م. نبی هیکل

 

سخنی در مورد خردگرایان تاریخگرا

از دیر زمان تصمیم داشتم در مور د برخورد  خردگرایان تاریخ -گرای افغان بنویسم. ادعای عثمان نجیب به نظرم مناسبت مناسبی برای  آغاز چنین بحث است. به این نقل از مقاله عثمان نجیب توجه نمایید:

 بزرگان ما و آنانی که تاریخ های حقیقی را نوشتند و حالا حیات ندارند تکلیف شان نزد شما چیست؟ بلی من از هر چمن سمنی دارم به دلیلی که غریب بچه بودم و درس خواندم و زحمت کشیدم مثل هزاران جوان این سرزمین.‌ بلی تاریخ در دست من است از گاهی که خودم را می‌شناسم و تاریخ خوانده ام، بلی من وطندوست استم اما وطن‌فروش نیستم کما این که میلیون ها وطن‌دوست را شاگردم[1].

به سایر ادعاهای خودخواهانه و غیر علمی وی نمیپردازم، و تنها بر  ادعای (تاریخ های حقیقی) وی در این مقاله مکث مینمایم.

ماهمه میدانیم که در مورد تاریخ افغانستان   شاید صدها کتاب نگاشته شده باشند.  همه ی این کتابها را میتوان به دو دسته  تقسیم کرد:

۱. دسته ای که توسط مورخان افغانی نگاشته شده اند

۲. دسته ای که توسط خارجیان نگاشته شده اند.

هردو دسته با وصف تفاوتهای تابعیت دارای مشا بهت های ماهوی اند.

این مشابهت های ماهوی کدامها اند و چرا آن ر ا ماهوی مید انم؟

مشابهت های ماهوی عبارت اند از آن مشابهت های کلیدی که دید و درک انسان را متاثر میسازند و شکل میدهند مانند:

 ما همه انسان پنداشته میشویم و معجون مرکبی هستیم که فرهنگ، معتقدات دینی، اموزش رسمی و تجارب ما ، ما را  ساخته  اند، درحالیکه ما نیز با چنین بار که بصورت خلاصه(دانستی ها و تجارب ما اند) بر محیط و ماحول خود  اثر میگذاریم. اینهمه عدسیه دید ما  را میسازند.بدون شک خواننده این متن خواهد اندیشید که این یک بیان ناشی از معده نویسنده است. اما بیایید از دانشمندان بخوانیم زیرا این موضوع مورد منازعه میان

د انشمندان علوم طبیعی و علوم اجتمای نیز هست.دیوید مارش (David Marsh) و پاول فرلانگ(Paul Furlong) زیر عنوان (A skin not a sweater: Ontology and Epistemology in Political Science) استدلال مینمایند:

موضعگیری های انتولوژیک و ایپیستیمولوژیک بهم مرتبط اند، اما باید از هم مجزا گردند. به بیان  صریح، موضعگیری انتولوژیک متاثر میسازد، اما بیشتر از موضعگیری ایپیستمولوژیک فرد را تعیین مینماید(David Marsh, Paul Furlong, 2002:18).

آنان توضیح مینمایند که انتولوژی و ایپیستیمولوژی چیستند: موضوعات انتولوژیک با  ماهیت (هستی)  سروکار دارند. انتولوژی عبارت از تیوری هستی است. پرسش اساس و کلیدی این است که آیا یک جهان (واقعی) (بیرونی)  وجود دارد که مستقل از دانش ما قرار دارد. به گونه مثال آیا  تفاوتهای ضروری میان  نجنسها، طبقات ثا نژادها در همه ی زمینه ها و همه ی  زمانه ها وجود دارند؟(Ibid.,p.18).

در رابطه با تعریف ایپیستیمولوژی مینگارند:

هرگاه موضعگیری انتولوژیک محقق/ پژوهشگر، دید وی را   در مورد  ماهیت جهان بازتاب دهد، موضعگیری ایپیستیمولوژیک وی  دید  وی را  در مورد اینکه چه را در مورد جهان و چگونه آن را میتواند  دانست یا شناخت، بازتاب میدهد. ایپیستیمولوژی تیوری دانش است.در آغاز دشوار به نظر میرسد، اما دشوار نیست. دو پرسش کلیدی در این ر ابطه وجود دارند:

۱. آیا یک مشاهد (observer) میتواند روابط (واقعی) یا (عینی) را میان  پدیده های اجتماعی تشخیص دهد؟ این پرسش دو موضوع را احتوا مینماید:

هرگاه شخص ضد-بنیادگرایی (ant-foundationalist) باشد استدلال مینماید که  کدام جهان(واقعی ) وجود ندارد که مستقل از  معنایی باشد که  بازیگران به اعمال  میدهند تا  آن را کشف نمایند. وی همچنان  فکر میکند که  هیچ مشاهدی (observer) نمیتواند (بیطرف) باشد زیرا  وی در جهان اجتماعی رندگی مینماید و  متاثر از  ساختار اجتماعی  (واقعیت) است. این را گاهی تعبیر مضاعف (double hermeneutic) نیز خوانند که در آن جهان یکبار بوسیله بازیگران تعبیر میگردد و بار دیگر بوسیله  مشاهد یا آبزرور تعبیر میگردد.

۲.موضوع دوم: هرگاه ما بتوانیم روابط (واقعی) میان پدیده های اجتماعی را  تثبیت نماییم، میتوانیم این کار را  تنها از راه مشاهدات مستقیم (direct observation) انجام دهیم، و یا  روابطی هم (وجود دارند) که  بصورت مستقیم قابل مشاهدات نیستند؟ پاسخ به این پرسشها موضعگیری  اپیستیمولوژیک فرد را  شکل میدهند(David Marsh, Paul Furlong, 2002:19:).

آنها استدلال مینمایند که انتولوژی و اپیستیمولوژی  مانند پوست اند نه مانند جاکت که محقق بتواند بنابر  لزوم دیدآنها را  ازتن در آرد یا به تن کشد(Ibid.,P.17).

مورخ افغانی آگاهانه یا غیر آگاهانه تحت تاثیر انتولوژی که توسط فرهنگ، دین، جامعه و تجارب وی شکل گرفته اند، موضعگیری و  شیوه  شناخت جهان را تعیین مینمایند. عثمان نجیب را از میان تعداد انگشت شمار همفکران  وی در نظر گیرید و از خود بپرسید چرا وی ضد پشتون و تجزیه  طلب است؟ در حالیکه بسیار دیگر چنین نیستند؟ وی معتقد است که (بزرگان ما و آنانی که تاریخ های حقیقی را نوشتند). یعنی دیگران تاریخ حقیقی را ننوشته اند.حقیقت این است که  تاریخ روایت تعبیری  است. به این موضوع از  دید دیگر می بینیم.

الون منسلو (Alun Munslow) در کتاب خود زیر عنوان  (APPROACHING HISTORY) نخست میان  دیکانسترکشن  مورد نظر خود و  دیکانسترکشن ژاک دریدا (Jacques Derrida) فرق میگذارد:

کاربرد این اصطلاح را با کاربرد نخستین ان توسط ژاک دریدا  تیوریسن فرانسوی نباید اشتباه کرد. دریدا آن را  بیشتر در معنای  خاص به کاربرده  تا پروسه ای را بیان نماید که ما معنای متون را  بدون  ارجاع یا توجه به  برخی از واقعیت خارجی مبدایی، درک مینماییم.

دیکانستراکیف آگاهانه (deconstructive consciousness) نه تنها تاریخ را  بحیث یک شی محسوس، یک روایت نوشته شده( فراورده متنی  مورخان) میداند، بلکه برعلاوه و  بصورت رادیکال پیشنهاد مینماید که  روایت (narrative) بحیث شکلی از قصه-گویی ممکن است مدل متنی در مورد گذشته را نیز فراهم  نماید(Alun Munslow, 2021:2).

وی میپرسد:

. . . does the evidence reveal past lives to be story-shaped, and can we historians retell the narrative as it actually happened, or do we always impose our own stories on the evidence of the past?

آیا گواه افشا کننده زندگیها در گذشته، قصه-گونه باید باشد، و  ما مورخان میتوانیم روایتها را  چنان بازگویی نماییم که  واقعآ رخداده اند، یا  آیا ما همواره  داستانهای خود را  بر گواه  در مورد گذشته تحمیل مینماییم؟(Ibid., p.2).

واضح است که این پرسشها در مورد روایتهای تاریخ عاقلانه و  زیرکانه مطرح اند.

وی از  لویس مینک (Louis Mink) نقل مینماید که ابراز داشته است:

 

As the pro-narrative philosopher of history

Louis Mink said in the early 1960s: ‘Where scientists . . . note each other’s results, historians . . . read each other’s books.’1 So far as this book is concerned, the reality of the past is the written report, rather than the past as

it actually was. I will argue that history is the study not of change over time per se, but the study of the information produced by historians as they go about this task (Alun Munslow, Deconstructing History, 2021:p.2.

این مقاله هرچند به مناسب معیین نگاشته شده است، برخورد  سایر   روشنفکران افغان را در درک و بازگویی تاریخ در نظر دارد. بازنویسی تاریخ گذشته در قرن ۲۱ نیز متاثر  از موضعگیری های  انتولوژیک و ایپیستیمولوژیک کار مورخان مسلکی است. گذشته از آن تاریخ را برای عبرت گیری باید آموخت نه برای انتقامجویی زیرا  تلاش ما برای انسانی شدن است نه برای حیوانی شدن.

احمقانه است فکر شود این مورخ راست میگوید و آن دیگری دروغ میگوید.  در مطالعه تاریخ باید چیزهای مهم و کلیدی برای حیات انسانی  در نظر گرفته شوند.تعیین موضوع و هدف نیز به انتولوپژی و ایپیستیموژی نیز بر ساس انتولوژی صورت میگیرد. در این رابطه به چهار پرسشی توجه را بر میگردانم که ایلون منسلو از آن  یاد کرده است:

وی مینگارد:  چهار پرسش مشخص در رابطه با ماهیت تاریخ از این باور ناشی میگردد که  تاریخ به گونه ای که  تجربه گردیده و نگاشته شده است به همان اندازه بوسیله  شکل  و محتوای خود  ساخته میشود. هرچند مامیتوانیم این  پرسش ها را فهرست نماییم، در عمل مجزا  ساختن آنها خیلی دشوار است.

·        آیا ایمپیریسیزم بصورت مشروع  میتواند بحیث ایپیستیمولوژی  جداگانه تاریخ باشد؟

·         کرکتر گواه تاریخی چیست و چه وظیفه ای را انجام میدهد؟

·        نقش مورخ در کاربرد  تیوری اجتماعی، و  ساختن چهارچوبهای توضیح کننده برای درک تاریخ چیست؟

·                 شکل یا فورم روایتی در  توضیح تاریخی چقدر دارای اهمیت است؟(Alun Munslow, 2o21:3).

دیوید کنادین (David Cannadine) از  هار (E.H. Carr) نقل میکند که در  سال ۱۹۶۱ تلاش ورزید به این سوال  که تاریخ  چیست؟ به گونه ای پاسخ بیاید. وی از تمیز میان تاریخ (history) و تاریخچه (chronicle) آغاز نمود.

مطالعه متن انگلیسی برای علاقمندان نیز مفید پنداشته میشود.

 History was an attempt to understand and interpret the past, to explain the causes and origins of things in intelligible terms. Chronicle, on the other hand, was

the mere cataloguing of events without any attempt to make connections between them. The chronicler was content to show that one thing followed another; the historian had to demonstrate that one thing caused another.

Of course, Carr conceded, establishing that something happened was an important part of the historian’s work. It was the foundation on which everything else rested. But the really important part of the historian’s work lay in the edifice of explanation and interpretation which was erected on this foundation.1

Diligent research and factual accuracy were necessary conditions in Carr’s view for becoming a historian, but they were not sufficient in themselves. For the chronicler, a fact was something that had happened

in the past. But it only became a historical fact when it was taken up and used by a historian as part of an argument.2 For Carr, however, historical

arguments were more than simply arguments about who did what in the past, and why. Carr thought that the historian should look at the wider

forces in history, at economic change, industrialization, class formation and class conflict, and so on, and in order to understand these forces the

historian needed theories developed in the present, whether these were Marxist ideas of one kind or another, Weberian paradigms, sociological

concepts and the like. In the course of research, Carr conceded, these theories would be modified in one way or another, and might even sometimes have to be jettisoned altogether. Yet Carr insisted that the

central task of the historian, with or without the help of theory, lay in discerning and interpreting patterns and regularities in the past.3, (Richard J. Evans  ’’Prologue: What is History? – Now’’, .(p.1-2). In:   David Cannadine (ed),What is History Now?  2021:  New York: McMillan

 وقتی نقد های تاریخ افغانستان را  که  به اصطلاح توسط  روشنفکران افغان نگاشته  شده اند،  میخوانیم در میابیم که  تعدادی را  ارج میگذارند  به دلیل تعلقات  تباری  و فکری آنان و بر اساس آن تعلقات آنان را  راستگو و حق به جانب میپندارند. چنین برخورد با تاریخ  ابعاد  شخصیت ما را بازتاب میدهد، زیرا ما ا تنو سنتریت هستیم و متعصب   که انسانها را بر اساس  تعصبات فکری و اتنیکی به راستگو و دروغگو دسته بندی مینماییم. خردگرا نیستیم  با وصف ادعا هایی که داریم، زیرا  خرد گرایی  به معنای تعصب نیست بلکه به معنای برخورد منصفانه  و عادلانه است، حتی با  دشمنان. زیرا برخورد منصفانه کار ما است نه کار آن یکی که ما با وی برخورد داشته ایم و  در واقعیت بیشتر در مورد ما میگوید. زیرا عمل ما بازگوینده  نیت و تصمیم ما  است و از  انتولوژی و اپیستیمولوژی ما ناشی میگردد. به گونه مثال وقتی شما تکفیر و مجازات میشوید، این عمل بیشتر بیانگر آن  یکی هایی است که شما را تکفیر  و مجازات کرده است.گیریم دیگران تکفیر و مجازات کردند، میتواند چنان تعبیر گردد که شما نیز چنان کنید زیرا وی مسوول اعمال خود است و باید پاسخگو باشد. اما در مورد تاریخ  ما فقط میتوانیم  ـ اسخوانهای  ستمگران  را  آتش زنیم .  و یا از آن اعمال زشت در تاریخ  عبرت گیریم و به نوبه خود  از ارتکاب آنها اجتناب ورزیم. انتقام جد از نوه بزرگ  وی  و یا از هفت پشت وی  احمقانه است.

 

تشکر از توجه شما

 

References

David Marsh and Gerry Stoker (eds)(2002). Theory and Methods in Political Science. 2nd edition. N.Y: Palgrave Macmillan.

Alun Munslow, (2021). Deconstructing history: London: Routledge.

David Cannadine (ed)(2021). What is History Now?  2021:  New York: McMillan.

 


[1] https://www.ariaye.com/dari20/siasi2/osmannajib4.html.

 

 


بالا
 
بازگشت