کاتب و کتاب تذکُرالانقلاب _نگاهی به “تذکُر الانقلاب” ملا فیضمحمد کاتب هَزاره
نوشته شده توسط: رضا عطایی (کارشناسیارشد مطالعات منطقهای دانشگاه تهران)
مشخصات کتاب:
عنوان: تذکُر الانقلاب
مولف: ملا فیضمحمد کاتب هَزاره
مقدمه، ویرایش و تعلیق: علی امیری
ناشر: انتشارات کاوه، کلن، آلمان. چاپ اول، جون/ژوئن ۲۰۱۳م، تابستان ۱۳۹۳ش. در ۳۸۸ صفحه
نام و آوازه و خدمات “ملا فیضمحمد کاتب هَزاره” به قدری بلند است که چنین گمان میشود همگان این شخصیت سترگ و بزرگ را میشناسیم. آثارش به قدری اهمیت دارد که هر پژوهشگر و محققی که بخواهد تاریخ افغانستانِ معاصر را مطالعه نماید، بینیاز از مراجعه به آثار کاتب نیست.
تنها در اهمیت یک اثر از مجموع آثار به جا مانده از کاتب که “سِراج التواریخ” باشد میتوانیم بگوییم که سراج او چراغی است که بدون آن فهم تاریخ افغانستان، به ویژه تاریخ دهههای پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، ناممکن است.
مشابه مقایسهای که پیش از این در یادداشت دیگری برای معرفی کتاب “خاطرات میرمحمدصدیق فرهنگ” داشتهایم. فرهنگ در کتاب خاطرات خویش، بیپردهتر و صریحتر و بدون هیچگونه ملاحظه و محذور خاصی، خاطرات و چشمدیدههایش از سیر تحولات سیاسی-اجتماعی افغانستانِ معاصر را روایت نموده است که در کتاب تاریخی که نوشته است به چشم نمیخورد.
سراجالتواریخ همانطور که میدانیم که در دربار سلطنت و به سفارش و نظارت دربار به نگارش در آمده است. حال اگر اثری از ملا فیضمحمد کاتب هَزاره به دستمان رسیده باشد که وی بدون هیچگونه قید و بند و ملاحظهای، دست به نگارش زده باشد، آن اثر اهمیت مضاعفی مییابد و خوشبختانه چنین اثری از کاتب به یادگار مانده است که “تذکُر الانقلاب” نام دارد.
تذکُر الانقلاب، به عنوان آخرین اثر به جامانده از سالهای پایانی زندگانی ملا فیضمحمد کاتب هَزاره، گزارشی از رویدادهای ماههای پایانی حکومت اماناللهشاه و حدود هفت ماه از حکومت حبیبالله کلکانی است که کاتب آن را به شیوهای غیر از سراجالتواریخ تصنیف نموده است که بیشتر متکی به مشاهدات و چشمدیدههای وی، از تحولات و رویدادهای برهه یاد شده میباشد که کاتب خود از نزدیک شاهد صحنهی تحولات آن مقطع حساس و مهم از تاریخ افغانستان بوده است. از همینروی قلم و بیان کاتب در تذکُر الانقلاب بسیار صریحتر و انتقادیتر از سراجالتواریخ میباشد.
“تذکُر الانقلاب” با ویراستاری و تعلیقات علی امیری در ۳۸۸ صفحه، سال ۲۰۱۳م/ تابستان ۱۳۹۳ش توسط انتشارات کاوه در آلمان منتشر شده است.
در آغاز کتاب، یادداشت کوتاه ناشر (صص ۷_ ۱۰) آمده است و پس از آن مقدمهی تحقیقی علی امیری درباره اثر تحت عنوان “تذکُرالانقلاب؛ ارزش و اهمیت تاریخی آن” (صص ۱۱_۴۴) به عنوان مدخلی برای آشنایی خواننده با تذکُرالانقلاب قرار گرفته است که در بخش بعدی این یادداشت بدان پرداخته خواهد شد.
پس از مدخل و مقدمه علی امیری، بخش اصلی کتاب، متن اصلی تذکُر الانقلاب (صص ۴۵_۳۸۸) گنجانده شده است. بسیار خوب و مناسب بود با توجه به محتوای کتاب که در آن از افراد و موقعیتهای مختلف و متعددی ذکر به میان آمده است در انتهای کتاب، فهرست نمایه و اعلامی قرار میگرفت.
همانطور که پیشتر ذکر شد، مقدمهی سی و دو صفحهای علی امیری بر کتاب تذکُرالانقلاب (صص ۱۱_ ۴۴)، که وی از آن به عنوان مدخلی بر شناخت تذکُرالانقلاب تعبیر میکند (ص ۱۱)، تحقیق علمی بسیار مناسبی است که خواننده را پیش از مطالعه متن اصلی اثر، با ابعاد و ویژگیهای کتاب و سبک اندیشهای و نوشتاری کاتب آشنا میسازد. در این بخش یادداشت، نگاهی اجمالی بر مقدمه علی امیری بر کتاب تذکُرالانقلاب داریم.
امیری، تذکُرالانقلاب را خاطرات روزنوشتِ ملا فیضمحمد کاتب هَزاره میخواند که این کتاب در طی هفت ماه حکومت حبیبالله کلکانی، معروف به “بچهسقا” و “سقوی” و تحولات این برهه، توسط کاتب به نگارش درآمده است (ص ۱۱).
شایان ذکر است عنوان “سقوی” و “بچهسقا” با بار معنایی-مفهومی خاصی در افغانستان توسط جریان پشتونیزم برای تحقیر جریان غیرپشتون و تاجیکها استفاده میشود. توجه به عنوان کتاب “سقاوی دوم” از همینروی اهمیت دارد که پیش ازاین در یادداشت “پانپشتونیزم به روایت سقاوی دوم” به نقد و نظر آن کتاب پرداخته شده است.
امیری در تشریح موضوع و محور اصلی کتاب تذکُرالانقلاب مینویسد:
《تذکُرالانقلاب، رشته[ای] از یادداشتهای روزانه[ی] فیضمحمد کاتب است و چشمدیدها و مشاهدات مستقیم او را از واپسین روزهای دوره حکومتداری امیر اماناللهخان و سقوط او، تا اندکی بیشتر از هفتماه از دوره نُه ماهه امیر حبیبالله سقوی را در بر میگیرد.》(ص ۱۲)
علی امیری، کاتب را چهرهای استثنایی و برجسته در تاریخنگاری معاصر میداند که هیچ نویسندهای در حوزه تاریخ معاصر افغانستان از آثارش بینیاز نیست (ص ۱۶) امیری، کاتب را همسنگ و همطراز ابوالفضل بیهقی و عطاملک جوینی میخواند و در توضیح منطق تاریخنگاری کاتب و وجهتمایز آن با مورخان قبل و بعد کاتب مینویسد:
《تاریخنویسی پیش از کاتب بسته دام تقدیر بود و تاریخنگاری جدیدِ پس از او، در سودای تجدد، در ویلِ ایدئولوژیهای خاستگاهگرا، هبوط کرد و به جای آگاهی از زمانه و روزگار، تاریخ را مکان اوهام و ایدئولوژیها -آگاهی کاذب- ساخت. ابوالفضل بیهقی، عطاملک جوینی و کاتب هَزاره، تاریخگزاران روزگار و زمانه خودشان بودند و در سرشت آنچه که مینوشتند، تأمل نیز میکردند؛ اما تاریخنگاری ناسیونالیستیِ متأخر، چرخش از واقعیتهای دهشتناک موجود به گذشتههای طلایی تخیلی است و این سقوط در دام باستانگرایی مبتذل، خود چیزی جز نشانه نابودی حس و شعور تاریخی نیست.》(ص ۱۸)
امیری منطق تاریخنگاری کاتب در تداوم تاریخنگاری اسلامی از نوع مسعودی، مسکویه رازی و بیهقی میداند (صص ۱۸ و ۱۹). او توضیح میدهد که تاریخنگاری اسلامی در آغاز سرشتی الهیاتی داشته (ص ۱۸) که با ترجمه متون یونانی، شالوده خردگرایانه فلسفی-اجتماعی پیدا نموده که نشان از سنت عقلیِ تاریخنویسی خردگرا در تاریخ اسلام است (ص ۲۰).
امیری با اشاره به لقب “بیهقی معاصر” برای کاتب، اهمیت سبک تاریخنگاری وی را چنین توضیح میدهد:
《این که در این اواخر کاتب لقب افتخارآمیز “بیهقی معاصر” خوانده شده است. خود بایستی نشان آن باشد که کاتب با نوشتههای پرشمار خود، منطق تاریخنگاری خردگرا را به کار بسته و چونان بیهقی تاریخ را “عبرت” میدیده و در صدد تدوین تاریخ در خور خردمندان برآمده است. هرچند که بنا به گفته مکچزنی، کاتب پژوهِ معاصر آمریکایی، این تشبیه را میتوان برعکس نیز کرد و “به جای این که کاتب را بیهقی معاصر لقب بدهیم بهتر است بگوییم که بیهقی، کاتبِ سدههای میانه بوده است”.》(ص ۲۰)
《کاتب رویدادهای تاریخی بیشماری را که روایت کرده است، هیچگاه به “قهر طبیعت” و “خشم خداوند”، یا “کلک تقدیر” حواله نداده است. بلکه، او، در ورایِ رویدادهای فاجعهبار، خشم سلطان و جهل انسان و زوال معنا و فروپاشی اخلاقی را میدیده است و به خصوص به پیوند “اخلاق” و “سامان سیاسی”… عنایت تام داشته است و بدین گونه، دگرگونیهای سامان سیاسی را با رفتار آدمی پیوند زده است. … او[کاتب] تاریخنگار دوران انحطاط و در عین حال احیاکننده سنت خردگرایی در سنت تاریخنویسی است و تبیین تحولات تاریخی بر پایه ضابطههای خرد را سرلوحه کار خود قرار داده است.》(ص ۲۱)
علی امیری در تحقیق خود از دو استاد روسی و آمریکایی، الکساندر شکیراند و رابرت مکچزنی، نام میبرد که برای نخستینبار این دو تن در پژوهشهایشان، اهمیت تذکُرالانقلابِ کاتب را نشان دادهاند (ص ۲۱) و در اهمیت تذکُرالانقلاب میگوید:
《کتاب تذکُرالانقلاب، تنها گزارش دستاول یک مورخ دانا و بینا از رویدادهای سیاسی یک دوران سرنوشتساز نیست؛ بلکه نگاه یک “رجل سیاسی” و تاریخنگارِ دارای اندیشه سیاسی به این تحولات نیز هست. بدین روی، تذکُرالانقلاب چیزی بیش از یک گزارش ِ دستاول است و افزون بر گزارش رویدادها، بیانگر تامل خردورزانه در سرشت امر سیاسی است و دیدگاههای سیاسی او را، نیز بازتاب میدهد. … تذکُرالانقلاب، آیینهی تمامنمایِ خودِ واقعی ماست و به روشنیِ تمام، ما را آنگونه که هستیم به ما نشان میدهد. کاتب اهل هیچ ایدئولوژی نبود و هیچ موضع مذهبی، قومی یا زبانی نداشت. از اینرو در کتاب خود سهم همه را ادا کرده است.》(ص ۲۲)
امیری ویژگی نثر کاتب در تذکُرالانقلاب را انتقادی و تند توصیف میکند که درونمایهی عقلی و منطقی دارد:
《این نثرل سرد و بیطرفانه و در واقع رویکرد منثور، یکی از برجستهترین بُعدِ رویکرد انتقادی اوست که او را از بسیاری از فرهیختگانِ دنیای پارسی که عمدتا رویکرد منظوم به جهان دارند، متمایز میکند. همین بیان سرد و منثور، به کلام او قدرتِ تخریبی و سنجشگریِ بسیار بالا داده است.》(ص ۲۳)
به بیان امیری، جایگاه تاریخنگاری کاتب هنگامی خوب درک میشود که سبک وی را با تاریخنویسی جدید ناسیونالیستی مورد مداقه قرار دهیم:
《جایگاه تاریخنگاریِ کاتب زمانی به درستی قابل فهم خواهد بود که سنتِ جعل و تحریف در تاریخنویسی جدید، در عهد ناسیونالیسم، مورد تأمل قرار گیرد. تاریخنویسی جدید افغانی، قربانگاهِ خرد و قتلعام رویدادهایِ واقعی است و به دشواری میتوان ردپایِ خردگرایی و واقعگرایی در آن پیدا کرد و پی گرفت. در این نوع تاریخنویسی “ملت”، یگانه “قهرمانِ” واقعی است و هر آنچه که از جنس خوبی است از جمله “استقلال”، “صداقت”، “صبر و مقاومت”، “شجاعت” و “فرهنگ” همه به او تعلق دارد. نگاهِ خردگرا و رئالیستی کاتب، اما، هاله قدسی رمانتیسم تنیده شده در دور سر “ملت قهرمان افغانستان” را میزداید و هبوط اخلاقی و معنوی مردم را به نحو دهشتناک و بیسابقه، به نمایش در میآورد. هیچکس از دمِ تیغ قلم کاتب در امان نیست. تمام اقشار مختلف مردم افغانستان…[را] مورد انتقاد قرار میدهد. این است که این اثر را فراتر از گزارشِ روزمره، دفتر تاملی در بابِ سامان سیاسی و نقد اخلاق و رفتار عمومی، مبدل میکند.》(ص ۲۵)
از نظر علی امیری، بنا بر تحقیق و مدخلی که بر تذکُرالانقلاب نوشته است، این اثر تنها بیانی از سرگذشتِ دیروز ما نیست، بلکه تصویر زندهی دنیایِ امروز ما نیز هست (ص ۳۲).
بررسی مفصل متن اصلی تذکُرالانقلاب نیاز به چندین یادداشت دارد، در اینجا تنها برای آشنایی خوانندگان با سبک و سیاق اندیشهای و نوشتاری کاتب در این اثر، تیکههایی از متن اصلی، مورد مداقه قرار میگیرد.
کاتب در آغازین صفحه تذکُرالانقلاب، در شرح زمینههای سقوط دولت امانی و روی کار آمدن حبیبالله کلکانی مینویسد:
《سوء اقدامات امیراماناللهخان و وزرایِ خوّان او در اجراآتِ امور سیاسیه و اقتصادیه و تنظیمیه و انضباطیه و قضائیه و اخلاقیه و حقوقیه و جزائیه باعث تنفر طبائعِ عامه گردیده، همه را از شاهراه اطاعت و متابعت به سوی سیاهچاهِ غوایت و بغاوت کشانید. زیرا امیرِ موصوف از مصاحبت و موانست و دوام مجالست با “محمودبیک طرزی” و “محمود سامی” حِلّه[ی] معروف به اَفندی و غیره افسران قشون و معلمین ترک عثمانی رهگرای خلاف شعائر اسلامی شده…》(صص ۴۵ و ۴۶)
در اشارات فوق کاتب، میتوان دو عامل را در بررسی زمینههای سقوط دولت امانی تأثیرگذار دانست؛ نخست اصلِ اقدامات اصلاحی اماناللهشاه که آنچنان با بستر و شرایط اجتماعی-فرهنگی کشور همخوانی و همراهی نداشت که بنا به گفته کاتب متأثر از محمود طرزی و محمود سامی بوده است و دیگر نحوهی انجام اصلاحات که کاتب از آن به “سوء اقدامات” در زمینههای مختلف تعبیر میکند.
گفته کاتب نشان میدهد که اصلاحات از اندیشه تا عمل یا به تعبیری از مرحله سیاستگذاری تا مرحله اجرای سیاست، هر کدام لوازم و شرایط خاص خود را میطلبد که نخبگان فکری و اجرایی جامعه باید بدان واقف باشند.
یکی از ویژگیهای مثبت کتاب در امر ویراستاری در این است که هرکجا نیاز به توضیحی لازمی در خصوص معرفی اجمالی افراد، معانی واژگان و تعابیر و غیره بوده، آن توضیحات در پاورقی صفحه آمده است.
در عبارت نقل شده از تذکُرالانقلاب، در پاورقی صفحه ۴۵ و ۴۶ کتاب، “محمودبیک طرزی” و “محمود سامی” به صورت اجمالی معرفی شده است که اینجا ما مورد دوم را از پاورقی نقل میکنیم:
《محمود سامی یک افسر تُرک بود که در ایجاد ارتش جدید و منظم در افغانستان نقش جدی بازی کرده است. شکیراندو به نقل از یک افسر اتریشی به نام امیل ربیئچکا، درباره او آورده است: “محمود سامی در گذشته معلم جمناستیک در یکی از آموزشگاههای ترکیه بود و برای نخستینبار تمرینات جمناستیکی را در ارتش افغانستان شامل ساخت” شکیراندو، ص ۶۷.》(پاورقی صفحه ۴۶)
شایان ذکر است که پاورقی ذکر شده، نکتهای وجود دارد که ممکن است موجب کجفهمی شود. ویراستار محترم برای معرفی محمود سامی، از محقق روسی الکساندر شکیراندو نقلقولی میآورد که پژوهشگر روس هم از سفرنامه ایمیل ربیچکا نقلقول کرده است که محمود سامی معلم ژیمناستیک در “ترکیه” بوده است، در صورتی چنانچه به سفرنامه ربیچکا مراجعه شود، متوجه میشویم که محمود سامی در برههای که در افغانستان حضور داشته، کشوری به نام “ترکیه” وجود خارجی نداشته است و او از سربازان فراری امپراتوری یا خلافت عثمانی به افغانستان است.
البته نمیدانیم این خَلط از سوی ویراستار در نقل قول از شکیراندو بوده است یا اینکه در منبع اصلی هم چنین ذکر شده است. این نقد را ما در به کار بردن “ترکیهی عثمانی” در تحقیق فرید بیژن بر کتاب “تصویر عبرت” نیز نشان دادهایم که میتوانید به یادداشت معرفی آن کتاب در سایت کلکین مراجعه نمایید.
شایان ذکر است، ایمیل ربیچکا، افسر اتریشی، پنجسال در سالهای ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۰م در افغانستان حضور داشته است که خاطرات این سالها را در سفرنامهای نوشته است و تحت عنوان “در کشور خداداد افغانستان” توسط رتبيل آهنگ و سیدروحالله یاسر به زبان فارسی برگردانده شده و سال ۱۳۹۶ش توسط نشر بنیاد اندیشه در کابل منتشر شده است. در یادداشت مفصلی، سفرنامه ربیچکا مورد بررسی قرار گرفته است که به آن یادداشت مراجعه نمایید.
به متن اصلی تذکُرالانقلاب باز گردیم، کاتب در شرح زمینههای دولت امانی چنین مینویسد:
《و در اقتصاد پول ناسره سکّه زده بر مالیات مزارع و گمرکات مالالتجاره افزایش زیادی فائق بر محل و استعداد نهاده، قیود و تکالیف شاقه بر عهده بازرگانان و برزگان قرار داد. و از اینرو ارزاق و اقوات و ملبوسات و مفروشات و غیره اشیای لازمه[ی] معیشت و امرار حیات رو به تنزّل و ذلّت و مشقّت ضیق معاش رو به ترقّی نهاد. و در تنظیمیه، قوانین عدیده گذارده، وزراء و مأمورین کشوری و لشکری را که هیچ یک زانوی تحصیل نزد معلّمی خم نکرده و به جز خصائل رذیله[ی] جهالت، دیگر چیزی نیاموخته بودند، امر به اجرای امور مقنّنه قانونیه کرد. و ایشان چه از اغراض شخصی و چه خواهشات نفسی راهی بیرون از شرع و قانون که سراپا اخذ رشوت و نسبت به دولت غدر و خیانت مینمود، پیمودن گرفتند. و در انضباطیه از عدم درایت اولیای امور و وجود حماقت در فطرت و شعورشان که همگان شریک دزد و رفیق قافله بودند، مسالک صورت مهالک و معابر هیئت مقابر به خود گرفته، قتل و غارت و سرقت رونق یافت…》(صص ۴۶ و ۴۷)
《و در امور اخلاقیه از تاسیس مکاتب اناثیه و غیره اسباب رفع حجاب و بدناموسی و هتک پرده[ی] عصمت و عفاف و مفاسقت و مخالطت به حرام، که هر کدام را مورخ این عهد و عصر، نام به نام ثبت تاریخ و ارقام خواهد کرد به روی روز افتاده، باعث انقلاب و استخراب سلطنت امیراماناللهخان -که خدمت بزرگی نسبت به مملکت و ملّت افغانستان از قبیل حصول استقلال و معاهدات با دول معظّمه و تاسیس مکاتب علوم و فنون متنوعه و حاضر آوردن اقسام ماشینها و فابریکههای صنایع نفیسه و اشیای مستظرفه و غیره و غیره نمود- گشت. که اینک ذیلا به طرز تاریخ و روزنامه انقلاب و فجایع حاضره در حیّز تحریر میآید.》(صص ۴۸ و ۴۹)
از اشارات کاتب به وضوح بر ميآید که بستر و زمینههای سقوط دولت امانی وجود داشته و به این صورت هم نبوده است که به صورت خلقالساعه شخصی به نام حبیبالله کلکانی پیدا شود و بتواند به حکومت اماناللهشاه خاتمه دهد.
توجه به این امر از این روی اهمیت دارد که امروزه دیدگاههایی وجود دارد که با چشمپوشی از زمینهها و بسترهای داخلی جامعه افغانستان در عهد اماناللهشاه، سقوط دولت امانی را تنها به دسایس پیدا و پنهان نیروهای استخباراتی کشورهای دیگر پیوند میزنند که یک نمونهاش در کتاب “سقاوی دوم” آمده است.
اگرچه احتمال ارتباط حبیبالله کلکانی با عوامل کشورهای دیگر نیز وجود دارد و قصد تایید یا تکذیب این نظر را نداریم، آنچه با توجه به توضیحات کاتب در اینجا برایمان اهمیت دارد، توجه به عوامل و زمینههای داخلی کشور در موضوع سقوط دولت امانی است.
از دیدگاه نویسنده یادداشت حاضر چنین بر میآید که مطالعه تاریخ تحولات سیاسی-اجتماعی یکصدساله اخیر افغانستان از این منظر که کاتب در تذکُرالانقلاب سرلوحه داشته و در یادداشتهای متعددی از آن به “بازخوانی انتقادی تاریخ” تعبیر شده است، برای جامعه افغانستان، ضرورت و اهمیت دارد.