یعقوب یسنا
نیروهای سپندمینو و زمان در شاهنامه
مطلب حاضر در قالب مجموعه ای از موضوعِ «اسطورههای اوستایی در شاهنامه»، دوازدهمین بخش از سلسله مطالب نگاشته شده توسط یعقوب یسنا، منتقد، نویسنده و نظریه پرداز اهل افغانستان می باشد که به صورت سلسله وار در سایت تحلیلی کلکین منتشر می شود.
در قسمت پیش از این سری مطلب، به بررسی مبحثی پیرامون بازتاب اسطوره های اوستایی در شاهنامه و اشاراتی از اشتراک و افتراق در دو کتاب اوستا و شاهنامه، پیوندهای مابین اسطوره و ادبیات و مواردی از این دست پرداخته شد؛ اما در مطلب پیش رو با نگاهی به چشم انداز مینوی اوستا، درصدد تبیین بحثی مرتبط با نیروهای سپندمینو در شاهنامه برآمده ایم.
هر امر این جهانی در برداشت اساطیری، الگوی مینوی دارد. هیچ امری نمی تواند فاقد الگو باشد. همین الگو استکه امر این جهانی و چیزها در این جهان دارای معنا و مفهوم میشود. به این معنا که چیزها دارای دو ساحت یا دو جایگاه استند: ساحت گیتیانه و ساحت مینوی. فکر میکنم دو جایگاهی چیزها به ساختار ذهن انسان اساطیری ارتباط میگیرد.
به گفتهی میرچا الیاده:
«یک چیز یا یک کردار فقط تا آن غایت راستین و واقعی میگردد که نمونهاي ازلی را تکرار یا تقلید میکند» (۹: ۴۹).
درک مینوی چیزها یا کردارهای مینوی شاید برای انسان امروز چندان قابل نباشد. اما انسان امروز نیز با کردارهای خویش بدون اینکه بداند الگوی مینویاي را تقلید میکند. مراسم عروسی، مرگ، تولد و حتا اجرای جشنها و آیینها، همه تکرار یک الگوی مینوی استند که در ظاهر امر فراموش شدهاند، اما در ناخودآگاه ما هستی دارند و بر آن اساس کردارهای ما دارای معنای نیک یا بد میشوند.
در صورتیکه بخواهیم با امر فلسفی، الگوی مینوی را درک کنیم، در این مورد آرای فلسفی افلاتون میتواند به ما کمک کند. افلاتون امر مینوی را وارد تفکر فلسفی کرده، که همان نظریهی «مُثل» است (۹: ۵). اگرچه برداشت فلسفی افلاتون و برداشت اسطورهاي از الگوی مینوی نسبتا تفاوت دارند، با اینهم درگ الگوی مینوی را دیدگاه فلسفی (مُثل) افلاتون میتواند آسانتر کند. مُثل در دیدگاه افلاتون مانند چیزهای این جهانی و واقعی نیست. بلکه نمونههای اصلی و یگانهی ازلی استند که به چیزها و واقعیتهای این جهانی معنا و ارزش میبخشند. (۶۱: ۴۲). ارزشیکه پس از پایان واقعیت نیز پا برجاست، مانند فروشی که در اوستا مطرح است:
«ای سپتمان زرتشت!
[فروشیهای] نخستین آموزگاران کیش و [فروشیهای] هنوز نازادگان- سیوشیانتهای نو کنندهی جهان- [در میان] فروشیهای اشونان از همه نیرومند.
ای سپتمان زرتشت!
دیگر فروشیها (فروشیهای اشونان هنوز زنده) از [فروشیهای اشونان] درگذشته نیرومندترند» (۲۵: ۴۰۸).
در اساطیر اوستایی پیش از اینکه چیزها واقعیت این جهانی پیدا کنند، فروشی آنان ساخته شده بود. بنابراین هرچیز دارای فروشی استکه این فروشی چیزها جهان مینوی را میسازد و پس از پایان یافتن جهان واقعی و این جهانی بازهم فروشی چیزها نابود نمیشود و در جهان مینوی پاینده میماند (۲۵: ۱۰۲۴). فروشی ارزشی برای درک یک چیز واقعی و این جهانی است پیش از اینکه به وجود آمده باشد و پس از آنکه نابود شود. در حقیقت ارجگزاردن است برای درک و دریافت واقعیتهای این جهانی به عنوان ایده و مفهوم. این تصور را میتوان در بارهي درک فروشی مطرح کرد که ایدهی فروشی میتواند بیانگر درک انسانی از ناپایداری واقعیتهای این جهانی باشد. از این که فروشی و مُثل افلاتونی ایده اند، بنابراین میتوان ایدهي اوستایی-اساطیری (فروشی) و ایدهی فلسفی (مُثل) را در کنار هم بهتر درک کرد.
درکل، جهان مینوی جهان فروشی چیزها است. هرچه در این جهان وجود داشته، وجود دارد و در آینده وجود خواهد داشت، فروشی آنان در جهان مینوی بوده و هست.
از چشمانداز مینوی اوستا میتوان آفرینش کیهان را این گونه برداشت کرد که ناسازههای واقعی این جهانی از طریق دیالکتیک اساطیری از امرگیتیانه به امر مینوی تقرب میکنند و همهي پدیدههای این جهانی علتیابی میشوند، معنا مییابند و هیچ پرسشی بی پاسخ نمیماند. پاسخِ اینکه چگونه و چرا یک امر واقعی در این جهان وجود دارد، در یک دستگاه اساطیری ارایه میشود. بزرگترین پشتوانهی معنوی این دستگاه ایدهي فروشی چیزها استکه جهان مینوی را قابل تصور کرده است.
اگرچه در شاهنامه نمیتوان جهان مینوی اوستا را با همان ناسازههای فروشی (سپند مینو و انگره مینو) یافت، اما صورت گیتیانهی آن را میتوان تصور کرد که پس از تحول چند مرحلهاي وارد روایت حماسی شده است. جهان مینوی در اوستا صورت استومندی پیدا میکند. این جهان استومند اوستایی جهانی است ایزدی، که ایزدان در آن تجلی یافته و استومند شدهاند. اما در شاهنامه این جهان ایزدی اوستایی که استومند شده، بازهم وارد مرحلهاي جدید استومندی و گیتیانگی میشود و هویت انسانی مییابد. در این باره در بخش «بازتاب گیتیانهي دو مینو اوستایی در شاهنامه» بیشتر پرداخته خواهد شد.
سپند مینو در گاهان اوستا مینوی اهوره مزدا بزرگترین آفریدگار جهان نیکی استکه در اوستای نو تجسم ایزدی یافته و با نام اهوره مزدا یکی شده است (۲۵: ۱۰۰۳). سپند مینو نام سرود سوم گاهان در اوستا است (۲۵: ۱۶). سپند مینو مقابل انگره مینو است. نیروهای سپند مینو که اهوره مزدا در راس آنها است با نیروهای انگره مینو که اهریمن در راس آنه قرار دارد، مقابل هم میایستند. اینجاستکه مفهوم دوگانگی و ثنویت از جهانشناختی اساطیری اوستا اراده میشود.
سپند مینو جایگاه روشنایی، نیکویی و تمامی خوبیهاست. مینوی چیزهای نیک و مزداآفریده در آن قرار دارد.
در شاهنامه از مینو بهشت اراده شده است:
«تو باشی به مینو مرا رهنمای/ چو من بگذرم زین سپنجي سرای» (۱۲: ۶۲۰)
نیروهای سپند مینو در اوستا اهوره مزدا، امشاسپندان و ایزدان است. نیروهای مینوی در شاهنامه بازتاب یافته، اما نه با گستردگی و اهمیت اوستایی آن.
اگرچه در «جهانشناختی اساطیری اوستا» به جایگاه و ارزش اساطیری زمان پرداخته شده است، با آنهم اهمیت دارد به آن در این جا نيز پرداخته شود.
قصد از آفرینش نیروهای مینوی و جهان مینوی و همینطور استومند و گیتیانهکردن جهان مینوی برای این بود تا آفرینش در استومندی و تجسم تحقق یابد. این آفرینش بنابر برداشت اساطیری اوستا طوری صورت گرفته که از هرسو راه ورود نیروهای اهریمنی بسته شود و دامی باشد برای نیروهای اهریمنی.
زمان در آغاز ناکرانمند بود. اهوره مزدا زمان را کرانمند کرد و بعد به آفرینش پرداخت. تقسیم زمان در برداشت اساطیری اوستا طوری در نظر گرفته شده که از ورود نیروهای اهریمنی به جهان نیک و مزدا آفریده جلوگیری شود. بنابراین نام بخشهای سال، نام ماههای سال، نام روزهای ماه و نام بخشهای روز بنام ایزدان است. برداشت اسطورهاي این نامگذاری در این استکه نگهبانی از هر بخشِ زمان به دوش ایزدی گذاشته شده است (۲۵- سی و پنج). آن بخشی از زمان که نام ایزدی بر آن گذاشته شده، نگهبان آن بخش به دوش همان ایزد است و در آن موقعی از زمان بایسته است تا برای آن ایزد نیایش صورت بگیرد.
جشنهای زرتشتی به خوبی بیانگر این امر است. نام ماههای سال و نام روزهای ماه نام ایزدان است. در صورتیکه نام یکی از روزهای ماه با نام ماه همنام شود، همان روز را زرتشتیها برای سپاسگزاری از همان ایزد جشن میگیرند. نمونهي خیلی زندهی این امر را میتوان جشن مهرگان و جشن فروردین دانست. نام ماه میزان، مهر است و نام روز شانزدهم این ماه نیز مهر است. جشن مهرگان از روز شانزدهم آغاز میشود.
در زبان و ادبیات پارسی دری از این ایزدان بنام ماهها، ستارهها و گاهی بنام و نشان ایزدی آنها یاد میشود. ایزدان اوستایی تا اکنون نام خود را در نام ماههای زبان پارسی دری حفظ کردهاند. انگار هنوز هم مسوول نگهبانی زمان را از آفت اهریمنی به دوش دارند. بنابراین بين نام ماه و ایزدان اوستایی– بنابر برداشتیکه از زمان وجود داشته- ارتباط ناگسستنی وجود دارد:
«به شهریور بهمن از بامداد/ جهاندار داراب را بار داد» (۱۲: ۴۷۱)
در شاهنامه از ایزدان اوستایی بنام ماهها و بنام و نشان خود آنها یاد شده است:
«وز آنجا برفتند زی شهریار/ به پیش اندرون رستم نامدار/ چو آمد بر شاه کهتر نواز/ نوان پیش او رفت و بردش نماز/ ستایشکنان پیش خسرو رسید/ که مهر و ستایش مر او را سزید/ برآورد سر آفرین کرد و گفت/ که بادی همه ساله با تخت جفت/ که هرمزت یارت بدین پایگاه/ چو بهمن نگهدار تخت و کلاه/ همهساله اردیبهشت هژیر/ نگهبان تو باد بهرام و تیر/ ز شهریر بادی تو پیروزگر/ بنام بزرگی و فر و هنر/ ترا باد فرخ نیا و نژاد/ ز خرداد بادا بر و بوم شاد/ از آذرت رخشنده شب همچو روز/ تو شادان و تاج تو گیتی فروز/ سپندارمذ پاسپان تو باد/ خرد جان روشن روان تو باد/ دی و فروردینت خجسته بواد/ در هر بدی بر تو بسته بواد/ وز آبانت هر کار فرخنده باد/ سپهر روان پیش تو بنده باد/ تن چهار پایانت مرداد باد/ همیشه تن و بخت تو شاد باد/ چو این آفرین کرد رستم بپای/ شهنشه بدادش بر خویش جای» (۴۲: ۲۰۳).
در این بیتهای شاهنامه- که از زبان رستم روایت شده و نیایشی به پیشگاه کیخسرو است- نام ایزدان نه به نام ماهها بلکه به نام خود شان و تقریبا با همان کارویژه و سلسله مراتب اوستایی آنان یاد شده است.
نخست از اهوره مزدا بعد از امشاسپندان و ایزدان یاد میشود. رستم از این ایزدان میخواهد که پادشاهی و رونق دربار کیخسرو را حفظ کند. در جاهای دیگر شاهنامه نیز از این ایزدان بنام ماهها و بنام و نشان خودشان یاد شده است. با استناد به این بیتها به معرفی نیروهای سپندمینوی اوستایی که در شاهنامه بازتاب یافته، پرداخته میشود.