آنكه نياموخت ز تاريخ پند

باز نسنجيده درافتد به بند

 

هفت ثوروتاثیر آن در انکشافات بعدی کشور

 

         

 

        افغانستان بمثابه کشوری که دارای موقعیت جیوپولیتیک خاص در منطقه میباشد طی یک سده اخیر ساختار های سیاسی گوناگون را تجربه نموده است.

       در سال 1352 رژیم شاهی برای اولین بار با قیام نظامی به رهبری محمد داوود به جمهوریت جا خالی کرد.

        سرانجام جمهوری محمد داوود با قیام عدهٔ از نظامیان به قوماندهٔ حفیظ الله امین سقوط داده شد. و بدین ترتیب در هفت ثور ۱۳۵۷ افغانستان وارد مرحله پر از تشنج تاریخ خویش گردید.

        با آنکه نورمحمد تره کی در راس حکومت قرار داده شد ، اما قدرت دولتی را به طور کامل حفیظ الله امین و باندش در اختیار داشتند.

        با دریغ و درد رژیم خودکامهٔ تره کی – امین که با کودتای نظامی در راس قدرت دولتی قرار گرفت، نتوانست به خواست های بر حق مردم و نیرو های ملی و دموکراتیک  افغانستان پاسخ مثبت بدهد.

          طوریکه بمشاهده رسید، اعضا و رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان، جناح پرچم، نه تنها سهمی در قیام نظامی هفت ثور نداشتند بلکه ، اصولاً با هر گونه غصب قدرت دولتی از طریق کودتا مخالف بودند. و هم هیچ نقشی در جنایات و مظالم تره کی – امین در طول حاکمیت یکنیم ساله آنان نداشتند.

          حفیظ الله امین و شرکایش در اثر سیاست های خارجی گنگ و وابسته، ضد مردمی و خلاف منافع ملی، غرض تحکیم و بقای دارو دسته خویش در حاکمیت ، پای روسها را به افغانستان کشانید.

سیاست خارجی ناسالم که توسط حفیظ الله امین در پیش گرفته شد در  واقعیت نشاندهنده پلانهای درازمدت قصر سفید بود که برژنسکی مشاور شورای امنیت رئیس جمهور کارتر طرح آنرا در کتاب شطرنج بزرگ بوضاحت به تصویر کشیده است. قصر سفید، پنتاگون و سازمان استخبارات ایلات متحده همانگونه که میخواستند زمینه تحریک روسها را برای دخول آنان به افغانستان مساعد سازند. جون ۱۹۷۹ به روایت اسناد  منتشره نشاندهنده تاریخ دخول روسها به افغانستان است.

 

         در کتاب چگونه ما به بیماری وایروس A ... نوشته ولادیمیر سنیگیریف و والیری ساموونین آمده است. « بتاریخ 20 جون اعضای بیروی سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی گذارشی را از چهار تن (گرومیکوو ، اندروپوف ، اوستینوف و پانوماریوف) دریافت داشته و آنرا مورد ارزیابی قرار دادند . جز چهارم این پیشنهادات که محرم نامیده شده بود برای تأمین و مدافعۀ طیاره های شوروی در میدان هوایی بگرام بود، که در صورت موافقت جانب افغانستان، نظامیان غند کوماندوی پراشوتی شوروی با یونیفورم پرسونل تخنیکی هوائی اردوی  افغانستان به این کشور اعزام گردد. به گفته نویسنده، ۱۵۰ تن از منسوبین برای حفاظت سفارت اتحاد شوروی در کابل و تعداد 12۳ نفر از جزوتام خاص کی. جی. بی. تحت پوشش پرسوونل خدماتی به افغانستان فرستاده شوند» .

تلاش های بی نتیجهٔ روسها و دخالت نظامی شان در افغانستان، بازی بزرگ را به مراحل پر خطر آن کشانید و طوریکه همه میدانند، آن بازی خطرناک برای روسها نیز ثمراتی در بر نداشت.

رهبران خلقی، حزب دموکراتیک خلق را به بیراهه کشاندند. قیام نظامی ۷ ثور توازن سیاسی در منطقه را برهم زد  و با پیشگیری سیاست های سرکوبگرانه در داخل حزب و کشور، اوضاع را بسوی تشنج بیشتر در منطقه کشاند.

        به عقیده اعضای حزب، قیام نظامی هفت ثور یک حادثه بزرگ در تاریخ کشور است که نمی توان با چشمان بسته از کنار آن گذشت. نیرو های روشنفکر با توجه به حقایق موجود بایست این انکشاف بزرگ تاریخی را بدو پیشداوری های معمول روشنفکرانه، مورد مطالعه و ارزیابی دقیق قرار دهند.

       انکشافات چهل سال اخیر نشان داد که ۷ ثور نقش مهمی در تمامی عرصه های مختلف زنده گی مردمان کشور و منطقه بجا گذاشته است که نمیتوان از آن چشم پوشید.

      اصولاً قیام نظامی هفت ثور را باید به سه مرحله تقسیم کرد.

 

ـ دوران حاکمیت تره کی، حفیظ الله امین

ـ دوران حاکمیت ببرک کارمل

ـ دوران حاکمیت داکتر نجیب الله

 

این هر سه دوران باید طوری جداگانه در تاریخ افغانستان مورد غور و مداقه قرار گیرند، تا سلامت و ملامت برای مردم افغانستان به طوری آشکارا معلوم گردد و برای مردم افغانستان موقع داده شود تا هریک قضاوت خود را در مورد شخصیت های سیاسی شان نمایند.

       گرچه هر دو جناح حزب دموکراتیک خلق افغانستان یک برنامه واحد را پذیرفته بودند، ولی در میان این دو جناح دو دیدگاه، دو رویکرد، دو خط جداگانه و دو برداشت متفاوت در باره آینده و ساختار سیاسی افغانستان به مشاهده میرسید، تفاوت های عمده را می توان در خطوط  و زمینه های زیرین به روشنی مشاهده کرد.

۱ - در زمینه اقدامات نظامی ضد دولتی و غصب قدرت از طریق کودتا و زور هردو جناح دید گاه های متفاوت داشتند.

۲ - جناح پرچم حزب خواستار تداوم جمهوریت محمد داود و کمک و همکاری با جمهوری نوپا بود.

۳ -  این دو جناح از همان آوان پیدایش دارای یک برنامه واحد بودند، اما از لحاظ استراتیژی دیدگاه های متفاوت داشتند. این دو جناح در مقاطعی معین تاریخی برای مدت کوتاه به فعالیت های مشترک ادامه داند، اما این وحدت ها بسیار شکننده بودند و تجارب این گامها برای مردم افغانستان ثمرات تلخ و ناگوار بجا گذاشته است. نمونه آنرا در تصمیم یک جانبه خلقی ها به قومانده حفیظ الله امین میتوان در انجام کودتای هفت ثور ۱۳۵۷ مشاهده کرد.

۴ -  غصب قدرت سیاسی و حاکمیت دولتی به وسیله جناح خلق باعث تنش ها و تصادمات بیشتر در میان این دو جناح سیاسی گردید. عدم اجماع پایدار سیاسی در مورد مسایل عمده و حیاتی در کشور نمونه بارزی از تفاوت دید گاه های دو جناح به قدرت سیاسی و حاکمیت دولتی به شمار می رود. حاکمیت نزدیک به ۱۸ ماهه جناح خلق و گروه امین در کشور و با پیشگیری رویکرد «حذف» از جانب رهبران آن و در افتادن با مردم در طی مدت کوتاه، آسیب ها و صدمات جبران ناپذیری را به آینده این حزب وارد کرد. هر نوع تدابیر بعدی نه توانست فاصله میان مخالفان و حزب حاکم را تقلیل بدهد و نه توانست فضای اعتماد متقابل را میان مُخالفان و مردم کشور ایجاد کند.

۵ -  کودتای نظامی هفت ثورِ حفیظ الله امین در افغانستان، شرایط دخول قطعات محدود نظامی اتحاد شوروی به کشور را فراهم کرد. این کودتا زمینه را برای تحقُق پروژه کارتر -  برژنسکی که از قبل تدارک یافته بود (تحریک شوروی برای ارسال قوای نظامی به افغانستان. شطرنج بزرگ - برژنسکی) و آغاز«جهاد» و جنگ های مسلحانه در افغانستان را مساعد گردانید. پروژه ای امریکایی که بیشترین آگاهان سیاسی در افغانستان از آن آگاهی دارند.

۶ - حاکمیت های جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق افغانستان(ببرک کارمل و داکتر نجیب الله) با همه تواضع در رفتار، صداقت در گفتار، فروتنی در برخورد و نرمش در عمل نه توانستند یک فهم، درک و زبان مشترک را برای آینده افغانستان در داخل حزب به وجود بیاورند.

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت