داکتر غلام محمد دستگیر

 

هشتاد سال قبل کوچه سه دکان عاشقان و عارفان (ع)

    داکتر غلام محمد دستگیر، برومفیلد، کورورادو 

سه ماه قبل، برادر عزیز و ارجمند نصیر احمد دستگیر ویدیویی را زیر نام "سه دکان عاشقان وعارفان" فرستاد که از پروگرام  تلویزیونی محترم حفیظ امیری در یوتیوب  نشر شده بود، توجه ام را جلب نمود! امیری در ساحه سه دکان با مسکونین خورد سال دختر و پسر و مسن و نخبگان محل گفت و شنود داشت که همه مبتکرانه بود؛ کوچه گی های عزیز و ارجمند از تجارب خود گفته های داشتند. "مکتب تمیم انصاری" همان مکتب نمبر اول عاشقان و عارفان در کوچه وزیر (عثمانی صفحه۳۴۹) هست که من تا صنف سوم شاگرد آن مکتب بودم و بعد به لیسه حبیبیه تبدیل شدم .در حقیقت، قسمت توسعه یافته همان مکتب نمبر اول است که از یک جا ساختن قسمتی از خانه "مرحوم شیروی هارتی" و میدانی پیش روی خانه "جاجی ها" نظر به ضرورت وسعت داده شد، که تحسین ها میفرستم. کفتر پران های محل مرا به کفتر پرانی های کاکا صالح نجار و دیگر همسایه ها طیران داد. ما در آنوقت مربوط ناحیه نهم بودیم که دفتر شان در شروع شور بازار پیشروی دکان کاکا غفور مسگر یکی از خویشاوندان داکتر یوسف سابق صدر اعظم افغانستان قرار داشت ولی امروز مربوط ناحیه اول است. به اینصورت میخواهم شما را هشتاد سال (خودم هشتاد و چهار سال و هفت ماه عمردارم) به عقب زمانیکه من نزدیک پنج سال عمر داشتم ببرم تا به سه دکان و گذر سه دکان عاشقان وعارفان (ع) اصیل زمان من معرفی شوید. ضمنا، با تآسف مرحوم زین العابدین عثمانی هم صنف عزیزم که در صنف  دوازده با ما یکجا شد در کتاب "کوچه ها و گذرهای تاریخی کابل افغانستان" کدام عنوانی زیر نامهای سه دکان و گذر سه دکان عاشقان و عارفان (ع)  که اضافه از دو صد سال سابقه تاریخی داشته شاهد جنگ های تن به تن با انگلیس ها هست چیزی نه نوشته است؛ با آنهم، یک اثر بسیار خوب برای نام های کابل بوده اما به باز نویسی جدآ ضرورت دارد مخصوصا که امروز یک گروه مغرض میخواهند کابل قدیم را چهره ای دیگر جلوه دهند و از خاطره ها زائل سازند، خدمت بزرگ بجا میشود. در اخیر لستی از ۸۳ نفر "سخنوران کابل" که از "معاصرین سخنور" اثر مولانا خال محمد خسته اقتباس شده است، تقدیم میگردد

می رویم از شور بازار به داخل سرکی که بطرف جنوب روان هست و به گذر دیوان بیگی (عثمانی صفحه ۱۸۷). شهرت داشت. بطرف راست دکان مرحوم کاکا عبد الرحمن بنیه گر (فروشنده روغن زرد و برنج دیگر مواد ضروری) و طرف چپ دکان فالوده فروشی مرحوم حاجی عارف و برادرش مریدان سید الف شاه آغا دیده میشود. پهلوی دکان بنیه گر، دکان مولانا سید شریف آغا بود که شاگردان زیاد در دکان خود تدریس اساسی دینی میکرد ویگان دفعه تعویذ هم میداد؛ روانش شاد جایش بهشت برین.  

کمی بیشتر در همین طرف راست خانه جلالر بود که یگان روز در دوره ای تفسیر قرآن مجید در مسجد بابای خودی (ع) همدرس میبودیم و بعد ها کمونست شد و وزیر شد و قصه اش جنجالی گشت. به طرف مقابل در سمت چپ خانه خسر مرحوم پروفیسور حبیب دل استاد کرسی فارمکولوجی دانشگاه های کابل و ننگر هار بود. بیشتر که بروید یک کوچه بطرف غرب بطرف کوچه باغ نواب و به  صوب خانه مرحوم یونس حیران ژورنالیست (متأسفانه که یکتعداد این تخلص را دزدیده مخصوصاٌ در انترنت زیاد تر از یونس حیران سکرتر جنرال فدراسیون پهلوانی ملی میخوانید) با جرات  مدیر اخبار میرفت. نوشته "ایهاالوزرا" او در روز نامه انیس  تا هنوز در نظرم مجسم است و خوب بیاد دارم که در سرچوک کابل این شماره جمع آوری میشد.  

در شروع این باغبان کوچه منزل مرحوم حاجی عبد الخالق سابق معاون بلدیه در زمان غلام محمد پاپا و برادران شان مرحوم عبدالنبی (جان آغا)، مرحوم عبد الحکیم خسر مرحوم دگروال عبدالرحیم ضمیر، شیر آغا پدر مرحوم زلمی پولیس و عبد الحمید اسیر مشهور به  قندی آغا شاعر بیدل شناس و صوفی مشرب در امریکا بود (معلومات از غلام ربانی الیاس و عسمانی صفحه ۳۵۷). کمی بیشتر در همین قطار مسجد شترخانه و منزل فامیل داکترعبدالله اظهر و دکان های مربوط آن هاست و یک کاغذ پران فروش با تار های شیشه ای هم دکان داشت. در اخیر این سرک و همین قطار منزل پروفیسور حیدر بارکزی سابق رئیس دانشگاه و پروفیسور معصوم استاد فزیولوجی ما بود

بر می گردیم به بالا بطرف چپ این سرک به دکان فالوده فروشی: کمی پایانتر از فالوده فروشی، چند دکان کسبه کارها بود و باز هم  پایان تر از خانه خسر مرحوم پروفیسور حبیب دل بطرف همین سمت چپ منزل مرحوم قوماندان نورالدین همصنف عزیزم که سالها قهرمان دویدن ده هزار متر و افتخار حبیبیه و وطن بود دیده میشد؛ قوماندان صاحب مرحوم  پدر مشتاق احمد کریم نوری نویسنده و ژورنالست متبحر و وطندوست ما هستند. در پهلوی این منزل کوچه وجود داشت که در عقب حمام شتر خانه بود؛ قدیمی ترین حمام ها گفته شده است.  

کمی پایانتر در همین قطار داشی بود که یگان کباب داشی روزجمعه و همیش روت و کلچه ماه مبارک رمضان و مراسم مخصوص مارا می پزید. چند قدم پایانتر ستیشن پولیس بود که نزد محل بنام "سپوت شترخانه" (support است که انگریز ها معرفی نمود ومردم آنرا به سپوت تبدیل نمودند) شهرت داشت و بعضی ها این سرک را سرک شتر خانه و گاهی دیوان بیگی یاد کرده است (عثمانی صفحه۱۸۹) که برای امنیت این ناحیه مؤظف شده بود. کمی پایانتر از ستیشن پولیس و در رو بروی منزل برادران بارکزی ها ساحه ای کلانی که برای خدمه و گادی و اسپ وغیره ای شان بود نانوایی وجود داشت که نان های لذیذ از تنورمی کشید و لی نان روغنی از دستش می چکید. از پهلوی این سرای، تنگ کوچه ای می گذشت که بسوی شرق دوام یافته به کوچه حضرت و حتی شور بازار پایان میافت. ازین سرای رو بطرف راست نموده از پیش روی یک دکان خوردی میگذریم که یک مرد مسن کلچه گک های گُری، ساجق، حلوای سوانک گُری میفروخت من همیشه به پرداخت سه (۳ پیسه یک کلچه گری از او می خریدم روانش شاد جایش بهشت برین باد

اگر ازین دکانک مستقیم رو براست برویم به غرب کوچه وزیر(عثمانی صحه۳۴۹) داخل میشویم. بطرف چپ این کوچه از دیوار شمالی منزل مرحوم شیروی هارتی (چون در تجارت آردر های دیگر تاجران را میگرفت مردم اورا هارتی میگفتند) که یک مساحت بسیار و سیع درین منطقه بود ساخته شده بود. به طرف راست یک تعداد خانه ها و چوکات یک دروازه بود که بیک رهرور میماند. به دوام درهمین طرف راست، منزل جنرال محمد حسین خان معاون ریاست موتر دار و زرهدار پدر هم مسلک عزیز و دوست گرانقدرم پروفیسور احمد سمع احمد زی قرار داشت و روبروی این خانه بطرف غرب یک بلندی بود که در آن مهد آرامش یکی دو شهید از بقایای جنگ های تن به تن و کوچه بکوچه با انگلیس ها بود دیده میشد.  

در پیش روی منزل مرحوم جنرال صاحب در آنطرف سرک مکتب نمبر اول عاشقان و عارفان (ع) بود که بگمانم نظر به تاسیس آن نمره داده شده بود مانند مکتب نمبر دو در کوچه سردار جان خان و نمره شش در سرک اندرابی. قسمیک ذکر یافت مکتب نمره اول توسعه یافت و نام مکتب به "تمیم انصاری" داده شد. وزیر معارف وقت علی احمد پوپل امر داد که اسم مکاتب از نمره به نام های تاریخی تبدیل شود. دوام این کوچه در مقابل سینمای بهزاد ختم میشود. 

در روبروی تپه شهدا سرکی بطرف جنوب دوام دارد. بطرف راست آن خاته نایب سالار سربلند که ساحه وسیعی را احاطه کرده بود وجود داشت. در پیشروی منزل نایب سالار منزل کرنیل و همچنین 

منزل یک تاجر یود که فرزند ارشدش از فارغین لیسه استقلال که بعد اسیستانت شعبه انستیزیولوجی دانشکده طب کابل شد و رساله پژوهشی من را زیر عنوان "تداوی توبرکلوز فقرات با مداخلات فیوژن قدامی" برای پروفیسور رایس از پروگرام پیوستگی با طب لیون فرانسه که سیستم ترینینگ جراحی را بنیان گذاشت، ترجمه نمود؛ پروفیسور بعد از مرور متن بدون تآمل تمجید نموده به پروفیسور ولی ذکی رئیس دانشکده طب کابل مشوره نشر و قدم علمی برایم داد، یعنی پوهنیار قدم دار که بعد از یک سال پوهنمل میشدم ولی بدانجا نرسید و من روانه انگلستان شدم؛ برادر انستیزیولوجست ما از لیسه حبیبیه فارغ شد که همصنف اشرف غنی بود.  

بیشتر که برویم به یک دو راهی میرسیم که طرف غرب به کوچه ملا غلام و سه دکان عاشقان و عارفان(ع)  دوام دارد. اگر روبرو مستیم برویم به مسجد، منزل و خانقای پیراکرم خان مشهور به پهلوان صاحب که از اجداد مادری من هستند میرسیم. در شروع این کوچه یک رهرو دور خورده که میدانی کلان داشت. قبل از دخول به این رهرو در سابق یک دروازه کلان وجود داشت که شبانه مسدود میشد در پهلوی چپ این کوچه، دکان کاکا واحد بود که در مقابل دکانش درکنج کوچه بعد از دروازه کلان یک نل آب وجود داشت. در همین قطار خانه رحیم جهانی خواننده مشهور و شوهر سلما جهانی همشیره محترم سلمان جهانی خواننده خای ای محبوب بود. جهانی با رفقای خود در شب های مهتابی به خواجه صفا که بنای محکم و مجهز که امیر حبیب الله سراج برای تفریح خود تعمیر کرده بود و محل خوب برای میله های مردم شده بود میرفتند و صدای توله و ساز آوازها را در فضا پخش میکردند؛ ما در بام خوابی ها خوب از آن لذت میبردیم. مقابل منزل جهانی و در کنج آنطرف سرک حانه "خاله دایی" بود که به نظر من اکثر مادران را کمک نموده است تا طفل خود را سالم به دنیا تولد نمایند؛ من و چند خواهر و برادرم توسط این خاله مهربان که کمی گنگی هم داشت تولد شده ایم.  

وقتیکه ازین کناره بطرف غرب دور میخورید به کوچه "چاه راهداری عاشقان و عارفان" می رسید. در شروع بطرف راست خانه پیلوت بود که پسرانش عکاسخانه رنا را در یکی از دکان های اپارتمان قسمت اول جاده میوند حاجی عبد الوهاب تاحر داشتند. مدتی ما در طبقه دوم آن زمانیکه مردم شش روز استرداد استقلال را جشن میگرفتند سکونت داشتیم و از هر طرف موسیقی هندی و افغانستانی مثل استاد دُری لوکری و در فضا طنین انداز میبود و مترادف زمانی بود که برای ازدواج دوم مرحوم حاجی عبد المنان پسر مرحوم حاجی عبدالوهاب مادر جنت مکانم آمادگی میگرفت، روان شان شاد جایشان بهشت برین. من برای فوتوی پاسپورت رفتن به انگلستان به این عکاس خانه رفته بودم.  

 بطرف چپ مدخل منزل پهلوان صاحب و بازماندگان شان بود که گمان میکنم توسط نواده اش مرحوم عبدالخالق مامای مرحومم به چند هزار دالر بدون مشوره با دیگر ورثه ها با پول محدود فروخته شد. در مدخل این منزل یک تخته سنگ کلان و در داخل بطرف راست یک سنگ کلان که به انگلیسی به آن بولدر یا boulder میگویند وجود داشت و ما در اطراف آن به ساعت تیری های طفلانه خود مصروف می بودیم. به ما گفته شده بود که هر دو سنگ را پهلوان صاحب به سر شانه خود از قسمت  زیارت خواجه روشنایی که در قسمت پایانی کوه خواجه صفا قرار داشت آورده بود. این جا یک محوطه کلانی بود که در جدار شمال آن دروازه ای به اطاقی که حجره یاد میشد باز میگردید و محل عبادت و مصاحبه پهلوان صاحب با مصاحبین و دوستانش می بود. این محوطه توسط یک درب به صحن حویلی کلان منزل که همه پخت و پز ها در مراسم ها در دیگ های کلان صورت میگرفت راه داشت.  

پیشروی منزل شان، مسجد وجود دارد که تا چندی قبل محل ذکر وخواندن نعت خوانان خانقا بود و خوشبختانه که دوباره برای عبادت و ذکر و خواندن باز شده است. با تاسف که درین اواخر یک جنجال با شرکت برق برشنا پیدا شده است و آن اینکه مبلغ یازده هزار دالر مصرف برق دوره های سابق حواله شده است. چون یک محل تاریخی، جای ذکر الله ﷻ و نعت رسول الله ﷺ و عبادت بود از طرف وزارت فرهنگ و اطلاعات که داکتر سید محدوم رهین وزیر سرپرست بود فیس برق معاف شده بود. گفته شده که مصرف زیاد برق از طرف پسر وکیل گذر صورت گرفته که ۲۴ ساعت با لینی که از برق مسجد دزدیده بود استعمال میکرد در حالیکه مسجد در وقت نمازهای شام و شب و ذکر و نعت خواندن شب های جمعه از برق استفاده مینمود و بس. شنیده ام که دوسیه برق دزد به محکمه رجعت داده شده:  

خوشبختانه یکی از نواده های پهلوان صاحب بنام حاجی عبدل  فرزند مرحوم حاجی عبدالقادر نواسه مرحوم مرزا عبد لاحد (یکی از سه فرزندان مرحوم سید احمد پسر مرحوم صوفی شیر احمد میباشد، دو برادر دیگرش مرحوم فقیر محمد پدر کلان خواننده مشهور مریم وفا و مرحوم نظر محمد پدر مرحوم حاجی محمد یوسف تاجر بودند)  حاضر شد که نصف این مقدار را بپردازد. مرحوم حاجی یوسف تاجر که مشهور به "یوسف ترجمان" بود مرد دیندار و خویش دوست و رفیق با وفا بود که همیش به دوستان از هیچ نوع کمک های مادی و معنوی دریغ نمی کرد، به پدر مرحوم من احترام زیاد داشت و رفیق خوب برادر عزیزم مجتبی دستگیر بود؛ با تاسف که در پاکستان با یک مریضی اسهال که تداوی عاجل و موثر بکار دارد در شفاخانه و فات یافت و در لست وفیات مرموز چون همشیره مرحوم من ذاکره دستگیر محسنی لیسانسه دانشگاه جورنالیزم نویسنده داستانها کوتاه در مجله ژوندون به حق پیوست؛ روان شان شاد جایشان بهشت برین باد

وهم در اثر مساعی حاجی عبدل شرکت برق وعده داده که بعد از تادیه این قرض مصرف برق برای مسجد و خانقا طور رایگان میسر می سازد شیر احمد ترین خاله زاده ای عزیزم فرزند مرحوم حاجی فضل احمد مرشد خانقا بعد از پدر کلان مرحوم مغفورم صوفی امیرمحمد پیشنهادی طرح نمود که مورد پسند همه قرار گرفت و آن این بود: محترم تمیم اغا غمخور مسجد با محترم حاجی عبدل حسابی در کدام بانک باز نمایند  تا هرکس بتواند در تادیه این پول شریک شده ثواب نصیب شود. فرار گفته محترم تمیم: "وزارت حج و اوقاف به شرکت برشنا امر داده که چون محل تاریخی و عبادت گاه است پول معاف شود و لاکن شرکت برشنا نظر به دلیل که قناعت مرا حاصل نمود،  نپذیرفته بود".  

جد مادری ما صوفی شیر احمد که در کابل لقب پهلوان گرفت یک مرد قد بلند قوی هیکل از ترین های قندهار و پیرو طریقۀ نقشبدیه بود. احمد شاه ابدالی با پهلوان صاحب مراوده ای نزدیک داشت. ولی تیمورشاه اورا با کاروانی که طرف کابل روان بود به خود آورد  و موقتا در ده سبز با همراهش مرحوم حواجه سعد الدین مسکن داد که مشغول کار در فالیز خربوزه بودند؛ درین جا سردار محمد اکرم خان پسر ارشد امیر دوست محمد خان به دیدنش آمد (از نوشته مرحوم مرزا قیوم فرزند شهید حاجی صالح محمد). بعدا پهلوان صاحب را که در گذر چاه راهداری معرفی نمودم محل سکونت و مسجد را طی یک فرمانی توسط حکمران احمد شاه ابدالی اسماعیل خان باروزی نوشته شده بود اهدا نمود که نواده هایشان اصل فرمان و ما کاپی آن را در دوسیه داریم. نواسه و نبیره پهلوان صاحب مرحوم "ترین" تخلص میکنند.  

حاجی صالح محمد پسر کاکای مادر جنت مکان به سن هشتاد سالگی و ضعف عمر از طرف کمونست ها با فرزندش عبدالرحیم و نواسه اش سید موسی یکجا شهید شدند؛ روان شاد جایشان بهشت برین باد. کمی بیشتر منزل یکی از معززین کابل بود که اسم شانرا نمی دانم ولی در نزدیک مدخل خانه محلی را برای نانوایی مرحوم کاکا عبدالرحیم کاکای مادر کان پدری و پدر حفیظه غفوری ژورنالست و لیسانسه دانشکده ادبیات انگلیسی بود. محترمه حفیظه جان با فامیلش فعلا مسکونه جرمنی بوده در وقت جهاد از جرمنی در رادیو دویچه مصروف خدمت و تهیه اخبار برای مردم افغانستان بود.  

چند قدم بعد در آنطرف سرک کوچه ای که به تدریج بلند و بلند تر میشد وجود داشت که به خود زیارت عاشقان و عارفان (ع) ختم میگردید. دوام این سرک با یک "دروازه برزگ" پایان می یافت؛ کوچه چاه راهداری، با دروازه های دخولی نزدیک دکان کاکا واحد و دروازه ای خروجی پیش روی یک کنج باغ قاضی که شبانه مسدود میشد، مردم به راحت که کوچه محفوظ است به خواب میرفتند، ضمناٌ خانه ها تیر کش داشتند که بر دشمن (انگلیس) میتوانستند فیر نمایند بدون اینکه دیده شوند.  

در پیش روی این دروازه خروجی گذر چاه راهداری، کنج جنوب غرب باغ قاضی دیده میشد که همیش با درخت های سیب و زرد آلو مزین میبود, بعد این قسمت بیک میدانی مبدل گشت. این کنج باغ قاضی، در قسمت شمالی خود یک تپه خاک زرد داشت که مردم برای استفاده شخصی می کَندَند به حدی این کنده کاری ها زیاد شده بود که به تشکیل یک مغاره انجامید. روزی ملا غلام حیدر امام مسجد ما دو طفل خود را برای یک مقدار خاک اینجا می فرستد که مغاره فروریخت و طفلکان به حق پیوستند. و هم آوازه بود که از گوشه ای دیگر این محل سنگ های لاجورد که کسی پنهان کرده بود یافت شد. بطرف راست این دروازه، سرک به سینمای بهزاد  و بطرف چپ به سر بالایی بطرف سر کاریز میرفت. بطرف چپ این سر بالایی منزل هم مسلک عزیزم مرحوم داکتر عبدالقادرغفاری و برادر جوانش سنجر غفاری دانشمند و پژوهشگر اطلاعاتی بود؛ پدر شان مرحوم عبد الغفار خان یک مرد قوی هیکل در ینیاد معارف وطن رول مهم داشت. 

 بر میگردیم به آن دکانک کلچه فروش. بعد از گذشت از پیشروی این دکان بطرف چپ به سرکی میرویم که به سه دوکان می انجامد. در شروع این سرک در کنج راست سراچه منزل هارتی بود که یک فرزند معلمش سکونت داشت. بطر چپ در کنج دوکان مرحوم کاکا فتح بود که مردم اورا "فتح کور" مینامیدند؛ خدا بیامرز بسیار بد خوی بود. برادرش صاحب منصب عسکری و در منزل دوم که کلکین اش طرف سرک باز میشد سکونت داشت. پسر کلانش که اسم او بخاطرم نیست متعلم مکتب تجارت در شاه دو شمشیره و بعد مکتب خودرا به لیسه غازی در مقابل مطبعه دولتی تبدیل نمود. از پهلوی خانه کاکا فتح مرحوم دوام کوچه وزیر به طرف شرق میرود که خانه استاد مرحوم ما پروفیسوررحیم لودین بطرف چپ وبا یک دروازه کلان و یک نگهبان درب وجود داشت. در سابق این کوچه بنام کوچه "لودین ها" نیز یاد میشد (عثمانی). در حوالی همین گذر جنرال عبدالغنی برادر جنرال محمد حسین خان و پدر کلان اشرف غنی سکونت داشت. 

در آن طرف سرک غربی گذر وزیر و در کنج با سرکی که بطرف سه دوکان میرفت سرایی وجود داشت که در منزل دوم آن مغازه حمیدی بود. این مغازه سامان و لوازم قیمتی و اروپایی بفروش می رسانید و مشتریانش با گادی و موتر برای خرید میآمدند؛ بعد با رقم گرفتن جاده میوند و منجمنت مرحوم حاجی شکور حمیدی داماد شاعر و خطاط معروف وطن مرحوم مغفورابراهیم خلیل احمد جامی به منزل دوم تعمیر شان که در کنج قسمت اول جاده میوند و گذر پخته فروشی (عثمانی صفحه۴۶۳) قرار داشت نقل مکان نمود. درین کوچه مسجد جامع کتابفروشی بود که در زمان تیمورشاه آباد شده و تا حال هست

مسکونین این کوچه چند فامیل یهودان کابل بود که با صلح و آرامی با همسایه ها زیست داشتند؛ قصابان شان گوشت پاک و حلال تهیه میکردند و هم منزل استاد محترم مرحوم یوسف سیفی پروفیسور اناتومی و همصنف فقیر مشربم مخلص مرحوم دهقان ضیاء سیفی بود که  بعدها چهره ای دهقان را با همان موهای دراز که به وی نور بیشتر می بخشید گرفته بود. درین خانه همایون بها و شهید طاهر بدخشی رفت و آمد زیاد  داشت و یکی دوبار من هم به حیث مهمان ضیاء که در ریاضی استعداد فوق العاده داشت و ما به او "پروفیسور" لقب داده بودیم میرفتیم و زیاد روی اشعار بیدل و دهقان بحث میداشتیم. در یک مشاعره که از طرف رئیس کنفرانس مکتب مرحوم غلام سخی دانشجو دیپلومات مجرب وطن پیشنهاد شده بود:  

بیدل ز وضع خامشی غنچه سوختم این بوسه سنج گلشن فکر دهان کیست؟ 

(اصل غزل را در غزل نمره  ۴۲۹ جلد اول صفحه ۲۵۴ /فایز یافتم

ضیاء هم شرکت نمود. راستی که مرحومی طبع شعری فوق العاده داشت و غزل خود را که بیت آخرش چنین بود و در ان وقت "آثم" تخلص میکرد در صنف دکلمه نمود

  آثم ازین دهر دون تشنه چها میروم قامت خم گشته ام گردش دوران کیست؟ 

 برایش گفتم ضیاء جان خداوند فرموده که "انا الدهر" تو چطور آن را "دون" میگویی روز دیگر در صنف برایم نوع اصلاح کرده را آورد که چنینن بود: 

آثم از این جهان تشنه ببین میروم قامت خم گشته ام قیمت دوران کیست؟ 

در پیش روی منزل سیفی ها در آنطرف سرک بوت دوزی بود که مامای ارشد مرحوم غلام صدیق ترین پدر وحید ترین باشنده شمال کالیفورنیا کُری بوت میساخت و هم یکی از شاگردانش که بعد داکتر موفق فامیلی در امریکا شد و فعلاٌ در فلوریدا با خانم امریکایی خود حیات بسر میبرد در کنج دکان دیده میشد. در قطار مسجد جامع یک دکان صحاف یا کتاب دوز و در پهلوی آن دو سه دکان باروت فروش بود که یکی منفجر شد و پدر و پسر را به قتل رسانید. در مقابل مسجد، دواخانه وطن (بعد به کنج شوربازار و جاده نادر پشتون نقل مکان نمود) بود. اخیر این سرک به T-Junction می انجامید؛ در مرکز آن دو دکان کلچه فروشی بود که بهترین کلچه های ختایی و نوروزی عرضه میداشت. در پهلوی شرقی شان در سرک طرف بابای خودی (ع) دکان طبیب یونانی مرزا عبد اللطیف که زمانی طبیب عسکری و برادر حاجی عبدالخالق و حاجی عبد الوهاب تاجر بود وجود داشت؛ هر دو پسرش صاحب منصب عسکری بودند  یکی مرحوم دوکتور عبدالسمع اسیستانت داکتر قاسم جراح عسکری و دیگرش مرحوم عبدالفتاح کندکمشر قوای نظامی بود. در مقابل دکان او معاینه خانه صفرعلی خان استاد داخله و امراض قلبی ما قرار داشت. پروفیسور صفرعلی خان از جمله شاگردانی بود که امان الله خان به فرانسه فرستاده بود. مسیر کوچه اچکزی ها به طرف راست و غرب این کلچه فروشی قرار داشت که کمی بیشتر از طرف چپ آن سرکی طرف سینما بهزاد راه داشت...... ببخشید راست است که از گپ کپ میخیزد ما از مغازه ای حمیدی قدیمی شروع کردیم به کجا ها نبود که خاطره ها تازه شد؛ امید دلچسپ بوده باشد. 

پیش روی مغازه حمیدی بطرف راست سرک خانه هارتی وجود داشت. بطرف چپ  در قطار مغازه حمیدی حمام های زنانه و مردانه بنام "حمام حمید" قرار داشت که قرار ویدیو اثری از آن دیده نمی شود. تا سنین چهار با مادر خود به حمام زنانه رفته ام تا اینکه به مادرم خطاب شد: "چه وقت بابه بچه ات را میآوری؟" و از آن به بعد با پدرم به حمام مردانه میرفتم. در این حمام که یک مدخل کلان داشت اطاق های منفرد بنام "حمام نمره" نیز وجود داشت. ما منظم هر صبح روز جمعه قبل از نماز صبح به حمام میرفتیم. و اکثراٌ مرحوم عزیز خان رئیس بلدیه وقت با پسرش زلمی بعد داکتر زلمی دیپلومات فرهیخته  و صادق به این حمام نمره میامدند. ما به حمام عمومی میرفتیم. در صحن حمام مردم نماز صبح را ادا میکردند  و سلمانی ها کیسه مالی مینمودند و مساژ میداند. پدر جنت مکان این عمل را خوش نداشت.  

در مدخل حمام بطرف راست دکان خوردی بود که غلام ربانی فرزند کاکا خراط کوچه گی ما متعلم مکتب تحارت تیل میفروخت و چون برق همیش نمی بود خدمت بزرگی انجام میداد و در عین حال کتاب خود را هم میخواند. اگر حیات است صحتمندی اش را از دربار الهی ﷻ استدعا میدارم و اگر برحمت حق پیوسته است روانش شاد جایش بهت برین باد. بطرف چپ مدخل حمام دکان سلمانی حاجی بود که برای اصلاح موی سر نزدش می رفتم و دو افغانی فیس تادیه میکردم. ریش پدرم در داخل حمام توسط سلمانی دیگری که اسمش را فراموش کرده ام اصلاح میشد. حمام از طرف چهار راهی مسجد ازبک ها در یک میدانی که عقب حمام ها بود گلخند یا محل آتش افروزی برای گرم کردن آب و فضای حمام ها داشت و آب بسیار داغ به آبدان ها روان میکرد که قبل از استفاده باید با آب یخ مخلوط میشد. ازین گلخند در زمستان مردم برای گرم نمودن صندلی های خود آتش میگرفتند. ما لُنگ و قدیفه خود را داشتیم ولی حمام برای همه لنگ و طاس و قدیفه (قطیفه) تهیه میکرد. بعد از حمام پدرم طرف شوربارار میرفت و از کوچی های خام پنیر و قیماق برای قیماق چای روز جمعه قیماق میخرید و بعد بخانه بر می گشتیم

در جوار جنوبی حمام زنانه منازل چند دیده میشد، در یکی آن شیر محمد لوگری همصنف حبیبییه ای من با فامیل چند نفری خود زندگی داشتند و بعد افسر پولیس شد، ساختمان آنرا مثل اپارتمان با کلکین های سر کوچه تبدیل نمودند. به دوام خانه هارتی  قبل از نل آب یک رهروی کوچک به یک میدانی میرفت که جاجی ها سکونت داشتند. آنها به پدرم احترام داشتند و کلان شان به احترام اورا صوفی صاحب یاد میکرد. یک روز موتر لاری شان راه را بند کرده بود و کسی البته تقاضا نموده بود که موتر را حرکت بدهید که یک جنگ و جدل عجیب بین باشندگان اصیل و این مهاجرین جاجی صورت گرفت که با ورود پدرم و جور پرسانی کلان شان جنجال خاموش شد.  

یک طفل این ها که همسن و هم صنفی من در صنف اول مکتب نمره یک بود در شکار با غولک مهارت داشت. در دیوار جنوبی مکتب که با این میدانی هم جوار بود در منزل دوم یک کلکین بدون پنجره و یا آئینه وجود داشت. با حس تجسس یک طفل سر را پیش کردم که ببینم در پایان چه رخ میدهد که یک سنگ بر زنخم حواله شد و متوجه شدم که این غولک باز مرا مورد هدف قرار داده بود. به پدرم حادثه را حکایت کردم و ی نزد کلان شان رفت و شکایت نمود که معذرت خواستند به اصطلاح مرا دل آسا کردند و از آن به بعد یک پسر کلانتر شان که ممکن هفده /هژده ساله بوده باشد و "نیک" نام داشت با من رویه نیکو داشت و حتی میخواست از من حمایت کند. طرف شرقی این میدانی از دیوار غربی منزل هارتی تشکیل شده بود. که بعد ها مکتب نمره اول را با آن ضمیمه ساخته مکتبی با  ساحه  وسیعی به اسم تمیم انصاری آباد نمودند.  

اکنون ما به شروع سه دوکان عاشقان و عارفان (ع) داخل میشویم. تقریبا به همسایگی لوگری ها خانه زرگر بود که پسرش از لیسه استقلال فارغ شد و اسمش نیک محمد صریر بود بعد از دانشگاه حقوق و علوم سیاسی فارغ شد و قریحه شعر سرایی هم داشت (معاصرین سخنور تالیف مولانا خسته صفحه ۲۵۴ ناشر مرکز اطلاعات و انتشارات آریانا سپتامبر ۱۹۹۵م) و بعضی روز ها در حلقه اشقری در دکانش میدیدم و یگان روزهم در دوره تفسیر قرآن مجید در بابای خودی میامد. روزی دیدم که ممکن شش یا هفت کتاب ها در بغل وارد خانه شد.  

در مقابل این خانه نل آب پغمان بود که آب پاک و مصفا را کاکا سقو با مَشک خود به خانه ای ما آب میآورد و در سه کوزه ای که بالای یک میزک کوزه دانی قرار داشت آب مَشک را میریخت. در پهلوی نل آب مسجد سه دوکان در یک محل نسبتا بلند تر قرار داشت که مسجد جامع بود با زینه ها در ساحه ای مسجد داخل میشدیم. در ویدیو پته زینه و داخل مسجد را که مثل همان هشتاد سال قبل من بیاد دارم دیدم اما چهره ای سه دکان کاملا نا شناس شده بود

در پهلوی مسجد دکانچه که اول پینه کاری و بعد بوت دوزی شد به مجاورت دکان کاکا فقیر که ما اطفال را زیاد پَتَکه میکرد وجود داشت و در پهلوی آن دکان خدا بیامرز کاکا مصطفی از خویشاوندان مرحوم شکور حمیدی بود که  تجارت خوبی داشت ولی جنگ دوم مثل دیگر تاجران وقت او را هم ورشکست ساخت اما چیزی برای فروش نداشت. مرحومی پدر مرحوم عظیم پولیس است؛ خانه ای شان در کوچه اربک ها بود. این دکان در کنج سه دوکان و گذر ملا غلام قرار داشت.  

در پیشروی دکان کاکا مصطفی در آنطرف دکان کلان کاکا صدر الدین قرار داشت که ماست خوب را همیشه از دکانش میخریدیم بعد سید کریم آغا که یک جوان خوش اندام خوش خلق بود مالک آن شد از او هم همان ماست خوب بسته شده در خُمره را میخریدیم. در پهلوی آن کاکا رجب علی دکان داشت و دکان برادرش کاکا سلطان در شروع کوچه ازبک ها بود که در ویدیو با تخته چوب بسته و قفل شده نشان داده شد. در مقابل یا روبروی آن  مرحوم حاجی عزیز الدین برادر کاکا عظم الدین دوکان عطاری داشت که بعد از او شاگردش که سال ها با وی بود مالک دکان شد و با فرزندانش مشغول خدمت محل گردیدند.  

این بود سه دکان اصیل بعد در پهلوی کا کا عزیز الدین دکان های دیگر به میان آمد. با تاسف که در ویدیو سه دکان به یک دکان تبدیل شد و چهره ای محل را کاملا غیر قابل شناخت ساخت. چند قدم بیشتر در کوچه ازبک ها بطرف راست کوچه خانه مولانا قربت شاعر شیرین سخن بود که دیوانش زیر عنوان "گلشن زیبای اشعار" در کابل در سال  ۱۴۱۲ ﻫ ق به اهتمام مالی از طرف الحاج عبدالجلیل رشید زاده با قطع و صحافت زیبا چاپ شد. در پهلوی خانه قربت منزل مولوی محمد طاهر بدخشی امام مسجد جامع و قدیمی ازبک ها فرار داشت که در عصر کرزی توسط بنیاد آغا خان ترمیم شد. شهید طاهر بدخشی همصنف دانشمند و وطندوستم از وی دیدن میکرد. من کتاب خلاصه و قسمتی از کتاب قدوری را با قسمت از مشکات شریف در سن ۱۴ سالگی از او می آموختم در عین زمان مرحوم یونس حیران مدیر انیس و ژورنالست توانا هم نزد او کتاب حدیث نبوی "مشکات "را می آموخت و شاگرد خوب بود که از نتیجه این تحصیل مجموعه حدیث نبوی را زیر عنوان "سه صد حدیث رسول الله صلی علیه و آله و سلم" با ترجمه فارسی و پشتو که ناشر آن تاج محل کمپنی پشاور بود نوشت و جابزه مطبوعاتی نصیب شد. 

به این ترتیب سه دوکان عاشقان و عارفان از نل آب تا دروازه ای دخولی به گذر سه دوکان عاشقان و عارفان(ع) دوام داشت. بلی یک ساحه ای بسیار کوچک بود اما بسیار تاریخی و مشغول و مفید برای محل. در مقابل دکان سید کریم آغا کوچه ملا غلام (عثمانی  صفحه ۷۶ کوچه مقابل خانه جنرال محمد حسین خان و نایب سالار سر بلند خان را نام داده) تا مسافه ای دور آن دیده میشود. در شروع این کوچه دکان عضو از خاندان مرحوم داکتر عرفان فطرت استاد پتولوجی ما که مشهور به "گنگه" بود وجود داشت که خودش شیر پیره ای مزه دار تهیه میکرد. در پهلوی آن دکان مسگر ی کاکا غفور یکی از خویشاوندان استاد کیمیای ما مرحوم نیک محمد خان از اقربای داکتر یوسف صدراعظم دور دیموکراسی بود که تازه از شور بازار نقل مکان نموده بود. و در پهلوی آن یک دکان ذغال فروشی بود و در پهلوی آن دروازه ای مدخل منزل مرحوم داکتر عرفان فطرت باسکتبالر مستعد حبیبیه که با من در تاسیس انجمن دوکتوران افغانی در امریکا کمک های شایان نمود وجود داشت. با تاسف که ضمن یک خطابه جهت نجات افغانستان از رژیم کمونست ها و بطرفداری شاه در کالیفورنیا در اثر حمله قلبی جان بحق سپرد جایش بهشت برین و روانش شاد باد. در اتلانتا مذکز ایالت جورجیا دفتر پرکتس طبابت داشت و به موسیقی کلاسیک هند علاقمند بود. در اولین جلسه عمومی انجمن در اتلانتا از ما پذیرایی شاندار و فراموش ناشدنی بجا آورد.  

در پیش روی منزل داکتر عرفان، در آنطرف کوچه منزل پدر کلان منیژه نادری مالک انتشارات شامامه مرحوم عبدالرزاق ولی خراط بود که بنام مولوی عبدالرزاق ولی در محل شهرت داشت، قرار داشت. مادر منیژه نادری دختر مولوی ولی تا چندی قبل حیات داشت روانش شاد جایش بهشت برین. منیژه جان کتاب های مرا: "مشابهت سیاسی قرن ۱۹-۲۱ ویت نام با افغانستان امروز، ابن سینا بلخی بخارایی جهانی، تاریخچه طبابت در افغانستان از زرتش تا این اواخر: جلد اول خاطرات دوان محصلی در فاکولته طب و جلد دوم از زرتشت تا این اواخر" و چند روز قبل رساله ای "لحظه باجوانان: در باره ای گفته های یک مرتد" را با قطع و صحافت زیبا چاپ کرد. مرحوم مولوی صاحب مرد جدی و کم سخن و کوتاه قد بود در دوره تفسیر قرآن مجید مرزاشیراحمد خان مفسر که توسط شاگردش ملا غلام حیدر امام مسجد ما تدریس میشد من در پهلویش می نشستم. پروفیسور عبدالشکور ولی که خانم نقاش فرانسوی داشت و در صنف دوازدهم به ما ریاضی درس میداد و استاد فاکولته ساینس، خسر بره اش بود. دوکان خراطی اش در قسمت نسبتا اخیر شور بازار در پهلوی درمسال که طالب ظالم بر آن هجوم برد و آنطرف سرک هندو گزر کلان ، قرار داشت، مولوی صاحب مرحوم درسفر حج جان به حق سپرد و همانجا دفن شد. مرحوم الحاج محمد ابراهیم خلیل  الاحمد جامی مرثیه ای ذیل در وصف استاد استاد ما مرحوم مرزا شیراحمد مفسر نوشت (بخش هفدهم کلیات ضفخه:ع (404) خ 23): 

به علم معنی قرآن ببه عهد خویش بی همتا بسی  پابند  دین  و مذهب  و بسیار با تقوی چو قرآن مجید آگاه از  توریت و از انجیل فقیه   و  عالم  علم  حدیث،  شاه   او  ادنی توکل  بیشه و قانع حلیم و صابر و خاضع تواضع وضع بر کنده دل ا ز دنیا و  ما فیها رضای  حق چو نیکان  سلف قصدش بهر کاری ریاضت کش چو پورادهم و فیاض مهر آسا نیاورده باریاب  دول رو،  از  غنای نفس زهمت با همه عجز،از جهان بگرفته استغنا سحاب فیض بار علم  مرزا  شیراحمد خان که در تفسیرهمچون کاشفی بودش ید  طولی جیات  خویش  در تعلیم  تفسیر  کلام  حق نبودی صرف بیمزد وطمع بر پیر و بر برنا بهر  سالی هزاران  کس ز فیضش بهره ورگشتی بصد سال حیات این خیرجاری بود کار اورا به نشر دین برحق داشتی  دلبستگی از بس بتالیفات  علمی هم  شدی  گه گه  قلم   فرسا نه بیت و نی اثاث البیت و نی ملک وزمین بودش نه  فرزند و زن و نی  فکر مال و دولت دنیا به درویشی زدی بر فرق، تاج خدمت قرآن به مسکینی شدی  مسند نشین نشر دین هرجا با این اوصاف چون عمرش گذشت ازصد شنید ازحق ندای ا رجعی   و رفت  از  دنیا  سوی عقبی به قرآن وبشاه انبیا(ص) و آل(رض) و اصحابش(رض) بود از رحمت حق  شادمان در  جنت الماوی خلیل از سال و ماه روز زفوتش گفت این مصرع (شد اولی  یوم  ماه روزه، قطره، ملحق دریابا حروف امجد گفته که اول ماه رمضان ۱۳۷۸ ﻫ ق مطابق روز پنجشنبه ۱۲ اپریل ۱۹۵۶م 

نوت: سال وفات صحیح است و لی محاسبه حروف امجد با محاسبه از جدول امجد سر نمیخورد.  

کمی دورتر از خانه ای شان یک مسجد صغیر بنام مسجد ملا غلام وجود داشت.  این مسجد تاریخی دارد که باید فراموش نشود و آنچه گفته میشود برای کاهش موقعیت شهید میوند وال نه بلکه نشان میدهد از چه مرحله به کدام مقام در اثر سعی و کسب دانش و تلاش رسیده است که باید درسی برای نسل های آینده باشد. پدر میوند وال درین مسجد امام بود و میوند وال با کَرَوی در پا، نان ملا جمع میکرد؛ قصه ای است که از پدرم شنیده ام (عثمانی در صفحه ۱۱۱ از محل سکونت میوند وال درین جا یاد کرده ولی از ذکر این قصه ابا ورزیده است). میوند وال وقتی صدر اعظم شد دوستان کوچه گی خو د را فراموش نکرد و پوپلزی یک  صاحب منصب  را به حیث رئیس استخبارات خود مقرر کرد. وقتیکه رئیس مطبوعات بود ویا هر وقتی که به کابل میبود در نماز روز جمعه در مسجد عاشقان و عارفان (ع) به امامت مولوی عبدالخالق که من هم میبودم شرکت میکرد

کمی بیشتر در همین قطار منازل وجود داشت که یکی آن مربوط مرحوم مولوی عبد الخالق امام مسجد عاشقان و عارفان (ع) پدر مرحوم عبدالصمد خالقی سابق رئیس محاسبات عصر میوندوال که زمانی مرحوم میر عزیز الله ماما زاده مادرکلان مادری و دوست نزدیک پدر مرحوم من رئیس محاسبات دولت بود قرار داشت. در مقابل منزل مرحوم مولوی صاحب کوچه نسبتاٌ تنگ بود که بصورت تدریجی بلند و بلند تر میگردید و به زیارت عاشقان و عارفان (ع) ختم میشد، راسا ما را به مسجد می رسانید. در بلندی این کوچه تنگ، یکی ازاین خانه ها منزل خواجه احمد ضیاء کارمند احصائیه مرکزی و خانمش لطیفه جان همشیره داکتر نفیسه خانم پروفیسور داکتر قدرت الله مجددی همصنفان عزیز ما سکونت داشتند.  بعد از خانه مرحوم مولوی صاحب به دوام این کوچه بطرف غرب بطرف چپ سرک خانه سید کریم آغا که زمانی مرحوم عبدالرحیم نانوای زندگی داشت بود. در پهلوی غربی آن منزل خسر مرحوم پروفیسور اسعد حسان غبار استاد امراض عقلی و عصبی بود با تاسف چند روز قبل در ویرجینیای امریکا جان به حق سپرد روانش شاد جایش بهشت برین باد، خانمش که یک نرس است تا این دم به فضل خدای بزرگ حیات دارد. کاکا زاده ام مرحوم نفیسه همصنف خانم مرحومی بود. این سرک بالآخره به منزل و خانقای پهلوان صاحب می انجامد. 

بر میگردیم به سه دوکان و میرویم به صوب دروازه کلان دخولی گذر سه دوکان عاشقان و عارفان (ع) که از شمال به جنوب ادامه داشت: به مجردیکه شما داخل این گذر میشوید بطرف راست دروازه کنده کاری فامیل حمیدی که کلان فامیل حاجی عبد العزیز لنگر زمین بود دیده میشود. کمی بیشتر بطرف راست یک کوچه ای که در شروع وسیع بوده محل خوب دور از نظر مردم و پولیس برای قمار بازان کوچه بود  دیده میشود. در داخل کمی بیشتر ازین ساحه  تنگی گوچه ای بود که منزل پوپلزای ها وجود داشت؛ فرزند ارشد شان صاحب منصب و رئیس استخبارات میوندوال بود و فرزند دیگر شان محترم آقای فاروق فرهمند فعلآ باشنده آسترالیا آمر شعبه نشریات دانشکده طب کابل بود که هر سه ماه "افغان طبی مجله" را تا آخرین شماره ای آن که شامل ماه های جدی - دلو - حوت  سال ۱۳۵۷ ﻫ ش بود و در زمان کمونست ها به  "مجله طبیعی علوم" تبدیل شد و هم رساله این جانب را که "تداوی توبر کلوزفقرات با مداخلات فیوژن قدامی" عنوان داشت، به طبع رسانید. منزل مرزا محمد حسین خان همکار پدرکلان مرحومم مرزا شیر علیخان نیز درین محل، قرار داشت.  

پدر رئیس استخبارات در شور بازار دکان داشت و یک شخص مشهور بود؛ هر کسی که به مرض "کله چرک" یا  Mumpکه اصطلاح طبی آن پروتیدایت یا Parotiditis میباشد با سه مراتبه پای زدن گردن و تطیق پنیرک که جوش داده شده یعنی تکور گرم تداوی میکرد و مرض در ظرف سه روز شفا یاب میشد، من هم مریضش بودم. حال میدانم که یک مرض ویروسی در بعضی گذری بوده امروز برای این مرض واکسین و تداوی وجود دارد که میشود بدون پای زدن تداوی نمود ولی تکور پنیرک داغ دلیل بهتر شدن مریض آن زمان بود. و هم این ویروس بر خصیه ها و پوش دماغ یا مینانژ تاثیر ناگوار دارد.  

روزی درین کوچه ضمن رفتن به خانه که در اخیر کوچه بود ایستاد شدم تا حس جستجوی طفلی خود را آزمایش کنم و ببینم که کوچَگی ها چطور سه بُجل بازی میکنند که پدر پیدا شد. از همان محل از گوش چپ محکم گرفته کش کرده بخانه برد و در آنجا هم لت جانانه بر من حواله کرد؛ تا که یادم بود هر کدام آن قمار بازان را که میدیدم به اصطلاح به تَرّات از محل دور میشدم

در پیش روی این کوچه پوپلزای ها ، خانۀ برادران تاجر بود که باز هم دروازه کلان کنده کاری شده با یک پته زینه وجود داشت که بیوه ای یکی ازین برادران را نواسه کاکای مادرم از چهار آسیاب بنام مرحوم عبدالواحد ازدواج نمود. دروازه ای که در ویدیو نشان داده شده ممکن یکی از بازماندگان مرحوم مرزا عبدالاحد از خارج آمده باشد تا درب را دوباره ترمیم نماید که به بهترین وجه انجام یافته است ولی قرار ویدیو نظر به کمبود مالی نا مکمل ماند.  

روزی مرحوم عبدالقادر خان از چهارآسیاب سبدی از انگور باغ خود برای ما آورد و خودش رفت. شب که پدرم خانه آمد برایش گفتم: امروز قادر از چهار آسیا انگور آورد. سخنم پایان نیافته بود که سیلی محکم برویم حواله شد و گفت: یک مرد محترم و کلان سال باید محترمانه یاد کرد؛ حاجی صاحب یا با لقب کاکا و ماما یاد میشود! این درس تا امروز با من دوام دارد. قسمیکه دیده میشود تادیب پسران توسط پدر به عوض گفت و شنود با لت و کوب که در مکتب و مسجد و مدرسه رایج بود جزء کلچر شده بود و تا حدی مؤثرهم بود و مرا از پیوستن به دسته قماربازان و چکه چوران نجات داد که روانش شاد و جایش بهشت برین باد. ولی در اطفال عقده تولید میکرد که در حیات کهولت به تشدد و خشونت می انجامید و به اصطلاح "پس رفته" میشدند. خوشبختانه پدر ما به تعقیب تادیب یک قسم دل آسا و نوازش میداد که مرهمی برای التیام تادیب میبود. از نظر نوروبیولوجی روش خشن مرکز سحنرانی را در دماغ خموش میسازد یعنی آنها را خموش بار میآورد The Dangerous Case of Donald Trump, Bandy Lee}  در صفحه ۲۱۹ از (van der Kolk 2014)}. من تاثیر آن تادیب را تا حدی در قدرت سخنرانی بر خود می بینم ولی قدرت نوشتن از فضل خداوند تا هنوز پا برجاست

در پیشروی منزل برادران تاجر یک جای کلان بدون دروازه وجود داشت که در بین آن مرغ های زیاد دیده میشد و معلوم میشد که کسی در آنجا سکونت دارد و تا امروز نمیدانم که مسکونین آن چه کسانی بوده اند. در پهلوی این محل باز، منزل کاکا بوت دوز بود که برای من بوت میدوخت و شخص مسن و مهربانی بود. در مقابل این خانه منزل مرحوم کاکا صدرالدین دوکاندار سه دوکان خسر بره مرحوم انجنیر نورمجمد معین وزارت زراعت وقت پدر مرحوم صالح نور متخصص زراعت و استاد مضامین زراعت در مکاتب مختلف زراعت و سابق معاون ریاست تدریسات مسلکی هم دوره ای لیسه حبیبیه ما بود.  دختر معین صاحب را که نوریه جان نام داشت و فعلا در کالفورنیا مسکن دارد نیز بیاد دارم. این خانه هم یک پته زینه داشت و یگان وقت بالایش می نشستم و خیز میزدم و هنوز هم در ویدیو دیده شد. کاکا صدر الدین برادری از مادر دیگر داشت که به مادر کلانم احترام زیاد داشت و مرد فقیر مشرب بود. پسر این ملنگ امام الدین نام داشت که پدرم به او پول میداد تا مرا به سینمای بهزاد ببرد. پسر کاکا صدرالدین غیاث الدین نام دارد که باشنده واشنگتن میباشد (معلومات از محترم عمر جان نور). 

 از خانه کاکا بوت دوز بطرف جنوب یک پوشش تقریبا پنج متره وجود داشت؛ در زیراین پوشش مدخل منزل مربوطه بود که اکثراٌ یک دخترک مقبول ۸/۹ساله ایستاد میبود. با تصادف نیک در ماه فبروری سال ۲۰۰۷م در ملبورن آسترالیا آن دخترک را که خانم میان سال بود با شوهرش که در وطن زرگر بود و بعد از احوال پرسی ها شناختم که همان کوچه گی ما بود. بعد ازین پوشش بطرف چپ منزل مدیر اسماعیل خان بود که فرزندش هم سن من بود و در راه مکتب یگان قصه باهم میکردیم متاسفانه که اسمش را فراموش کرده ام مکن آصف نام داشت. از جوار این منزل به میلان تقریبا جنوب شرق یک پوشش طویل و نسبتا تاریک وجود داشت: در شروع آن منزل خواجه ها بود که اسم پدرش را فراموش کردم ولی پسر ارشدش خواجه رحمت الله با تفنگ چره ای خودکشی نمود.  

به دوام این خانه و در زیر پوشش بطرف چپ دروازه ای  سراچه نجار ها بود  و تا حیات عمه پدرم مرحوم بی بی زینب با شوهرش مرحوم قاری عبدالله (قاری عبدالله ملک الشعراء نیست) و میگفتند استاد امان الله خان بود و شاه برایش یک بایسکل داده بود زندگی داشتند اما کدام فرزندی نداشتند. قرار گفته پدرم این دختر پدر را به حدی دوست که از کلکین خانه در دیوار جنوبی آن از قدم های پدر میدانست که پدر از کار آمده و صدا میزد" پدر جان بخیر آمدید و جواب میگرفت بلی جان پدر".  

ازین پوشش که برآئیم به یک دور دروازه خانه نجار ها بود که مرحوم کاکا صالح نجار کتاره های بام مارا مدرن ساخت و هم یک مهتابی خانه زیبای با یک تشناب در بام برای بود و باش بعد از ازدواج ما تعمیر نمود. کاکا صالح کاغذ پران باز ماهر بود که خود فورمول مخصوص شیشه زدن تار داشت و بجز از سید احمد آغا همصنف مکتب نمره اول من که به مکتب دوام نداد پسر مرحوم سید امیر آغای سنگ کش؛ کاعذ پران های همه را میبرید. در پهلوی خانه نجار خانه حلبی ساز بود که بعدا بیک مامور دولت فروخته شد.  

کمی بیشتر با یک میدانی نما کوچه با دیوار خانه ایکه اصلاٌ در کوچه ازبک ها وجود داشت تمام میشد. در این خانه دختران زیبا وجود داشت که از طریق کلکین های که مقابل کلکین تشناب ما بود کله کشک های زیاد وجود داشت و با رفع چادری به این کوچه گی ها خوشگل و قشنگ روبرو شدیم. یکی ازین خواهران قوی پیکر و اناتومی برجسته داشت و خواهر دیگر لاغر و با اندام زیبا. با تاسف که همشیره خوش اندام شان وقتیکه در صنف پنجم طب مصروف ستاژ ولادی در شفاخانه زایشگاه در شهرآرا بودم مریض من شد بدون اینکه با یکدیگر معرفی شویم من به معاینه فزیکی که مشاهده گفته میشد پرداختم و بزودی برای ولادت رفت. روز دیگر که آمدیم وضع این مادر وخیم و خونریزی داشت ولادت وی طفل نه بلکه ساختمان پلاسنتای  بود که سبب حاملگی مولار یا hydatidiform mole شد و از شفاخانه جسد بیجانش را خانه بردند که مدت ها متاثر بودم و همین اکنون آن چهره ای زیبا نزدم مجسم است، روانش شاد جایش بهشت برین

در کنج این  ساحه میدان نما خانه خواجه ها بود که یکی از پسر جوان شان خواجه عبدالسلام نام داشت و کمی شوخ بود و به پدرم از در احترام پیشآمد نداشت. از قضا وقتیکه پدرم به مزارشریف بود و ما به منزل پدر کلان ما در چاه راهداری بودیم خانه ای ما به سرقت رفت و شخص مشتبه همین جوان معرفی شد که یقینا از طرف پولیس با رویه نیک استقبال نشده بود. در پهلوی منزل خواجه ها که بطرف غرب حرکت کنید یعنی دور بخوریم خانه مرحوم عبد الخالق تاجر شوهر همشیره حاجی عبد الوهاب تاجر که مانند دیگران ورشکست حاصل از جنگ دوم جهانی بود و لاکن هنوزهم در شور بازار دکان داشت میرسید و دخترش با خان محمد پیلوت که بعدا طلاق شد ازدواج نمود. بعد کاکای مرحوم غلام سخی و بعد از او کاکا یعقوب بوت دوز که از مخلصین خانقای پهلوان صاحب بود مالک خانه گردیدند این خانه همسایه ای ما و کلکینی هم در بام باهم داشتیم. باز با یک دور کوتاه دیگر درب عقبی خانه ای ما بود

 پدرم یک دوست مزاری از گذر قوادیان بنام سید اکبر اغا داشت که کمی می لنگید و زیاد مهمان ما مخصوص در شب برات میبود که آتش بازی های رنگارنگ و پناقی های صدا دار آغا صاحب را نا آرام میساخت. آغا صاحب مرحوم که کدام فرزندی نداشت اما اقربایش در شروع گذر تنور سازی منزل داشت  بگمانم از اقربای مرحوم داکتر سید مصطفی عابدی همصنف مکتب وبعد متخصص جراحی بود. روزی به پدرم گفت در مزار شریف دوکان بوت فروشی هیچ وجود ندارد بوت ببر و مفاد زیاد میکنی.  

پدرم بلا تامل به کاکا یعقوب و بوت دوز پایان کوچه آردر بوت داد و با بسته های بوت مردانه و زنانه و اطفال روانه مزار شریف شد. با تاسف که فقط چند جوره بوت فروخت و نقص گزاف کرد. بگمانم، آغا صاحب و خانم هایش و کدام دوستش بوت کار داشتند، در یک شهریکه مردم در آنوقت زیاد از چپلک کار می گرفتند بدیعیست که کسی به بوت علاقه نداشت؛ نه تنها این نقص نصیب ما شد بلکه دزدان پهلوی دروازه عقبی درآمد به خانه را شکاف نموده داخل خانه شده هر چه بدست داشتند دزدیدند و میوه ای تر نوروزی را صرف نموده تخریبات کرده  و از راه دروازه برآمده بودند.  

بگمانم شب نوروز یا کدام محفل خانفایی  بود که ما همه در خانه پدر کلانم مرحوم صوفی امیر محمد که حیات داشت جمع شده بودیم. وقتیکه برگشتیم این صحنه ای دلخراش را که من طفل بیش از پنج سال نبودم زجرت بیحد تولید کرد و همه دوستان و حتی همسایه های دوکان پدر از شور بازار در صحن حویلی ما جمع شده بودند. پدرم که برگشت حادثه را به قسمت و تقدیر حواله کرد و بکار خود دوام داد. اما تاثیرات جنگ از یکسو دزدی خانه از سوی دیگر و نقص تجارت و ترس من و خواهرم از دزد آمدن سبب شد تا دوست صمیمی و پدرگونه اش  حاجی عبد الوهاب تاجر مرحوم که با ما چون نواسه های خود ا رفتار داشت ما را به خانه تنور سازی شان اجازه نقل مکان داد. درین وقت خانه ای ما را ابراهیم صفا که تازه از حبس رها یافته بود بکرایه گرفته بود. 

روی این مطلب تاثر آوربود که خواجه عبدالسلام از طرف پولیس زجر دید و دزدان اصلی توسط قوماندان امنیه کابل مرحوم آصف خان پیدا شد با تاسف که بچه کاکای مادرم مرحوم قیوم ترین با بچه کاکای مادر کلانم مرحوم عبدالرب فرزند عبدالرحیم نانوای بود. اصلا، مادر کلان مادری ما که بی بی جان میگفتیم  بخانه قومامدان که از مخلصین خانقا بود رفت و تقاضای پیدا کردن دزد ها را نمود. وقتیکه دزد ها را پیدا کرد قوماندان به مادر کلانم گفت: یکی ازین دزد ها برای من و شما خجالت آور است اسم او قیوم جان ولد حاجی صالح محمد از فامیل بزرگان ما می باشد. هردو دزد ها برای چند سال محبوس بودند.  

پدرم از شنیدن این خبر بی نهایت متاثر شد که چرا یک جوان بیگناه را معروض به استنطاق پولیس کرد در حالیکه دزدان افراد فامیل بوده اند. بناء، مهمانی ترتیب داد و همه اهل کوچه بشمول مرحوم غلام حیدر ملا امام را دعوت نمود و از خواجه ها معذرت خواست که من در پهلویش نشسته بودم؛ از آن به بعد همه دوست بودند و در خیر و شر یکجا دوستانه شرکت داشتند. قیوم جان که بعد ها مؤقتاٌ بجای کاکای خود مرحوم حاجی فضل احمد که مدتی بعد از شهادت برادر ، برادر زاده و نواسه برادر بدست کمونست ها سخت غمگین و حیات خود را در خطر میدید به پاکستان مهاجر شد، سرپرست امورخانقا گردید. مرحوم حاجی فضل احمد که در شرکت برق زمان پاپا غلام به حیث مدیر گمان میکنم تفتیش و هم نماینده ای انحصارات در هرات وظیفه اجرا کرده است.  

از طریق این دروازه عقبی بعد  گذشت از یک تنگی طویل که به یک دروازه دیگر پایان می یافت به دخل صحن حویلی ما داخل میشدیم بسته شد. بعد از دزدی خانه یک  روز پدرم به خانه محترم ستانکزی پدر داکتر حبیب (ستانکزی) داکتر دندان و خواهرش حفیفه جان (عفیفه) که تا اخیر خواهر خوانده ای خواهر مرحومم کوکبه جان قابله کلینیک فامیلی پرکتس بود، رفت و اجازه خواست تا بعد از مسدود ساختن دروازه ای کنون درعقب، دروازه ای جدید در پیش روی خانه آنها تعمیر کند. ستانکزی صاحب در آنوقت خزانه دار شاه بود و یگان روز پتنوس های کلان پر از غذا از ارگ بخانه شان مواصلت میکرد. خزانه دار صاحب یک مرد بسیار مهربان و به لهجه لوگری خود با من یگان سخن میگفت اجازه داد و دروازه ای جدید ما در پیش روی خانه  او و مسجد آباد شد و با مسرت مورد استفاده قرار گرفت. 

در پهلوی دروازه ای عقبی که مسدود شد خانه ای است که مرحوم انجنیر غلام محمد فرهاد در سن ده سالگی سکونت داشت. کاکای مرحومم، بعد مرحوم مدیر محمد عشمان  پدر جعفر کاغذ پران باز حریف کاکا صالح نجار و عزیز جان که بعدآ صاحب منصب عسکری شد، بعد یک هراتی که علاقه دار کدام محل در بدخشان بود مسکن گزید. این علاقه دار یا ولسوال آنقدر تولیدات کالا و چپن های بدخشی داشت که در وقت آفتاب دادن در بام و بامبوتی  شان جای پای ماندن نمی بود یکی از خسر بره های او در مغازه ای زیمنس کار میکرد که برایما به مبلغ دوصد افغانی یک اوتو خریده بود. درین وقت از عروسی ما در سال ۱۹۶۰م فقط سه ماه گذشته بود. از پهلوی این دروازه که بطرف بیرون از زیر این پوشش سراچه نجار بگزرید در فضای روشن یک میدانی گک نهایت کوچک میرسید: در مقابل یک بلندی وجود دارد که در کنج این محل خانه ای وجود داشت که کفتر ها داشتند

ازین میدانی  نما کمی دور خورده به کوچه میرسیم که در اخیر کوچه به دروازه خروجی گذر سه دوکان عاشقان و عارفان (ع) می انجامد.  بطرف راست این کوچه و در شروع منزل کاکا خراط وجود دارد که یکی از فرزندش آقای غلام ربانی نام داشت در بالا آشنا شدید که: دکانک تیل فروشی در مدخل حمام مردانه حمید داشت. منزل دیگر در همسایگی شان از مرحوم غلام محمد زرگر بود که بیشتر نقره کاری داشت و و والد فرزندان متعدد بود. در مقابل این منزل خانه بوت دوزها بود. درین قسمت یک پوشش تقریبا چهار متره میبینیم که در بالای آن سراچه منزل خزانه دار و در زیر این پوشش دروازه مدخل منزل دیده میشد و از زیر این پوشش نسبتا پخچ که در زمستان با برفباری های زیاد بدون پته زینه ساختن در کوت برف گذشتن امکان نداشت.  

پیش روی خانه خزانه دار و طرف چپ گذر خانه نمره ۳۲ منزل مسکونه ای ما تا رفتن من به دانشگاه در اخیر سال ۱۳۳۶ش و شروع ۱۹۵۷م بود. در مجاورت خانه ما یک محل سه شهید بود که در هر دهم عاشورا توغ (بیرغ) هایش با ذکر و نعت تجدید میشد وجود داشت. در سال ۲۰۰۲م که به کابل رفتم تاثرات مزید برایم رخ داد: یکی آنها نبود ساحه شهدا بود که به یک عمارت تبدیل شده بود. و دوم از خانه ای ما اثری نبود و مانند یک میدانی دیده میشد. ولی خانه خواجه ها توسط نواده هایشان و هم خانه خزانه دار آباد مانده بود؛ ندانستم که خانه ای ما را مردم تخریب کرده بود، راکت جنگ ویران ساخت و یا در اثر کهنه بودن خود منزل غلطیده بود؟ کس معلومات نداد. در مقابل دروازه شهدا مسجد ما بود که ملا غلام حیدر استاد تفسیر قرآن پاک ما امام بود. من هر روز بعد از نماز صبح با وی و دو پسرش مرحوم قاری عبدالله که بعدها تفسیر قرآن پاک صبحانه را از رادیو پخش میکرد و سیف الرحمن که خود مفسر خوب بود با من در قسمت تدریس تفسیر و معنی قرآن مجید کمک میکرد یکجا به دوره  تفسیر مرزا شیراحمد خان می رفتم.  

امام مسجد در مقابل فرزندان خود، که در انوقت رواج بود بسیار از در خشونت پیشآمد میکرد، به حدیکه سیف الرحمن از ترسیکه از پدر داشت  از ناکامی خود در مکتب نجات پت میکرد و هر سال ورق کامیابی به پدر میآورد بلآخره به ما گفت که طب میخواند ما هم باور میکردیم ولی من مشکوک بودم چون یکی از خویشاوندان ما که فکر میکردم همصنفش باشد از او که پرسیدم به این نام همصنفی نداشت. تا اینکه من محصل دانشکده طب شدم  و روزی به دواخانه دوا فروشی کارته چهار برای خرید کدام دوا رفتم که سیف الرحمن را دیدم که در آنجا کار میکرد چون دیر بعد دیده بودیم از فامیل پرسش ها بعمل آمد و هم درین وقت با دختر یک مولوی که استاد پدرش بود ازدواج کرده بود و گمان میکنم یک دخترک هم داشت. متاسفانه روز دیگر که وی به حیث نوکریوال شبانه دوا خانه وظیفه داشت با کدام دوای که میدانست مقدار زیادش سبب مرگ می شود استفاده کرده خود کشی نموده بود تا امروز ندانستم چرا؟ آیا با دید من آن دروغ گویی ها بیادش تازه شد که تحمل نتوانست؟ الله و اعلم. 

در بالای دروازه خروجی گذر سه دوکان عاشقان و عارفان (ع) یک معبر بسیار کوچک تقریباٌ یک متر در چهار متر تعمیر مسجد را به یک اطاقکی که اکثرآ امام صاحب در برابر کلکین کوچک می نشست و خانه خود را زیر نظر میداشت بهم وصل میکرد. قبل از دروازه خروجی یک کوچه تنگ به بالا می رفت که در شروع بطرف چپ منزل باشی ماشین خانه بود و در بالای این بلندی که تنگی کوچه تاریک و آخر این کوچه منزل آرمونیه ساز بود که در پهلوی دکان اول اشقری، دکان داشت. ستاره خواننده ای خوش آواز رادیو کابل دخترش بود، سنویش از نل آب میآورد و زغاله های خمیر سر شانه به نانوایی سه دوکان میبرد؛ این مرحوم را ممکن یکبار در مسجد دیده باشم، فرزندش محمد علی نام داشت. 

به مجردیکه از دروازه خروجی بر آمدید بطرف راست یک پنجشیری نانوایی داشت که با شوهرش زغاله ای خمیر منطقه را نان میساخت؛ زیر اطاق ملا امام ما مالک نانوایی مواد سوخت خود را در داخل ساحه شهدا ذخیره میکرد و کلید قفل دروازه در آمد شهداء هم نزد آنها میبود. در پیش روی ما کوچه  چقرک و بطرف چپ کوچه ای بود که به طرف کوچه قاضی میرفت. ولی اگر روبرو مستقیم بروید بطرف راست در یک بلندی که چند پته زینه داشت منزل امام ما دیده میشد که اطفال متعدد داشت. 

از پهلوی این منزل بیک معبری میرسید که به دو طرف آن قبرستانی ها موجود بود در قبرستان طرف راست خانه ای پدر پیلوت که یک پشتون پدر پیلون خان محمد بود و رفت و آمد شان از طریق همین قبرستان میبود. درین محل میگفتند اکثر شهدای جنگ های تن به تن با انگریزها دفن شده اند و بر مزار بعضی بیرق افراشته شده بود. دروازه جانبی عارفان (ع) درین محل همیشه باز میبود. ومن برای ادای نماز جمعه به مسجد از همین دروازه استفاده میکردم که چند دقیقه از خانه ما دور بود. این معبر به قبرستان دیگر راه داشت که پدرکان مرحومم مرزا شیرعلیخان مدفون و بعد از نماز جمعه بر قبر او و ملا عزیزالدین مرحوم دعا میکردیم. در سال ۲۰۰۲م که از کابل دیدن کردم و بر مزار پدر کلان رفتم جز توته خاک هموار از قبرش اثری وجود نداشت روانش شاد و جایش بهشت برین باد. 

 این بود معرفی سه دوکان و گذر سه دوکان عاشقان و عارفان (ع) که از تولد تا فراعت از صنف دوازدهم لیسه حبییه در سال ۱۳۳۶ش یا ۱۹۵۷م سکونت داشتم تا جائیکه حافظه اجازه داد تقدیم کردم؛  بلا شک، خالی از اشتباهات نبوده کسانیکه هنوز هم حیات دارند لطفا به ایمیل ذیل با من به تماس شوید. روز های خوش و همسایه های محترم و باهم نزدیک داشتیم که در روزهای عید و خوشی و غم در پهلوی یکدیگر با خوشی و مسرت زندگی داشتیم و غم شریک بودیم. سه دوکان مرکز تجمع جوانها و بسیار مصروف بود مثلآ مرحوم عبد الصمد خالقی، داکتر عرفان فطرت و احمد ضیآء در کنار دکان های مورد نظر شان می نشستند: خالقی با دوست بوت دوزش و داکتر فطرت و ضیاء در دکان گنگه با چپن ها سر شانه، مردم نگاری میداشتند. اهل اناث مثل خواهران محترم میشمردند. خاطرات خود را صادقانه ثبت نمودم تا این محل تاریخی و عمر اضافه از دو قرن طوری که بود شناخته شود. با تاسف فعلا دشمنان فرهنگ غیر پشتون مخصوصاٌ تاجک عملاٌ در پی پلان های منحوس از بین بردن فرهنگ، فارسی دری، چندین قرنه آنها میباشند.  

چند روز قبل رئیس تحصیلات عالی تخار طی مکتوبی فرمان صادر نمود که از واژه های خارجی مانند دانشگاه و دانشکده در ترانسکرپت ها و دیپلوم ابا ورزیده شود. این دشمنی به مقابل زبان مادری من فارسی دری غیر تحمل بوده محیط زیست را با چنین گروه مشکل می سازد. باز هم با تاثر عمیق آقای همایون در معرفی "شوربازار" همه ترکاری فروش ها را معرفی کرد نه شور بازار را. او خواسته است تا "شور بازار تاریخی" را از صفحه خاطرات و تاریخ به نفع و یا هدایت طالبان خود زائل سازد. امید به توکل و حمایت خداوند جل وعلی شانه مانند سه دوکان برایتان معلومات در باره ای شور بازار تهیه و مسؤولیت ایمانی، وجدانی و فرهنگی خود را بجا بیاورم. لطفا کسانیکه از مناطق مسکونه شان هنوز هم در قید حیات هستند هرچه زود تر به تفصیل و اسناد طوریکه شایان آن استند تهیه دارند. شنبده ام که دانشمند محترم و پژوهشگر فرهیخته در قسمت ده بوری  ودر گذر ها اثری دارند که موفقیت مزید شان را از دربار الهی استدعا میدارم. و من الله التوفیق. 

dastsgeer2008@hotmail.com                                                     

  

                   لستی از سخنوران کابل  

  مرحوم مولانا خسته کتاب "معاصرین سخنور 

      ناشر "مرکز اطلاعات و انتشارات آریانا، البانی، نیویارک، سپتامبر ۱۹۹۵م 

مرحوم مولانا خال محمد خسته مرد فاضل و فقیر مشرب در ماه اسد ۱۳۳۹ش در وقت تصدی مرحوم محمد ابراهیم عباسی در ۲۸۰ صفحه اثر ؛ "معاصرین سخنور" او را با درج اسم، ولد، مختصر شرح حال،  نمونه کلام و فوتوی سخنوران وطن از طرف موسسه نشراتی انیس به طبع رسید. نظر به ارزش ادبی و فرهنگی این کتاب مرحوم پژوهشگر ساعی مرحوم "عبدالله محیط حیرت" این اثر ماندگار را در ماه میزان ۱۳۷۴ش مطابق ماه سپتامبر ۱۹۹۵م در ۳۶۳ صفحه در البانی ایالت نیویارک امریکا تجدید چاپ نمود. من در ضمن معرفی مهد تولدم از زمینه استفاده نموده فقط "سخنوران کابل" را تنها با نام و ولد و تاریخ تولد حضور تان تقدیم مینمایم. من این کتاب را در سال ۱۹۹۵م به  قیمت ۴۰ دالر امریکایی خریداری نموده بودم که امروز برای من یک خزینه بی بها می باشد. برای مرحوم مولانا خسته، مرحوم ابراهیم عباسی و مرحوم محب حیرت روان شاد و جای شان در یهشت برین از دربار الهی ﷻ استدعا میدارم. آن سخنورانی که در تقویت فرهنگی و ادبی ما خدمت نموده اگر حیات هستند طول عمر و صحت کامل و اگر به رحمت حق جل وعلی شانه پیوسته اند برای شان جنت فردوس استدعا میدارم. 

بعضی تاریخ تولد به خورشیدی و هم قمری ذکر یافته؛ تنها سال خورشیدی انتخاب شده است. 

میر محمد علی "آزاد" ولد قاضی میر محمد حسن تولد ۱۲۵۸ش.....صفحه ۴ 

یوسف "آئینه" ولد یعقوب معمار تولد ۱۲۹۸ش.....صفحه ۸ 

حفیظ الله "ابوضیاء" ولد عبد الله قندهاری تولد در کابل ۱۳۱۷ ق.....صفحه ۱۴ 

عبد السلام "اثیم "ولد محمد یوسف مجددی تولد شور بازار اما تاریخ تولد نگاشته نشده...صفحه ۱۹ 

عبد اللطیف "آرین" ولد احمد جان تولد ۱۲۹۶ش گذر تنور سازی.....صفحه ۲۰ 

محمد نسیم "اسیر" ولد قربانعلی تائب تولد اول عقرب ۱۳۰۷ش گذر درخت شنگ.....صفحه ۲۵ 

از فضل خداوندﷻ در قید حیات بوده در آلمان مسکن گزیده و از اشعار دلنشین و و وطن دوستانه ای شان حظ می بریم 

صوفی علام نبی اشقری ولد محمد رحیم تولد ۱۳۱۲ق در چهل تن پغمان .....صفحه ۲۶ 

غلام جهلانی "اعظمی" پسر خوشدل خان تولد ۱۳۱۶ق در گذر اعظم حان......صفحه ۲۹ 

محمد رحیم "الهام" ولد فضل الدین تولد ۱۳۰۸ش در قلعه فتوی چهاردهی....صفحه ۴۲ 

غلام علی "امید" ولد عثمان قل میمنگی تولد ۱۲۹۲ش در کابل.....صفحه ۴۴  

میر نجم الدین "انصاری" ولد میر عین الدین انصاری تولد ۱۲۹۱ش در کابل (دکتور دندان)...صفحه ۴۷ 

محمد حسن "بارق شفیعی" ولد مرزا محمد شریف تولد ۱۳۱۰ش در ریکاخانه.....صفحه ۵۰ 

عبد الباقی "باقی" ولد عبد الله قائل تولد ۱۲۲۹ش.....صفحه ۵۴ 

امیر محمد "برین" ولد سردار نور احمد نوری تولد ۱۳۳۱ق......صفحه ۵۶ 

محمد انور "بسمل" ولد ناظر صَفَر تولد ۱۲۶۶ش.......صفحه ۵۷ 

سید کاظم "بلبل" ولد سید شاه تولد ۱۳۰۰ق در مراد خانی ......صفحه ۶۴ 

محمد حسین "بهروز" ولد غلام بهاؤالدین زرگر تولد ۱۳۰۸ ش....صفحه ۵۸ 

صوفی عبد الحق "بیتاب" ولد عبد الاحد عطار تولد ۱۲۰۶ق در گذر قصاب کوچه....صفحه ۷۱ 

علی اصغر "بشیر" ولد علی نظر تولد ۱۲۹۴ ش .....صفحه ۸۱ 

عبد الهادی داوی "پریشان" ولدعبد الاحد تولد ۱۳۱۳ ق ....صفحه ۸۴ 

عزیز احمد "پنهان" ولد شیر احمد صافی تولد ۱۲۹۲ش در گذر بابای خودی (ع).....صفحه ۹۳ 

عبد القدیر "پورغنی" ولد عبد الغنی تولد ۱۲۹۰ش در کوچه سردار جانحان....صفحه ۹۴ 

میر امین الدین "انصاری" ولد میر عین الدین انصاری تولد ۱۲۹۲ ش در باغبان کوچه......۹۸ 

فتح محمد "دقیق" ولد حاجی فقیر احمد تولد ۱۳۰۵ ش در گذر بارانه....صفحه ۱۰۷ 

حاجی محمد سرور "دهقان" ولد محمد اعظم تولد ۱۳۲۲ق در چهاردهی ...صفحه ۱۰۸ 

محمد طاهر"هاتف" ملک الشعراء ولد محمد ابراهیم "داعی" تولد ۱۲۹۲ش در گذر مسجد سفید شور بازار..صفحه ۱۱۳ 

عبد الوکیل "هاجر" ولد عبد النبی طبیب سال تولد (؟).....صفحه ۱۱۵ 

محمد قاسم "واجد" ولد حاجی محمد کاظم تولد ۱۲۹۲ش....صفحه ۱۲۱ 

عبد الحق "واله" ولد عطاءالحق تولد ۱۳۰۵ ش.....صفحه ۱۲۳ 

عبدالرب "حائل" ولد مرزا فضل احمد صحاف تولد ۱۳۰۰ش در گذر قاضی فیض الله....صفحه ۱۲۷ 

سید محمد داوود "حسینی" ولدسید اسماعیل تولد ۱۳۱۸ق تولد در قره تپه چهاردهی...۱۲۹ 

عبد الحکیم "ضیایی" ولد سردار عزیز الله "قتیل" تولد ۱۲۹۳ ش.......صفحه ۱۳۳ 

محمد طاهر "طاهر" ولد مرزا محمد علی تائب تولد ۱۳۲۹ق در ده افغانان.......صفحه ۱۴۴ 

عبد الباقی "طلوع" ولد مرزا عبد الغنی تولد (؟)......صفحه ۱۴۶ 

مرزا علی اصغر "مائل" ولد قربانعلی تولد۱۲۹۵ق ....صفحه ۱۵۹ 

عبد الغنی "مستغنی" ولد رمضان تولد ۱۲۹۳ق در بالا حصار.....صفحه ۱۷۲ 

مرزا محمد نبی "مفتون تائبی" ولد مرزا محمد علی تائب تولد ۱۳۲۳ ق در ده افغانان....صفحه ۱۷۷ 

ملا عبد الستار "مهجور" ولد خواجه محمد تولد ۱۲۶۲ق......صفحه ۱۷۸ 

خان جان "مقبل" ولد احمد جان تولد ۱۳۱۲ ش یا ق در قریه کمری......صفحه ۱۸۰ 

میر محمد عثمان "نالان" ولد میر محمد شمس الدین تولد ۱۳۰۳ش در ده قلندر چهاردهی......صفحه ۱۸۴ 

نجف علی "نباتی" ولد محمد حکیم تولد ۱۲۸۶ ش در ده قلندر چهاردهی.......صفحه ۱۸۶ 

محمد کریم "نصرتی" ولد مرزا محمد منشی تولد ۱۳۰۳ ش......صفحه ۱۹۴ 

غلام حبیب "نوابی" ولد غلام حیدر تولد ۱۳۰۳ش تولد در کارنده کوهدامن کابل.....صفحه ۱۹۹ 

محمد نوروز "نوروز" ولد محمد حسن (موسیقی نواز) تولد ۱۳۰۳ ش......صفحه ۲۰۱ 

سردار نور احمد "نوری" ولد سردار فقیر محمد تولد ۱۲۴۳ ش ........صفحه ۲۰۲ 

غلام احمد "نوید" ولد سردار نور احمد نوری تولد ۱۲۸۰ش........صفحه ۲۰۳ 

محمد عبد الظاهر "سامی" ولد محمد صالح تولد ۱۳۲۲ق در دره زرگر پغمان.....صفحه ۲۱۰ 

سید محمد مومن "ستومان" ولد سید عبدالله تولد ۱۳۲۲ق در بیکتوت پغمان......صفحه ۲۱۱ 

(پدر سید اسدالله ستومان رپیس کنفرانس و هم صنفی ما و داکتر نجیب الله ستومان

داکتر محمد آصف "سهیل" ولد حاجی محمد یوسف تولد ۱۲۹۶ش.........صفحه ۲۱۷ 

عبد الولی "عاشق" ولد ملا رمضان تولد ۱۳۱۵ ق قریه بینی بادام میدان کابل.....صفحه ۲۲۳ 

سردار محمد عباس "عباس" ولد سلطان محمد طلایی تولد ۱۲۵۲ ق در باغ علیمردان...صفحه ۲۲۵ 

سردار پاینده محمد "فرحت" ولد سردار عبدالقدوس اعتمادی تولد ۱۲۵۲ق .....صفحه ۲۳۵ 

احمد فرید ولد خداداد تولد ۱۳۱۲ ش (مدیر مجله عرفان)......صفحه ۲۳۷ 

غلام غوث "فغان" ولد مرزا غلام محمد تولد شعبان ۱۳۱۵ ق.......صفحه ۲۴۱ 

سردار فیض محمد "زکریا" ولد سردار گل محمد تولد ۱۲۷۰ ش.......صفحه ۲۴۳ 

مرزا محمد اکبر "صابر" ولد برهان الدین تولد ۱۳۰۶ ق در ارعنده کابل....صفحه ۲۴۶ 

محمد سرور "صبا" (مخفف نویس) ولد محمد حسن تولد ۱۳۲۱ ق در پغمان......صفحه ۲۵۱ 

نیک محمد "صریر" ولد علی احمد تولد ۱۳۱۵ ش در گذر سه دکان عاشقان و عرفان...صفحه ۲۵۴ 

محمد عثمان "صدقی" ولد حبیب الله تولد ۱۲۹۳ ش.....صفحه ۲۵۵ 

محمد ابراهیم "صفا" ولد محمد صَفَر تولد ۱۳۲۶ ق .........صفحه ۲۵۶ 

قاری عبد الله "قاری" ملک الشعراء ولد حافظ قطب الدین تولد ۱۲۸۸ ق ......صفحه ۲۶۱ 

میر محمد غوث "قاضی" ولد میر محمد اعلم (میرزادگان ده افغانان) تولد ۱۲۶۷ ق ...صفحه ۲۷۰ 

سردار عزیز الله "قتیل" ولد سردار نصرالله نائب السلطنة تولد ۱۳۱۰ ق ......صفحه ۲۷۱ 

محمد حسین "راضی" ولد محمد نسیم تولد ۱۳۱۲ ش در علاؤالدین چهاردهی.......صفحه ۲۷۶ 

سید رحمت الله "رحمت" ولد سید نعمت الله تولد ۱۳۳۸ ق.........صفحه ۲۷۷ 

محمد افضل "رسوا" ولد مرزا محمد یعقوب تولد ۱۲۶۸ ش........صفحه ۲۸۳ 

محمد علی "رونق" ولد محمد امان تولد 1307 ش.....صفحه 285 

میرغلام حضرت "شائق" ولد میر جمال الدین (احفاد میر واعظ) تولد ۱۳۱۷ ق......صفحه ۲۹۴ 

سید محسن "شامل" ولد میر حسین تولد ۱۲۸۷ ق در بالا حصار .......صفحه ۲۹۸ 

محمد رفیق "شمعریز" ولد محمد علی تولد ۱۳۱۰ ش تولد در درخت شنگ....صفحه ۳۰۵ 

غلام محی الدین "شیوا" ولد عبد الحق تولد ۱۲۹۸ ش ..........صفحه ۳۱۱ 

عبد الستار "تنها" ولد عبد الغفار تولد ۱۳۲۶ ق در ده افغانان ......صفحه ۳۲۱ 

محمد شریف "خسته دل" ولد کریم کابلی تولد ۱۳۰۷ ش یا ق؟ .........صفحه ۳۲۸ 

محمد ابراهیم "خلیل" ولد مرزا فضل احمد تولد ۱۳۱۴ ق در گذر قاضی فیض الله......صفحه ۳۲۹ 

خلیل الله "خلیلی" ولد مرزا محمد مستوفی الممالک تولد ۱۳۲۵ ق د ر کوهستان......صفحه ۳۳۱ 

ابوالخیر "خیری" ولد احمد قلی "راجی" تولد ۱۲۸۶ ش در کابل.......صفحه ۳۳۶ 

احمد ضیاء "قاریزاده" ولد قاری دوست محمد تولد ۱۳۰۰ ش........صفحه ۳۴۰ 

سراج الدین "ضیاء"  ولد جلال الدین ناصری تولد ۱۲۹۵ ش.......صفحه ۳۴۵ 

میر غلام محمد "غبار" ولد سید محبوب مستوفی تولد ۱۳۵۶ ش.......صفحه ۳۴۷ 

صوفی عبد الغنی "غنی" ولد عبدالشکور سال تولد حوالی ۱۲۷۰ ش.....صفحه ۳۴۹ 

محمد آصف "مایل" ولد محمد یوسف تولد ۱۲۸۸ ش در باغ نواب........صفحه ۳۵۳ 

خلیل الله "پیمان" (معلم مکتب استقلال) ولد نورالله تولد ۱۲۰۴ ش... صفحه ۳۵۸ 

محمد طاهر "طاهر" ولد محمد ابراهیم خلیل تولد ۱۳۳۳ ق گذر قاضی فیض الله......صفحه ۳۶۰ 

در صغحه دیگر شما کروکی محل را از شروع شور بازار در شمال تا قبرستانی های متصل به زیارت عاشقان و عارفان (ع) در جنوب مشاهده میفرمائید. بیک مشکلی روبرو هستم که نتوانستم یک کاپی که همه خصوصیات خواند شود تهیه کنم. و اما در کاپی آنلاین میتوانید که آنرا با تماس کلان بسازید. 

 

 

 

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت