پنجمین نشست کتابنامه بلخ؛ بررسی کتاب: “تصویر عبرت”
اثر سردار محمد عبدالقادر افندی به کوشش فرید بیژن
کلکین : پنجمین نشست از سلسله نشست های کتابنامۀ بلخ با موضوع معرفی و بررسی کتاب: “تصویر عبرت” اثر سردار محمد عبدالقادر افندی به کوشش فرید بیژن، در تاریخ ۷ آذر (قوس) ۱۴۰۲، در عمارت بلخ به همت دکتر مجتبی نوروزی، و با حضور چهره هایی برجسته همچون فرید بیژن، لیلا جعفری (کارشناس ارشد حقوق بین الملل) و منوچهر فرادیس (نویسنده و مدیر مسئول نشر زریاب)، برگزار شد که جناب آقای رضا عطایی مدیریت نشست را برعهده داشتند. شایان ذکر است که به خاطر تداخل زمانی ایران-استرالیا، پژوهشگر ارجمند کتاب، جناب دکتر فرید بیژن، امکان حضور آنلاین در نشست را نداشتند و در یک پیام صوتی توضیحات شان را پیرامون کتاب حاضر در اختيار دبیر نشست کتاب نامه بلخ گذاشتند که در بخش پایانی نشست پخش شد.
کتاب “تصویر عبرت” با ویراست نو، به کوشش فرید بیژن، تابستان ۱۴۰۲، در ۲۴۵ صفحه توسط انتشارات امیری در کابل چاپ و منتشر شد. “تصویر عبرت” یا “بی بی خوری جان” نام داستانی از سردار محمدعبدالقادر افندی (۱۸۸۸_ ۱۹۴۹م) است که بنابر پژوهش صد و بیست صفحه ای فرید بیژن در بخش نخست کتاب، این داستان، اولین داستان فارسی یا فارسیِ دَری به سبک مدرن در افغانستان محسوب می شود.
متن اصلی داستان “تصویر عبرت”، نخستینبار سال ۱۳۰۱ش/ ۱۹۲۲م در مدراسِ هند به طبع رسیده است و فرید بیژن، برای اولین بار متن آن را در کتاب “نخستین داستان های دری افغانستان” سال ۱۳۶۷ش [کابل] آورده و سپس به صورت اثری مستقل، به کوشش وی، سال ۱۳۹۷ش توسط انتشارات امیری در کابل منتشر شده است. در ویراست جدید کتاب، افزودههای پژوهشی فرید بیژن، نسبت به دو چاپ پیشین، تصحیح و تکمیل بیشتری داشته است.
شایان ذکر است نویسنده اولین داستان فارسی افغانستان، از لحاظ تاریخی و تبارشناسی خاندان قدرت و سیاست در افغانستان نیز حائز اهمیت است. سردار محمدعبدالقادر افندی (۱۸۸۸_ ۱۹۴۹م) فرزند سردار محمد ایوب خان معروف به “فاتح جنگ میوند”، نوۀ امیرشیرعلی است که امیردوست محمد خان، جد بزرگش، بنیان گذار خاندان سلطنتی بارکزایی در افغانستان است. در بخش نخست کتاب، فراز و فرودهای زندگی عبدالقادر افندی، توسط فرید بیژن مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است که به جرئت می توان گفت، این بخش کتاب، به تنهایی یک اثر پژوهشی ارزشمند در راستای تاریخ افغانستان معاصر محسوب می شود.
برای اطلاع بیشتر درباره این کتاب، یادداشت مفصل نقد و بررسی “اولین رمان فارسی افغانستان و نویسنده آن” را در سایت کلکین ملاحظه نمایید.
در ابتدای نشست، جناب آقای عطایی به شرح مختصری از سبک و نحوۀ نگارش نویسنده کتاب حاضر، سردار محمد عبدالقادر افندی پرداخته، چنین اشاره داشتند،
«طبق پژوهش گردآوری شده توسط دکتر فرید بیژن در تحقیق و مقدمۀ ۱۲۰ صفحه ایِ آغازین کتاب حاضر، این رمان، نخستین داستان و رمان در طبقه و دسته بندی رمان نویسی به سبک مدرن از سوی یک نویسنده افغانستانی می باشد. کتاب تصویر عبرت از دو بخش کلی تشکیل شده است که بخش نخست کتاب حدودا ۱۲۰ صفحه، مقدمه و پژوهش دکتر فرید بیژن در درباره سیر زندگی و زندگانی نویسنده تصویر عبرت، سردار محمدعبدالقادر افندی، می باشد که بررسی ابعاد این بخش در ادامه نشست و با صحبت های جناب آقای فرادیس تکمیل خواهد شد. اما بخش دوم که حدودِ ۹۰ صفحه از کتاب حاضر را به خود اختصاص داده است، متنِ اصلیِ رمانِ تصویر عبرت است. اما در اشاره به اهمیت و لزومِ توجه به داستان، داستان نویسی و پژوهش داستانی می توان به این مسئله اذعان کرد که توجه به ادبیات، به ویژه ادبیات داستانی برای فهم و برداشت امروز ما امری حائز اهمیت و مهم است؛ به عبارتی دیگر می توان گفت، به واسطۀ بازخوانیِ مضامینی متضمنِ تبارشناسی و دیرینه شناسی ادبیات داستانی در افغانستان، می توان درنگی نیز در بازخوانی و فهم بهتر هویت خویش داشته باشیم و پاره های هویتی خود را بیابیم. این مسئله که سردار محمد عبدالقادر افندی بنابر پژوهش دکتر فرید بیژن، به نگارش این داستان در ۱۰۰ سال گذشته مبادرت نموده است، می تواند روشنگر نمایی به تصویر کشیده از جامعه افغانستان در آن برهه زمانی بوده، ما را با شرایط وقت بیشتر و بهتر آشنا سازد؛ مواردی که همگی در شناخت بیشتر ماهیت تحولات نیز مفید است.»
در ادامه نشست منوچهر فرادیس، چهره ای نام آشنا در حیطه فرهنگ و نویسندگی، و همچنین مدیر مسئول نشر زریاب، به بررسی ابعاد مختلف از کتاب حاضر و توضیحات لازم در این زمینه پرداختند. به گفتۀ ایشان،
«نشست حاضر در ستایش کارنامه دکتر فرید بیژن است که به حق در زمینه پژوهش های ادبیات داستانی، مهارت و چیره دستی داشته اند. چراکه می توان گفت هم کتاب حاضر و هم کتاب پژوهشیِ دیگر از ایشان تحت عنوان “داستان: تاریخ، عشق و رفتار”، دربرگیرندۀ جایگاهی منحصر به فرد در ادبیات داستانی است. بدین معنا که در آغاز، پیشرفتِ جریانی از نقد و نظر ادبی پیرامون ادبیات داستانی امری معمول و مرسوم نبود و تنها در دهه ۴۰ و ۵۰ چهره هایی مطرح همچون لطیف ناظمی، پویا فاریابی، ناصر رهیاب و اسدالله حبیب به ارائۀ گزارشاتی عمومی از آنچه در گذشته ادبیات داستانی نگاشته شده بود اقدام نمودند، که این گزارشات ارائه شده در قالب مقالات منتشر شد. گرچه برخی از آنها با توجه به حجم و مقیاس گستردۀ آنها در قالب کتاب نیز مکتوب و منتشر گردیده است. پس از جناب رهیاب، آن شخصیتی که تصویری کلی و مواد خامی جامع از نقدی ادبی در اثر ایشان وجود دارد، جناب آقای حسین فخری می باشد که با نگارش داستان ها و دیدگاه ها در دهه هفتاد و در قالبی مقاله گونه اقدام نمودند و متعاقبا نوشته های ایشان در قالب کتاب منتشر شد که امروز شاهد انتشار چاپ سوم کتاب شان با ویرایش و افزوده هایی هستیم. شایان ذکر است که در این کتاب حجیمِ نزدیک به ۵۰۰ صفحه، نوشته هایی مرتبط با کتاب هایی به چاپ رسیده از آغاز جریان داستان نویسی افغانستان تا سال ۱۳۹۶ و یا نامی از کتاب های چاپ شده در این عرصه وجود دارد. همچنین در این راستا می توان به مقاله استاد زریاب نیز اشاره نمود؛ لیکن آنچنان که باید و شاید عمیقا و جامع به این مسئله از داستان نویسی نپرداخته است. بدین معنا که، معروف ترین مقاله ایشان در این حوزه از ادبیات داستانی را شاید تنها بتوان “خمسه اولیه” ذکر کرد که تا ۱۰ الی ۱۵ سال گذشته تنها منبعی محسوب می شد که این پنج اثر را معرفی نموده بود. از دیگر سو می توان گفت خانم حمیرا قادری نیز پژوهشی تحت عنوان “بررسی روند داستان نویسی در افغانستان” صورت داده اند. همچنین خانم منیژه باختری، یعقوب یسنا و دیگر شخصیت هایی نیز در این عرصه فعالیت های سازنده ای داشته اند. که مشخصا منظور ما در بخش متن، معرفی و یا بررسیِ آثار داستانی افغانستان است، بخش شعر متمایز و جدا می باشد. اما شخصیتی که در دهه های ۸۰ و ۹۰ به نحوی سازماندهی شده، دقیق، پیگیر و منظم به فعالیت در این عرصه مبادرت نموده است، محمدحسین محمدی می باشد که جلد اول از کتاب “تاریخ تحلیلی داستان نویسی افغانستان” ایشان چاپ شده و کتاب دوم ایشان نیز تحت عنوان “فرهنگ داستان نویسی افغانستان” نیز اثری فوق العاده و عالی محسوب می شود. اما در این میان می توان گفت کار دکتر فرید بیژن از چند جهت حائز اهمیت و اقدامی متفاوت است. شایان ذکر است که دکتر بیژن در دهه شصت و در سال ۱۳۶۷ نخستین داستان های جدید شامل؛ تصویر عبرت، جهاد اکبر، تصویر روحانی در خصوص حیات حقیقی، و غیره را به چاپ می رساند. خود جناب بیژن در کتاب تصویر عبرت و مقدمه نگاشته شده از ایشان، باز دچار اشتباهاتی می شود که خود از فقدان منابع ناشی می شود؛ از اینکه هیچ گونه شناخت و یا آثاری مقدم در رابطه با افرادی که از آنها مطلبی نگاشته شده است، وجود ندارد. اما اقدام فوق العادۀ دکتر بیژن در کتاب تصویر عبرت، یافتن زندگی نامه خود نگاشتۀ عبدالقادر افندی با عنوان “درباریان و گدایان سلطنت” است. در کل می توان گفت اگر امروز معلومات جامع و کاملی پس از چاپِ سومِ کتاب تصویر عبرت در اختیار داریم، نتیجه زحمات و تلاش های آقای بیژن است. چنانچه می توان گفت به طور معمول چنین مطرح شده است که عبدالقادر افندی در هند بریتانیا به دنیا آمده است، اما این چنین نبوده است و دکتر فرید بیژن در کتابش از فارسِ آن زمان و ایرانِ امروز نام می برد. همچنین موردی که دررابطه با نویسنده کتاب، افندی می توان مطرح کرد زخم سر بازِ داخل وطن ما، و ماجرای زبانِ فارسی می باشد، که در سند پژوهشی جناب بیژن و با تکیه بر مطالعات ایشان، به این نتیجه می رسیم که این جریان معمول فرضی نیست که زبان افغانی در ضدیت با زبان فارسی (ناسیونالیسم تندی که در آن زمان جریان دارد) باشد. مورد دیگر که می توان به آن اشاره کرد دررابطه با فاتح میوند، محمد ایوب خان است که در تاریخ رسمیِ ما تا امروز آن را می پذیریم؛ اما با کارهای پژوهشی و تحقیقاتی صورت گرفتۀ اخیر، می توان گفت محمد ایوب فاتح میوند نیست. شخصی به نام سپهسالار حسینعلی خان پنجشیری، فاتح میوند شناخته می شود. باز در این قسمت، بحث دیگری مطرح می شود قومیت سپسالار حسینعلی خان پنجشیری است که بر هزاره بودن وی تاکید شده است. اما اینجانب که با دیدی نقادانه تاریخ افغانستان را واکاوی و بررسی می نمایم، در اینجا دیدگاهی تامل برانگیز را به میان می آورم، دیدگاهی مبنی بر آنکه؛ مگر مشخصا اذعان نمی کنیم که تنها افغان ها و پشتون ها رتبه نظامی و دولتی و کشوری داشتند؟ پس با اذعان به این گفته، سپهسالار حسینعلی خان پنجشیری هزاره خود از وجود سپهسالارِ قومیتِ هزاره در آن برهه زمانی حکایت دارد. بدین ترتیب می توان گفت از دیگر سو تاریخی که در رابطه با ازبک ها، پشتون ها، هزاره ها و دیگر اقوام افغان نگاشته می شود نیز خالی از مشکل و نقصان نیست. چرا که به طور شفاهی گفته می شود تا پایان دوره ظاهر شاه هیچ فردی از قوم هزاره یا تاجیک در مقام رده بالایی منصوب نگشته است. اما خود نام سپهسالار حسینعلی خان پنجشیری هزاره ای نشان از منصوب شدن شخصیتی از قوم هزاره به منصبی معادل ژنرال سه ستاره امروز است. بدین ترتیب می توان گفت شاید نیاز به بازخوانی تاریخ معاصر کشور امری لازم و ضروری باشد. همچنین مسئلۀ دیگری که دررابطه با محمد ایوب خان فاتح میوند جالب توجه می نماید، عدم تمایل وی به تحصیل رسمی فرزندش در مکاتب و مدارس هند بریتانیا و به شدت ضدانگلیس بودن وی باشد؛ هرچند عبدالقادر افندی هیچ علاقمندی به سنت های منسوخ گذشته ندارد. باز در جایی دیگر می توان گفت که محمد ایوب خان خانوادۀ خود را قربانی اطرافیانش می کند و آنچنان که در مقدمه نگاشته شده از جناب بیژن مشخص است، در نهایت مجبور می شوند مکتبی در داخل خانه برپا کند تا فرزندان و خانواده اش در آنجا آموزش ببینند. اما مُلایی که مسائل شرعی را برای ایوب خان مطرح می نمود، حتی این مکتب ایجاد شده در داخل خانه را گامی به سمت کافر شدن می داند. به هرروی، از این مسئله که عبور کنیم، موضوع دیگر آن است که به نظر می رسد تا سال ۱۳۴۰ غالبا نویسندگان چند داستان یا رمانی کوتاه و به حالتی تفننی داشته و متعاقبا این جریان دنبال نشد؛ اما با اطلاعات ارائه شده از سمت شخصیت هایی چون جناب بیژن ما به خوبی مطلع می شویم که نخستین نگارش آقای افندی او در سال ۱۹۰۶ مقالهی “نجات روسیه” (Salvatino of Russia) را برای روزنامه انگلیسیزبان پنجابی (Punjabee) مینویسد و کتاب دیگرش تحت عنوان داستان “هیر و رنجها” (Heer and Ranjha) هست که یک رمان روستایی پنجابی است. اما دو اثر دیگر ایشان که از بین رفته است، با عناوینِ “تاریخ درّانی ها” درباه تاریخ حکومت ابدالیها و “بهشت آسیا” می باشد که تاریخ حاکمیت ۳۵۰ سالۀ مسلمانان بر کشمیر است. شایان ذکر است که کتبِ فوق الذکر با مشکلاتی چون کوچ اجباری و یا آتش سوزی از بین می روند. در نهایت باید گفت تمامی اقداماتی که جناب بیژن در مقدمه تحقیقی کتاب تصویر عبرت پیش برده اند، یا اثر فوق العادۀ دیگر از ایشان با عنوان “داستان: تاریخ، عشق و رفتار” که سه نویسندۀ افغانستان شامل افندی، نجیب الله توروایانا و عزیز رحمان فتحی را بررسی کرد؛ قابل تقدیر و تشکر است؛ چراکه در پیشینۀ ادبیات داستانی ما چنین آثاری پیشتر وجود نداشته و کار ایشان کاملا نوین و جدید است. همچنین می توان گفت ما در آثار ایشان با زوایای پنهان نویسندگانی آشنا می شویم که شاید تنها به صورت شفاهی در رابطه با آنها مطالبی مطرح شده بود. تنها نقدی که شاید بتوان بر کتاب تصویر عبرت وارد ساخت، تاکید ایشان بر این مسئله است که رمان تصویر عبرت نه تنها رمانی کامل است، بلکه شگردهای داستانی امروز را نیز در بردارد که نویسندگان پست مدرن از آن بهره می برند؛ اما اینجانب با قسمت مطرح شده از سخنان جناب بیژن چندان موافق نیستم. چراکه کتاب تصویر عبرت اثری پیشرو و در زمانِ خود آوانگارد بوده است؛ چنانچه شخصیت اصلی این رمان یک زن است. اما شاید بتوان گفت این رمان نه یک اثر پیشامدرن، بلکه یک داستان کلاسیک است که در وجهی عالی و ممتاز نگاشته و مکتوب گردیده است. به هر روی باید گفت چه کتاب تصویر عبرت و چه دیگر آثار افندی، آثاری نوین، بدیع و پر زحمت بوده اند. در نهایت اگر در مقام مقایسه بتوان نیم نگاهی تطبیقی داشته باشیم، می توان در ایرانِ پس از دهه ۴۰ تا کنون، از شخصیتی به نام رضا براهنی نام برد که در عرصه نقد ادبی فعالیت های خوب و سازنده ای داشت. همچنین می توان به استادِ نقد و نظریه، حسین پاینده نیز اشاره کرد که فعالیت های ایشان کاملا آکادمیک و بر اساس نقد و نظر ادبی است. به هرروی می توان آثار جناب بیژن در تاریخ و پژوهش ادبیات داستانیِ افغانستان را از نوع آثاری آکادمیک، نوین و بدیع دانسته، و امیدوارم فعالیت و قلم زدن در این عرصه از طرف جناب بیژن ادامه یابد. اینجانب به نوبۀ خود و به عنوان فردی دوستار ادبیات داستانی از خوانش آثار ایشان لذت برده و بسیار آموختم.»
کارشناس دوم برنامه که به بررسی کتاب حاضر پرداختند، خود متولد بامیان افغانستان و رشد یافته در ایران بوده و می توان ایشان را جزو ایرانی های افغانستانی تبار دانست. سرکار خانم لیلا جعفری فعالیت در حوزه ادبیات داستانی افغانستان را از سال ۱۳۹۴ با همکاری خانه ادبیات افغانستان در تهران آغاز کرده و مجموعه داستان های کوتاهی به صورت مشترک با همکاری ایشان به انتشار رسیده است. مجموعه داستان ایشان تحت عنوان “نقاط نارنجی شناور” به زودی توسط انتشارات امیری منتشر می شود. همچنین دبیر بخش ادبیات افغانستان در مجله روزنه فرهنگی را در پیشینه کاری خود داشته و با مجلات ادبی بسیاری چون سین دخت هم همکاری داشته اند. بنابر توضیحات جناب آقای عطایی، با توجه به گفته های جناب فرادیس در اشاره بر اینکه قهرمان اصلی کتاب تصویر عبرت سردار محمد عبدالقادر افندی یک “زن” است، همچنین با توجه به تجربه فرهنگی خانم جعفری، می توان گفت نگاه و دیدگاه ایشان به بخش دوم کتاب که اصل و متن داستان تصویر عبرت است، قابل توجه خواهد بود.
به گفتۀ خانم جعفری، «پیش از ذکر اشاراتی پیرامون بخشی که در کتاب تصویر عبرت به داستانِ بی بی خوری جان مربوط می گردد، ارائۀ مباحثی در حوزۀ ادبیات داستانی افغانستان شاید مفید و موثر باشد. طبق نوشتۀ جناب بیژن در کتاب تصویر عبرت، کتاب حاضر نخستین رمان مدرن افغانستان است که با فرضِ صحت و تایید حرف ایشان، در همین راستا باید براین مسئله تاکید نمود سردار محمد عبدالقادر افندی قریب به یک قرن پیش کتاب حاضر را نگاشته است و چنانچه اتوبیوگرافی یا خودزندگی نامه نوشتِ افندی را مطالعه نماییم، درمی یابیم که شخصیت هایی که در جریان داستان بی بی خوری جان شکل گرفته و یا اتفاقاتی که در این داستان رقم می خورد، از کجا نشات می گیرد. شاید بتوان گفت در حال حاضر آنچه در جغرافیایی به نام افغانستان با آن رو به رو هستیم، تحلیل و تضعیف فرهنگ افغانستان می باشد. در طی چندین دهه اخیر و مشخصا به صورت عینی، فرهنگ افغانستان لگدمال قدرت، جنگ و نزاع های قومی-مذهبی شده است و آنچه در حال حاضر وجود دارد، باقی مانده ای از فرهنگ در حال احتضار و تنابی پوسیده و در حال پاره شدن است. گرچه می توان گفت در همین راستا تلاش هایی هرچند اندک و لرزان صورت گرفته که روزنی از امید را روشن نگاه می دارد، اما فرهنگ و ادبیات افغانستان که به نوعی نیز به یکدیگر گره خورده اند، در شرایط بسیار غم انگیزی قرار داشته است. در بسیاری از دوره ها.، ادبیات و به خصوص ادبیات داستانی، قصه گویی و نقالی از فرهنگ وام گرفته است و در دوره هایی از تاریخ نیز ادبیات بر فرهنگ تاثیر گذاشته است. متاسفانه اما در افغانستان تاثیرگذاری فرهنگ و ادبیات بر جامعه و سیاست کمرنگ بوده است. در بهترین حالت، ادبیات از جامعه وام گرفته و هنوز که هنوز است همچنان از آن ارتزاق می کند. نمونۀ آن کتاب تصویر عبرت است که در آن نویسنده از مادر خود و از شخصیت هایی که از کودکی، نوجوانی و جوانی با آنها بزرگ شده و زندگی کرده، و همچنین دررابطه با جامعه و طبقۀ اجتماعی که در آن زیست کرده، قلم زده است. شایان ذکر است که نویسنده جز اشراف آن زمان افغانستان بوده است؛ شوهر بی بی خوری جان و پدر شخصیت اصلی (پدر خانواده) فردی صاحب منصب دولتی است و همچنین مناسبات بین اعضای خانواده، فرهنگ، سنن، خرافات، تبعیض های اجتماعی و جنسیتی، همگی زندگیِ زیستۀ نویسنده است و اینجاست که می توان گفت نویسنده و ادبیات از فرهنگ و جامعه خود ارتزاق و تولید محتوا می کند. باید اشاره کرد که این دست اتفاقات و رویدادهای کتاب متعلق به بیش از صد سال گذشته است، اما اکنون و در زمان کنونی نیز همچنان (با همان روال نادرست) درب بر همان پاشنه چرخیده و ادبیات بدهکار جامعه است. بدین ترتیب همان روند تکرار شده و تحت عنوان رمان و داستان کوتاه در مطالبی تداوم گرفته و منتشر می شود. این در حالیست که در همان زمان که رمان بی بی خوری جان شکل گرفت، در بسیاری نقاط دنیا، ادبیات باعث تغییرات اجتماعی گسترده و عظیمی گشته و حتی تغییرات سیاسی نیز متعاقب آن رقم خورده است. متاسفانه بلایی که ما با آن در خصوص ادبیات افغانستان دست به گریبان هستیم، همچنان با ما همراه است. اما می توان به مورد دیگر در کتاب نگاه کرد و آن توجه فرید بیژن در کتاب به تک تک شخصیت ها و معرفی و مشخص ساختن نقش آنها می باشد. در همین راستا می توان گفت، مادر افندی شخصیتی بسیار تاثیر گذار بوده و در زمان خود و در بستر جامعه ای سنتی که چند همسری امری رایج و معمول بوده است، زنی مقتدر، مقاوم و قوی است. نویسندۀ کتاب بر خلافِ رابطه اش با پدر خود، از مادرش بسیار تاثیر گرفته است و سوالی که برای خود من در اینجا مطرح می شود این مسئله است که چطور افندی، شخصیتی مشتاق و آشنا با مسائل روز دنیا، علاقمند به علوم و فنون جدید و مخالف با اخلاقیات روش های قدیمی و سنتی پدر خود (که به واسطه تمایل و طلب خود برای تاج و تخت افغانستان) بسیار نیز با انگلیسی های مشکل داشته است، بسیار به مادر خود وابسته است؟ زنی که چند همسری را امری کاملا بدیهی دانسته و به شکل کاملا هولناکی به خرافات اعتقاد دارد و اجرای آن خرافات را در زندگی خود سبب رستگاری و خوشبختی خود، فرزندش و خانواده اش می داند. اما آنچه در اینجا شایان توجه است، ارزش تاریخی و ادبی رمان بی بی خوری جان است. کتاب هایی که تحت عنوان رمان در این چند دهه گذشته نگاشته شده است، بیشتر ارزش تاریخی داشته اند تا ارزش ادبی. چنانچه می توان گفت در رمان بی بی خوری جان شاهد آن هستیم که شخصیت اصلی داستان که مادر خانواده و زنی از طبقه اشراف است، کنیزان و غلامانِ در خدمت خانوادۀ وی از قوم هزاره یا دیگر اقوام می باشند و نویسنده بی آنکه قصد و منظور خاصی داشته باشد، در حال انتقال این اطلاعات تاریخی به مخاطب و خواننده است. یا آنکه نگارش شرایط زنان در آن زمان به نحوی بوده است که زنان در آن برهه زمانی موقعیت خود را به نحو غم انگیزی بدیهی و عادی می شمرند. متاسفانه، توصیفی که افندی از مادرش در زمان بی بی خوری جان ارائه می دهد را هم اکنون نیز می توان در سال ۱۴۰۲ خورشیدی در زندگی واقعی زنان افغانستان مشاهده و درک می کنیم. بدین ترتیب با توجه به تفوق و غلبۀ ارزش تاریخی رمان ها بر ارزش ادبی آنها باید گفت که پژوهشگران و جامعه شناسان جوان می توانند از این روایات به عنوان مرجع و منبعی استفاده کنند که پتانسیلِ نمودی از واژگان بومی دوران گذشته را با روایتی از نگارش خودزندگی نامه نویسی های متفاوت در بر دارد. به هر حال مسیری که ادبیات داستانی ما در افغانستان تا بدین جا رسیده، خوب یا بد، روند خود را طی کرده و نویسندگان افغانستان به نوعی در توان خود وظیفه ای که بر دوششان بوده است را انجام داده اند، لیکن شاید بتوان گفت در نسل کنونی نوعی انفعال و فقدان اعتماد به نفس برای جرات کردن و قلم زدن در این عرصه وجود دارد که نتیجه آن انفعال و توقفی است که در تمایل نسل جوان افغانستان برای نگارش زندگی خود مشاهده می شود. در نهایت باید گفت قدم های لرزان و هرچند کوچک در قالب نوشتن داستان هایی کوتاه و یا رمان، به خودی خود گامهایی ارزشمند است و ادامه این مسیر در زنده نگاه داشتن فرهنگ افغانستان ضروری و موثر است.»
سخنران بعدی دکتر فرید بیژن، چهره نام آشنا در زمینه پژوهش و تحقیق علمی در ادبیات افغانستان می باشند که به خاطر تفاوت زمانی ایران و استرالیا حضور آنلاین و برخط در نشست را نداشتند و در پیام صوتی بیست دقیقه ای به تشریح نکات و زوایای رمان “تصویر عبرت” پرداخته، همچنین ایشان، نسل جوان امروز افغانستان را به نگاه انتقادی در بازخوانی تاریخ و هویت فراخواندند. پیش از پخش فایل صوتی سخنان ایشان، جناب آقای عطایی به توضیح مختصری در رابطه با ایشان و فعالیت هایشان پرداختند. به گفتۀ آقای عطایی،
«دکتر بیژن متولد سال ۱۳۳۹ شمسی در کابل و فارغ التحصیل مدرسه حبیبیه هستند. ایشان لیسانس خود را در دانشگاه کابل به پایان رسانده و مدرک دکترای خود را در زمینه ادبیات تطبیقی در استرالیا اخذ نموده اند. همچنین ایشان از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۷۱ استاد دانشگاه کابل در دانشکده زبان و ادبیات فارسی بوده اند. به معنای واقعی کلمه اگر بخواهیم از پژوهشگری که با متد علمی و روش تحلیلی و انتقادی به سراغ سوژه های خود در افغانستان رفته باشد نام ببریم، می توان نام دکتر فرید بیژن را مطرح ساخت. ایشان بیش از ۴۰ سال در عرصه پژوهش های علمی و ادبی فعالیت کرده، کتب مختلفی از ایشان انتشار یافته و یا در دست چاپ هست. همچنین می توان گفت بخش عمده ای از نوشته های ایشان در قالب کتاب یا مقاله، به زبان انگلیسی می باشد. در تماس و گفتگوی تلفنی که با جناب بیژن داشتم، ایشان علت نوشتن برخی از آثارشان به زبان انگلیسی را، شناخت و شناساندن ادبیات افغانستان به دیگر ملت ها و ملیت ها ذکر کردند اما همانگونه که ایشان اذعان کردند، با روی کار آمدن مجدد طالبان در افغانستان، چرخشی در دیدگاه شان شکل گرفت و لزومی از ارج نهادن و ارزش گذاریِ مضاعف برای زبان و ادبیات افغانستان به وجود آمده است. اما یکی دیگر از آثار ایشان علاوه بر آثار نام برده شدۀ فوق الذکر، با عنوان “فرهنگ مترجمان داستان خارجی در افغانستان” منتشر شده توسط نشر امیری در سال ۱۳۹۷ می باشد و با توجه به این مسئله که شاید فرهنگ نامه نویسی در افغانستان چندان متداول نباشد، اثر مذکور بسیار حائز اهمیت و بی نظیر می نماید. چرا که دکتر فرید بیژن از مجلات و روزنامه ها و متون گذشته، جریانی از تبارشناسی در راستای فعالیت برای ترجمه ادبی را بیرون کشیده و با تمام تواضع نیز بیان می دارند که این اقدام مقدمه ای برای گام برداشتن در این عرصه محسوب می شود که بایستی ادامه یابد. کتابی دیگر که دکتر فرید بیژن در امر تصحیح آن زحمات بسیار کشیدند کتاب “ارمغان بدخشان” است که توسط بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی در تهران منتشر شده است. اما نکته ای که در این جا قابل توجه می نماید آن است که دکتر بیژن در زمینه تحقیقات مرتبط با اسناد دسته اول متون مرتبط با افغانستان در حال فعالیت روی پروژه ای تحت عنوان “سراج التواریخ” می باشند که قرار بر آن است در قالب ۸ تا ۱۰ جلد باشد، دو جلد آن در حال اتمام است. به هرروی باید گفت دکتر بیژن تنها راهی را که سبب رشد و بالندگی این مسیر و بهبود عرصه نگارش می داند، نگاه نقادانه و انتقاداتی است.»
دکتر فرید بیژن طی فایل صوتی ارسالی خود، در رابطه با کتاب تصویر عبرت و پنجمین نشست کتابنامه چنین بیان کردند،
«در آغاز به تمام شرکت کنندگانو استادان و حاضران در این نشست سلام و درود می فرستم و از برگزارکنندگان این برنامه و نشست صمیمانه سپاسگزارم. بسیار دوست داشتم که به صورت آنلاین در این نشست حاضر باشم و صحبت دوستان و منتقدان، به خصوص نسل جوان را بشنوم و با هم درباره کتاب تصویر عبرت گفتگو کنیم، اما افسوس که شرایط همراه نبود. کتاب حاضر نخستین رمان فارسی در افغانستان به نویسندگیِ عبدالقادر افندی است. اما باید اشاره کرد که کتاب تصویر عبرت دو ارزش قابل توجه دارد: نخست آنکه، نخستین رمان به قلم یکی از نویسندگان افغانستانی به رشته تحریر درآمده و انتشار یافته است. هرچند باید اشاره کرد که تمامی اهمیت این کتاب صرفا به لحاظ تاریخی نیست. چنانچه می توان گفت تصویر عبرت رمانی جذاب، گیرا و خواندنی برای خوانندگان امروز و نسل حاضر افغانستان نیز می باشد. این رمان از نظر ادبی نیز موفق و متمایز است. این رمان دربرگیرندۀ ویژگی هایی است که کمتر رمان هایی در زبان فارسی به ویژه طی ۵۰ سال نخستِ پیدایش رمان نویسی در سرزمین افغانستان این ویژگی ها را دارا می باشند. حتی می توان گفت این کتاب به لحاظ ارزش های زیبایی شناختی، کاربرد زبان، نوع و سبک رمان، تا امروز بی همتا و بی نظیر محسوب می شود. همچنین می توان گفت نویسندۀ آن شخصیتی خاص و متفاوت محسوب می شود. مواردی از اسم نویسنده که نامی غیر معمول و غیر متعارف به نظر می رسد تا زندگی این شخصیت که به همان میزان غیرمعمولی و متفاوت به شمار می رود، سبب خاص بودن کتاب حاضر شده اند. افندی از خانواده ای سلطنتی بود و پدرش سردار محمد ایوب خان، فاتح میوند است که در تاریخ نگاری رسمی افغانستان جایگاهی از یک قهرمانی تاریخی را به خود اختصاص داده است؛ چراکه در نبرد میوند نیروهای بریتانیا را شکست داد. اما سوالی که شاید با خوانش کتاب به ذهن مخاطب متبادر گردد آن است که این قهرمان چگونه شخصیتی بوده و چه رابطه ای با زنان و فرزندان خود داشته و به راستی وی چگونه قهرمانی بوده است؟ آیا به راستی می توان گفت که محمد ایوب خان یک قهرمان بود؟ قهرمانی که تاریخ ساز گردید و قوای اجنبی اشغالگر را شکست داد؟ به هرروی، محمد عبدالقادر افندی که در بغداد چشم به جهان گشود، زمانی که والدینش از راه ایران به هند بریتانیا در حال مهاجرت بودند، و او کودکی و بزرگسالی خود را در هند شمالی سپری نمود، سرگذشتِ جالب اما عجیبی را برای خود می سازد. افندی به عنوان یک شاهزاده به دنیا آمد و از تمامیِ امتیازات و مواهبِ مختصِ یک شاهزاده برخوردار بود اما هیچ گاه در تمنا و آرزوی زیستن به عنوان یک شاهزاده و یا به فکر تاج و تخت نبود؛ علی رغم آنکه وی پدرش محمد ایوب خان را بالعکس خود، همواره در حال انتظار می دانست. بدین ترتیب می توان گفت عبداقادر که پسر ارشد محمد ایوب خان و طبیعتا ولیعهد وی محسوب می شد، هیچ گونه علاقه ای به سیاست، سلطنت و جانشینی پدر نداشت؛ بلکه عاشق شعر و ادبیات، موسیقی و رقص بود. عبدالقادر درصدد تحصیل، آموزش و یادگیری زبان های انگلیسی و فرانسوی بود. همچنانکه با ادبیات کلاسیک فارسی بسیار زیاد آشنا بود، با ادبیات فرانسه، انگلیس و اروپا نیز عمیقا آشنایی داشت. همچنین در ادبیات هندی و پنجابی نیز سررشته داشت که در همین راستا کتبی را نیز به رشته تحریر در آورده بود. بدین ترتیب، انعکاسی از تمامی جریان ها و جوشش های وجودیِ عبدالقادر افندی و زندگی وی را در رمان تصویر عبرت می توان مشاهده کرد. رُمانی که با هر بار مطالعه آن می توان به لذت وصف ناپذیری دست یافت. اما عناصر کوچک و ظریف مطرح شده از پیچیدگی های زندگی وی، آشنایی عمیق با تاریخ سرزمین افغانستان، همواره در هجرت و مهاجرت بودن و مهارت افندی در ادبیات فارسی، هندی، پنجابی، فرانسوی، انگلیسی و غیره به شیوه ای قویا هنرمندانه و حرفه ای در کتاب تصویر عبرت قلم زده شده است. رمانی که حین خوانش آن، علی رغم فاصله زمانی و مکانی داستان، به دلیل بیانی شیوا و گیرا، مخاطب را به دل ماجراهایی رخ داده و اتفاقاتی شکل گرفته می کشاند؛ به عبارتی دیگر، رمان حاضر مزین به شیوه های نگارشی تاثیرگذار و دراماتیک نیز می باشد. چنانچه خواننده ای که با ادبیات کلاسیک فارسی آشنایی داشته و یا به این حوزه علاقمند باشد، با خواندن رمان تصویر عبرت، به یاد داستان های کهن فارسی می افتد. از دیگر سو همچنین اگر خواننده به ادبیات مدرن اروپا علاقمند باشد، یه یاد رمان های مدرن اروپایی می افتد که تمامی عناصر زیبایی شناختی رمان نویسیِ قرن بیستم در آن لحاظ شده است. بدین ترتیب رمان حاضر در بر گیرندۀ هر دو وجه کلاسیک و مدرن بوده و شاید بتوان گفت حداقل اینجانب همتایی برای آن نمی توانم متصور باشم. بدین ترتیب می توان گفت تا کنون چنین رمانی در افغانستان نگاشته نشده است. از دیگر سو باید اشاره کرد که حجم کلی رمان اندک است؛ اما یکی از دلایل مختصر بودن آن است که نویسنده با مهارت کم نظیر خود در کاربست کلمات و شخصیت ها، نوعی گزیده گویی ماهرانه می کند. به عبارتی، در خوانش رمان حاضر حتی یک کلمه اضافه گویی که حذف آن بر داستان تاثر گذار را نمی یابیم و این نشان از مهارت نویسنده در کاربرد زبان است. به هرروی پیشگفتاری که در اول کتاب حاضر قرار گرفته، طولانی تر از متن اصلی داستان است و در دو بخش تهیه شده است که بخش نخست پیرامون خود افندی می باشد. اینکه عبدالقادر افندی که بود و چرا این شخصیت در ادبیات داستانی افغانستان دارای اهمیت است؟ چرا این شخصیت به عنوان نویسنده شکل گرفته است؟ تلاش بر آن بوده است تا در بخش نخست از این پیشگفتار که حدودا ۸۰ صفحه می شود، تصویری کلی از جنبه های مختلف زندگی افندی ارائه گشته، که او را به نویسنده موفق ترین رمان در افغانستان تبدیل می کند؛ یعنی جنبه هایی از دیدگاه نویسنده، شکل گرفتن شخصیت وی، رابطه افندی با خود، با پدرش، مادرش، خانواده و اطرافیانش، هنرها، مهاجرت، آموزش، حکومت انگلیس که رابطه ای پیچیده و ترکیب شده از گلایه مندی و ستایش است. این موارد بر اساس شرح حال و خود زندگی نامه نوشت افندی به زبان انگلیسی و همچنین با تکیه بر منابعی بکر و دست اول جمع آوری شده که تا به حال کسی از سرزمین افغانستان از آنها استفاده نکرده است. اما بخش دوم دررابطه با تصویر عبرت است. تصویر عبرت رمانی متضمن کاوش پیرامون نوع رمان، ارزش های زیبایی شناختی آن، ویژگی های آن و عناصر خاص یک رمان است. یکی از نکات بسیار مهمی که در تصویر عبرت مطرح است، چگونگی انتخاب نوعیت رمان است. به عبارتی دیگر، افندی بسیار آگاهانه و متفکرانه یک نوع رمان را برگزیده و تمامی عناصر لازم برای این نوع رمان که در غرب شناخته شده بود را بسیار حرفه ای لحاظ کرده است. اما موردی دیگر که باید اشاره کرد آن است که رمان تصویر عبرت در عین حال که دربرگیرندۀ عناصر مشابه با رمان های غربی در زمان خود بوده است، اما با تمامی آنها نیز تفاوت دارد و این تفاوت در آن است که افندی از ویژگی های قصه پردازی کلاسیک فارسی نیز استفاده کرده و این امر نیز بسیار آگاهانه و هوشمندانه صورت گرفته است. بدین ترتیب افندی دو سنتِ رمان نویسی غربی را با سنت قصه پردازی کلاسیک فارسی آمیخته و از دل پیوند، رمانی زیبا خلق کرده است. به هرروی باید اشاره کرد که این زمان در پایان نیز متضمن علائم و نمایه های دیگری از جمله ضرب المثل ها، کاربرد سوگند ها، کاربرد دشنام ها، و واژه نامه نیز می باشد. شایان ذکر است که این رمان به زبان فارسی کابلی در پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم نگاشته شده است که بسیاری از واژگان امروز دیگر کاربرد خود را از دست داده اند؛ اما خوشبختانه در تصویر عبرت می توان با آنها پیوندی دوباره یافت. اما نکته حائز اهمیت دیگری که باید آن را ذکر کرد آن است که در تصویر عبرت دو شخصیت وجود ندارد که به یک زبان سخن بگویند؛ چرا که هر فرد ویژگی های خاص خود را دارد گه از دیگری متمایز است و بدین ترتیب طریقه بیان و نمایش هر شخصیت در کتاب نیز با دیگری (چه به لحاظ موقعیت اجتماعی، چه به لحاظ مقام ومنصب، چه به لحاظ موقعیت اجتماعی، تحصیل و غیره) فرق می کند که می توان گفت در این کتاب هر شخخصیت یک زبان مستقل دارد. به عنوان مثال می توان گفت بی بی خوری جان که زنی از طبقه اشراف و دارای کنیز و خدمه است، به هر کسی دشنام می دهد، اما کنیزان به دلیل موقعیت اجتماعیشان نمی توانند همچون او، دشنام دهند. یا خان که والی میمنه است، به یک طریق سخن می گوید؛ و ناظرش به زبان دیگری صحبت می کند. بدین ترتیب می توان گفت کاربرد زبان در تصویر عبرت، آن را به گنجینه ای بدل می سازد که دربرگیرندۀ آهنگ زبان، زیبایی شناسی زبان، و کاربست متفاوت آن است.»
(علاقمندان می توانند مباحث مطرح شده در نشست پیشین را با کلیک بر روی “این قسمت“، مشاهده و مطالعه نمایند.)