تعاملات رهبران کشورهای خلیج فارس با افغانستانِ تحت حاکمیت طالبان
جورجیو کافیرو، تحلیلگر آمریکایی و مدیر اجرایی مؤسسۀ تحلیلی وضعیت خلیج فارس (Gulf State Analytics) است. این مؤسسۀ مستقر در واشنگتن، در حوزۀ مشاورۀ مرتبط با خطرات ژئوپلتیک فعالیت می کند. نویسنده در مطلب تحلیلی حاضر با بررسی موردیِ سه کشور حوزۀ خلیج فارس، درصددِ واکاویِ سیاست های دوسویه، عملگرایانه و منفعت محورِ قطر، امارات متحده و عربستان سعودی در قبال افغانستان و حُکامِ غیرمشروعِ حاکم بر این کشور می باشد. به باور وی، درحالی که کشورهای قطر، امارات متحده عربی و عربستان سعودی برای حفظ و ارتقای منافع وابسته به خود، با دولتِ تحت رهبری طالبان در کابل افغانستان ارتباطاتی برقرار ساخته و عملا با یکدیگر تعامل دارند؛ لیکن این کشورها از جریان به رسمیت شناختنِ تمام و کمال و قطعی طالبان پاپس کشیده اند. کشورهای مذکور با رویکردی محتاطانه و موازی از به نعل و به میخ زدن، هم به طالبان و دولت خودخواندۀ آنها چراغ سبز نشان داده و هم با جامعه جهانی در مقید و مشروط ساختن طالبان همراهی می کنند. اما در مجموع باید گفت آنچه با خروج نیروهای خارجی از افغانستان آشکار گردید، نه باوری از عدم مقبولیت جهانیِ طالبان، بلکه مماشات با آنها و تعاملاتی تدریجی جهت نرمالیزه کردن موجودیت این گروه است. مطلب حاضر توسط نازنین نظیفی برای سایت تحلیلی کلکین ترجمه شده است.
طی دوسال گذشته، یعنی از زمانِ خروجِ نافرجام و نابه سامانِ ایالات متحده آمریکا از کشور افغانستان، طالبان تنها دولتِ غیررسمی اما بالفعل و واقعی در این کشور بوده است. با این حال؛ تا کنون هیچ کشوری رسما و قانونا حکومت طالبان را به رسمیت نشناخته است. اما از میان کشورهای منطقه، سه عضو برجستۀ شورای همکاری خلیج فارس -یعنی سه کشورِ قطر، امارات متحده عربی و عربستان سعودی- رویکردی عمل گرایانه را جهت برقراری ارتباط و تعامل با امارت اسلامی افغانستان (طالبان) اتخاذ کرده اند. چراکه یه کشورِ مذکور واقعیتِ به قدرت رسیدن طالبان را پذیرفته و در مسیری دست به عصا و محتاطانه با این گروه وارد تعامل و ارتباط شده اند؛ هرچند هنوز از سوی این کشورها اتفاقی مبنی بر به رسمیت شناختن رسمی امارت اسلامی طالبان رخ نداده است.
لازم به یادآوریست که تعاملات تاریخی و پیشنۀ این کشورهای خلیج فارس با گروه طالبان، بر چشم انداز و دیدگاه های کنونی آنها در مورد افغانستانِ پس از آمریکا تأثیر دارد. چنانچه می توان به خاطر آورد که در اواخر دهه ۱۹۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ -یعنی در دور نخست از حاکمیت طالبان و دوران پیش از حمله و اشغال ایالات متحده به افغانستان- تنها کشورهای عربستان سعودی، امارات متحده عربی و پاکستان بودند کخ دولت طالبان را به رسمیت شناختند. کشور قطر نیز گرچه در این میانه به طور رسمی دخیل و درگیر نشد، اما در این بازۀ زمانی رابطه ای “دوستانه و مودت آمیز” هرچند غیررسمی با طالبان را بنا نهاد.
نکتۀ قابل ذکر و قابل تامل تر آنکه، دوحه در دهه ۲۰۱۰ به درخواست دولت اوباما و با میزبانی از یک هیئت دیپلماتیک طالبان؛ به عنوان یک واسطه و میانجیِ دیپلماتیک بین قدرت های غربی و طالبان ظاهر شد. متعاقبا نقش واسطه گری قطر در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده، بیشتر شکوفا شد؛ زیرا دوحه در جهت تسهیلِ روندِ برگزاری مذاکراتی با طالبان برآمد که در توافقنامۀ ۲۰۲۰ دوحه به اوج خود رسید؛ توافقی که نقشۀ کلی و از پیش کشیده شدۀ خروج نهایی ایالات متحده را در سال ۲۰۲۱ ترسیم می کرد.
زمانی که دو سال پیش نیروهای ایالات متحده و ناتو در حال تخلیه افغانستان بودند، دو کشورِ قطر و امارات برای تضمین خروجی امن از دیپلمات ها و پرسنل رسانه های غربی از افغانستان کمک و همکاری کردند. این اقدام یکی از عوامل اصلی تصمیم گیری دولت بایدن جهت نامیدن قطر به عنوان متحد اصلی غیر ناتو در اوایل سال ۲۰۲۲ بود؛ چنانکه این کنش اندکی پس از آن صورت گرفت که آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا تعیین و تثبیت نقش دوحه به عنوان “قدرت حافظ منافع” واشنگتن در امارت اسلامی افغانستان را به طور رسمی اعلام نمود.
چنین به نظر می رسد که از میان تمامیِ کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، قطر بیشترین ارتباط را با امارت اسلامی افغانستان (طالبان) دارد. چراکه از گذشته نیز برخی چهره های طالبان در دوحه حضور داشته و یا روابط شخصیِ مطلوب و به قاعدۀ ای با رهبری قطر دارند؛ هرچند این نمایندگان میانه روتر طالبان در دوحه لزوما حرف اول را در تصمیم گیری های اصلی نزده و صاحب اختبار مطلق نیستند؛ و این امر خود عاملیست که محدودیت هایی را برای نفوذ قطر در افغانستان ایجاد می کند.
شیخ محمد بن عبدالرحمن آل ثانی نخست وزیر و وزیر امور خارجه قطر در ماه می ۲۰۲۳، به عنوان نخستین مقام خارجی محسوب می شود که علنا با هبت الله آخوند زاده رهبر عالی طالبان ملاقات کرد. ملاقات آنها در قندهار، که به عنوان “زادگاه معنوی طالبان” شناخته می شود، مهذ تاکیدی بود بر اینکه چطور امارت اسلامی طالبان مناسبات و روابط خود را با قطر و درراستای اتخاذ اقداماتی با هدف کاهش انزوای بین المللی امارت اسلامی افغانستان امری حیاتی و مهم می نگرد.
طبق گفته های جاوید احمد، سفیر سابق افغانستان در امارات متحده عربی به وب سایت “The Cradle”؛ به نظر می رسد که در میان کشورهای عربی خلیج فارس، کشور قطر «بیشترین تمایل» را برای اعطای به رسمیت شناختن دیپلماتیک امارت اسلامی افغانستان داشته باشد؛ آنهم با وجود چالش هایی که ممکن است چنین اقدامی به همراه داشته باشد. “درحالی که مشخص ساختن این مسئله که آیا قطر تعامل جاری خود را امری کاملا بدون ریسک می داند یا خیر،امری سخت و دشوار است، اما اهرم مادی قابل توجه قطر بر شخصیت های بلندپایه و ارشد طالبان، درک این کشور از هزینه های فرصت هایی بالقوه و یا پیامدهایی از عدم مشارکت یا انزوا را نشان می دهد. اما پیشتازی در جریانِ اعطای رسمیت به گونه ای قانونا و رسمی، وزنِ مسئولیت، مالکیت و پاسخگویی را به همراه خواهد داشت. همان گونه که در جریان به رسمیت شناختن طالبان از سوی پاکستان، عربستان و امارات در [دهه ۱۹۹۰] مشاهده شد؛ نخستین کشوری که در این مسیر گام برداشته و برای اعطای رسمیت به طالبان اقدام می کند، این خطر را به جان می خرد که در صورت اثبات اشتباهش، عواقب آن را نیز به دوش کشد.”
این “اهرم مادی یا قدرت نفوذِ” قطر بر امارت اسلامی افغانستان، به مواردی چون کمک هزینه های ماهانه ای که رهبران ارشد طالبان سال هاست در قطر دریافت می کنند؛ یا اسکان مجدد خانواده های آنها در دوحه؛ تسهیل سرمایه گذاری های تجاری در این کشور خلیج فارس برای برخی از چهره های امارت اسلامی افغانستان، و همچنین اعطای قطعاتی زمین برای برخی از آنها جهت ساختن مسکن هایی جدید در این کشور باز می گردد.
جامعه دیاسپورا یا همان مهاجران افغان در امارات متحده عربی به تقریبا ۳۰۰۰۰۰ نفر به می رسند. این حضور چشمگیر افغان ها در سرتاسر هفت امارت اساس بسیاری از پیوندهای مردمی و مالی بین امارات متحده عربی و افغانستان می باشد. ابوظبی در دورانِ پس از خروج آمریکا از افغانستان، موضعی نسبتا متفاوت، ظریف و محتاطانه ای را در قبال دولت جدیدِ کابل نشان داده است. چنانچه پس از آنکه طالبان در اوت ۲۰۲۱، رئیس جمهور پیشین افغانستان، اشرف غنی را از قدرت برکنار کردند، امارات متحده عربی به غنی و همتایانش پناه داده است.
با این وجود، امارات متحده عربی محدودیت هایی را نیز بر مقامات سابق افغانستان جهت مشارکتشان در فعالیت های سیاسی در داخل این کشورِ خلیج فارس اعمال کرده است. پس این حرکتِ ابوظبی به طالبان نشان داد که امارات متحده عربی اجازه نمی دهد از کشورش جهت اقدام جهت فعالیت هایی ضد امارت اسلامی طالبان استفاده شود. از سوی دیگر اما، مقامات اماراتی ضمن اشاره به مردم افغانستان به عنوان “برادر”، به طور همزمان از قوانین سختگیرانه و دگم امارت اسلامی افغانستان طالبانی که حقوق اساسی زنان را محدود ساخته نیز، انتقاد کرده اند.
درحالی که محمد بن زاید حاکم امارات متحده عربی در دسامبر سال گذشته میزبان ملا یعقوب وزیر دفاع موقت امارت اسلامی طالبان بود، بر عزم و ارادۀ کشورش جهت برقراری مناسبات و تعامل عملی با امارت اسلامی تاکید کرد؛ این ها در حالیست که رهبری امارات در طول اشغال افغانستان توسط ایالات متحده، موضع گیریِ تند ضدطالبانی اتخاذ کرده بود.
با توجه به منافع اقتصادی قابل توجه امارات متحده عربی که بخش های مختلفی از گردشگری و کشاورزی گرفته تا انرژی و لجستیک را در آسیای میانه شامل می شود، مداخله و تعامل مستمر ابوظبی در منطقه به همکاری با افغانستان بستگی دارد. این انگیزه اقتصادی، امارات متحده عربی را جهت مشارکتی فعالانه در توسعه زیربنایی و لجستیکی افغانستان واداشته است. یک نمونه از این تعهد، قراردادی بین شرکتِ اماراتیِ GAAC Solutions و طالبان جهت مدیریت فرودگاه های هرات، کابل و قندهار بوده است.
نقش منحصر به فرد عربستان سعودی در جهان اسلام، روابط غیر رسمی ریاض با طالبان را حائز اهمیت می سازد. پادشاهی سعودی در جریانی از نظارت بر روابط پیچیده امارت اسلامی طالبان با ایران، و افزایش قدرت نرم عربستان در افغانستان پس از آمریکا از طریق کمک های خیرخواهانه و بشردوستانه، علاقه و منفعت دارد. چنانچه اقداماتِ امدادی عربستان سعودی در افغانستان ذیلِ حوزه های امنیت غذایی، آب، صحت و آموزش ایجاد شده است. نهادهای کلیدی مانند مرکز امداد و کمک های بشردوستانه ملک سلمان و صندوق سعودی، نقشی اساسی در ابتکارعمل ها و اقدامات بشردوستانه عربستان سعودی در این کشور تحت فشار و محاصره اقتصادی ایفا کرده اند.
با این حال، همانطور که عمر کریم، همکار پژوهشی در مرکز تحقیقات و مطالعات اسلامی ملک فیصل در ریاض متذکر شده است، عربستان سعودی غالبا رویکرد «انتظار و نظاره» را در قبال طالبان پذیرفته است. همان طور که اخیرا نیز کریم شرح داده است، تعامل اولیه ریاض با امارت اسلامی طالبان نیز از طریق پاکستان صورت گرفت. با این حال، افزایش تنش ها بین طالبان و اسلام آباد، این کانالِ پاکستانیِ عربستان سعودی به سمت کابل را «عملا ناکارآمد و غیرکاربردی» ساخته است. همچنین ابراهیم باهیس تحلیلگر افغانستان در گروه بین المللی بحران نیز اذعان کرده است که “با قطع روابط پاکستان با طالبان، پادشاهی عربستان سعودی نیز در تعامل [با طالبان] دودل و دستپاچه شده است.”
با این حال، با توجه به بحران های امنیتی در افغانستان، سعودی ها دفتر کنسولی این کشور در افغانستان را به پاکستان منتقل کرده اند؛ جایی که مقامات سعودی کمک های بشردوستانه به افغانستان را هماهنگ ساخته و پروسۀ طی کردن مراحل ویزای افغانستان را رسیدگی می کنند. باهیس همچنین براین باور است با توجه به اینکه پاکستان مهمترین شریک استراتژیک عربستان سعودی بوده که با کشور ایران هم مرز است، ریاض به احتمال زیاد از اسلام آباد در مورد افغانستان پیروی خواهد کرد.
به گفتۀ پورنیما بالاسوبرامانیان، پژوهشگر گروه ژئوپلیتیک و روابط بین الملل در آکادمی آموزش عالی مانیپال هند، “با توجه به روابط تاریخی پاکستان و ایفای نقش یک بازیگر منطقه ای -نافذ- در کنار طالبان، این موارد به طور قابل توجهی بر نحوه موضع گیری کشورهای شورای همکاری خلیج فارس در سیاست خارجی خود در قبال پاکستان نیز تأثیر می گذارد… [اعضای شورای همکاری خلیج فارس] هشیار و مترصدِ دخالت پاکستان در ارائه حمایت و یا اعمال نفوذ بر طالبان در افغانستان خواهند بود.”
علی رغم برخورد محتاطانه تر مقامات ریاض نسبت به همتایان خود در دوحه و ابوظبی نسبت به مسئله افغانستان، مقامات ریاض از اوت ۲۰۲۱ تماس محدودی با طالبان برقرار ساخته و اکنون به طور عملگرایانه ارتباطی غیررسمی خود را با دولت بالفعل حاضر در کابل حفظ می کنند. ولیعهد و نخست وزیر عربستان، محمد بن سلمان و دیگر مقامات بلندپایه سعودی در اواخر ژوئن و در حالی که سرپرست وزارت دفاع طالبان در مراسم حج سالانه شرکت می کرد، طی تدارک یک پذیرایی، با ملا یعقوب دیدار کرد. امارت اسلامی افغانستان نیز تصاویری از این استقبال را در شبکه های اجتماعی منتشر و تعامل حاکم واقعی سعودی با ملایعقوب برجسته کرد.
شایان ذکر است ارتباط تاریخی عربستان سعودی با طالبان، به ویژه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، ریاض را نسبت به تعاملات بیش از حد عمیق با امارت اسلامی افغانستان محتاط و دست به عصا ساخته است. علاوه براین، از آنجایی که رهبری عربستان سعودی به طور فعال «اسلام میانه رو» را در داخل مرزهای خود ترویج می کند، ضرورتی جهت اجتناب از هر گونه نگرش و درکی که به طور بالقوه بتواند تلاش های این کشور را تضعیف کند، وجود دارد.
عربستان سعودی با بهره گیری از فاکتورهای حیثیتی و اعتبارات اسلامی خود، کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی (OIC) را برای افزایش کمک های بشردوستانه به افغانستان تشویق کرده است. نهایتا باید گفت که رویکرد ریاض درصدد ممانعت از تبدیل شدن افغانستان به بستری برای تروریسم بین المللی، تجارت غیرقانونی مواد مخدر و قاچاق اسلحه -که همگی تهدیداتی بالقوه برای منطقه به طور گسترده می باشند- است.
به طور کلی در راستای دستیابی به ثبات در افغانستان و کشورهای آسیب پذیر همسایه، انتظار می رود که تعامل عربستان سعودی با امارت اسلامی افغانستان نیز در آینده سنجش پذیر و قابل بررسی قیاسی باقی بماند. با نگاهی به آینده، دوحه، ابوظبی و ریاض آماده هستند تا به تعاملات محتاطانه خود با طالبان ادامه دهند. قطر با حفظ سفارت خود در کابل، منافع ایالات متحده را نمایندگی می کند و از جامعه بین المللی خواسته است تا “نقشه راهی” از اتخاذ و اعمال اقدامات لازم برای امارت اسلامی طالبان جهت رسمیت شناختن رسمی را تنطیم و تدوین کند.
چراکه قطر به واقع استدلالش برآن است که راهبردهای کنونی از منزوی کردن طالبان و افغانستان بحران های امنیتی و انسانی را تشدید خواهد کرد. اما در هرروی جریانِ به رسمیت شناختن رسمی امارات اسلامی طالبان از سوی هیچ یک از اعضای شورای همکاری خلیج فارس امری قریب الوقوع به نظر نمی رسد.
چراکه محدودیت های سرکوبگرانه طالبان بر حقوق زنان، ممنوعیت موسیقی و دیگر جنبه های افراطی از حکومتشان، کشورهای قطر، امارات و عربستان سعودی را برای حفظ فاصلۀ ایمنی خود از امارت اسلامی تحت فشار قرار می دهد. به هرروی، با وجود نبود دلایل چندانی برای خوش بین بودن نسبت به ایجاد تغییرات اساسی در سیاست های امارت اسلامی طالبان، باید گفت ارتباط این کشورهای خلیج فارس با طالبان ادامه خواهد یافت، اما احتمالا جریان به رسمیت شناخته نشدن همچنان بر همین روال باقی مانده و در بر همین پاشنه خواهد چرخید.
منبع: https://new.thecradle.co