ایرنا
مهاجران افغان ، دو نسل و یک روایت از غربت
حضور و اقامت درازمدت مهاجران افغانستانی در سرزمین ایران باعث شده تا نسلهای مختلف آنان، درک و تفسیر متفاوتی از فاصله اجتماعی موجود میان خود و جامعه میزبان داشته باشند که همه آنها روایتی از آرزو و احساس این مهاجران است.
حضور نسبتا طولانیمدت و پرتعداد مهاجران افغانستانی در ایران، به موضوع فاصله اجتماعی برای این گروه از مهاجران، اهمیت ویژهای بخشیده است. ورود مهاجران افغانستانی به ایران از دهه ۱۳۶۰ شمسی قوت گرفت و با توجه به اینکه، بیش از چهار دهه از ورود آنان به ایران سپری شده، درحال حاضر مهاجران افغانستانی نسل دوم، از موقعیت اقتصادی و اجتماعی بالاتری نسبتبه مهاجران نسل اول برخوردارند که پیشنیاز ادغام مهاجران در جامعه میزبان، کاهش فاصله اجتماعی است.
مطالعات زیادی در کشورهای مختلف جهان درباره فاصله اجتماعی مهاجران انجام شده است. با این حال، عمده تحقیقات پیشین با رویکرد کمی در جوامع دیگر انجام شده و خلاء پژوهشی در زمینه احساس فاصله اجتماعی مهاجران افغانستانی در ایران مشهود است.
با توجه به این مهم مقاله «درک مهاجران از فاصله اجتماعی با ایرانیان: پژوهش کیفی در بین مهاجران افغانستانی» [۱] نوشته «لیلا زندیناوگران»، «عباس عسکری ندوشن»، «حسین افراسیابی»، «رسول صادقی» و «محمدجلال عباسی شوازی» سعی دارد فاصله اجتماعی را در میان مهاجران افغانستانی در ایران، با رویکرد کیفی واکاوی کند؛ بنابراین، هدف مقاله پاسخ به این قبیل پرسشها است که مهاجران چه درک و تفسیری از فاصله اجتماعی و فرایندهای آن در تعامل با جامعه میزبان دارند؟ و اینکه چه سازوکارها و فرایندهایی در شکلگیری فاصله اجتماعی میان مهاجران و جامعۀ میزبان فعال است؟ در ادامه خلاصهای از این مقاله را میخوانیم؛
فاصله نهادی چیست؟
منظور از فاصلۀ نهادی این است که در سازمانها و نهادها از چه شیوه و قوانینی استفاده میشود که مشارکت و طرد مهاجران را در جامعه و بازار کار شکل میدهد زیرا بستر ملی (بهویژه نهادهای اجتماعی) کشوری که مهاجران به آنجا مهاجرت میکنند، نقش مهمی در فاصلهگذاری اجتماعی بین مهاجران و بومیان بازی میکند.
نهادها در دورههای مختلف زندگی، مانند مدرسه، آموزش حرفهای، انتقال از مدرسه به بازار کار و همچنین مقررات بازار کار، نتایج مسیر زندگی مهاجران را شکل میدهند، نتایج مهمی را ایجاد میکنند و در نهایت تأثیر مهمی بر روند ادغام مهاجران خواهد داشت.
الف- فاصلۀ قانونی-اجتماعی: مهاجران در خلال مصاحبهها بیان میکردند که برای استفاده از خدمات اجتماعی (مانند امکانات ورزشی و تفریحی) باید کارت ملی (ایرانی) داشته باشند و استفاده از این خدمات برای شهروندان ایرانی مجاز است؛ بنابراین، برای رفتن به مکانهای تفریحی و زیارتی با محدودیت مواجهاند.
همچنین، برای مهاجرانی که کارت آمایش دارند، باید کارت آمایش را تحویل دهند تا بتوانند برگۀ تردد بگیرند. از محدویتهای دیگری که مهاجران بیان میکردند، گرفتن گواهینامه بود. حتی مهاجرانی هم که بهصورتی قانونی در کشور اقامت دارند، نمیتوانند گواهینامه داشته باشند.
زن، متأهل، ۳۶ سال، نسل دوم: «موقع بیرونرفتن، دخترم دوست داره دوچرخه داشته باشه. میگی دوچرخه را یک ساعت کرایه بدین. میگه کارت شناسایی بده یا ملی. موقعی که نداری دیگه پس میای اینور. دیگه بچه هم روحیهاش خراب میشه»
زن، مجرد، نسل دوم ۲۴ ساله: «دوست دارم شمال ایران را ببینم، جنوب را ببینم، ولی خوب نمیتونم چون شمال غیرقانونیه برای مهاجران. چون باید برگه تردد را بگیری که نمیدن. باید کارت آمایش را تحویل بدی و برگۀ تردد چند روزه بگیری»
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۸ سال: «پدرم موتورشو گرفتن و حالا که میدونی قیمت یک موتور فضاییه دیگه ۳۰ میلیون باید بدی تا بتونی موتور بخری. ماهی سه چهار میلیون درمیاره، چه جوری میتونه بره یه دونه موتور بخره؟ گواهینامه هم بهش نمیدن و موتور را هم بر این گرفتن گفتند که چرا بدون گواهینامه نشستی پشت موتور؟ شما دادید که ما بگیریم؟»
ب-فاصلۀ قانونی-شغلی: براساس روایت مصاحبهشوندگان، مهاجران میتوانند کارهای سخت و سنگین را انجام دهند. کارهایی را انجام میدهند که عملگی آن با مهاجران است ولی مهاجران خارج از شغلهایی که وزارت کار مشخص کرده است، در شغلهای خیاطی و کفشدوزی هم فعالیت دارند و بیان میکنند بسیاری از مهاجران بهصورت غیرقانونی کار میکنند.
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۶ ساله: «اول اینکه هر شغلی در ایران به اتباع داده نمیشه. توی شیرینیفروشیها توی اغذیهفروشیها توی رستورانها اینا نمیتونی بری کار بکنی. کارت آمایشمون یکسری شغل برای اتباع ذکر شده که میتونه بره اونها رو بگیره و همش کارهای سنگین هست؛ کار معدن هست؛ کار توی ضایعات است؛ توی کار ساختمانی که عملگیاش هست، نه اینکه استاد بنا بشه. فقط عملهگری رو بهش میدن»
طبق قوانین وزارت کار، پروانۀ کار مهاجران افغانستانی صرفاً در چهار گروه از مشاغل صادر میشود که شامل: کورهپزخانهها (آهکپزی و آجرپزی)، کارهای ساختمانی (مشاغل امور ساختمانی، مشاغل سنگبری و سنگتراشی، مشاغل راهسازی و معدن)، کارگاههای کشاورزی (مشاغل کشاورزی، دامداری، چرمسازی و سالامبورسازی) و دیگر گروههای شغلی مانند سوزاندن و امحا، زباله، بازیافت مواد شیمیایی و غیره است.
فاصله عاطفی چیست؟
منظور از فاصلۀ عاطفی این است که مهاجران از نظر اجتماعی احساس میکنند که به جامعۀ میزبان نزدیکند یا خیر. زمانی که مهاجران احساس کنند جامعۀ میزبان با آنها همدردی میکند، درک دوری اجتماعی کمتری دارند و زمانی که این احساس همدلی زیاد باشد، نزدیکی وجود دارد و فاصلۀ اجتماعی کمتری را درک و تجربه میکنند.
الف-احساس بیپناهی: مهاجران با توجه به محدودیتهای که برای آنها وجود دارد، بیان میکنند که برای مثال در رانندگی چون اجازۀ گرفتن گواهینامه را ندارند، اگر تصادف کنند و مقصر، طرف مقابل باشد، نمیتوانند چیزی بگویند و همیشه باید کوتاه بیایند و از جبران خسارت واردشده به خود صرفنظر کنند.
مرد، نسل اول، متأهل، مدت اقامت ۲۰ سال: «تصادف میشه مقصر طرفه ولی ما باید بریم کنار، چون ما افغانی هستیم. ما نمیتونیم هیچی بگیم چون آخرش ما را مقصر میکنند. اگر به افسر هم زنگ بزنی سر محدودیتی که برای ما گذاشتن ما مقصر هستیم. هر تصادفی باشه همیشه ما مقصر هستیم»
بنابراین زمانی که مهاجران فاصلۀ عاطفی را در برابر قانون درک و تجربه میکنند، بهدلیل فاصلهگذاری اجتماعی است که در سطح نهادی رخ داده است. وقتی فاصلۀ اجتماعی افزایش مییابد، روابط تمایل دارند محتوای عاطفی خود را از دست بدهند یا بدتر از آن، عواطف منفی بر رابطه غالب میشوند. میتوان گفت یک رابطۀ خطی بین فاصله و تأثیرپذیری وجود دارد.
ب-احساس دورشدن از جامعه: براساس روایتها، مهاجران تجربۀ نگاههای تمسخرآمیز و درک نگرشهای منفی از جامعۀ میزبان داشتهاند و همین باعث شده است که احساس غریببودن و دورشدن از جامعه را داشته باشند. مشارکتکنندگان بیان میکنند با وجود اینکه اقامت طولانیمدت در ایران را دارند، اما هنوز نگاهها و نگرشها نسبتبه مهاجران افغانستانی تغییر نکرده است و به آنها به چشم یک بیگانه نگریسته میشود. آنها بیان میکنند با توجه به اینکه قضاوتها معمولاً براساس چهره صورت میگیرد، از این رو، پشتونها و تاجیکها در ایران چتر حمایتی بیشتری دارند؛ چون چهرۀ آنها شبیه به ایرانیان است.
مرد، متأهل، نسل اول، مدت اقامت ۲۲ سال: «یک معلم داشتیم کلاس سوم، بچهها سر کلاس جوک تعریف میکردن، نوبت رسید به ما افغانیها. یادمه یکی دوستای من که افغانی بود مورد تمسخر معلم قرار گرفت. بعد بچهها ایرانی خندیدن و معلم هم ادامه داد و خندید و این خاطرهای که تو ذهن من موند»
ج-احساس دوربودن از شهروند ایرانی: منظور از این مقوله آن است که مهاجران با توجه به مشکلات و محدویتهایی که در جامعۀ میزبان با آن روبهرویند، دوست دارند که یک شهروند ایرانی باشند. مصاحبهشوندگان اشاره میکنند که در بعضی مواقع به یک شهروند ایرانی که با مشکلاتی چون نداشتن شناسنامه و کارت هویتی روبهرو نیست و در کشور خود شاد و خوشحال است، حسرت میخورند.
مرد، نسل اول، متأهل، مدت اقامت ۲۰: «دوست داشتم ایرانی باشیم، بعضی مواقع حسرت خوردم. دو نفر را دیدم تو پارکها با هم خوشن و شادند و با هم میگن و میخندند. میگفتم ای کاش ما هم مثلاً ایرانی بودیم، مملکت مال خودمون بود ... بهتون بگم حس خوبی در مملکت غریب نداریم. اگه برید تو آمریکا حس خوبی ندارید. شما هرجا برید با دوستاتون بهتون خوش میگذره اما ما نه. احساس غربت و غریببودن را داریم»
مرد، نسل دوم، متأهل: «کاش من هم یک ایرانی بودم، راحت میتونستم یک شغل خوب برای خودم انتخاب کنم یا وام بگیرم برای ازدواجم، وام برای جهیزیه بگیرم، یا میتونستم بیمه باشم برای مریضی که مجبور نباشم کل هزینه رو خودم بدم. واقعاً دوست داشتم که من هم یک ایرانی باشم»
محدودشدن سقف آرزوهای یک مهاجر افغانستانی
منظور از این مقوله آن است که مهاجر تا کجا میتواند با توجه به محدویتهای ساختاری و نهادی که در جامعۀ میزبان وجود دارد، به خواستهها یا اهداف خود برسد. زمانی که مهاجران چندان نتوانند به اهداف خود برسند، احساس تبعیض را تجربه خواهند کرد که این خود به کاهش احساس تعلق ملی (به ایران) منجر خواهد شد.
الف-سختی در رسیدن به اهداف: براساس روایت مصاحبهشوندگان، مهاجران بهسختی به اهداف خود میرسند. چارچوبها و موانعی وجود دارد که مهاجر نمیتواند به رفاه برسد و تنها شغلهایی را میتواند انتخاب کند که در انتهای پایین نردبان شغلی قرار و مجوز کار دارد.
مرد، متأهل؛ نسل اول: مدت اقامت ۲۸ سال: «کلی تلاش میکنیم تا بچهها را برسونیم به دوازدهم اما وارد دانشگاه نمیتونن بشن. هدف اینه که بچهها به یک جایی برسن، مثل ما خاک نخورن، بدبختی نکشند، ولی از همین حالا پیشبینی میکنیم که نمیرسن»
مرد، نسل دوم، متأهل: «یکسری چارچوبها هست که نمیذاره تو از یکم اونورتر بری. یک سدی جلوی تو هست که نمیتونی به رفاه برسی، به اهدافت برسی. چون مهاجران شغلهای سخت رو بهشون میدن و شغلهایی که به هر حال بالاتر باشه این اجازه رو بهشون نمیدن. مجوز و مدرک نمیدهند که شغلهای به هر حال پردرآمدتری را داشته باشند»
ب-تنزل سقف آرزوهای مهاجر: زمانی که محدودیتها زیاد باشد، خواستهها و آرزوهای مهاجر کوچک خواهد شد و دستیافتن به چیزهای که برای بومیان راحت است، برای آنها به یک آرزو تبدیل میشود.
مرد، متأهل، نسل دوم: «آدمی که ۴۰ سال اینجا زندگی کرده، سوء پیشینه نداره و سالم هستش و تنها خواستهاش اینه که دست خانوادهاش را بگیره و ببره مشهد. ۱۲ ساله به دخترم قول دادم که مشهد میبرمش. چه کار کردین که سقف آرزوی مهاجر به این حد رسیده؟ این درد را باید کجا برد که بعد از ۳۸ سال اجازه ندهید که بری به مشهد؟»
ازدواج بینملیتی؛ تهدید یا فرصت؟
منظور از مقوله این است که مهاجران از یک طرف در بیم و دودلی از ازدواج با بومیاناند، فکر میکنند که پذیرش اجتماعی آنها در جامعۀ میزبان کم است و از طرف دیگر بهعنوان یک فرصت میبینند که بتوانند تابعیت ایرانی را بگیرند.
الف-بیم و دودلی ازدواج با ایرانی: مهاجران بیان میکنند با توجه به نگاههای قوممداری که در جامعه نسبتبه مهاجران وجود دارد و تجربه و درکی که از این تعصبات در جامعه داشتهاند، در تردید و ترساند که با یک فرد بومی ازدواج کنند.
زن، مجرد، نسل دوم، ۲۳ ساله: «(اگر با یک ایرانی ازدواج کنید چی؟) فکر کردم اصلاً به شخصه ترجیح میدم با یکی ازدواج کنم که دردهای من رو درک کرده، مشکلات من رو میدونه و چی بهم گذشته. با اون آدم زندگی کنم، شاید اون خودش نگاه نژادپرستی رو داشته و نگاه تبعیضآمیز داشته باشه، من نمیدونم ولی این ترس هر لحظه باید باهام باشه»
مرد، متأهل، نسل اول، مدت اقامت ۳۸ سال: «خودم در دانشگاه عاشق یک دختر ایرانی شدم، چند بار خواستم بهش نامه بدم و باهاش حرف بزنم؛ اما نتونستم و این خیلی بد بود. بعدها در اینستاگرام پیداش کردم و باهاش حرف زدم و گفتم بهش که اینطور بوده قضیه و من میخواستم به شما پیام بدم ولی میترسیدم. بعد گفت ای کاش میگفتی»
ب-ازدواج با ایرانی بهعنوان یک فرصت: منطور از مقولۀ ذکرشده این است که مهاجران از راه ازدواج با شهروندان ایرانی بتوانند تابعیت ایرانی را به دست آورند و بهعنوان یک راهکار یا فرصت به ازدواج نگاه کنند.
مرد، متأهل، نسل اول، مدت اقامت ۳۶ سال: «از این مسئله واقعاً داره سوءاستفاده میشه، مثلاً ازدواج با یک ایرانی را فرصت میدانند و میگویند که میتوانم تابعیت بگیرم و غیره. نسلهای جدید حالا خیلی میخوان برن به سمتش، در بین ایرانیها هم زیاد و این بهخاطر اینه که بینش تغییر کرده است»
مرد، متأهل، نسل دوم: «یکی از آرزوهام این بود که با ایرانیها ازدواج میکنم، ولی به آرزو نرسیدم. دوست داشتم که جاپای خودم را در این مملکت محکم کنم ولی دیگه نشد»
منظور از فاصلهگذاری رسانهای چیست؟
منظور از فاصلهگذاری رسانهای این است که رسانهها خیلی کم، ارزشها و فرهنگ کشورهای دیگر را نشان میدهند و بیشتر تصویری از جنگ و ناامنی را از کشورهای دیگر نشان میدهند. این امر باعث میشود رفتار جامعۀ میزبان نسبتبه مهاجران با تعصب و کلیشههای منفی همراه باشد.
الف-کمتر نشان دادن ارزشها و فرهنگ مبدأ: رسانه از مهاجران بهعنوان مهمان یاد میکند.
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۸ ساله: «باید نظرشونو نسبتبه این مسائل عوض کنند. زندگی ما را ببینند و نظافت ما را ببینند و محبت یا احترامی را که به آنها میگذاریم را ببینند»
ب- بازنمایی غیرواقعی رسانه: مهاجران بیان میکنند که در تلویزیون خیلی کم از مشکلات مهاجران گفته میشود و فقط ارزشها و هنجارهای خاصی نمایش داده میشود.
مرد، متأهل، نسل اول: «پیش فرض همۀ ایرانیها این است که هیچ دادگاه و پاسگاهی از مهاجران حمایت نمیکند و ما میتونیم زور بگیم. این خودش زمینه را فراهم میکند که به شما زور بگن»
ترجیح تعاملات درونشبکهای چگونه است؟
منظور از ترجیح تعاملات درونشبکهای این است که مهاجران بیشتر تمایل به ارتباط صمیمی و دوستانه با هموطنان خود و مشارکت کمتری را در مراسمهای ایرانیان دارند.
الف-شبکۀ دوستی صمیمی با هموطنان: براساس روایتها، مهاجران هم دوستان ایرانی دارند هم دوستان افغانستانی اما میزان ارتباط و صمیمیت با آنها فرق میکند. دوستان ایرانی بیشتر دوستان کاریاند، ولی با دوستان افغانستانی ارتباطات خانوادگی دارند و صمیمیت بیشتری بین خود مهاجران وجود دارد.
مرد، نسل اول، متأهل، ۴۲ ساله. مدت اقامت ۲۸ سال: «با دوستان افغانی ارتباط خانوادگی داریم، رفت و آمد داریم، شبنشینی داریم؛ اما با برادارن ایرانی فرق میکنه یا در رستوران قراری میذاریم یا در خوابگاه غذایی میخوریم و تموم»
مرد، نسل دوم، متأهل، ۳۸ ساله: «بیشترین دوستای من الان افغانستانی هستن با توجه به شغلی که داریم، بیشتر افرادی که در ارتباط با مهاجران افغانستان هستن؛ چون ما زیاد وارد بازارکار نیستیم»
ب-حضور کم در مراسم و جشنها: با توجه به نقلقولها، مهاجران مراسمهای تاسوعا و عاشورا را بهصورت جداگانه برگزار و کمتر بهصورت مشترک با ایرانیان این مراسمها را برگزار میکنند.
مرد، نسل اول، متأهل، ۳۲ ساله: «مراسمهای خودمون را جدا برگزار میکنیم، یک جایی را میگیریم، یک داربستی را میگیریم و داربست میزنیم. اجازۀ کلانتری و شورای محل را داریم. مراسمهای مثلاً ماه محرم و روضه را جدا برگزار میکنیم یا مثلاً اربعین جداییم. کلاً مراسمها جدا هستند، ولی هیچ محدودیتی نداره به مراسم همدیگر بریم. حتی مداح ایرانی اومده برای ما روضه خونده. مثلاً دو سال مداح ما ایرانی بود سخنران ما افغانی بود»
تعلق مهاجران افغانستانی تا چه اندازه است؟
مقولۀ پروبلماتیک تعلق، به موضوع تعلقِ مهاجران با توجه به مرزبندیهای قانونی و اجتماعی میپردازد که به وجود آمده است. در بین مهاجران نسل اول و دوم مسئلهمندی تعلق متفاوت است. مهاجران نسل اول، عدمتعلق را دارند و مهاجران نسل دوم با پارادوکس تعلق مواجهاند.
الف-پارادوکس تعلق (نسل دوم): مهاجران نسل دوم در یک پارادوکس و بینابینی در احساس تعلق به جامعۀ میزبان قرار گرفتهاند. آنها بیان میکنند از یک طرف اینجا به دنیا آمدهاند، بزرگ شدهاند، آموزش دیدهاند و اینجا را خانۀ خود میبینند. از طرف دیگر، با توجه به چالشهای قانونی و اجتماعی که با آن روبهرویند، اینجا را مکان دائمی برای خود نمیبینند و به مهاجرت دوباره فکر میکنند.
زن نسل دوم، متأهل ۳۴ ساله: «من برای همیشه نه. مکانی دائمی برای خود نمیببینم ولی من روزی که از هرات اومدیم مشهد، احساس کردم وطنم هست. بهخاطر اینکه ما ۳۶ سال اینجا بزرگ شدیم. تعلق خاطر خاصی حس کردم. احساس کردم اومدم خونۀ خودم. احساس کردم اونجا یعنی کشور خودم جای موقتی برای گذرون روزگارم بود».
مرد نسل دوم، متأهل ۴۰ ساله: «وصیت کردم زمانی که مُردم، من رو در افغانستان به خاک بسپارید. گفتم حالا درسته که ما اینجا به دنیا اومدیم، ولی اجدادمون اونجاست و دوست دارم برگردم».
ب-عدم تعلق (نسل اول) : مهاجران نسل اول در روایتهایی که بیان میکردند، احساس مهمانبودن را در ایران دارند و منتظرند که دوباره به کشور مبدأ برگردند.
مرد، ۴۵ ساله، متأهل، مدت اقامت ۴ سال: «ایران برای افغانها بهترین کشور است. ایران بهشته برا مردمش و افغانستان خاک بر سر هیچی نیست. ایران در کل خوب است در صورتی که اقامت دائمی بده. در ایران مالک هیچی نیستی. ایران برای افغانها دائم نمیمونه و وقتی خانهمون درست شد، ما مهمان هستیم و بر میگردیم».
زن، نسل اول، ۴۸ ساله، مدت اقامت ۲۵ ساله: «پسرم تو الومینیومسازی کار میکنه. از سر کار که برمیگرده پاهاش رو میذاره روی دیوار میگه مامان خیلی خستهام. بهش میگم چکار کنیم کشور خودشونه، ما اینجا مهمون هستیم».
جمعبندی: مهاجران افغانستانی در ایران با مرزبندی دوسویه مواجهند
با مرور، ترکیب و پالایش مقولههای اصلی میتوان «مرزبندی دوسویه» را مقولۀ نهایی و مفهوم یکپارچهکنندۀ مقولههای برساختۀ این پژوهش در نظر گرفت. به این معنی که مهاجران افغانستانی در ایران با مرزبندیهایی مواجه هستند که با توجه به محدودیتهایی که در سه سطح ساختاری، نهادی و نمادین فراروی آنها وجود دارد، شکل گرفته است. این محدودیتها برای مهاجران نسل دوم و سوم هم وجود دارد و آنها هم نمیتوانند به اهداف خود برسند و بنابراین، با مرزبندی دوسویه یا چرخهای از مرزبندیها مواجهاند.
فاصلهگذاری اجتماعی ایجادشده، در سه سطح نهادی، ساختاری و نمادین ازطریق موانع قانونی (فاصلۀ نهادی) و فاصلهگذاری رسانهای (نمادین) رخ داده است. این محدودیتها یا مرزبندیها بر فاصلۀ عاطفی (احساس بیپناهی در برابر قانون، دورشدن از جامعه و احساس فاصله از شهروند ایرانی) و محدودشدن سقف آرزوها (سختی در رسیدن به اهداف و تنزل سقف آرزوهای مهاجر) تأثیر گذاشته است و بهدنبال آن بر ترجیح تعاملات درون شبکهای و ازدواج بهعنوان یک تهدید و فرصت تأثیر نهاده است. پیامد حاصل از این فرآیند فاصلهگذاری، پروبلماتیک تعلق در بین مهاجران نسل اول و دوم است. جامعۀ میزبان این محدودیتها را برای حفظ نظم انجام میدهد.
پینوشت
[۱] لیلا زندیناوگران، «درک مهاجران از فاصلۀ اجتماعی با ایرانیان: پژوهش کیفی در بین مهاجران افغانستانی»، پژوهشهای راهبردی مسائل اجتماعی ایران، ۱۴۰۱، دوره ۱۱، شماره ۴
آمار مهاجران افغانستانی قرار است از طریق سرشماری تا اواسط خردادماه مشخص شود؛ اقدامی که پیشنیاز تعیین تکلیف حضور قانونی آنها در کشور ماست. جدا از جنبه حقوقی این مساله، ابعاد اجتماعی و برداشت شهروندان ایرانی از حضور مهاجران افغانستانی اهمیتی ویژه دارد.
مهاجران افغانستانی تا میانه خرداد فرصت دارند در چارچوبهای اقامت قانونی در ایران قرار گیرند. به گفته مدیرکل امور اتباع و مهاجران خارجی وزارت کشور، طرح سرشماری اتباع افغانستانی بدون مدرک، به ویژه اتباع وارد شده پس از تحولات اخیر، از ۲۲ فروردین شروع شده، تا ۱۷خردادماه ادامه خواهد داشت و تمدید نمیشود.
حضور چند میلیون نفری مهاجران افغانستانی یکی از واقعیات مربوط به جامعه ایران در دهههای اخیر بوده و هر از چند گاه نیز این پدیده به دلایل مختلف برجسته شده و مورد توجه ویژه رسانهها و مردم قرار گرفته است؛ آن هم در حالی که کمتر به صورت عمقی و از زوایای پژوهشی و علمی به این پدیده نگریستهایم.
امواج مهاجرتی از مرزهای شرقی
ورود افغانستانیها به ایران در تاریخ معاصر در چندین موج صورت گرفته است؛ از سده ۱۹ میلادی که ناآرامیهای داخلی دهها هزار نفر از مردم افغانستان را به سمت ایران روانه کرد تا هجوم سیاسی و سپس نظامی کمونیستها به افغانستان که همزمان شد با پیروزی انقلاب اسلامی و گشایش درهای کشورمان به روی آوارگان همسایه شرقی.
در ادامه و در پی تحولاتی مانند جنگ داخلی پس از خروج ارتش شوروی از افغانستان، روی کار آمدن طالبان، حمله آمریکا و بازگشت طالبان که تابستان ۱۴۰۰ توانست بار دیگر حکومت را در دست گیرد، امواج دیگری شکل گرفت و هزاران نفر از افغانستان راهی ایران شدند.
فرایند ورود افغانها به ایران در این سالها فراز و فرود بسیاری داشته است. به عنوان مثال و بر خلاف سالهای انتهایی دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰، در سالها ۱۳۷۱ تا ۱۳۸۶ مرزها بسته بود و مهاجران از طریق غیرقانونی وارد ایران میشدند.
مساله حضور افغانستانیها در ایران هر از چند گاه بحث و نظرهای گوناگونی را به راه میاندازد. میانه فروردین امسال بود که اقدام تروریستی علیه سه طلبه در حرم امام رضا(ع) خبرساز شد و بسیاری را به واکنش واداشت. پس از این رویداد بود که روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی نوشت: طبق آمارهای میدانی، جمعیت افغانها در ایران اکنون به ۸ میلیون نفر رسیده و هر روز حدود ۱۰ هزار نفر به صورت غیرقانونی و قانونی وارد مرزهای ایران میشوند. این روزنامه درباره تغییر ترکیب جمعیتی برخی استانها و ورود وابستگان طالبان به ایران در پوشش مهاجران هشدار داد.
کمتر از یک هفته پس از این رخداد، تعرض به نمایندگی سیاسی ایران در هرات حساسیتها در این زمینه را بیشتر کرد و با توجه به بروز مسائل مرزی میان ایران و همسایه شرقی در نواحی مانند دوغارون به نظر میرسد نگاهها از حضور افغانستانیها در ایران برچیده نخواهد شد.
در ادامه و پس از طرح مسائل مختلف در ارتباط با حضور مهاجران افغان در ایران، «احمد وحیدی» وزیر کشور اعلام کرد، سرشماری و شناسایی همه مهاجران افغان به طور جدی در دستور کار این وزارتخانه قرار گرفته است.
آمار مهاجران افغانستانی در ایران چقدر است؟
در مورد آمار مهاجران افغانستانی، تازهترین اظهارنظر رسمی مربوط به سخنان وزیر امور خارجه است که به تازگی رقم پنج میلیون نفر را اعلام کرده است؛ عددی که با برآورد رصدخانه مهاجرت ایران همخوانی دارد.
اواخر فروردینماه بود که مدیر رصدخانه مهاجرت در گفتوگو با «ایرنا» بیان داشت تعداد اتباع افغان به ۴.۵ میلیون نفر رسیده که از میان این جمعیت سه میلیون مهاجر بدون مدرک هستند.
بر اساس برآورد جمعیتی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (The World Factbook) از جمعیت ۳۸ میلیونی افغانستان نزدیک به ۷۷ درصد میتوانند به فارسی یا دری سخن بگویند و ۴۸ درصد پشتو و این یعنی حدود سه چهارم مردم کشور همسایه، همزبان ما محسوب میشوند.
از نظر ترکیب
مذهبی هم بیش از
۸۰
درصد سنی برآورد شدهاند و بقیه اقلیت بزرگ شیعه و اقلیتهای بسیار کوچک دیگر.
در میان شیعیان، هزارهها بزرگترین گروه قومی هستند و بیشتر مهاجران به ایران
هم در سالهای گذشته به طور سنتی هزاره بودهاند.(۱)
البته
پژوهشی دیگر میگوید تاجیکها با حدود
۲۰
درصد و هزارهها با حدود
۱۸.۵
درصد بزرگترین گروههای قومی مهاجر به کشورمان بودهاند.(۲)
از نظر پراکندگی مهاجران در ایران هم باید گفت مهاجران قانونی در دههها مجاز به سکونت و کار در حدود نیمی از استانهای ایران بودهاند و به عبارتی نیمی از کشور با این پدیده به صورت مستقیم آشناست.
مردم افغانستان چرا به ایران مهاجرت میکنند و چرا میمانند؟
پژوهشی که پیش از تسلط دوباره طالبان در فصلنامه دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران منتشر شده مهمترین عوامل مهاجرت افغانستانیها به ایران را در سه سطح داخلی، منطقهای و جهانی دستهبندی کرده و تمرکز خود را بر عوامل داخلی قرار میدهد که به شرح زیر است؛
۱-
فشار
جمعیتی
۲-
خشکسالی
و قحطی
۳-
تعارضهای قومی و گروهی و جنگ داخلی
۴-
ناامنی
۵-
فقدان
زیرساختهای اجتماعی- اقتصادی
۶-
کاهش
تولید کشاورزی
۷-
سطح نازل
درآمدها
۸-
ناکارآیی
و فروپاشی دستگاه اداری
این مقاله درباره دلایل ماندن مهاجران افغانستانی در ایران نیز توضیح میدهد در کنار دسترسی به بازار کار، ارتقاء جایگاه زنان به سبب سوادآموزی، سهولت رفتوآمد در مناطق مختلف و .. سبب شده تا این مهاجران ایران را به نسبت پاکستان مقصد مطلوبتری بدانند یعنی کشوری که سالها بسیاری از افغانستانیها مجبور به گذراندن زندگی در کمپ شدهاند.
در ایران یک افغانستانی شاغل میتواند یک خانواده به جا مانده در کشورش را اداره کند. از سوی دیگر باید به حضور کودکان کار مهاجر به ایران اشاره کرد. بر اساس آمار تحقیق یادشده ۶۹ درصد کودکان کار جامعه ایران منشا غیرایرانی دارند و متعلق به جامعه مهاجرانند.(۳)
پیامد حضور افغانستانیها را باید با توجه به جغرافیای سکونت سنجید
بیشتر تحقیقاتی که درباره پیامدهای اجتماعی حضور افغانها در ایران انجام شده دایره بررسی خود را محدود به مناطقی کردهاند که این مهاجران در آن حضوری پررنگ داشته اند و نکته قابل تامل اینکه نتایج این بررسیها از منطقهای به منطقه دیگر متفاوت بوده است.
پژوهشهای انتظامی درباره تاثیرات حضور مهاجران افغانستانی در مشهد علاوه بر تاثیرات اقتصادی مانند بروز بیکاری، بر تبعات اجتماعی آن به طور ویژه متمرکز شده و مهمترین این تبعات را بروز نابسامانیهای خانوادگی با نمودهایی چون تولد کودکان بیشناسنامه، ازدواجهای غیرقانونی و ثبتنشده، خشونت خانگی، مشکلات بهداشتی نظیر بازگشت ویروسهای ریشهکنشده، بزهکاری و ناهنجاریهای اجتماعی، افسردگی و ... دانسته است.(۴)
همین دست پژوهشها در شهرستان پیشوا در استان تهران، یافتههای متفاوتی را نسبت به مشهد برجسته میسازد و از بررسیهای خود نتیجه میگیرد اکثر مهاجران افغان افرادی زحمتکش، قابل اعتماد و مثمرثمر در جامعه میزبان بودهاند و اکثریت جامعه میزبان هم قائل به این بودهاند که مهاجران تاثیرات اجتماعی و فرهنگی منفی در محل زندگیشان نداشتهاند.
پژوهش انتظامی پیشوا با اشاره به آمار ۳۲ نفری شهدای مدافع حرم از میان مهاجران افغانستانی این شهرستان، این یافته را ارائه میدهد که حضور اتباع افغانستان آمار بزهکاری را بیش از سطح مورد انتظار بالا نبرده و شاخص آن از جامعه ایرانی کمتر است. با این حال ذهنیت بیشتر مردم خلاف آن را بازگو میکند. این پژوهش با اتکا به آمار رسمی سالهای ۹۶ تا ۹۸ میگوید مهاجران نسبت به افراد جامعه میزبان ۵۰ درصد کمتر بزهکاری میکنند.(۵)
نمونه دیگر پژوهش در یک محدوده جغرافیای خاص مربوط به محله کشتارگاه یزد بوده که از مناطق حاشیهای و محروم این شهر محسوب میشود و در آن اغلب شهروندان کمبرخوردار در کنار اتباع افغانستانی سالها است زندگی میکنند و از دید پژوهشگران «زیستن در وضعیت پاندولی» را تجربه کردهاند.
یافته اصلی این پژوهش میگوید میان بومی و مهاجر نوعی بازی دوگانه توام با سویههای طرد و جذب جریان یافته است. از یک طرف، مهاجران به مثابه «دیگری» و از طریق سکونت در حواشی شهر، کارکردهای رفع نیازهای مربوط به امور سطحی را برای افراد بومی ایفا میکنند و از سوی دیگر از طریق برجسته کردن تمایزات اجتماعی، فرهنگی و ارزشی در کنش روزمره به جامعه مقصد به برساخت حس عدمپذیرش و طرد کمک میکند. این وضعیت در مجموع باعث ایجاد تقابلی اجتماعی و فرهنگی میان بومیها با مهاجران شده و نگاه منفی به آنان را به دنبال داشته است.(۶)
بررسی پژوهشی در کاشان نشان میدهد جامعه مهاجران از مبدا ویژگیهایی را با خود به همراه میآورد که در نگرش منفی جامعه مقصد موثر است. بر اساس یافتههای این پژوهش، در سوی مقابل نیز میان اعضای جامعه مقصد ویژگیهایی وجود دارد که شدت و ضعف آن به طور مستقیم بر این نگرش تاثیر میگذارد مانند تمایل به حفظ نظام قشربندی نابرابر یعنی احترام به روابط فرودست- فرادست یا نگاههای مردسالارانه که معتقد به تمایز جدی میان زنان و مرد است، همچنین ابهامگریزی افراد که باعث میشود برای گریز از قرار گرفتن در وضعیت جدید، افراد نگاه مثبتی به مهاجران نداشته باشند.(۷)
نظیر همین پژوهش برای بررسی «عواطف اجتماعی» افراد جامعه در شهر شیراز نسبت به مهاجران انجام و نتیجهگیری شده با افزایش سن، درآمد و تحصیلات این عواطف از منفی به مثبت سوق پیدا میکند و در مقابل عواملی مانند جنسیت بر عواطف اجتماعی چندان تاثیرگذار نیست. به عبارتی دیگر عواطف ایرانیان نسبت به افغانستانیهای مقیم ایران با تغییر در آگاهی، میزان مراوده، سطح تحصیلات و ... تغییر میکند.(۸)
بسته به این
تفاوتهای رفتاری، مهاجران از کودک تا بزرگسال، کنشگری متفاوتی را در جامعه
مقصد برمیگزینند. از جمله بر اساس یک پژوهش مشخص شده «کودک افغانی»
۱۲
تا ۱۶
ساله اگر در تعاملات روزمره با تحقیر و بیاحترامی مواجه شود به منظور اجتناب
از برخوردها، «فاصلهگیری» را به عنوان استراتژی کنش برمیگزیند؛ وضعیتی که خود
باعث میشود در خلاء درک متقابل و تشدید انزوا، در خردهفرهنگها رفتار
کجروانه و برخی ناهنجاریها شکل بگیرد.(۹)
پژوهشهای جدیدتر نشان میدهد که با تغییرات نسلی، استراتژی کنش ممکن است تغییر
یابد. مهاجران افغانستانی نسل جدید با توجه به اینکه بسیاری متولد ایرانند
متفاوت با نسلهای گذشته که به طور سنتی انطباق منفعل و سازش فعال را در پیش
میگرفتند، در رویکرد انطباق فعال و سازش بیشفعال به سمت آرزوهای خود پیش
میروند یا اینکه با جداسازی منفعل، فعال یا بیشفعال غم مهاجرت و سرزنشهای
اجتماعی را برمیگزینند. (۱۰)
عواملی مهم در نگرش منفی به مهاجران افغان در ایران؛ اشتغال و دستمزد
پیامدهای منفی و هزینههای حضور مهاجران افغانستانی در ایران نقش مهمی بر نگرشهای منفی نسبت به آنان در ایران دارد؛ پیامدهای که شامل طیف گستردهای در حوزههای گوناگون است از گسترش حاشیهنشینی و ایجاد چشمانداز نامناسب شهرها، تهدید سازههای اجتماعی کشور، افزایش هزینههای نظامی و انتظامی، نارضایتی افکار عمومی، ایجاد زمینه فعالیتهای زیرزمینی و غیرقانونی و پدیده «رمیتنس» (انتقال پول از ایران به افغانستان) تا متهم شدن جمهوری اسلامی به سوءرفتار با مهاجران و نژادپرستی و ... . در این میان تغییر فرهنگ کار و پیامدهایی مانند کاهش دستمزد به خصوص در میان نیروی کار غیرماهر موضوعی است که خود به تنهایی قابلیت بررسی جدی دارد.(۱۱)
در حوزه اقتصادی و در زمینه آثار حضور مهاجران افغانستان، یک بررسی پژوهشی میگوید: مهاجران غیرقانونی در بازار کار با کارگران دارای مهارتهای پایین رقابت میکنند. رقابتهای دیگر میان مهاجران با خانوادههای کمدرآمد بر سر مسکن و در واقع تامین سرپناه ارزانقیمت و نیز دریافت کمکهای همگانی درمیگیرد و موجب میشود رفاه بومیان کاهش یابد. البته حضور مهاجران منافعی هم دارد و منجر به افزایش بازدهی سرمایه کارفرمایان میشود.(۱۲)
یک آسیبشناسی اقتصادی در این باره تصریح میدارد اگرچه حضور مهاجران افغانستانی و فعالیت شغلی آنان باعث تشدید بیکاری شده اما فشار آنان بر طرف عرضه نیروی کار به شکلی پیش رفته که در بلندمدت دستمزدها کاهش معناداری نیافته است. (۱۳) این یافته را پژوهشهای موازی دیگر تایید میکند و اثبات میدارد حضور گستردهی مهاجران افغانی در بازار کار، نرخ بیکاری ایران را در کوتاهمدت و بلندمدت افزایش داده، اما تاثیر معناداری بر متوسط دستمزد حقیقی کشور نداشته است.(۱۴)
آنچه پژوهش درباره مهاجران بر آن تاکید دارد
بررسیهای عمقی و تحقیقاتی که هر کدام از زوایای خاص خود به بررسی پیامدهای حضور افغانستانیها در ایران میپردازند طیف گستردهای از پیشنهادها را در حوزههای مختلف ارائه میدهند از تسهیل روند حضور قانونی افغانستانیهای مهاجر در ایران، فعال شدن مردمنهادهای حوزه مهاجران برای رفع مشکلات آنان، مصرف خمس و زکات مهاجران برای برآوردن نیازهایشان، ایجاد امکان خرید خدمات بیمهای تا مذاکره با طالبان برای بازگرداندن مهاجران به افغانستان.
در این میان، نکتهای که بسیاری از پژوهشها بر آن تاکید دارند این است که جامعه میزبان هنوز شناخت و برداشت دقیقی از فرهنگ، جامعهپذیری و شرایط زندگی مهاجران ندارد (۱۵) و رسانهها نیز تاثیری مثبت در رفع خلاءشناختی در جامعه ایرانی نداشتهاند از این رو ایجاد سازوکاری جامع و هماهنگ برای فرهنگسازی به خصوص در رسانههای پرمخاطب ضرورتی جدی دارد.
پینوشت:
۱.
حسن
خیری، محمدعیسی رحیمی، «تفاوت هویتی نسل اول و دوم مهاجران افغانی به ایران» ،
فصلنامه اسلام و مطالعات اجتماعی، سال ششم، پاییز
۱۳۹۷
۲.
علیرضا
جانزاده، «عوامل اثرگذار بر مهاجرت افغانها به ایران» ، فصلنامه سیاست دانشکده
حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، زمستان
۹۹
۳.
همان
۴.
سروش
امامی تاج الدین، مهدی جهانی، «تحلیل اثرات مهاجرت های بین المللی بر افزایش
آسیب های اقتصادی و اجتماعی در جامعه میزبان (مطالعه موردی مهاجران افغانستانی
مشهد) » ، فصلنامه دانش انتظامی خراسان رضوی، تابستان
۹۸
۵.
مراد
راهداری، بیتا رضایی دولت آباد، «تحلیل پیامدهای اجتماعی ناشی از حضور اتباع
افغانستانی در استان تهران (مطالعه موردی شهرستان پیشوا) » ، فصلنامه علمی دانش
انتظامی شرق تهران، تابستان
۱۴۰۰
۶.
رشید
احمدرش، معصومه عیدی، «زیستن در وضعیت پاندولی؛ مطالعه جامعه شناختی تجارب
زیسته مهاجران افغان در ایران (مطالعه موردی: تجارب زیسته مهاجران افغان ساکن
در محله کشتارگاه یزد)» ، فصلنامه بررسی مسائل اجتماعی ایران، زمستان
۹۷
۷.
محسن
شاطریان، حامد نظری، حسین امام علی زاده، «بررسی رابطه ارزشهای فرهنگی و نگرش
نسبت به مهاجران افغانستانی (مورد مطالعه: شهروندان
۱۸
سال و بالاتر کاشان) » ، فصلنامه علمی مطالعات میان فرهنگی، تابستان
۹۵
۸.
علی
روحانی و دیگران، «بررسی عواطف اجتماعی منفی ایرانیان نسبت به مهاجرین
افغانستانی (مورد مطالعه: شهروندان شهر شیراز)» ، فصلنامه توسعه اجتماعی، پاییز
۹۴
۹.
سهیلا
صادقی فسایی، حامد نظری، «بچه افغانی: شکلگیری تصور از خود و دیگری در تجربه
زندگی روزمره نوجوانان افغان»، فصلنامه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران،
پاییز ۹۵
۱۰.
حسن
بشیر، محمدرضا کشانی، «ارتباطات میان فرهنگی افغان های مقیم ایران با ایرانیان
بر پایه نظریه هم فرهنگی» ، فصلنامه علمی مطالعات میان فرهنگی، زمستان
۹۸
۱۱-
محمدرضا حاتمی،
« سیاستگذاری مطلوب مهاجرت و حضور مهاجرین افغان در ج.ا.ا» ، فصلنامه پژوهشهای
سیاسی جهان اسلام، بهار
۱۴۰۰
۱۲.
سعید
عیسی زاده، جهانبخش مهرانفر، «مهاجرت غیرقانونی و تبعات اقتصادی آن در کشورهای
میزبان (با تأکید برمهاجران افغانی در ایران)»، فصلنامه راهبرد اجتماعی و
فرهنگ، بهار
۹۱
۱۳.
سیدمصطفی
حسینی و دیگران، «آسیب شناسی چگونگی اثرگذاری فشار عرضه مهاجران افغانستانی بر
بیکاری در ایران»، فصلنامه پژوهش اقتصادی، پاییز
۹۷
۱۴.
سعید
عیسی زاده، جهانبخش مهرانفر، «بررسی تأثیر مهاجرت بین المللی بر سطح اشتغال و
دستمزد: مورد مطالعه اقتصاد ایران» ، مجله تحقیقات اقتصادی، سال
۹۲
۱۵-
سیدمحمد
فیروزی، «نقش سفیران فرهنگی افغانستان (دانشجویان) در بهبود نگرش مردم ایران
نسبت به مهاجرین افغانستانی» ، موسسه مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر
تهران، دی
۹۹
گسترش اخبار جعلی در مورد حضور مهاجران افغانستانی در خاک ایران و تبعات آن، بر بستر «دیگریسازی» پیش میرود. برخی هم میگویند تشدید آن در رسانههای اجتماعی با تبلیغات ضدایرانی ارتباط دارد.
حضور مهاجران افغانستانی در ایران چه قانونی باشند و چه غیرقانونی، زمانی بیشتر به چشم میآید و به دیده یک مساله به آن نگریسته میشود که یکی از آنان در حادثهای خبرساز شود؛ از حمله به طلاب در صحن رضوی تا آخرین آن که زورگیری در یکی از بزرگراههای پایتخت بود.
به همین خاطر این انگاره نزد طیفی از پژوهشگران اجتماعی، فعالان حوزه مهاجران، روزنامهنگاران و ... شکل گرفته که مساله مهاجران در جامعه ما با مقوله خبر و فراتر از آن نحوه بازنمایی رسانهای این مساله گره خورده است؛ بررسی ابعاد این وضعیت باعث شد تا پژوهشگر ایرنا با «علی شاکر» روزنامهنگار و «امید جهانشاهی» متخصص مدیریت رسانه و مدیر گروه آیندهپژوهی رسانه مرکز تحقیقات صداوسیما گفتوگو کند که شرح آن در ادامه آمده است؛
نحوه شکلگیری «ما» و «دیگری»
شاکر درباره نگاه عمومی به حضور مهاجران افغانستانی در ایران میگوید: آنچه از آن تحت عنوان افغانهراسی یاد میشود چیزی نیست که عجیب یا تازه باشد و البته جای کلمهی «افغان» هر چیز دیگری میتوانیم بگذاریم. موضوع این است که ما انسانها به طور کلی توان ارتباط میانگروهی ضعیفی داریم. طی چند صد سال اخیر ما بهگونهای فرگشت پیدا کردهایم که میتوانیم روابط حسنه درونگروهی داشته باشیم و حداکثر با «برخی گروهها» ارتباط بگیریم. ما از این طریق با هم همکاری میکنیم و اخلاق از دل همین همکاری بیرون میآید. با این حال مشخص است که بر اساس ویژگیهایی که داریم ما که نمیتوانیم با همه همکاری کنیم و این باعث به وجود آمدن دو مفهوم «ما» و «آنها» میشود یعنی دو قطب دور از هم.
وی میافزاید: «ما» درون روابط گروهی خود، هم نزدیکیهای خویشاوندی داریم و هم ارزشها و فرهنگ مشترک. اینجا است که دوستی و رابطهی مستحکمی بین ما شکل میگیرد. در همین حال چون طی این چند ده هزار سال در جوامع قبیلهای رشد کردهایم به راحتی نمیتوانیم از ساخت «دیگری» یا همان «آنها» جلوگیری کنیم. اما این تعارض میان «ما» و «آنها» چه زمانی پیش میآید؟ «جاشوآ گرین» نویسندهی کتاب «قبیلههای اخلاقی» در جواب میگوید زمانی که دچار تراژدی منابع مشترک شویم، یعنی هر دو قبیله مجبور شویم برای ادامه حیات از منابعی مشترک استفاده کنیم این تعارض پیش میآید. پس در عمل باید با هم همکاری کنیم. هرچند که از یک قبیله نیستیم. برای همین است که طی چند صد سال اخیر یکی از مهمترین پرسشهای فلاسفه این است که چهطور باید به یک اخلاق عرفی و جهانشمول برسند.
از دیگریسازی خودمان تا تبلیغات ضدایرانی دیگران
شاکر پیرامون نقش رسانهها در نحوه انعکاس حضور مهاجران افغانستانی در ایران و تبعات آن میگوید: ماجرا این است که برخی افغانستانیها به خاطر تنگناهای پیش آمده به ایران آمدهاند. ما در ابتدا و زمانی که هنوز آنان در کشور خود با تروریسم و درگیریهای داخلی دست به گریبان هستند، با افغانستانیها همدردی میکنیم. در توییتر هشتگهای حمایتگر راه میاندازیم. ولی فقط کافی است که احساس کنیم حضور اهالی افغانستان برای ادامه حیات مسالمتآمیز ما خطر دارد. آنجا است که رسانهها وسیلهای میشوند برای دیگریسازی.
وی میافزاید: اما پیرو همان اصل قبیلهگرایی، باز در این فضا هم با پدیدهی «اتاق پژواک» (Echo Chamber) مواجهیم. یعنی کاربران جذب کسانی میشوند که به لحاظ فرهنگی و هنجاری با آنان نزدیکی دارند. باز در اینجا هم قبیلههایی مجازی شکل میگیرد و روند «دیگریسازی» ادامه پیدا میکند. یعنی «ما» حامل تمام ویژگیهای خوب هستیم و «آنها» حامل تمام ویژگیهای اخلاقی نادرست.
امید جهانشاهی نیز در این باره اظهار میدارد: مسائل اساسی جامعه، آنهایی هستند که از سوی رسانهها برجسته و بزرگ میشوند؛ این که مردم چه برداشت، قضاوت و نگاهی درباره رویدادها و مسائل داشته باشند از سوی رسانهها تعیین میشود. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که نگاه رسانهها به رویدادها و برجسته ساختن آنها به مولفههای مختلفی برمیگردد که یکی از آنها مالکیت رسانهها و در واقع اقتصاد سیاسی آنها است. نکته دیگر بحث رشد رسانههای اجتماعی در کشور و طبیعتی است که رسانههای اجتماعی دارند و از این طریق میتوانند بر تعیین اولویت و جهت گیریهای ذهنی تاثیر داشته باشند.
وی ادامه میدهد: در مورد افغانها چند عامل باعث شد که نگاه به آنان و مسائلشان مورد توجه مردم قرار بگیرد. قبلا رسانههای رسمی مانند تلویزیون و روزنامه متاثر از روایت رسمی حکومت به مورد افغانها میپرداختند، اما مهاجرت گسترده آنان به ایران بعد از پیروزی طالبان در افغانستان باعث شد که مردم نسبت به افغانها حساس شوند و این رویدادهایی که اتفاق افتاد یعنی حمله جوان متاثر از اندیشههای تکفیری و به شهادت رساندن طلبهها در مشهد باعث شد که مساله افغانها در رسانهها و جامعه جدی و پر رنگ شود.
به گفته جهانشاهی، رسانههای اجتماعی به موضوعی حساس میشوند که اغلب در آن زمینه اطلاعات گستردهای ندارند و تحت تاثیر فضا قرار میگیرند و شروع میکنند درباره موضوعاتی که آگاهی لازم را ندارند، مدام نشر و بازنشر میکنند. به عبارتی توسعه اخبار جعلی در رسانههای اجتماعی به ذات آنها برمیگردد. در مورد افغانها من فکر میکنم یک خط خبری یا جریان سیاسی معاند با ایران هم مطرح هست و به دنبال افغانهراسی و دامن زدن به آن است زیرا افغانهراسی به ضرر کشور ما است. نگاه منفی نسبت به مردم افغانستان در بین ایرانیان پیامدهای نامطلوبی برای ما و دستاویز مطلوب برای دشمنان دارد. در واقع شایعاتی که نسبت به افغانها در ایران و رسانههای اجتماعی مطرح شده و حتی پلیس فتا هم به این زمینه ورود کرده و به یک یا دو نمونه از آنها پرداختهاست، نشان میدهد که هم رسانههای اجتماعی باعث میشود که اخبار جعلی گسترش یابد و هم اینکه خط خبری ضدایرانی به دنبال افغانهراسی در ایران بوده و هست.
چه باید کرد؟
شاکر به راهکارهایی در این زمینه اشاره کرده و میگوید: در دورهی معاصر بر طبل دیگریسازی کوبیدن در عمل بر ضرر خود ما هم هست. اینجا است که باید سواد رسانهای کاربران را ارتقا دهیم. این امر باعث میشود تا اگر شیطنتهایی در این میان وجود دارد، کاربران سریعتر به آن پی ببرند.
وی ادامه میدهد: نهادهای واسط مدنی باید بتوانند در شبکههای اجتماعی موج «شناخت دیگری» راه بیندازند. این شناخت از دل «ارتباط» بیرون میآید. بنابراین کارزارهای اجتماعی در این میان بسیار اهمیت دارند. در این کارزارها، ما باید خیال کاربران را آسوده کنیم که حضور افغانستانیها (دیگری) در ایران فاجعه نیست. در بسیاری از مواقع همکاریهای مردم دو کشور باعث اتفاقهای خوبی شده است. همچنین باید بر پیشینهی فرهنگی و زبانی میان ایران و افغانستان تاکید شود.
شاکر در نهایت میگوید: البته باز هم تاکید میکنم. با حلوا حلوا کردن رسانه قرار نیست دهان صلح شیرین شود. صرف پرداختن رسانهها به این موضوع موجد صلح نیست. اما آنچه که اهمیت دارد این است که رسانه میتواند «وسیلهی صلحآفرینی» باشد. به همان اندازه که قدرت جنگآفرینی دارد.
امید جهانشاهی بیان میدارد: نگاه رسانههای رسمی به موضوع افغانستان باید یک نگاه فرهنگی باشد. افغانستان بخشی از ایران بزرگ فرهنگی است و ایران ما و افغانستان در طول سالهای متمادی برادران، همزبانان و همدینان یکدیگر بوده و رسانهها باید این رویکرد فرهنگی را داشته باشند. غفلت از آن نباید سبب شد افراد ناآگاه در رسانههای اجتماعی و کسانی که به دنبال ضدیت ایران بزرگ فرهنگی هستند در رسانههای اجتماعی به شایعات و افغانهراسی دامن بزنند. من معتقدم اگر در مورد جمهوری آذربایجان هم چنین رویکرد فرهنگی میداشتیم، میتوانستیم موفقتر عمل کنیم.