م. نبی هیکل
سخن نهایی با عثمان نجیب
چرا عاقل کند کاری که بار آرد پشمیانی!
از چند بحث با عثمان نجیب و مطالعه مقالات وی در سایت آریایی به آن نتیجه گیری دست یافتم. تضادفکری او با همسنگرانش را میتوان اختلافات فکری پنداشت، اما تاکید بر این که آنها حقیقت نمیگویند و یا موضعگیری آنان نادرست و از وی درست است خردگرایانه نیست. در این حقیقت که تجزیه کشور یکی از بدیلها میتواند باشد نه یگانه راه حل، شکی نیست اما از نظر وی تنها بدیل است. او از دیدن چند سیاستمدار پشتون به این نتیجه گیری عمومی رسیده که پشتون ستمگر و حذف گر سایر اقوام است. این نتیجه گیری حتی از منطق ذاتی حیوان ناطق بعید است، و همدستی یا سهم تعداد دیگری از افراد، از اقوام دیگر را با این استدلال که آنان نوکران گردآمده به دور سیاسیون پشتون اند عقلانی میسازد. وی نقش آنانی را که از آن به اصطلاح وی( مزدوران گردآمده به دور سیاسیون پشتون) حمایت کرده اند و هنوز حمایت مینمایند، نادیده میگیرد. و چنان وانمود میکند که آنان فریب خورده اند. بدون اینکه بتواند فکر کند پیروی وی از محبوبه کارمل به دلیل وابستگی محبوبه به کارمل و بردگی فکری شخص خودوی از ببرک کارمل در ماهیت با بردگی فکری از هر فرد دیگر عقلانی نیست.
شخصیت ببرک کارمل و دانایی وی مساله مجزا از خردگرایی عثمان نجیب است، ببرک عقل نبوده و نه ارسطو افلاطون و آینشتاین عقل کل بوده اند. بر خرد گرایی چنین فردی نمیتوان تکیه کرد وقتی او خود را حق به جانب و پیروی دیگرران ر ا از این و آن نادرست میداند. و ببرک یا هریک دیگر را نقد نا پذیر بداند .
از وی این توقع نمیرود تا خردگرا باشد زیرا خردگرا هر شی را بصورت سالم نقد میکند، و برای پذیرش استدلال سالم باز است. بر میگردم به چند ادعای وی تا ماهیت استدلال وی را صراحت بخشم.
عثمان غنی چنانیکه از مقالات وی بر میاید نه تنها تحصیلات علمی ندارد ، بلکه توانایی استدلال علمی را نیز نتوانسته در مقالات خویش بنمایاند. بیایید یکجا به چند ادعای انجام شده از این نویسنده ببینیم. اما نخست باید ابراز داشت که بحث من با وی با این گمان آغاز گردید که ممکن است تبادل افکار و استدلال علمی به نتیجه ای منتهی گردد که گردید اما این نتیجه گیری چنان است که در آغاز این مقاله نقل گردید، نه جنان که توقع میرفت.
۱. ادعای وی در مورد زبان مادری
(زبان مادری من پارسی دریست. نه تنها دری. من زبان پرست نیستم. ولی، زبانِ مادر دوست هستم. همین روز های گذشته با هم برای زبان پارسی دری مادریام چیزی نوشتم. خوب است شما بازنشر آن را مرور کنید).
ادعای زبان من پارسی دری یک ادعای محض است زیرا این زبان مادری تنها از مادر عثمان نجیب نیست. زبان ملکیت عامه است نه ملکیت فردی یا قومی. زبان پرست به معنای این نیست که شخص به جای معبود خود زبان را میپرستد. دری پارسی بیانگر تعصب در برابر دری است. یعنی( نه زبان من دری نیست ، پارسی دری است).
به الفبای زبان های ملی و به کلمات آنها نگاه کنید و آنگاه متوجه میشوید که زبان های متذکره محصولات روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تاریخی اند. زبانی که عثمان غنی در همین مقاله خود به کاربرده زبان مادری وی نیست و نه زبان صاف دری پارسی است. اتنو سنتریزم یا قو مگر ایی مرکبات کلیدی خود را دارد که آن را قوم میسازد و از اقوام دیگر متمایز میگرداند. پاسخ عثمان خان این خواهد بود که من( زبان مادر دوست هستم)، (بیش از این نمیدانم).درست است عثمان نجیب چنین یک موجودی است و میتواند باشد چنانیکه بسیاری ها چنین یا چنان اند، اما آیا چنان بودن یا چنین بودن بودن برای انسان بودن ضروری است یا بسنده است؟ به عبارت دیگر انسان سالم با چنین صفات در کجای هایرارکی انسان بحیث حیوان ناطق قرار دارد وقتی او متعصب است و تعصب را عقلانی میسازد. آیا کسبی بودن یک عمل را در همه ی موارد تبریه میکند.
۲. خود بزرگ- بینی:
(آقای هیکل، همه دادههای خدا بر بندهگانش را در این بخش زیر پرسش برده اند. چون ساختار بدنی مردمان به ویژه هوش آرسته شده و هر یک از من و شما میتوانیم دریافت های دانایی خدا داد داشته باشیم که داریم. . . چون برای زندهگی کردن، با خِرد بودن نیاز است. پس در اینگاه کسی که آراسته به خرد باشد، خودش را ستایش نه میکند و خود بزرگبینی نه دارد. . . شما یک نمونه از فراخواست تان در بارهی من را گواه بیاورید که من خدای نه خواسته چنان پنداشته باشم.)
نخست این داناتیی خدا داد چیست که همه دارند اما همه در یک میزان افقی تفکر منطقی قرار ندارند. پس چرا تعدادی فلاسفه اند و تعدادی نابغه و تعداد زیاد نه فیلسوف اند نه نابغه در حالیکه خداوند برای همه مغز و توانایی تعقل داده است.
ادعا های موسس بودن مکتب فلسفی و احیای حزب مادر، اینها خودبزرگ بینی اند که بصورت آشکار بیان نشده اند. آیا آنانی که ادعای پیامبری دارند، خودبزرگ بینی ندارند؟ مشکل عثمان غنی در این است که با سایر شیوه های بیان، و معنا آشنایی ندارد. زبان تنها وسیله بیان نیست. آذان خراس چه میگوید، ناله یک دردمند چه میگوید؟ عمل نیز به ما پیام دارد و حتی عمل پیام زبانی را تایید یا رد میتواند.
وی در مورد نقد بنده(فطرت بر اساس فرهنگ عمید یعنی ذاتی، طبیعی و جبلی. (فطرت ذاتی) در بیان عثمان نجیب یعنی خصیصه ذاتی منظور است درحالیکه معنای آن فطری فطری یا ذاتی ذاتی است، در حالیکه دری زبان مادری وی است. تمایلات زبان پرستانه را در نوشته های وی به وفرت میتوان یافت)
بدین گونه پاسخ داده است:
پاسخ من این است که برای شناخت یک واژهی مهم، تنها به معنای واژهنامهیی آن بسنده نه میشود. منش خداداد یا فطرت ذاتی را در گفتومان بزرگی سراغ کنید.)
وی هنوز نمیداند لیکسوگرافان که فرهنگ لغات تالیف میکنند چه کاری انجام میدهند. وی همچنان با گوناگونی ساختار معنا در جمله آشنایی ندارد.
این( منش خداداد یا فطرت ذاتی) چیست و آن( گفت و مان بزرگ) چیست و در کجا است تا معنای فطرت را دریابیم؟ عثمان نجیب خود را آنسوی کلمات و عبارت پنهان میکند و گویی آنانیکه فرهنگ لغات تالیف میکنند معنای لغات را از بوبوی خود میپرسند.
آقای عثمان نجیب یک خوبی دارد که بسیاری ها ندارد و آن شهامت وی برای تبارز خویشتن است. فلسفه وی (بیش از این من نمیدانم) به یقین چیزی بیشتر از اعتراف وی نیست.
خردورزی/خردگرایی:
این باورمندی که انسان حیوان ناطق است، تنها بدین معنا نیست که انسان دارای زبان است. حیوانات نیز باهم مفاهمه میکنند. زبان های امروز نیز سیستمهای علایم معنا دار اند. معنای دیگر آن این است که حیوان ناطق سنجشکار است. یعنی( دیوانه در کار خود هشیار است.) اما این سنجشکاری در همه یکسان نیست. چرا هر روشنفکر دیگر با دانش و تجربه عثمان نجیب مدعی بنیادنگذاری مکتب فلسفی نیست؟ شاید آنان نیز در کارهای روزان به تفکر بپردازند، زیرا فیلوسوفایزسنگ یعنی تفکر برای دریافت حقیقت، یا عقلانی سازی یک موضوع. آنان نیز بدون شک کشفیات فکری کرده اند.
درخواست بعدی وی:
(چون من شما را بهترین آگاه میدانم. نه شود که باور های مان را برباد دهید. راستی تا دیر نه شده، از شما تمنا دارم تا پهرستی از آوردگاه های علمی تان را برای من و همه خواننده ها ارزانی دارید تا سرخوش و خرسند شویم. بدرود. پیروزباشید.)
عثمان غنی هر هفته حد اقل به سایت آریایی سر میزند ، و با اینجانب در مباحثه قرار دارد، اما از خود نپرسیده این کیست که با من وارد بحث است؟ در صفحه نخست سایت آریایی تنها به عکسها و عناوین مقالات توجه کرده است. با وسعت توجه میتواند عنوان(مقالات پژوهشی نبی هیکل) را نیز ببیند و سری به آن بزند. من ادعای دانشمندی ندارم اما سعی بران دارم تا آنچه در کیسه دارم با سایرین در میان گذارم تا آن دانستنی ها را بهبود بخشم. نقد من از این و آن موضوع نقد شخص نیست بلکه نقد دیدگاه است. اما باتاسف ما با دیدگاهها به مثابه آبرو و حیثیت خود برخورد مینماییم و فر اموش مینماییم که دانستنی ها ی کنونی میتوانند باطل گردند و یا تایید شوند. این نشانه عمده خردورزی است و تحجر فکری را از خردورزی متمایز میسازد. به عبارت دیگر انسان خردورز با قبول انتقاد سالم و دید منطقی مشکلی ندارد در حالیکه متحجر بر دید خود با وصف اینکه دلایل سالمی برای رد آن و یا کوتاهی آن وجود دارند میایستد. به تعصب و تجزیه طلبی عثمان نجیب به گونه مثال بیاندیشید. این دو تنها بدیلهای موجود نیستند و نه تنها این بدیل سالم نیست، بلکه بدیلهای سالمتر و انسانیتر دیگر را نادیده گرفته و مدعی خرد ورزی نیز هست.ما هرگاه از سوراخ کلید به به بیرون نگاه کنیم چیزی بیشتری را نمیبینیم زیرا ساحه دید ما تنگ و کوچک است.
قابل درک است اگر وی این استدلال را نمیپذیرد زیرا فرصت پذیرش آن برای وی هنوز فرا نرسیده است.
نه من نیازی به تایید و توصیف وی دارم و نه وی نیازی به تایید و توصیف من دارد . نقد من خصومت باوی نیست بلکه هدف کمک به پروسه تفکر وی است. اما به نظر میرسد که به خیر خود نیز راضی نیست.
سوال نهایی من متوجه خودم است: چرا باید باوی بحث کرد ، وقتی میدانم بحث با وی تا کنون سودی نداشته است؟
مقاله عثمان نجیب را که در این مقاله به آن پاسخ داده شده در لینک آتی میتوانید مطالعه نمایید.
https://www.ariaye.com/dari20/siasi2/osmannajib9.html
از توجه شما متشکرم