در سطح درون کشوری نیز، هماهنگی بهبود یافته در مورد افغانستان گاها مطرح می شد.
اولین فراخوان عمومی مشخص برای یک رویکرد جامع در یک روزنامه در دسامبر ۲۰۰۵ ظاهر شد. آنه گرته استروم-اریشسن (Anne-Grete Strøm-Erichsen)، وزیر دفاع وقت نروژ، خط مشی های دولت جدید را جهت تلاش های نظامی نروژ در افغانستان ارائه و تاکید کرد که “به منظور تضمین یک رویکرد جامع در مسیر ثبات و بازسازی، همکاری بین بازیگران نظامی و غیرنظامی از اهمیت زیادی برخوردار است.” او به ایجاد تیم های بارسازی ولایتی و تلاش های ملی برای نشان دادن ابتکارعمل های انجام شده برای تضمین این کلیت و جامعیت اشاره و ادعا کرد: «رویکرد جامع نتایج بهتری دربر خواهد داشت» (Ekhaugen, 2014: 3-4)
اندکی پس از به دست گرفتن قدرت در سال ۲۰۰۵، عنصر کلیدی در “مدلِ نروژی”، یعنی “جداسازی اقدامات میدانی در افغانستان”، توسط اعضای دولت جدید بیان شد. استروم-اریکسن در مقاله ای که جزئیات سیاست دولت جدید در افغانستان را شرح می داد، تأکید کرد که هیچ بحثی و سوالی در مورد انجام وظایف غیرنظامی نیروهای نظامی در تیم بازسازی ولایتی به رهبری نروژ وجود نداشت. اقدامات نظامی برای این بود که اساس کار بازسازی تحت حمایت غیرنظامیان تشکیل یابد. همین دیدگاه ها توسط وزیر امور خارجه، استور، نیز در سخنرانی نوامبر ۲۰۰۵ خود در استورتینگ (یا همان ساختمان پارلمان نروژ) در مورد کمک های نظامی و غیرنظامی نروژ در افغانستان و عراق بیان شد.
استور تأکید کرد که چگونه تلاش های نظامی برای حل منازعه در افغانستان کفایت نمی کند. وزارت امور خارجه و وزارت دفاع نروژ (آیده و ریموند یوهانسن) براین باور بودند که “مفهوم تیم بازسازی ولایتی در تعامل با سازمان های غیر دولتی نروژی که در افغانستان کار می کنند پیکربندی شده و باور کلی چنین است که مدلِ تیم بازسازیِ ولایتیِ نروژی در افغانستان به طور کلی توسط سازمان های نروژی مثبت تلقی می شود؛ بااینحال؛ طی یکی دو سال نخست، بخش نظامی از تیم بازسازی ولایتی تحت رهبری نروژ در وظایف غیرنظامی شرکت داشتند. به باور آنها، «این جریانی از تداخلِ نقش های نظامی و غیرنظامی بوده که مشکل ساز است… اگر مردم به این باور برسند که کروه های کمک رسان در ارائۀ کمک های بشردوستانه در واقع نظامی هستند، سازمان های کمک رسان غیرنظامی نیز به اهداف نظامی تبدیل می شوند.»
بدین ترتیب از سال ۲۰۰۷ به بعد، تیم بازسازی ولایتی به رهبری نروژ در میمنه بودجه ای را برای اجرای پروژه های بازسازی و توسعه مدیریت نکرد. لازم به ذکر است که از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲، تیم بازسازی ولایتی به رهبری نروژ با آژانس توسعه بین المللی ایالات متحده (USAID) همکاری داشته و به بودجه برای پروژه های خاص دسترسی داشته است. تیم بازسازی ولایتی در سال ۲۰۱۲ تعطیل شد و شکاف نظامی و غیرنظامی در کلیتی از نقش مداخله نروژ در افغانستان قویا مورد بحث قرار گرفت.
نگرانی های اصلی مطرح شده توسط سازمان های غیردولتی کلیدی این بود که تداخل همکاری نظامی- غیرنظامی می تواند باعث تیره و تار شدن نقش های نظامی و غیرنظامی، منجر به کاهش فضای به اصطلاح بشردوستانه، تهدید بی طرفی سازمان های غیر دولتی و همچنین تهدید جان کارکنان سازمان های غیردولتی و ساکنان محلی و مختل ساختن دسترسی سازمان های غیردولتی به افراد نیازمند شود. (Ekhaugen, 2014: 5)
در کل می توان گفت نروژ این فرصت را غنیمت شمرد تا نقشی مشهود ایفا کند، زیرا ایده یک رویکرد جامع در دستور کار بین المللی قرار گرفته شد و به عنوان راهکاری مناسب در تبلیغ نروژ و نقش آن به شمار می رفت. نروژ به دنبال تأثیرگذاری بر برنامه های رویکرد جامع و یکپارچه هم در سازمان ملل و هم در ناتو بود. رویکرد جامع و درخواست های آن برای هماهنگی از نظر سیاسی در داخل نیز سودمند بود و به ایجاد یک اجماع سیاسی گسترده در زمانی که در ابتدا اختلاف نظر وجود داشت، به ویژه در ائتلاف دولت قرمز-سبز کمک کرد. اما جداسازی اقدامات غیرنظامی و نظامی منجر به چیزی شد که بسیاری آن را نسخه متناقضی از رویکرد جامع می دانستند.
موارد ثبت شده در این فاش سازی اطلاعاتی شامل گزارش هایی از مأموریت ها و حوادث نیروهای نروژی در افغانستان است که پیش از آن در نروژ منتشر و فاش نشده بود. برخی از کلیات همچنین نشان می دهد که در برخی موارد کشتار و آسیب به غیرنظامیان نیز وجود داشته است. حادثه ای که در سال ۲۰۰۹ خودروی نروژی با گروهی از کودکان برخورد کرد یکی از این دست موارد است. به طور مشابه، این گزارش رویداد دیگری را به تصویر می کشد که در آن سربازان نروژی به یک خودروی غیرنظامی شلیک کردند. همچنین در دو رویداد دیگر اشاره شده در مستندات، گزارش شده است که یک مرد کشته و یک موتورسوار غیرنظامی مورد اصابت گلوله قرار گرفت.
به هرروی با تمام فراز و فرودهای موجود در دوران مداخلۀ نظامی و مشارکت غیرنظامی نروژ در افغانستان، نهایتا در آوریل ۲۰۲۱، ناتو و همچنین نروژ تصمیم گرفتند به ماموریت های نظامی خود در افغانستان پایان دهند. خروج نیروها از یک ماه پس از آن آغاز شد. چنانچه آخرین نیروهای نروژی در صبح روز ۳۰ اوت ۲۰۲۱ کشور را ترک کرده و نزدیک به ۲۰ سال مشارکت نظامی نروژ در افغانستان پایان یافت. اما در هفته های پایانی ماموریت، مشارکت نروژ دربرگیرندۀ حدود ۴۰ نیروی مستقر در فرودگاه بین المللی حامد کرزی در کابل بود. این نیروهای نروژی عمدتا پرسنل پزشکی نظامی/ارتش بودند که همراه با نیروهای آمریکایی، بیمارستان نظامی فرودگاه را اداره می کردند.
علاوه بر این، یک واحد از نیروهای ویژه نروژی نیز در هنگام تخلیه غیرنظامیان به نروژ و با خروج آخرین سربازان نروژی از کشور مشارکت داشتند. نهایتا آخرین سربازان نروژی باقیمانده در افغانستان با هواپیمای نروژیِ سی-۱۳۰ هرکولس “Frigg” صبح روز دوشنبه ۳۰ اوت به کشور باز گردانده شدند. این هواپیما که ساعت ۰۴:۳۴ به وقت نروژ از کابل بلند شد، توقفی در تفلیس گرجستان داشت؛ جایی که نیروهای مسلح نروژ یک ایستگاه ترانزیت موقت ایجاد کرده بودند. و نهایتا سربازان در همان شب در اسلو، نروژ فرود آمدند.
غالبا کشور نروژ به عنوان یک میانجیگر بین المللی شناخته می شود و مدت هاست که با طرف های جنگی مختلف در کشورهای جهان در تماس و تعامل بوده است. از جمله این گروه ها، طالبان می باشند که از سال ۲۰۰۵ سیاستمداران نروژی با آنها روندی از برقراری روابط را کلید زدند. بنابراین پس از قدرت یابی مجدد طالبان در اوت ۲۰۲۱، جهان به نحوی آگاهی داشت که نشست ۲۳ ژانویه ۲۰۲۲ نخستین سفر طالبان به نروژ نبود. زیرا در ۱۵ سال گذشته، سران این گروه بارها در سفرهایی مخفیانه به نروژ دعوت شده و با مقامات این کشور صحبت داشتند.
به باور بسیاری ناظران، نروژ با دعوت های علنی و رسمی خود از مقامات طالبان، به نحوی حضور سیاسی و رسمی طالبان در اروپا را فراهم آوردند. چنانچه به باور منیژه باختری، سفیر سابق افغانستان در نروژ، روابط این دو به حداقل ۱۵ سال پیش باز می گردد. به گفته وی، از آنجایی که دولت های نروژ از مدت ها قبل به برقراری صلح و حل مناقشات در کشورهای مختلف جهان علاقه مند بوده اند، حداقل از سال ۲۰۰۵، یعنی از زمانی که این گروه در افغانستان تجدید حیات خود را آغاز کرد، نروژ نیز با طالبان در تماس بوده است. باختری که از سال ۲۰۰۹ تا سال ۲۰۱۵ دیپلمات ارشد افغانستان در نروژ بود، افزود: «در طول ماموریت من، دولت نروژ بارها از رهبران طالبان دعوت کرد تا مخفیانه به این کشور رفته و با سیاستمداران نروژی ملاقات کنند. اما این ملاقات ها از چشم مردم، رسانه ها و حتی سفارت افغانستان دور بود و به صورت مخفی صورت می گرفت».
همچنین شکریه بارکزی، سفیر افغانستان در نروژ طی سال های ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹ نیز در گفتگو با ایندیپندنت فارسی، روابط دیرینه طالبان و اسلو را تایید کرد. به گفتۀ ایشان، این روابط رسمی به سال ۲۰۱۳ باز می گردد، زمانی که طالبان دفاتر خود را در دوحه افتتاح کردند. بارکزی افزود که نروژی ها در نگارش توافقنامه آمریکا و طالبان در دوحه قطر ۲۰۲۰ نیز نقشی مستقیم داشتند. به گفتۀ وی، «نروژ به عنوان یک بازیگر فشار نرم برای ایالات متحده عمل می کند. -بدین صورت که- نروژ در امور کشورهایی حائز اهمیت برای ایالات متحده؛ مداخله می کند. کشورهایی که -ایالات متحده- نقشه هایی برایشان دارد.» به دلیل همین نقش آفرینی های نروژ، برخی نشست اسلو (۲۰۲۲) را گامی در جهت به رسمیت شناختن طالبان و عادی سازی آنها به عنوان حکومت افغانستان می دانستند. (Langar, 2022)
شایان ذکر است که در ژوئن ۲۰۱۵ این کشور ثروتمند اروپای شمالی، نروژ، به عنوان میزبانی دور از ذهن و بعید برای هیئتی از نمایندگان طالبان افغان و مقامات دولت افغانستان بود. اقامت طالبان در اسلو و اشتیاق نروژ برای پایان دادن به درگیری های جهانی نوعی نزدیکی و همگرایی را ایجاد کرد. در آن زمان، طالبان تا حدودی به نروژی ها، به ویژه دیپلمات آنها، آلف آرنه رامسلین(Alf Arne Ramslien)، اعتماد کرده بودند؛ کسی که کارش برای جلب اعتماد گروه تروریستی در سال ۲۰۰۷ به طرز شگفت آوری موفقیت آمیز و اثرگذار به نظر می رسید.
بر اساس گزارش نیویورک تایمز، نروژی ها حتی کودتایی را مدیریت و ملاقاتی را با خود ملا محمد عمر، رهبر وقت طالبان ترتیب دادند. از آن زمان ما نه تنها شاهد جریان اصلی طالبان و فرآیندهای گفتگو پیرامون این گروه بوده ایم، بلکه جامعه بین المللی و بازیگران بین المللی نیز باب گفتگو با این سازمان را باز کرده اند. چنانچه در حالی که نروژی ها با نمایندگان طالبان در شهرهایی مانند اسلو، کراچی و بانکوک دیدار کرده اند، چینی ها نیز میزبان یک هیئت طالبان افغان به رهبری شیر عباس ستانکزی، رئیس وقت دفتر قطر طالبان شدند.
بدین ترتیب می توان گفت جریانِ تعاملات طالبان با نروژ از گذشته تا به امروز وجود و ادامه داشته است. چنانچه در بحبوحه وخامت شرایط انسانی در افغانستان، هیئتی از طالبان به رهبری امیرخان متقی سرپرست وزارت امور خارجه امارت اسلامی، روز یکشنبه ۲۳ ژانویه ۲۰۲۲ گفتگوهای سه روزه خود را در اسلو با مقامات دولت غربی و نمایندگان جامعه مدنی افغانستان و پشت درهای بسته آغاز کرد. این سفر نخستین مرتبه از زمان تصرف کشور توسط طالبان در ماه اوت ۲۰۲۱ بود که با نمایندگان آنها در اروپا جلساتی رسمی برگزار می شد. گرچه مقامات نروژی ادعا کردند که گفت وگوهای بین المللی با طالبان به منزله مشروعیت بخشیدن به این گروه اسلام گرا نیست؛ با این حال، طالبان از مذاکرات اسلو به عنوان یک “دستاورد” استقبال کردند.
متعاقبا پال کلومان بکر، کاردار سفارت نروژ در ۲۱ نوامبر ۲۰۲۲ اعلام کرد که کشورش دیپلمات های جدیدی را به افغانستان معرفی کرده است که در تقویت روابط بین دو کشور نقش مثبت ایفا خواهند کرد. در همین مسیر نیز گام برداشته و از در حل و فصل مشکلات مالی و اقتصادی برای حکومت تحت سلطۀ طالبان برآمده اند. چنانچه چندی پیش در تاریخ ۲۲ جولای ۲۰۲۳ هدایت الله بدری سرپرست دافغانستان بانک با پال کلومان بکر و هیأت همراه وی در دفتر مرکزی د افغانستان بانک دیدار کرد. در جریان این دیدار پیرامونِ تقویت روابط دوجانبه افغانستان و نروژ و تلاش و تعهد مشترک برای رشد اقتصادی، ثبات و شکوفایی افغانستان بحث و تبادل نظر شد.
به گفته بدری، نروژ یک کشور حامی و کمک کننده قدیمی و سخاوتمند به افغانستان بوده است و کمک های بشردوستانه، کمک های انکشافی و حمایت های امنیتی را ارائه کرده است. وی همچنین از نقش نروژ در تسهیل مذاکرات صلح میان طالبان و دولت افغانستان قدردانی کرد. پیشتر نیز نروژ بسته تقریبی ۲۲ میلیون دلاری خود را برای ارتقای امنیت غذایی و ارائه خدمات اساسی به افغانستان اعلام کرد.
اما در مقابل دیدگاه انتقادی برخی ناظران به چراغ سبز نشان دادن تلویحی نروژ به طالبان طی دوران دیرین، ناظرانی با خوش بینی و مثبت اندیشی این جریان را چنین بازنمایی می کنند که در سال ۲۰۰۶، نروژ تصمیم گرفت با طالبان تماس برقرار کند تا این جنبش را جهت شرکت در یک روند سیاسی با مقامات (وقت) افغانستان تشویق سازد و از آن زمان، نروژ گفت و گوی ساختار یافته ای را درباره حقوق بشر، مشارکت زنان در جامعه و دسترسی بشردوستانه، علاوه بر تلاش ها برای ترویج صلح، دنبال کرده است.
به گفتۀ آنها، نروژ نقش های مختلفی در مراحل مختلف تعامل صلح خود در افغانستان داشته است. به عنوان مثال، نروژ به عنوان تسهیلگر ارتباط بین رهبری طالبان و حکومت کرزی و متعاقباً حکومت غنی، و به عنوان کانالی بین ایالات متحده و طالبان، و همچنین به عنوان تسهیل کننده گفتگوی غیررسمی و محرمانه منطقه ای در مورد افغانستان عمل کرده است. نروژ یکی از معدود کشورهایی بود که در مذاکرات صلح افغانستان از سپتامبر ۲۰۲۰ تا زمان به دست گرفتن قدرت توسط طالبان در اوت ۲۰۲۱ در دوحه شرکت کرد.
نروژ به دعوت قطر تیم کوچکی را برای حمایت از قطر در میزبانی مذاکرات اعزام کرد. به باور این دست ناظران، گرچه به دست گرفتن قدرت توسط طالبان، چارچوب تلاش های نروژ در افغانستان را تغییر داد. با این وجود، نروژ به تماس خود با طالبان ادامه می دهد تا از افغان هایی که به دنبال تقویت حقوق و ارتقای صلح و امنیت در افغانستان از راه های مسالمت آمیز هستند، حمایت کند و ابتکار نروژ برای دعوت از طالبان تعهد بلند مدت نروژ به حمایت از افغانستان را تایید کرده است. (norsk, 2022)
پس از ۱۱ سپتامبر، بیانیه بوش مقدمه یک مداخلۀ گستردۀ بین المللیِ نظامی و غیرنظامی در افغانستان بود که ایالات متحده بیشترین نفوذ و اثرگذاری را در این دستور کار داشت. سهم و مشارکت کشور نروژ تنها بخش کوچکی از این اقدام جامع و کلی را دربر می گرفت، و بنابراین نروژ تا حد زیادی مجبور بود تا در چارچوبی که توسط دیگران تعیین شده بود گام بردارد. با این وجود، در طراحی و برنامه ریزی کمک های نظامی و غیرنظامی، فضایی برای اقدام مستقل نیز وجود داشت. بدین ترتیب می توان تعامل و مشارکت نروژ را با تمرکز بر انتخاب های مهمی که دولت اتخاذ می نمود، بستر سازی و بررسی نمود.
کمیسیون نروژ دررابطه با افغانستان[۳] مشارکت بین المللی این کشور را از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ به چهار مرحله تقسیم کرده است: مرحلۀ نخست، مداخلۀ اولیه با رویه ای مبنی بر “حضوری اندک و مختصر” (light footprint) (2001-2003)؛ مرحله دوم با بلندپروازی های فزاینده جهت دولت سازی (۲۰۰۲-۲۰۰۶)؛ مرحله سوم تحت جریان افزایش مقاومت (۲۰۰۶-۲۰۱۱)؛ و مرحله چهارم آمادگی برای عقب نشینی با انتقال مسئولیت به مقامات افغان (۲۰۱۰-۲۰۱۴). این تقسیم بندی بر اساس درک نسبتا پذیرفته شده ای از تغییرات در رویکرد جامعه بین الملل و به ویژه ایالات متحده نسبت به افغانستان بود. اما به طور کلی دولت نروژ سه هدف صریح و جامع برای مشارکت خود در افغانستان داشت.
اولین و مهم ترین آنها، بُعد اتحاد و همچنین حمایت از ایالات متحده و حفاظت از ارتباط مستمر ناتو بود. هدف دوم کمک به جلوگیری از تبدیل شدن مجدد افغانستان به پناهگاهی امن برای فعالیت های تروریستی بین المللی؛ و هدف سوم کمک به برپایی دولتی باثبات و دموکراتیک افغانستان از طریق همکاری های بلندمدت حولِ محور توسعه و ترویج راه حلی مسالمت آمیز برای جنگ بود. تاکید بر هر هدف طی گذشت زمان تغییر و تفاوت هایی داشت. در مجموع، مقامات نروژی مشارکت در افغانستان را به عنوان نبردی پا به پای آمریکا و ناتو، علیه تروریسم بین المللی و برای یک افغانستانی بهتر معرفی کردند و حمایت از آمریکا و ناتو مهمترین هدف در طول تعامل نروژ بود. این امر به ویژه در تصمیمات اتخاذ شده از سوی مقامات نروژ در مورد کمک های نظامی مشهود بود.
اما در مجموع شاید بتوان گفت مشارکت نروژ نتایج پایداری در افغانستان نداشت و صرفا جریانی متکی بر حسن نیت با ایالات متحده و سایر متحدان را دربر داشت. حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و پاسخی که ایالات متحده و متحدانش انتخاب کردند، جهان را به گونه ای تغییر داد که اساسا با اولویت های دیرینۀ سیاست خارجی نروژ در تضاد بود. زیرا نروژ دائما تأکید داشت که امکان گفتگو با همه طرفین مسلح در یک درگیری وجود دارد.
اما از دید منتقدانِ این دیدگاه به نظر می رسید که ایالات متحده در سال ۲۰۰۱ تمامیِ تدابیر لازم در دستیابی به راه حلی متکی بر مذاکره ای سازنده را به کار نبرد. جنگ علیه یک گروه محلی از شورشیان که در نتیجه به عنوان بخشی از یک شبکه تروریستی جهانی شناخته می شدند شکل گرفت؛ اما نهایتا این مداخله به ایجاد طالبانی رادیکال تر و سازش ناپذیر کمک کرد؛ طالبانی که پس از سال ها مبارزه با نیروهای ائتلاف اکنون بار دیگر حاکمان بالفعل افغانستان و صاحبان خودخواندۀ این کشور جنگ زده محسوب می شوند.
منابع:
– Coning, Cedric de, Helge Lurås, Niels Nagelhus Schia and Ståle Ulriksen, (2009), “Norway’s Whole-of-Government Approach and its Engagement with Afghanistan”, The Norwegian Institute of International Affairs, Security in Practice
– Ekhaugen, Lene, (2014), “Explaining the Apparent Paradox of Norway’s Comprehensive Approach”, STO-MP-HFM-236, Norwegian Institute for Defence Studies, https://www.sto.nato.int/publications
– forsvaret, (2021), “Afghanistan”, https://www.forsvaret.no/en/exercises-and-operations/international-operations/afghanistan
– Harpviken, Kristian Berg, (2018), “The Norwegian Defeat in Afghanistan”, https://blogs.prio.org/2018/07/the-norwegian-defeat-in-afghanistan/
– Hoiback, Harald, (2019), “Norway’s Lessons”, The US Army War College Quarterly: Parameters, Volume 49, Number 4
– Langar, Niloofar, (2022), “Norway-Taliban Ties Date Back to Years Ago, Former Afghan Diplomats”, https://english.aawsat.com/home/article/3439276/norway-taliban-ties-date-back-years-ago-former-afghan-diplomats
– norsk, Les på, (۲۰۲۲), “Peace diplomacy efforts in Afghanistan”, https://www.regjeringen.no/en/topics/foreign-affairs/peace-and-reconciliation-efforts/norways_engagement/peace-diplomacy-efforts-in-afghanistan/id2922276/
[۱] Whole-of-Government Approach
[۲] Project on Multidimensional and Integrated Peace Operations
[۳] The Norwegian Commission on Afghanistan