چگونه فساد ساختاری و ارزشی باعث فروپاشی جمهوری افغانستان شد؟
اپاک تایمز : صاحبنظران میگویند که نظام جمهوری در افغانستان به وسیله طالبان سقوط نکرد، بلکه فساد ساختاری و ارزشی باعث سقوط نظام جمهوری در افغانستان شد.
بعد از گذشت دو سال از فروپاشی نظام جمهوری در افغانستان، اینکه چه عواملی باعث سقوط حکومت افغانستان شد، سوالی است که بارها در محافل مختلف اجتماعی و رسانهای در داخل و خارج از افغانستان مطرح شده و بسیاری از مقامات و کارشناسان پاسخهایی دادهاند. اما در دومین سالگرد فروپاشی نظام جمهوری، بار دیگر این سوال در میان افکار عمومی جامعه افغانستان مطرح میشود.
مرضیه وقتی به هوش آمد، موج انفجار تازه تمام شده بود. روی قفسه سینهاش احساس سنگینی میکرد و تنفس برایش سخت شده بود. زخمی نشده بود اما بوی خون تمام شامهاش را پر کرده بود. چند دقیقه قبل از آن، شدت موج انفجار در نزدیک فرودگاه کابل او را روی زمین پرت کرد و برای مدتی کوتاه از هوش رفت و بعد زیر چند جسد دیگر دفن شد. همه قوایش را جمع کرد تا خودش را از زیر اجساد بیرون بکشد. آفتاب غروب کرده و هوا تاریک شده بود و او شاهد یکی از تلخترین تراژدیهای بعد از سقوط جمهوری بود، درحالیکه همچون هزاران تن دیگر در تلاش بود تا خودش را به فرودگاه برساند و نامه خروج اضطراری از افغانستان را به سربازان خارجی نشان دهد. اما آن انفجار باعث شد تا پروازهای تخلیه از افغانستان برای مدت نامعلومی متوقف شود، درحالیکه آینده آبستن حوادث پیشبینی نشدهای بود.
ارمغان ثمکنی، یکی از زنان فعال سیاسی افغانستان است که شانس خروج از افغانستان را داشت و اکنون با فرزندان و همسرش در کشور پرتغال زندگی میکند. او به اپکتایمز میگوید که همه شهروندان افغانستان، چه آنهایی که در داخل کشور یا آنهایی که در خارج از افغانستان هستند، به سهم خود بار سقوط نظام جمهوری در افغانستان را بر دوش میکشند. خلاف آنچه که گفته میشود فروپاشی نظام جمهوری بیشتر از آنکه متاثر از عوامل خارجی باشد، در نتیجه عوامل داخلی اتفاق افتاد.
بهگفته وی «در افغانستان تعریف و مکانیزم مشخصی از مفاهیمی چون منافع ملی و وطندوستی وجود نداشت و هر کسی براساس منافع فردی و گروهی خود عمل میکرد و برای برآورده شدن پیشپاافتادهترین منافع فردی و گروهی، منافع ملی را قربانی میکرد. به تعبیر عدهای، «جزایر قدرت» در درون دولت وجود داشت که هر فرد یا گروهی خودش را مالک یک ولایت/استان مشخص میدانست و تابع قوانین دولت مرکزی نبود، همین باعث شد تا انواع و اقسام مشکلات امنیتی بوجود آید.»
وی میافزاید: «به دلیل اینکه اتحاد و اعتماد ملی وجود نداشت، اگر گروهی برای ساختن زیربناها تلاش میکرد، گروهی دیگر بدنبال تخریب همان زیربناها بود. گاهی تلاشهای ظاهری برای اصلاحات در نظام اداری افغانستان انجام میشد اما این تلاشها به طور سطحی بود و هرگز اصلاحات به طور ریشهای اجرا نشد.»
این فعال سیاسی میگوید که در آخرین سالهای حکومت نظام جمهوری، توجه به شایستهسالاری در انتصابهای دولتی و مشارکت بیشتر زنان در حکومت مطرح شد. هر چند در بیست سال گذشته پیشرفتهای چشمگیری در زمینه رشد زنان و افزایش مشارکتهای آنان در عرصههای داخلی و بینالمللی صورت گرفت، اما زنان با چالشهایی در گرفتن پستهای دولتی مواجه بودند که شامل درخواستهای شخصی از زنان، بخصوص تن دادن به خواستههای جنسی برای بدست آوردن موقعیت دولتی بود. این مساله ضربه بزرگی به مشارکتدهی زنان در ساختار حکومت افغانستان وارد کرد.»
وی میافزاید: «این درخواستها باعث شد افرادی در مناصب حکومتی گماشته شوند که از شایستگی کافی برای پستهای حکومتی برخوردار نبودند و باعث ناکارآمدی و ضعف در بخش مربوطه میشدند. در پارلمان هم زنانی که با تن دادن به درخواستهای شخصی به عنوان نماینده مجلس انتخاب میشدند، از خود استقلال عمل نداشتند و باید بر اساس خواست کسانی عمل میکردند که با آنها معامله کرده بودند.»
ارمغان ثمکنی میگوید که در طول بیست سال گذشته فرصتسوزیهای بسیاری شد که یکی از آنها در مورد جوانانی بود که ظرفیتهای حال و آینده افغانستان را تشکیل میدادند. در طی این مدت بورسیههای تحصیلی زیادی از کشورهای مختلف دنیا به جوانان افغانستان داده شد و این جوانان میتوانستند مسیر بازسازی و توسعه افغانستان را رقم بزنند، اما بعد از بازگشت به افغانستان بخاطر مسائل زبانی و قومی در نقش دنبالهروهای رهبران سیاسی عمل کردند و جوانانی هم که در دانشگاههای داخل افغانستان تحصیل کردند، با مشکلات مواجهی روبرو بودند. در واقع از ظرفیتهای جوانان برای بازسازی و توسعه افغانستان استفاده نشد.
حسن رضایی کارشناس اجتماعی و استاد دانشگاه در برنامه «نگاه سوم» اپک تایمز با ریشهیابی عوامل موثر در فروپاشی نظام جمهوری در افغانستان میگوید: «این درست است که در فروپاشی، عوامل مختلفی درگیر بود اما سهم رهبری دولت در سقوط جمهوری بسیار مهم بود. محمد اشرفغنی، رئیس جمهور افغانستان در راس رهبری دولت افغانستان بود. او باید پاسخ دهد که چرا نظام جمهوری یکشبه سقوط کرد و ولایات/استانهای افغانستان در بیست روز در کنترل طالبان درآمد، درحالیکه ارتش افغانستان ۳۵۰ هزار نظامی و بیش از ۲۰ هزار کماندو داشت که بعد از اعزام به هر منطقه جنگی موثر واقع میشدند. باید اشرفغنی و دیگر مسئولان ارشد امنیتی و نظامی پاسخ دهد که چرا ارتش دیگر نجنگید و کماندوها در میدانهای جنگ تنها ماندند و نتوانستند تمام جنگ را مهار کنند و به این ترتیب ولایات به طالبان واگذار شد؟»
وی میافزاید که برخی مسئولان درباره علل نجنگیدن ارتش و واگذاری ولایات به طالبان ادعا میکنند که نمیخواستند خونریزی بیشتری صورت بگیرد. آیا جلوگیری از خونریزی میتوانست دلیل واگذاری کشور به یک گروه تروریستی باشد؟ اگر مسئولان واقعا به دنبال خونریزی نبودند میتوانستند تدبیری بیندیشند و پایتخت را به شهر مزار شریف انتقال میدادند، ولی به مبارزه با تروریسم ادامه میدادند. در چنین شرایطی مردم از دولت جمهوری حمایت میکردند، اما مسئولان پشت مردم را خالی کردند و مردم و نیروهای امنیتی روحیه مبارزه با طالبان را از دست دادند و نتیجهاش این شد که نظام جمهوری فرو پاشید.
وی درباره تاثیر فساد در ساختار نظام حکومتی در فروپاشی جمهوری میگوید: «فساد حاکم فوقالعاده در فروپاشی نظام جمهوری موثر بود. یکی از عواملی که باید به طور جدی مورد بحث قرار بگیرد بحث فساد در ساختارهای دولت جمهوری اسلامی افغانستان بود که همیشه وجود داشت. فساد اداری در حکومت افغانستان از سال ۲۰۰۱ به بعد وجود داشت اما در دوره ریاستجمهوری اشرفغنی بسیار پیچیده و ساختاری شد. در واقع فساد در ساختار نظام سیاسی افغانستان وارد شد و یکی از موضوعاتی که باید اشرفغنی به آن پاسخگو باشد، پیچیده کردن و ساختاری کردن فساد در دولت افغانستان بود. در واقع آقای غنی در دوره ریاستجمهوریش کاری کرد که تمرکز منابع شدت پیدا کند و به دست یک گروه خاص بیفتد. این گروه خاص با تمرکز منابع هر طور که خودشان صلاح میدانستند، عمل میکردند و هیچ سسیتم نظارتی و دولتی و فرادولتی وجود نداشت که بر عملکرد گروههایی که منابع را در دست داشتند، نظارت کند. این موضوعی است که حتما باید بررسی شود و رئیسجمهور سابق افغانستان باید پاسخگو باشد.»
این جامعهشناس میگوید که اگر حامد کرزی و اشرفغنی به عنوان روسایجمهور افغانستان به طور صادقانه به مردم میگفتند که معاهده بن را عملی میکنند، حتی اگر جامعه جهانی دیگر حاضر به حمایت از دولت افغانستان نمیشد، باز هم نظام جمهوری افغانستان سقوط نمیکرد، اما آنها تمرکز خود را بر محدود کردن مشارکت اقوام و در ساختار حکومت افغانستان و حفظ قدرت پشتونها گذاشتند. این رفتار متناقض باعث شد که نظام جمهوری افغانستان سقوط کند.
در معاهده بن که برای بازسازی افغانستان در سال ۲۰۰۱ بین رهبران سیاسی افغانستان توافق شد، ذکر شده بود که مشارکت هزارهها ۱۹ درصد، تاجیکها ۲۵ درصد و پشتونها ۳۵ درصد و مشارکت اوزبیکها ده درصد و یازده درصد باقیمانده باید به بقیه اقوام اختصاص یابد که نامشان در قانون اساسی ذکر شده بود.
به گفته وی، در دوره جمهوری، طالبان در بین مناطق قبایلی پشتون نفوذ داشتند و با استفاده از احساسات دینی مردم، پایگاه مردمی داشتند و از میان آنها سربازگیری میکردند. با این وضعیت، عامه پشتونها از نظام جمهوری حمایت نمیکردند و چهار دوره انتخابات ریاستجمهوری و میزان مشارکت رو به نزول جامعه پشتون در انتخابات نشان داد که آنها از نظام جمهوری حمایت نمیکنند و بخشی از این جامعه هم بیطرف ماندند. در چنین شرایطی اشرفغنی و کرزی که بیشتر قشر نخبگان پشتون را با خود داشتند که فقط یک درصد جامعه را تشکیل میداد، با محدود کردن مشارکت اقوام در ساختار حکومت افغانستان، اقوام دیگر را هم دلسرد و بدبین کردند. نتیجه این شد که پایگاه مردمی حکومت افغانستان تضعیف شد و حتی بخشی از قوم اوزبیک و تاجیک به صفوف طالبان پیوستند و طالبان در شمال افغانستان نیز نفوذ کردند.
شاهحسین مرتضوی، معاون سابق سخنگوی ریاستجمهوری در گفتگو با رسانهها میگوید که ارزشهای اخلاقی رهبران سیاسی افغانستان در طول بیست سال گذشته تغییر کرد و ارزشهای گذشته که شامل سادهزیستی و دوری از تجملگرایی و درنظر گرفتن منافع جمعی بر منافع فردی میشد، به فراموشی سپرده شد و تجملگرایی، وابسته بودن به چوکی/کرسی (موقعیتهای دولتی) و قدرت و پول تبدیل به ارزشهای نو در بین رهبران سیاسی افغانستان شد.
وی ادامه میدهد: «مصارف سالانه امنیتی شماری از رهبران مقاومت، سالانه چهار میلیارد افغانی میشد، اما میراثی که از آنها باقی ماند چند هتل، تانکتیل (جایگاه مواد سوختی) و شهرک بود، درحالیکه ما انتظار داشتیم که آنها یک شفاخانه، کتابخانه، بنیاد ورزشی یا موسسه خیریه میساختند.»
به گفته وی، رهبران سیاسی در طول دو دهه گذشته به جای اینکه به دنبال منافع جمعی باشند، به دنبال تامین منافع شرکتهای سهامیشان بودند، به همین خاطر فرصتهای عظیمی که جهان در اختیار افغانستان قرار داده بود، همه از بین رفتند.
فرید حمیدی، لوی سارنوال/دادستان کل سابق نیز در گفتگویی با شبکه تلویزیونی آمو در اینباره میگوید که پروسهای که با معاهده بن در افغانستان آغاز شد و یک چارچوب سیاسی را بوجود آورد، یک روند دوجانبه میان حکومت افغانستان و جامعه جهانی بود. «ما قبول داریم، کارگزارانی بودند که به ارزشهای بیست ساله حقوق بشر و حاکمیت قانون پایبند نبودند، اما این یک حکم کلی نیست، چون کارگزارانی هم بودند که بخاطر این ارزشها ایستادگی کردند.»
جامعه جهانی در گزارشهای خود اعلام کرده است که در طول بیست سال گذشته یک تریلیون دلار را برای بازسازی افغانستان بعد از ۲۰۰۱ مصرف کرده است و اداره بازرسی آمریکا برای بازسازی افغانستان یا سیگار اعلام کرده بود که از ابتدای پروسه بازسازی افغانستان در سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۴ یکصد و چهار میلیارد دلار به افغانستان کمک کرده است که این مبلغ چند برابر کمک آمریکا برای ساختن اروپای ویران شده از جنگ جهانی دوم موسوم به «طرح مارشال» است. آمریکا برای بازسازی ۱۶ کشور اروپای غربی ویران شده در جنگ جهانی دوم حدود ۱۳ میلیارد و سیصد میلیون دلار هزینه کرده بود.
فرید حمیدی با اشاره به نقش عوامل خارجی در فساد اداری میافزاید که «کمکهای جهانی به دولت افغانستان ۴ میلیارد دلار بود و بودجه کمکی سالانه به بخش نیروهای امنیتی نیز ۴ میلیارد دلار بود. اگر ما کل بودجه کمکی جامعه جهانی به افغانستان را سالی ۱۰ میلیارد دلار در نظر بگیریم، در مدت ۲۰ سال میتوانیم نتیجه بگیریم که ۲۰۰ میلیارد دلار به دولت و بخش امنیتی افغانستان کمک شده است، اما هشتصد میلیارد دلار باقیمانده از کمک جهانی به افغانستان به کجا رفته است؟ آیا غیر از این است که آنها (کمککنندگان بینالمللی به افغانستان) این مبالغ را صرف نیروهای قراردادی خارجی و کنفرانسهایشان و نیروهای امنیتی خارجی، رسانههای بینالمللی و دیگر مصارفشان کردهاند؟ وقتی جامعه بینالمللی میگوید که یک هزار میلیارد دلار را برای کمک به افغانستان داده است، بهتر است حساب پس بدهد که این پولها را کجا مصرف کرده است؟»
ارمغان ثمکنی بارها از کسانی که در افغانستان هستند یا آنهایی که از افغانستان خارج شدهاند و زمانی در ساختار حکومت افغانستان بودند، میشنود که آرزو میکنند که کاش بار دیگر نظام جمهوری در افغانستان بر سرکار بیاید تا بتوانند اشتباهات گذشتهشان را جبران کنند.
او میگوید کسانی را سراغ دارد که زمانی از آزادیها و فساد در افغانستان شکایت میکردند و میگفتند اگر طالبان بیایند وضعیت افغانستان بهتر میشود اما امروز شاهد افزایش فساد اخلاقی و فقر و گرسنگی هستند و از نگرش گذشتهشان به طالبان پشیمان هستند.