الحاج عبدالواحد سيدی

 

از بلخ تا نیشابور

در دو صد واندی سال قبل که سرحدات به اصطلاح علمی وجود نداشت،مردمان مانند پرنده گان می توانستند از بلخ به مشهد و نیشاپور و از آنجا به دهلی و از سند به کابل و از کابل به بلخ و سمرقند و کاشغر بدون اینکه ویزایی در کار باشد بروند. حکومت ها و دولت ها فقط اساسات پایدار سیاسی حکومت های خود شان را در رقبه خود بخاطر استقرار امنیت و پایداری اقتصاد و زراعت و صنعت رکاب می زدند و همه به آرامی باهمی بودند. ولی یادم نیست در کدام تاریخ روس وفرانسه ، کشور های غربی از جمله انگلیس که همواره در مسایل مملکت داری شرقیان لشکر غذر را در طول سده های هژده و نزده و بیستم را با قشون کشی و بعضاً جنگ های خونین براه انداختند به دنبال آن سرحدات رسمی برای سرزمین های ما تعیین کردند که محدودیت های زیادی بین اقوام منطقه که دارای تاریخ، فرهنگ و زبان مشترک و زنده گی مشترک بودند ایجاد کردند.


کتاب از" بلخ تا نیشاپور" و یا از نیشاپور تا بلخ این قدرت نهفته را با ارادۀ کشیدن خطوط آهن از بلخ به هرات و از هزات به دو جهت سند ونیشابور و تهران پیکر های از هم جدای ما را در خطوط اقتصادی و فرهنگی جان تازه ای می بخشد و امید واری برای زنده گانی پایدار را به مانوید میدهد که در پارچه چکامه ای این مطلب را از همان کتاب که نوشته ای در سایت آریانا بود تقدیم میدارم:


ما درختان سرو یک باغیم
یا دو تا گل که در دو گلدان است
ما دو تا، شعبه‌های یک رودیم
ما دو تا را دو جسم و یک جان است
کبک کاکل زری دری می‌خواند
تو به بنگاله قند می‌بردی
تو تعارف که: کیک لاهیجان
من تبسم که: توت خنجان است
تکه‌ها را دوباره وصله بزن.
هرچه درز است بخیه خواهم کرد
پل بزن بین بلخ و نیشابور
هردو اقلیم یک خراسان است
این قطاری که می‌رسد از راه
خواف را می‌زند گره به هرات
دست ما باز هم به هم برسد
این شروع بدون پایان است
فرض کن چند سال آینده است
شاهراهی بزرگ ساخته‌اند
یک سر شاهراه، کابل جان
یک سر شاهراه، تهران است
فرض کن چند سال آینده
همدلی مثل سکه ضرب شود
یک طرف رویِ سرخِ افغان و
یک طرف نامِ سبزِ ایران است
آسمان حرف تازه‌ای دارد
ابر‌ها شاعران خوش‌نام‌اند
ابر‌ها هم بهانه می‌خواهند
نوبتِ شعرِ «باز باران...» است

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت