محمدرضا بهرامی
بعد از تسلط طالبان بر افغانستان و علیرغم اینکه ماهیت رابطه طالبان با آمریکا با نظام سابق افغانستان با آمریکا به کلی متفاوت می باشد، اما کماکان شاهد استمرار همان نگاه از سوی طالبان می باشیم و به همین دلیل هم برخورد طالبان با مطالبات ایران همواره با رعایت ملاحظات آمریکا بوده است.
به گزارش خبرآنلاین، محمدرضا بهرامی سفیر پیشین ایران در کابل در اولین همایش ملی افغانستان و چشماندازهای آینده در پنل سوم به بررسی و ارزیابی حکومت طالبان در افغانستان پرداخت که متن سخنرانی وی به شرح زیر است.
نفس ورود دانشگاه فردوسی به موضوع مهمی مثل موضوع افغانستان، نکته مهمی است. زیرا در لابلای بحثهایی که صورت میگیرد، تصویری فراتر از ملاحظاتی که معمولاً در بخشهای دولتی و حاکمیتی نسبت به افغانستان وجود دارد، میتوان ارائه کرد و همچنین تلاش کرد تا شکاف مفهومی موجود در جامعه نسبت به افغانستان را تا جایی که امکان دارد، از بین برد. به نظر من این شکاف که بین بخش دست اندرکار دولتی و بخشی از جامعه ایران چه در سطح رسانهها و چه غیررسانهها وجود دارد، باید پر شود. نکته آخر قبل از این که بحث خود را شروع کنم، حضور من در این نشست است. آنچه من در این نشست مطرح می کنم نظر شخصی من است.
در سه سطح رفتار کنشگران در افغانستان را می توان بررسی کرد. سطح اول، سطح ملی است.
· نکته اولی که میخواهم در بخش سطح ملی ارائه کنم این است که به نظر من، طالبان عمدهترین سهامدار قدرت در افغانستان هستند و بعید میدانم که بقای طالبان توسط دیگر کنشگران سیاسی داخل افغانستان مورد تهدید قرار بگیرد. حداقل تجربهای که نزدیک به دو سال داشتیم، مؤید این مسئله است.
· نکته دوم؛ قدرت طالبان تبدیل به اقتدار نشده است. نظم سابق در افغانستان فروپاشیده است اما هنوز نظم جدید به صورت کامل مستقر و تثبیت نشده است. البته در علوم سیاسی گفته میشود، پس از آن که یک نیرو در یک کشور حاکم شود، نظم خود را مستقر میکند. به نظر من هنوز نظم جدیدی که مطلوب مجموعه طالبان در افغانستان بوده و بتواند تعریف مشخصی از آنچه طالبان درصدد تحقق آن هستند ارائه دهد، مستقر نشده است.
· نکته دیگر این که هیچ کشوری تأثیر تعیین کنندهای بر طالبان ندارد. در واقع تأثیر بر طالبان به نوعی بین طرفهای مختلف تقسیم شده است و یک دست نیست.
· نکته بعدی، مخالفان طالبان در چندین تشکل مختلف حضور دارند. جمعی در دوشنبه، ترکیه و اروپا هستند و فکر میکنم یک نفر هم در دبی هست. مجموعه مخالفان، فاقد یک همگرایی لازم هستند و حتی اهداف خود را از مسیرهای متفاوتی دنبال میکنند.
· عمدهترین مخالف مسلح طالبان در حال حاضر، داعش خراسان است و طالبان هم تنها اراده مقابله با این گروه را به لحاظ نظامی با استفاده از کمکهای بیرونی دارد. در مورد تعداد داعش نمیخواهم قضاوت کنم؛ گزارشهای مختلفی وجود دارد ولی به نظرم آنچه داعش دارد دنبال میکند، اولاً میخواهد بگوید؛ امنیتی که طالبان ایجاد کرده است، امنیت شکننده است و در نکته دوم میخواهد در مناسبات بین طالبان و کشورهای بیرونی، اثرگذار باشد. حمله داعش به رئیس ماموریت پاکستان، حمله به سفارت روسیه، حمله به هتلی که چینیها در آن حضور داشتند، همه اینها به این هدف صورت میگیرد که بتواند در مناسبات طالبان با طرف های بیرونی تأثیرگذار باشد.
· نکته بعد این که اختلاف بین جناحهای سیاسی طالبان از نظر من، واقعی و جدی است. ما یک هسته سخت قدرت داریم که در قندهار مستقر است. این هسته سخت قدرت، نگاه ویژه خود را دارد و سعی میکند که قدرت را به صورت کامل در مجموعه و اطراف خود نگهدارد؛ و جناحهای سیاسی دیگر داریم که عمدتاً در کابل مستقر هستند، علیرغم مهارت طالبان در کنترل اختلافات، بروز و ظهور اختلاف بین این جناحها اجتناب ناپذیر است. امکان مهار این اختلافات در کوتاه مدت و حداکثر میان مدت وجود دارد. برداشت من این است که بعضی از جناحهای سیاسی در طالبان احساس میکنند که این شیوه حکمرانی طبیعتاً فرصت آنها را برای استمرار حضور در قدرت خواهد گرفت.
· طالبان تاکنون مورد شناسایی جامعه بینالملل قرار نگرفته است. به نظر من، در دستور کار جامعه بینالملل هم شناسایی طالبان قرار ندارد. علت آن این است که طالبان حاضر به پرداخت هزینه شناسایی نیستند و چون حاضر به پرداخت هزینه شناسایی نیستند، بعید میدانم که این اتفاق رخ دهد.
· اراده جدی و واقعی در طالبان برای مقابله با گروههای افراطی غیرافغان مثل تحریک طالبان پاکستان، مثل جنبش اسلامی ازبکستان، انصارالله تاجیکستان، جنبش اسلامی ترکستان شرقی و گروههای دیگر که در داخل افغانستان حضور دارند،وجود ندارد. طالبان علاقه دارند این گروهها را مهار کنند اما علاقه برای مقابله با آنها ندارند و دلایل مختلفی برای این رویکرد وجود دارد. ۱- این گروهها در طول سالهای گذشته در کنار هم مبارزه میکردند. ۲- پیوند فامیلی و خانوادگی بین آنها ایجاد شده است. ۳- طالبان نگران هستند که اگر به آنها فشار بیاورند، جذب داعش شوند. ۴- طالبان نگران هستند که اگر با این گروهها برخوردی صورت گیرد تاثیر منفی در بدنه نیروهای خودشان بگذارد.
· نظر من این است که طالبان هیچ تمایلی واقعی برای گفتگو با گروههای مختلف افغان و توافق با آنها ندارند. هیچ نشانهای هم دیده نمیشود که طالبان آمادگی داشته باشند که با جامعه بینالملل در مورد شرایط آینده افغانستان وارد یک توافق سیاسی شود.
· مناسبات خارجی طالبان، با همه طرفهای خارجی فاقد عنصر اعتماد است. با پاکستان بحث «TTP» و مرز رسمی را دارند، با چین مسئله جنبش اسلامی ترکستان شرقی و با ازبکستان علیرغم نزدیکی که دارند، بحث جنبش اسلامی ازبکستان را دارند. حتی در مورد روسیه هم همین طور است که البته بحث مربوط به روسیه مفصلتر میباشد.
· نکته آخر در این بخش وجود عنصر شکنندگی در وحدت نگاه و عمل طالبان می باشد. البته بروز و ظهور این عنصر بستگی به تعاملات درون طالبانی دارد و باید دید که آیا ما شاهد یک پالایش داخلی بین جناحهای قدرت طالبان در سطح داخلی خواهیم بود که یک اتفاق جدیدی را رقم بزند یا خیر.
سطح دوم سطح منطقه است:
· منطقه علاقمند است که همگرایی خود را در موضوع افغانستان نشان دهد اما در منطقه درباره افغانستان اجماع وجود ندارد. اولویتهای کشورهای منطقه، مختلف است؛ بنابراین هم شاهد عدم اجماع و هم رقابت هستیم.
· آمریکایی زدایی در حوزه امنیت، وجه مشترک منطقه است اما درباره آمریکایی زدایی در حوزه اقتصاد، اختلاف نظر وجود دارد و این اختلاف نظر را میتوانید در رسانهها هم ببینید.
· درباره منطقهمحوری و یا ادغام منطقه با فرامنطقه نیز اختلاف نظر وجود دارد. حداقل دو کشور مهم جنوب آسیا به رغم ایدههای مختلف، علاقمند هستند که منطقه و فرامنطقه باهم ادغام شوند.
· برای روشنتر شدن اولویتها، یک مثال میآورم حدود یک ماه پیش اجلاس سمرقند بود که با حضور وزیران خارجه کشورهای همسایه افغانستان برگزار شد. در کنار اجلاس سمرقند، چهار کشور ایران، پاکستان، روسیه و چین، یک نشست مستقل داشتند. در این نشست مستقل، بحث ادغام افغانستان در پیوندهای تجاری و تزانزیتی منطقه مطرح شد اما از هیچ مکانیزمی اسم برده نشد. در فاصله کوتاهی در نشست سه جانبه وزرای امور خارجه کابل، اسلامآباد و پکن؛ به صراحت در بیانیه از ادغام افغانستان در «CPEC» نام برده شده بود. این در واقع نشان میداد که پکن و اسلامآباد علاقمند هستند که کابل را در محور خود نگهدارند.
· من خیلی وارد حوزه CPEC و تأثیری که این بستر در نفوذ چین در جنوب آسیا و تأثیری که بر مناسبات هند و چین و تغییر توازن در منطقه خواهد داشت، نمیشوم ولی فقط میخواهم به این اشاره کنم که بحران اوکراین تا حدی موجب انزوای روسیه شده است. در واقع بحران اوکراین، چین را به روسیه نزدیک کرده است. این باعث شده است که چینیها مطالبات خود را در جنوب آسیا با توجه به کاهش مشارکت سطح هند و روسیه توسعه دهند و این به طور طبیعی با نیازها و منافع امنیتی هند مغایرت دارد. شما سیپک را هم در این بافتار بگذارید و به آن توجه کنید.
·
سطح سوم سطح فرامنطقه می باشد:
· به نظر من در سیاست اتحادیه اروپا نسبت به افغانستان سردرگمی دیده میشود. اصولاً افغانستان اولویت اتحادیه اروپا نیست. اتحادیه اروپا چند اولویت دارد که من وارد نمیشوم. باید توجه داشت که در اتحادیه اروپا، اتفاق نظر وجود ندارد. نروژ طرفدار همکاری با طالبان است. انگلیس علاقمند توافق بین طالبان و جناحهای مختلف با برتری طالبان است. در آلمان دو نگاه وجود دارد و مشخصاً وزارت خارجه روی مباحث حقوق زنان و حقوق بشر تأکید دارد. فرانسه هم کاملاً نگاه مشخص دارد و به سمت حمایت از جنبش مقاومتی میرود که الان وجود دارد. وقتی اتحادیه را به عنوان یک مجموعه کشور نگاه کنیم، بیشتر از کمکهای بشردوستانه، توقع خاصی از اتحادیه اروپا در مورد افغانستان نمیرود.
· سیاست آمریکاییها به افغانستان به علت شیوه خروج آنها از افغانستان متفاوت است، آمریکاییها نمیخواهند موضوع افغانستان در محیط داخلی خود تبدیل به یک موضوع شود. حداقل تا نوامبر ۲۰۲۴ یعنی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، آمریکاییها میخواهند موضوع افغانستان در همین سطح از ارتباط آنان با طالبان قرار گیرد. واشنگتن نقش سازمان ملل در افغانستان را برای بخش سیاسی و انسان دوستانه پررنگتر کرد و موضوعهای امنیتی و نظامی را مستقیم با طالبان مطرح می کند، البته در دوحه یک کمیته مشترک بین طالبان و آمریکا ایجاد شده بود که موضوعهای مختلف را به ویژه در رابطه با مقابله با داعش بررسی میکردند.
· غربیها از طالبان عبور نمیکنند. این ظرفیت در مجموعه کشورهای غربی وجود دارد که وضعیت فعلی طالبان در افغانستان را دگرگون کنند، اما با توجه به تجربه ۲۰ سال گذشته احساس می کنند در حال حاضر جایگزینی برای طالبان در افغانستان وجود ندارد که بتواند خلاء قدرت را به خوبی پر کند و به این لحاظ این ریسک را نخواهند کرد.
در پایان به چند محور اشاره میکنم.
محور اول
ما در شرایط فعلی نظم امنیتی واحد در منطقه نداریم. در حال حاضر در آسیای مرکزی، جنوب آسیا، خلیجفارس دارای مجموعه های امنیتی هستیم ولی نظم امنیتی واحد نداریم. تاکنون افغانستان به هیچ یک از مجموعه های امنیتی در این منطقه تعلق نداشته است. افغانستان از منظر امنیتی همانطور که باری بوزان گفته در منطقه دارای نقش عایق بوده است. به عبارتی افغانستان عامل همگرایی و وحدت در مجموعه های امنیتی که از آنان نام برده شد نبوده است و بر عکس چون نقاط منفی طرف های مختلف را جذب کرده، عامل واگرایی در این فضا بوده است. اگر ما این موضوع را در بین بازیگران رقیب در حوزه افغانستان قرار دهیم میتوان به این نتیجه رسید که این عامل واگرایی ناشی از افزایش رقابت بین طرفهای مختلف در مورد افغانستان بوده است.
محور دوم
وقتی موضوع افغانستان را بررسی میکنیم باید به ۲ سئوال پاسخ دهیم. سئوال اول این است که بازتوزیع نظام قدرت در دنیا یا همان نظم جدید اتفاق افتاده است یا این که هنوز در دوران گذار به سر میبریم؟ قدر مسلم ما از دوران ثبات هژمونیک عبور کردهایم و عملا از سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ وارد دوران گذار شدهایم. در این رابطه دو روایت وجود دارد: برخی از اساتید معتقد هستند از دوران گذار عبور کرده ایم و وارد نظم دو قطبی شده ایم. دو قطب این نظم آمریکا و چین می باشند. این عده بر این باور هستند که ادبیاتی که این نظم را تبیین می کند همانند ادبیات بعد از آغاز جنگ سرد با تاخیر وارد خواهد شد. در مقابل تعدادی معتقد هستند که ما کماکان در دوران گذار قرار داریم و از این دوران عبور نکرده ایم. علت مطرح کردن این بحث چیست. ما دارای یک تئوری هستیم که بیان میکند بحرانهایی که در دوران جنگ سرد حل نشده و از این دوران به دوران نظام تک قطبی منتقل شدند، چون این بحران ها در دوران تک قطبی حل نشدند امکان حل آنها در دوران گذار وجود ندارد و حل این بحرانها به دوران نظم آینده موکول میشود. افغانستان مثال روشن این مدل می باشد. اگر ما بپذیریم که نظم آینده ایجاد شده باید این تئوری را کنار گذاشت و راجع به چگونگی حل این بحران فکر کرد. سئوال دوم را این گونه مطرح میکنم که برای این که افغانستان دارای یک محیط بیثبات کننده نباشد چه کاری را باید انجام داد. آیا تکیه بر مولفهها یا کنشگران داخلی به تنهایی میتواند این محیط امنیتی بیثبات کننده را به یک نقطه باثبات برساند یا این که باید بحران افغانستان را در یک بافتار دیگر بررسی کرد؟
در پایان چند نکته را مطرح می کنم:
نکته اول به نظر من جمعبندی همه کشورها برای موضوع افغانستان، تعامل با طالبان زیرخط شناسایی است. من بعید میدانم که اگر طالبان آماده پرداخت هزینه شناسایی نباشند، اتفاقی در این خصوص رخ دهد.
نکته دوم بازی با کارت گروههای افراطی، بازی با امنیت است و همه کشورها از آن آگاه هستند. مخاطب من طالبان هستند چون من در توضیحات خود بیان کردم که ارادهای برای مقابله با گروههای افراطی غیر افغان در طالبان وجود ندارد. مفهوم این موضوع این است که نگاه ژئوپلیتیکی و یا ابزار تولید قدرت به گروههای افراطی به معنی بازی کردن با مفهوم امنیت بوده و این بازی کردن به نفع منطقه نخواهد بود.
نکته سوم در سال ۲۰۰۱ نظم تک قطبی حاکم بود. در آن مقطع اجلاس بن تشکیل شد و توانست مشکل افغانستان را برای مقطعی حل کند. اکنون برای حل مشکل افغانستان، نمیتوان مانند اجلاس بن عمل کرد و شرایط بین المللی و منطقه ای متفاوت از آن دوران است. بحران افغانستان در واقع از تغییر نظام در این کشور از سال ۱۹۷۳ شروع شد. افغانستان در پنج دهه شاهد پنج نظام مختلف بوده و ۲ بار ارتش آن فروپاشیده است. به نظر من آن اتفاق اول بدون توجه به فراهم آوری الزامات تغییر نظام در افغانستان شکل گرفت و پایه اولیه چرخه بیثباتی در افغانستان را گذاشت.
نکته چهارم امکان احیا توافق دوحه دیگر وجود ندارد و اگر افرادی به این فکر هستند که میتوان از این طریق بحران افغانستان را حل کرد، اشتباه است چرا که شرایط و اوضاع تغییرات اساسی پیدا کرده است.
نکته پنجم ریشه بحران افغانستان بیشتر به جای آن که داخلی باشد بیشتر خارجی است و نیازمند اجماعی همه گیر است. اگر این اتفاق رخ ندهد، هیچ کشوری نمیتواند این مشکل را حل کند. یک نویسنده هندی در مقاله ای نوشته بود: "جغرافیا نفرین راهبردی و استراتژیک افغانستان است". البته این نگاه بر گرفته از ژئوپلتیک این کشور و محصور بودن افغانستان در خشکی است. افغانستان هم دارای نقش حائل است و هم این که محصور در خشکی است و اصولا سیاست خارجی کشورهای حائل توام با الزاماتی باید باشد و اگر این الزامات را رعایت نکند چرخه بیثباتی استمرار پیدا خواهد کرد.
در پایان پنل و در بخش پرسش و پاسخ، در ارتباط با نوع رابطه طالبان با جمهوری اسلامی ایران، آقای بهرامی اظهار داشت: اصولا از سال ۲۰۰۱ تا سال ۲۰۲۱ معادله حاکم بر رابطه کابل با تهران تابعی از رابطه واشنگتن با تهران بوده است و در طول این سال ها همواره کابل با این شاخص مناسبات واقعی خود را با تهران تنظیم می کرده است. بعد از تسلط طالبان بر افغانستان و علیرغم اینکه ماهیت رابطه طالبان با آمریکا با نظام سابق افغانستان با آمریکا به کلی متفاوت می باشد، اما کماکان شاهد استمرار همان نگاه از سوی طالبان می باشیم و به همین دلیل هم برخورد طالبان با مطالبات ایران همواره با رعایت ملاحظات آمریکا بوده است.