مهرالدین مشید
جبهۀ مقاومت و عبور از هفت خوان آزمون ها و دشواری ها
انتقاد تخریب آمبز از جبهه های نبرد با طالبان، آب ریختن بر آسیاب دشمنان
در این روز ها جبهۀ مقاومت ملی بیش از هر زمانی آماج حمله های انتفادی نیرو های خودی و بیگانه قرار گرفته است و این حمله ها برخلاف اتهام گذشته برچسپ انحصار گرایی دارد. این انتقاد ها جبهۀ مقاومت را با آزمون ها، دشواری ها و اتخاذ تصمیم های تازه قرار داده است. پرسش این است که هرگاه این بیماری از گذشته دامنگیر جبهۀ مقاومت ملی بوده و چگونه شده که در این مدت منتقدان تیز دندان این جبهه در برابر آن سکوت اختیار کرده و حالا یک باره کاسۀ صبر شان لبریز شده و همه چیز از زیر آب بلند شده است. یا اینکه این انتقاد ها بهانه های سیاسی اند، برای پرده کشی بر روی حقایق و این همه تبلیغات خاک پاشی بر روی واقعیت ها و به هدف به انحراف کشاندن افکار عامه است. در این نوشته تلاش شده تا به جنبه های گوناگون این موضوع پرداخته شود تا سیاه روی شود، هرکه در او غش باشد.
انتقاد ها برضد جبهۀ مقاومت ملی یعنی نخستین جبهۀ مقاومت برضد طالبان با حمله های لفظی عطا نور بر این جبهه آغاز شد. چندی بعد موضع گیری عطا نور در برابر این جبهه پس از آن تندتر شد که نوشتۀ انتقادی ای با نام مستعار به نشر رسید. نویسنده در این نامه عطا نور را بحیث همسنگر قهرمان ملی مورد خطاب قرار داده و او را به تامل و مدارا و بازنگری در مورد جبهه دعوت کرده بود. عطا نور در پاسخ به این نامه نوار صوتی ای به نشر سپرد که ادعا کرد، انتقاد های او پیرامون جبهۀ مقاومت ملی دوستانه بوده و شیوههای جنگی آنان را مورد نقد قرار داده است. هرچند او در نوار صوتی خود سخنانی گفت که با بخش بخش کردن این جبهه یکی را وابسته به فرانسه و دیگری را وابسته به روسیه و کسی را هم عیاش و کسی را شراب خوار معرفی کرد و با یادآوری از دوشنبۀ تاجکستان به مثابۀ مرکز جبهۀ مقاومت به شماری از رهبران این جبهه دشنام داد و آنان را مورد توهین قرار داد. وی با گفتن این سخنان که مقاومت در پنجشیر یعنی کدام مقاومت و مجاهدین پیشین جنگ در برابر طالبان را آغاز کردند و اما قربانی توطیه شدند. وی به ادامه گفت که جبهۀ مقاومت همه را تباه کرد و به طالبان فرصت داد تا انتقام مقاومت اول را از آنان بگیرند. وی با اظهار سخنانی از این دست خواست با جبهۀ مقاومت ملی اعلان جنگ نماید و در ضمن دوستی خود را با پنجشیری ها پایدار خواند. هنوز این نوار ها در رسانه ها دست به دست می شد که شماری دیگر از طریق رسانه ها انتقادات تندی را بر جبهه و رهبری جبهه آغاز کردند و تندور تبلیغاتی برضد جبهۀ مقاومت را گرم تر ساختند و با عنوان کردن انحصار گرایی رهبری جبهه و ساختار تشکیلاتی آن را زیر پرسش بردند. در گرماگرمی از این بازار گرم تبلیغاتی برضد جبهۀ مقاومت صبغتالله احمدی، سخنگوی جبهه مقاومت ملی افغانستان از سمتش استعفا داد. وی در توییتی نوشت: «انحصار پدیده زشتی است، فرق نمیکند آن انحصار رنگ طالبانی دارد یا غیر.». رسانه ها این متن احمدی را حاشیه ساز خوانده و پیرامون آن تبصرههای گوناگونی نمودند. احمدی پس از این تویت خود با نوشته ای هر گونه انحصار گرایی در ساختار تشکیلاتی جبهۀ مقاومت را رد کرد و از سخنان او طوری برداشت شد که سخنان او متوجه احمد مسعود است. عطا نور با این گونه سخنان در واقع خود را تعریف کرد و خویش را در ترازوی خود توزین نمود. هرچند احمد این سخنان امپراتور غایب از تخت و تاج شمال را با سکوت معنا دار پاسخ داد؛ اما زمانی که کاخ های امپرتور را در غیاب حضور امپراتور از کمرۀ رحیمی دیدم و با خود گفتم که «تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل» بر روح امپراتور دعا کردم و پروندۀ او را بستم.
حال پرسش این است که چگونه شده تا یک باره تیغ انتقاد بر گلوی جبهۀ مقاومت ملی بیش از هر زمانی سنگینی کند و تیغ انتقاد دوستان این جبهه بیشتر از دشمنان آن به سوی رهبران این جبهه نشانه رود. این تبلیغات در حالی برضد جبهۀ مقاومت ملی اوج گرفته است که با رسیدن فصل بهار احتمال زیاد وجود دارد که جنگ های چریکی سر و سامان خوبتر پیدا کند و جبهۀ مقاومت امکان های بیشتر ضربه زنی بر اهداف دشمن را پیدا می نماید. معلوم است که هدف راه اندازی این تبلیغات برضد جهۀ مقاومت ملی با رسیدن بهار چیست؟ آشکار است که در عقب این هیاهو و غوغا سالاری جز تخریب جبهه و با انزوا کشاندن آن چیز دیگری وجود ندارد تا از یک طرف توانایی های جبهۀ مقاومت با چالش روبرو شود و از سویی هم ابتکار هایی آن عقیم بماند و در نتیجه تمامی فرصت هایی از میان برود که هماهنگی همه نیرو های نظامی مخالف طالبان را در یک ساختار نیرومند و متشکل برای یک جنگ گسترده تر ضمانت می کند. نه تنها این اهداف دیگری نیز در عقب این هیاهو وجود دارد که دستان نیرومندی زورق آن را یدک می کشد؛ آن عبارت از به انحراف کشاندن افکار کشور هایی اند که با جبهه های نظامی مخالف طالبان همدردی و تا حدودی همسویی دارند.
این به معنای این نیست که گویا در جبهۀ مقاومت ملی مشکلات وجود ندارد؛ تنها جبهۀ مقاومت ملی نه؛ بلکه همه جبهه های مخالف نظامی طالبان با دشواری های زیاد نظامی، سیاسی و اقصادی و مالی روبرو اند که نمی توان از آنها انکار کرد. رهبران جهه های نظامی مخالفان طالبان بویژه احمد مسعود در همان آغاز درک کرده بود که با نه گفتن به همه چیز و انتخاب سنگر او و همرزمانش با دشواری های زیادی روبرو خواهند شد. احمد با تصمیم تاریخی و سرنوشت ساز نه تنها خواب راحت بر چشمان طالبان را شکست و با خنثا کردن توطیۀ جنرالان آی اس آی آنان را شگفت زده گردانید؛ بلکه رهبران جهادی و سیاسی را شماری زیر نام شورای مقاومت در ترکیه به مانور های سیاسی می پردازند، بیشتر حیرت زده گردانید؛ زیرا مقاومت احمد خواب بازگشت و معامله با طالبان را در چشمان شان حرام گردید؛ کاخ ها و ویلا هایی را که از خون مردم ساخته بودندۀ به دست طالبان افتاد. بعید نیست که شماری از آنان نسبت به احمد و حرکت او خشمگین باشند و این خشم و عقدۀ خود کم بینی را در انتقاد از او تلطیف نمایند.بعید نیست که بسیاری از رهبران یادشده دست نشاندههای استخبارات کشور های منطقه اند که با طالبان زیر نام تعامل همدردی دارند و مقاومت احمد رگ غیرت این رهبر نمایان را تحریک کرده و بازار معامله های استخباراتی آنان را سرد گردانیده است. بسیاری از آنان منتظر پیام طالبان اند تا هرچه زودتر به کاخ ها و ویلا های خود در مزار و کابل برسند. اما مطمین باشند که هیچگاه طالبان با معامله کردن با این چهرههای سیاه کار و مهرههای سوخته بدنام نمی سازند.
احمد مسعود تنها با این دشواری ها روبرو نیست؛ بلکه روابط او با کشور های خارجی با بلاک امریکا اروپا و از سویی هم با بلاک روسیه و چین نیز درد سری برایش ایجاد کرده است که سبب یک سلسله نارضایتی ها را در میان این جبهه در سطح رهبران و صفوف پایین تر از آن فراهم کرده است. چنانکه دلیل استعفای صبغت الله احمدی از سخنگویی این جبهه تمایل جبهه به کشور های روسیه و چین ذکر شده است. هرگاه این موضوع درست باشد؛ پس دلیل استعفای او انحصار گرایی نه؛ بلکه از سوی افراد متمایل به غرب به دلیل آوردن فشار بر رهبری جبهه او وادار به استعفا شده است. هرگاه انحصار گرایی در جبهه وجود دارد؛ پیش از این هم وجود داشت؛ اما برای صبغت الله احمدی قابل تحمل بود و چگونه شد که یک باره انحصار گرایی دامان رهبری جبهه را فراگرفت که سبب استعفای احمد گردید. هرگاه چنین گمانه زنی ها درست باشد، احتمال استعفا ها و کناره گیری های افراد دیگری نیز ممکن است.
احمد مسعود تنها با دشواری های یاد شده دست و گریبان نیست؛ بلکه با دشواری های متعددی رو برو است که برای عبور از آن باید هفت خوان رستم را بپیماید. بزرگترین مشکل این جبهه و سایر جبهه های نظامی مخالف طالبان شعار مبارزاتی است که نبرد آزادی خواهانه و عدالت محور آنها را به چالش مواجه کرده است. در کنار دهها چالش نظامی، سیاسی، فرهنگی، قومی و زبانی؛ بافت های ژرف مذهبی و اسلامی جامعۀ افغانستان بحیث بزرگ ترین مشکل بر سر راۀ جبهه مقاومت قرار دارد؛ همانا کسب مشروعیت دینی است که طالبان بیشتر از دیگران به آن متوسل شده اند. هرچه باشد، حالا طالبان با وضع قوانین و مقرره های افراطی و سخت گیرانه زیر نام شریعت به بهای ذبح شرعی آزادی های زنان و مردان افغانستان و بسته کردن دروازههای مکتب ها و دانشگاه ها بر روی دختران و گرفتن حق کار زنان، توانسته اند تا با توجه به بافت های سنتی جامعۀ افغانستان و ناآگاهی آنان از ارزش های واقعی اسلام؛ امارت خود را نمونه ای از حکومت دینی و گویا فشرده ای از اسلام معرفی نمایند. این قرائت ناجور از دین طالبانی در واقع هرگونه شعار اسلامی جبهه های نظامی و سیاسی مخالف طالبان را به چالش کشیده و جنگ در برابر استبداد طالبانی و فرهنگ ستیزی و زبان ستیزی و زن ستیزی آنان را به نام دین ناممکن گردانیده است. این موضوع به مثابۀ نقطۀ ضعف مخالفان نظامی طالبان، برعکس به نقطۀ قوت طالبان بدل شده است. پیچیده گی جامعۀ افغانستان چنان چالش آفرین شده است که هر گونه جنگ آزادی خواهانه و عدالت محور باید زیر چتر اسلام مطرح شود تا تودههای مردم درفشدار این جنگ آزادی خواهانه و عدالت طلبانه شوند؛ زیرا اکنون طالبان افراطی که در اصل یک گروۀ استخباراتی اند و اسلام را ابزاری برای رسیدن به اهداف خود قرار داده اند و با برپایی استبدادی ترین و تک قومی ترین حکومتی زیر نام امارت تیکه دار دین و اسلام شده اند. بنابراین اسلام طالبانی بزرگ ترین چالش بر سر راۀ مبارزاتی جبهه های نظامی مخالف طالبان است و درجۀ آسیب پذیری آنان را افزونتر کرده است. موضعگیری های انتقادی ناسالم و خصمانه برضد جبهه های نبرد با طالبان به آسیب پذیری این جبهه ها افزوده و معنای آب جاری کردن بر آسیاب پاکستان و طالبان را دارد. از این هم بدتر جفای آشکار به آن رادمردانی است که در قله ها و درههای هندوکش سر ها بر دست در برابر طالبان و سایر گروههای تروریستی همسوی طالبان شجاعانه و بی هراس می رزمند.
این به معنای آن نیست که از جبهه و کارکرد های آن انتقاد نشود؛ بلکه انتقاد های سازنده است که کار های این جبهه را سر و سامان بهتر می بخشد؛ زیرا انگشت نهادن بر نقطه های ضعف جبهه میزان موفقیت ها و بالنده گی های آن را افزونتر می سازد. بی اعتنایی عمدی رهبر جبهه به انتقاد های سالم و سازنده قابل توجیه نیست و در اسرع وقت باید برای رفغ آن اقدام کند؛ زیرا هدف اصلی انتقاد سره و ناسره کردن است و انتقاد از خود در واقع انگیزه، آگاهی، پیشرفت و موفقیت و امید به زنده گی سیاسی آینده می بخشیده و ظرفیت های درونی انسان را افزایش داده و از کمبودی های رفتاری او می کاهد؛ در ضمن نحوۀ نگرش به زنده گی سیاسی و اجتماعی را در انسان تغییر داده و رسیدن به زنده گی ایده آل سیاسی را در او ممکن می سازد. در کل گفته می توان که انتقاد از خود از اشتباه های رفتاری، کرداری و پنداری یک انسان به شدت می کاهد. در این صورت است که با توسل جستن به شیوۀ درست و هدف مشخص می توان دیگران را به گونۀ سالم نقد کرد. درخت انتقاد زمانی به بار و برگ می نشیند که انتقاد به تنهایی و با کمال صداقت و بدور از هرگونه احساسات صمیمانه صورت بگیرد. این هم بسنده نیست و برای پیش گیری از اشتباه های گذشته باید راهکار روشن ارایه شود تا طرف مقابل به میزان صداقت و صمیمیت منتقد باورمند شود و حس اعتماد به نفس او بلند برود.
بنابر این رهبری جبهه و حلقۀ رهبری آن باید به انتقاد های سازنده گوش بدهد و هرچه عاجل برای اصلاح کار ها اقدام عاجل نمایند تا حامیان جبهه مطمین شوند که جبهۀ مقاومت ملی به سمت و سوی درستی در حرکت است. در غیر این صورت حامیان جبهه نسبت به او بی باور شده و در نتیجه جبهه پایگاۀ مردمی خود را در همه عرصه ها از سنگر های مقدس مقاومت گرفته تا سنگر های رسانه ای از دست می دهد. رهبری جبهه ناگزیر است تا برای بقای خود و بقای جبهه دست به اصلاحات ابتکاری بزند و با حرکتی تابو شکنانه دست به اقدام های جدی و عملی بزند تا هرچه زودتر دامن جبهه را با سپردن کار به اهل کار بویژه قشر جوان از لوث وجود افراد نا باب و بدنام پاک بسازد. احمد مسعود ناگزیر است تا یزای سر و سامان دادن بهتر امور کارنامه های پدر خویش را سرمشق و الگو قرار بدهد و قدر کاکا ها و ماما های خویش را بداند؛ همین بس است که رژه رفتن های کاکا های معززش را سوار بر موتر های لکس در تاون پشاور در مقابل چشمان دهها مهاجر فقیر و در حال انتظار برای مزدوری، در خاطرات پدر بخواند و خود را از اتهام انحصار گرایی که « چون زبان در دهن خلق خدا افتاده» نجات بدهد. احمد تا کنون ثابت کرده است که او تافته ای جدا بافته از کاکا ها و ماما های خود است و این جدا بافتگی ها است که دشمنان او هم جرات بدگویی او را ندارند. حال او ناگزیر است تا از این عزت و شکوه با دل و جان پاسداری کند تا عقابان بلند پرواز و مدافعان صدیق آزادی در قله های و دامنه های هندوکش مغرور، او را پاس دارند و از وی فرمان برند. این به معنای بی احترامی به بزرگان نه؛ بلکه با حفظ پاسداری از کارنامه های خوب آنان، از تجارب آنان استفادۀ بهینه نماید. ممکن چنین اقدامی ضربۀ سنگین بر جبهه وارد کند؛ اما برمصداق این شعر « که یک مرد جنگی به از صدهزار»وجود همچو افراد لکۀ ننگی بر دامان جبهه است و قربانی های مبارزان ایثارگر و آزادۀ آن را که شب ها و روز های دشوار را در قله ها و دامنه های صلح شور هندوکش بسر می برند، سخت زیر پرسش می برد. این ضربه به مراتب سنگین تر از ضربه ای است که در نتیجۀ تصفیۀ جبهه می آید. احمد با این کار روحیۀ رزمی چریک های خورشید را در دامان هندوکش دوچندان کرده و به رزم آوران صدیق و مدافعان آگاهی و آزادی و عدالت در کوهپایه های عزت انرژی می بخشد.
یاهو