به عصر دیاسپورا خوش آمدید
مروری بر کتابی “دایاسپورا؛ مقدمهای بسیار کوتاه” اثر کوین کنی
نگارنده یادداشت پیشروی در یادداشتهای دیگری، مفصل به دو نکتهی مهم پرداخته است؛ نخست اینکه مطالعات افغانستانشناسی و مطالعات مهاجران افغانستانی در ایران، علیرغم پیوندهای ناگسستنی، دو حوزه مطالعاتی جدا و مستقل از هم محسوب میشوند و دیگر اینکه از دیدگاه تحلیلی این قلم، در تجزیه و تحلیلِ روابط ایران و افغانستان، “موضوع مهاجران افغانستانی ساکن ایران”، اگر مهمترین پاشنهآشیل نباشد، بدون تردید یکی از مهمترین پاشنهآشیلهای روابط پر فراز و نشیب دو کشور است.
تامل و توجه بر روی دو نکتهی یاد شده به تنهایی میتواند حکایتگر اهمیت عنوان و موضوع کتاب “دایاسپورا؛ مقدمهای بسیار کوتاه” باشد. گذشته از آنکه همانطور در ادامه بدان میپردازیم، سوژه و مفهوم دایاسپورا، امروزه هم در حوزه نظری-تئوریک (مطالعات اجتماعی-سیاسی) و هم در حوزه سیاستگذاریهای کلان کشورها و نظام بینالملل، موضوعی پویا و با اهمیت و درجه اثرگذاری بالاست.
همانطور که از عنوان کتاب بر میآید، “دایاسپورا؛ مقدمهای بسیار کوتاه” اثری بسیار کم حجم میباشد که با اوج اختصار توانسته است تبیینی علمی-تحلیلی از موضوع اصلی پژوهش به خواننده ارائه دهد. کتاب در ۱۵۰ صفحه از شش فصل با عناوین زیر سامان یافته است:
فصل اول: دیاسپورا چیست؟ (صص ۱۳_ ۳۰)
فصل دوم: مهاجرت (صص ۳۱_ ۶۰)
فصل سوم: ارتباطات (صص ۶۱_ ۸۶)
فصل چهارم: بازگشت (صص ۸۷_ ۱۱۸)
فصل پنجم: یک مفهوم جهانی (صص ۱۱۹_ ۱۴۰)
فصل ششم: آیندهی دیاسپورا (صص ۱۴۱_ ۱۴۶)
کتاب با مقدمهای (صص ۷_۱۲) که توسط اندیشکده دیاران برای ترجمه فارسی اثر نوشته شده است، شروع میشود که در آن به خوبی اثر و نویسنده آن معرفی شده است. با توجه به توضیحاتی که در مقدمه کتاب آمده است، کوین کنی Kevin Kenny))، نویسنده کتاب، استاد رشتهی تاریخ و مطالعات ایرلند در دانشگاه نیویورک است که این اثرش در سال ۲۰۱۳ در مجموعهی مختصر و مفید دانشگاه آکسفورد منتشر شده است (ص ۷).
مفهوم دیاسپورا در فضای عمومی و دانشگاهی سایر کشورها به ویژه مغربزمین، اصطلاحی پرکاربرد است که گذشته از انبوه مقالات و آثار علمی منتشر شده درباره این مفهوم، در فضای عمومی بسیاری از کشورها همچون روزنامهها و شبکههای اجتماعی نیز دیاسپورا اصطلاحی بسیار پر استفاده میباشد به نحوی که در فصل اول این کتاب، کوین کنی، یکی از دلایل سهل و ممتنع بودن ارائه تعریفی جامع و مانع از مفهوم دیاسپورا به همین امر اشاره دارد (ص ۱۳).
پیش از ادامه مطلب، به صورت کلی اگر “دیاسپورا” را مفهومی مرتبط با موضوع “مهاجرت” و یکی از زیرشاخههای آن در نظر بگیریم، و همچنین با عطف به دو نکتهای در مقدمه یادداشت ذکر شد، فقر مطالعاتی حوزه دیاسپورا در ایران، شایان توجه و تامل به نظر میرسد.
با توجه به آنچه گفته شد، توجه به بخشی از مقدمهی کتاب که در آن میتوان به انگیزه ترجمه اثر نیز پی برد، شایان تأمل به نظر میرسد:
《کوین کنی در ابتدای کتاب خود به این موضوع میپردازد که امروزه مفهوم دیاسپورا چنان گسترده شده است که افراد گوناگونی در فضاهای دانشگاهی، مطبوعات، سیاست و در ادبیات عمومی به تواتر از آن بهره میگیرند؛ به گونهای که تعریف مفهوم دایاسپورا بسیار دشوار شده است. اما بر خلاف تجربهی کوین کنی، در کشور ما ایران این مفهوم، جایگاهی ندارد و در نتیجه هیچ گاه به ظرفیتهای کاربردی آن نیز توجه نشده است. علیرغم اینکه ایران در چهل سال اخیر همواره با پديدهی مهاجرت مواجهای جدی داشته است و میلیونها ایرانی در خارج از کشور ایران و میلیونها مهاجر افغانستانی در کشور ایران زندگی میکنند، اما به ندرت صحبت از “دایاسپورای ایرانیان خارج از کشور” یا “دایاسپورای افغانستانیهای حاضر در ایران” به میان آمده است. مفهوم دایاسپورا نه تنها در سطح حکمرانی مهاجرت در ایران جایگاهی نداشته است، بلکه حتی در جوامع علمی و دانشگاهی ایران نیز بدان توجهی نشده است.》(ص ۸)
《در ایران در سالهای اخیر اهمیت دایاسپورا به صورت محدودی مورد توجه سیاستگذاران قرار گرفته است. اجرای طرحهایی همچون بازگشت نخبگان ایرانی، جذب نخبگان و کارآفرینان بینالمللی و زمزمههای بهرهمندی از توانمندیهای ایرانیان خارج از کشور نمونههایی از این توجهات است. اما این امر هیچگاه به صورت یکپارچه و منظم و به صورت یک سیاست واحد از سوی همهی دستگاههای اجرایی مورد توجه نبوده است. شاید بیراه نباشد اگر بگوییم که نبود مطالعات علمی در حوزه مفهومی دیاسپورا یکی از عوامل بزرگ عدم توفیق ایران و بیتوجهی به انواع دیاسپوراهای کشور ایران -دایاسپورای ایرانیان خارج از کشور و دایاسپورای افغانستانیهای ساکن ایران- بوده است. ترجمهی کتاب “دایاسپورا؛ مقدمهای بسیار کوتاه” یک گام کوچک و ابتدایی در زمینهی معرفی مفهوم دایاسپورا است.》(صص ۱۰ و ۱۱)
اگرچه در بخش بعدی یادداشت به واکاویی مفهوم دایاسپورا در این اثر خواهیم پرداخت. اما با توجه به مطالبی که تا کنون مطرح شد، لازم به نظر میرسد اشاراتی به فصل پنجم و ششم کتاب داشته باشیم که اهمیت مفهوم دایاسپورا را بیشتر نمایان میسازد.
کوین کنی در فصل پنجم تحت عنوان “یک مفهوم جهانی” (صص ۱۱۹_ ۱۴۰) یکی از ویژگیهای بارز دوران جدید و عصر جهانیشدن را در حجم گسترده مهاجرتها و جابهجاییها و همچین تعداد بالای مهاجران و پناهندگان در سطح جهان میداند که این امر سبب شده عدهای از منتقدان چنین مطرح نمایند که ما وارد دوران جدیدی از مهاجرتهای بینالمللی یا به عبارتی وارد “عصر دایاسپورا” شدهایم (ص ۱۱۹) کوین کنی بر این نظر است که از بسیاری جهات دایاسپورا یک مفهوم ایدهآل برای درک عصر جهانیشدن میباشد (ص ۱۲۰).
نویسنده کتاب را در سال ۲۰۱۳ نوشته است و در قسمتی از فصل پنجم، گریزی به آمار کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل دارد، که تنها توجه به همین بخش کتاب، اهمیت موضوع کتاب را حداقل در سطح سیاستهای کلان مهاجرتی ایران نمایان میسازد:
《در سال ۲۰۱۰ کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل ۱۰.۵ [ده و نیم] میلیون نفر را به عنوان پناهنده شناسایی کرد، علاوه بر ۴.۶ میلیون نفر عرب فلسطینی که آژانس امدادرسانی و کاریابی سازمان ملل اعلام کرده است. بزرگترین گروه پناهندگان تحتنظر کمیساریای عالی را افغانها با ۳ میلیون نفر پناهنده تشکیل میدهند. بیش از ۶ میلیون نفر در یک دهه بعد از حملهی شوروی در سال ۱۹۷۹ کشور را به دو مقصد پاکستان و ایران ترک کردند. حدود ۵.۷ میلیون نفر بعد از سال ۲۰۰۲ به کشور بازگشتند ولی بعد از حملهی آمریکا عدهی دیگری شروع به مهاجرت کردند.》(ص ۱۲۷)
کوین کنی اینترنت و شبکههای گستردهی اطلاعات و ارتباطات را بستر بینقصی برای به اشتراکگذاری “احساسات دایاسپورایی” میداند (ص ۱۳۲) نگارنده این سطور در طول سالهای گذشته در شبکههای اجتماعی، به خوبی نظارهگر بوده است که چگونه رویدادهای داخلی افغانستان، همچون انتحاریها، موفقیتهای علمی و غیره و یا سقوط پیاپی شهرهای افغانستان توسط طالبان، چگونه واکنشهای احساسی مهاجران را به جوش و خروش وا میداشته است به نحوی که انگار نه انگار بخش عظیمی از این مهاجران، به ویژه نسل دوم و سوم، با اینکه اصلا افغانستان را ندیدهاند و در ایران به دنیا آمدهاند و رشد کردهاند اما همچنان تعلق به خاک و وطن در میانشان به گونهای تولید و بازتولید شده است. کوین کنی با نقل از پژوهشگر دیگری، از این پدیده تحت عنوان “ملیگرایی از راه دور” تعبیر میکند و درباره آن مینویسد:
《گونهای پر شور ولی مختصر و مفهومی از مشارکت سیاسی که در آن حمایت از وطن به نوعی پیامد جانبی تلاش برای داشتن یک زندگی معنادار در غربت است. البته این نوع از احساسات، گونهای مشتق شده از یک الگوی ریشهدار تاریخی است. مهاجران همیشه در ملیگرایی دایاسپورایی نه تنها به دنبال راهی برای کمک به وطن خود هستند، بلکه در پی پیشرفت خود در کشور میزبان نیز هستند.》(ص ۱۳۳)
در فصل ششم به عنوان فصل پایانی کتاب، “آیندهی دایاسپورا” (صص ۱۴۱_ ۱۴۶) به حساسیتهای لازم در به کارگیری مفهوم “دایاسپورا” میپردازد. از جمله اینکه استفاده همگانی از واژه دایاسپورا نباید به گونهای باشد که آن را از مفهوم خود تهی سازد (ص ۱۴۲).
کوبن کنی همچنین با اشاره به اینکه مفهوم دیاسپورا خود در بردارندهی گونههای خاصی از “رنج کشیدن” است، بر این نظر است که این مفهوم نباید با نژادپرستی و نسلکشی معادل در نظر گرفته شود و به بیان وی: همهی انواع تعصبات ضدمهاجرتی منشاء نژادی ندارند و همهی مهاجرتها هم تبعید و اخراج نیستند (ص ۱۴۲).
نویسنده کتاب “دایاسپورا؛ مقدمهای بسیار کوتاه” از استفاده ابزاریی که ممکن است توسط کشورها از مفهوم دیاسپورا صورت بگیرد به این امر توجه میکند که قصد و هدف کشورها از به کار بست مفهوم دیاسپورا، “ایجاد یک تاریخ ملی بیسروته” است که دیاسپورا استفادههای اقتصادی-سیاسی برایشان دارد (ص ۱۴۳) این امر را میتوان با توجه به تحولات سالهای اخیر کشورهای خاورمیانه همچون فعالیتهای لابیهای صهیونیستی یا لابیهای ارامنه در کشورهای اروپایی و آمریکایی مشاهده نمود.
کوین کنی در صفحات پایانی کتاب، توضیحات در خور توجهی درباره وجوه اشتراک و افتراق “مهاجرت” و “دیاسپورا” ارائه میدهد که تامل بر آن میتواند مدخلی برای بخش بعدی یادداشت حاضر باشد:
《موضوع مهاجرت طبق تعریف آن با جابهجایی از یک نقطه به نقطهای دیگر مرتبط است. البته حداقل در دوران معاصر به شدت آیت جابهجایی با مفهوم کشور در آمیخته است و ادبیات مهاجرت را حول دوگانههای دافعه و جاذبه، ترک وطن و استقرار در مکان جدید، از ریشه در آوردن و در خاک جدید کشت کردن، و رایطهی بین یک کشور مبداء و یک کشور میزبان شکل داده است. ولی مفهوم دایاسپورا میتواند از این منظر محدودکننده فراتر رفته و الگوهای چندبعدی از تعامل و تبادل را آشکار کند.》(ص ۱۴۵)
《مانند دورههای گذشتهی تاریخ، دیاسپورا چارچوبی برای درک درست جهانی که در اثر مهاجرت شکل گرفته است ارائه میدهد. دایاسپورا به عنوان یک مفهوم هم قوی است و هم قدرتبخش و مهاجران و دولتها از آن در راستای اهداف خود بهره میبرند و از منافع حاصل از آن استفاده میکنند. وظيفهی محققین و دانشجویان این است که معانی ممکن دیاسپورا را با دقت برشمرده و کاربردهای آنها را مشخص کنند… مردم همواره در مفهوم دیاسپورا به دنبال مقاصد مورد نظر خودشان میگردند و از آنجا که نیازهای انسانها در طول زمان تغییر میکند ممکن است جذابيت دیاسپورا برای اعضای یک گروه در دورههای متفاوت کم و زیاد شود. دیاسپورا منبع قدرتمندی برای خلق جنبشهای فرهنگی و سیاسی است و هرچه مهاجران و نسلهای بعد از آنها ارتباطات قویتری با یکدیگر و با وطن برقرار میکنند این منبع قدرتمندتر هم خواهد شد.》(ص ۱۴۶)
لغت یونانی diaspor از فعل diaspeirein مشتق شده است که از دو بخش dia (به معنای فراتر یا از طریق) و speirein (به معنای پراکندن و کاشتن) تشکیل شده است. در تمامی کاربردهای متعددش دیاسپورا ارتباط معنایی با پراکنده و متفرق شدن دارد (ص ۱۴).
بنا به توضیحات کوین کنی، مفهوم امروزی دایاسپورا ریشه در تاریخ یهود دارد که بخشهایی از آن، فارغ از صحت و سقم تاریخی یا به دور از هرگونه ارزشگذاری، در روایتهای کتاب مقدس نیز آمده است و امروزه نیز آنچه در هویت یهودی نقش برجسته دارد ریشه در منشأ تاریخی مبتنی بر مفهوم دایاسپورا میباشد که در متون دینی آنها نیز این مفهوم به کار رفته است (ص ۱۵).
کوین کنی بر این نظر است که در به کار بردن دایاسپورا به عنوان یک مفهوم خاص دینی که مربوط به یهودیان و تاریخ یهود است برای بقیه مردم در زمانها و مکانهای متفاوت بسیار احتیاط نمود. چرا که به زعم او، این مفهوم چندان جهان شمول نیست:
《از نظر روایت تاریخی و با نگاهی سختگیرانه، تعمیم یک مفهوم خاص مروبط به یک مقطع خاص تاریخی، به درگر برهههای زمانی مخالف اصول روایت تاریخی است. برای مثال افرادی که این روزها مفهوم دیاسپورا را استفاده میکنند، اغلب آن را در مورد ملیگرایی، نژاد یا سیاست به کار میبرند که کاملا با معنای آن در دورههای گذشته تاریخی نامرتبط است… استفاده از لغت دیاسپورا برای درک مفهوم “مهاجرت” لزوما به این معنا نیست که فرد باید خود را به چارچوب دینشناسی با مدل اصیل یهودی محدود کند. در طول تاریخ، مهاجران بسیاری تجربهی کوچ اجباری را داشتهاند و با همخونهای خود در کشورهای مختلف ارتباط داشته و آرزوی بازگشت به سرزمین مادری خود را در سر میپروراندهاند. محققانی که به دنبال تحقیق و تشریح تجربهی این مهاجران هستند، میتوانند از دیاسپورا برای تحلیل ساختار بازهی وسیعی از تاریخ و فرهنگ بهره ببرند. هرچند این خطر وجود دارد که با کاربرد بسیار وسیع لغت دیاسپورا، بار معنایی آن به سرعت انسجام خود را از دست دهد.》(ص ۱۹)
از همینروی کوین کنی بیشترین سردرگمی در مورد مفهوم دیاسپورا را در تلاش برای تعریف کردن آن میداند (ص ۲۵) و با توجه به تعمیمپذیری این مفهوم، پرسش اصلی را در “دیاسپورا چیست و چه معنایی دارد؟” نمیداند بلکه از دیدگاه وی مسالهی اصلی بر محور این سوال است که “دیاسپورا چگونه مورد استفاده قرار میگیرد؟” که فضاهای فرهنگی جدیدی، فراتر از مرزهای سرزمین مادری و سرزمین میزبان خلق میکند (ص ۲۶).
از نظر نویسنده کتاب “دایاسپورا؛ مقدمهای بسیار کوتاه”، دایاسپورا در واقع در برگیرنده نگاه خاصی به موضوع مهاجرت در دنیاست که وی در جمعبندی فصل اول کتاب آن را توضیح میدهد:
《شاید عباراتی مانند “دیاسپورای ارمنیها در آمریکا” یا “دیاسپورای پاکستانیها در برادفورد” صرفا برای مخففنویسی در اشاره به گروهی از مردم که در خارج از کشور خود زندگی میکنند به کار رفته است. آنها وقتی صرفا به یک گروه از مردم که در یک محل خاص زندگی میکنند اشاره دارند، در واقع به یک گروه نژادی اشاره میکنند و نه یک دیاسپورا. اما مفهوم دیاسپورا این قابلیت را به مردم میدهد که در مورد جهان خود ادعاهایی مطرح کنند که برخی از آنها مهاجرانیاند که به ورطهی فقر کشیده شده و سعی میکنند سرنوشت محتوم خود را درک کنند و نیز رهبران ملیگرایی که سعی در ایجاد وحدت بین مردم خود در کشورهای مختلف و ایجاد ارتباط بین آنها دارند و همینطور روزنامهنگاران، اساتید دانشگاه و دانشجویانی که در مورد این موضوع مطالبی مینویسند.》(ص ۳۰)
همانطور که پیشتر ذکر شد میتوان میان “دایاسپورا” و “مهاجرت” ارتباط دو سویهی ناگسستنی وجود دارد که بعضا تعیین حد و مرزهای آنها را دشوار میسازد. کوین کنی، در همین راستا در فصل دوم کتاب با عنوان “مهاجرت” (صص ۳۱_ ۶۰) با سیری اجمالی به تاریخچه مهاجرتها، ارتباط میان مهاجرت و دایاسپورا را بررسی مینماید.
از نظر کوین کنی، مهاجرت میتواند آغاز داستانی باشد که رویدادهای پس از آن میتواند تا حدودی مرز تفکیک کننده میان مفهوم دایاسپورا و موضوع کلی مهاجرت باشد:
《نگاه به تاریخ از منظر دایاسپورا تمایز بین گونههای مختلف مهاجرت را به خوبی مشخص میکند. اما فرایند شروع یک مهاجرت، تازه اول داستان است. وقتی مهاجرین در محل زندگی جدید خود ساکن شدند شروع به ایجاد شبکههای جدیدی در میان خودشان، با مردم وطن خود، با اهالی کشور میزبان و با مردم هموطنشان که ساکن کشورهای دیگر هستند، میکنند. فارغ از نوع مهاجرت، احساس دیاسپورا میتواند از ارتباط بین این جوامع جدید ایجاد شود. روش استاندارد مطالعهی مهاجرت تمرکز بر دو موضوع دارد: اول جریان جابهجایی مردم از کشورشان به محل جدید و دوم میزان درگیری این افراد با موضوعات مربوط به موطنشان. اما مفهوم دیاسپورا تفسیر چندوجهیِ عمیقتری از انواع ارتباطاتی که مهاجرین و فرزندانشان در خارج از وطن شکل میدهند ارائه میدهد. در جالبترین حالتش، این ارتباطات بخ جای یک رابطهی خطی تبدیل به یک رابطهی چندقطبی میگردد که گروههای آواره در سرتاسر دنیا را که وطن مشترک دارند با هم متحد کرده و به یک شبکهی جهانی تبدیل میکند.》(صص ۵۸ و ۵۹)
نکته حائز اهمیت دیگر در رابطه با دایاسپورا این است که “احساسِ دیاسپورا” میان مهاجران به خاطر دوری از وطن است که شکل میگیرد، در غیر این صورت احتمال کوین کنی درست به نظر میرسد که اگر این مهاجران به کشورشان باز میگشتند این حس قوی از دیاسپورا در آنها شکل نمیگرفت (ص ۶۱):
《اگرچه مستقر شدن در کشوری دیگر هیچوقت به این معنا نبوده که وطنی که از آن آمده بودند و رویای بازگشت به آن را داشتند فراموش کنند. اتصال به یک مبداء مشترک واقعی یا رویایی در بطن تمام روابطی بود که مهاجران در بین خودشان، با سرزمین مادریشان و دیگر هموطنانشان در جاهای دیگر جهان برقرار میکردند.》(ص ۶۲)
این همان امری است که نویسنده در فصل پنجم کتاب از آن به “ملیگرایی از راه دور” (ص ۱۳۳) تعبیر میکند که در بخش پیشین این یادداشت بدان پرداخته شد. پیوند میان سه فصل نخست کتاب با دو فصل آخر، در فصل چهارم، تحت عنوان “بازگشت” (صص ۸۷_ ۱۱۸) خود را نشان میدهد که نویسنده هرگونه تلقی از دیاسپورا را به نوعی دربردارنده مفهومِ “بازگشت به خانه” تحلیل مینماید (ص ۸۷).
با توجه به آنچه از کتاب “دایاسپورا؛ مقدمهای بسیار کوتاه” مرور شد، این یادداشت را با تحلیلی درباره نکتهای که در سرآغاز یادداشت، در خصوص مستقل بودن مطالعات افغانستانشناسی و مطالعات مهاجران افغانستانی در ایران ذکر شد، پایان میدهیم.
نویسندهی این سطور از به کار بردن اصطلاح “دیاسپورای افغانستانیهای ساکن ایران” اطمینان کافی ندارد، اما توجه به توليدات ادبی در حوزه شعر و داستان در طول بیش از چهار دهه از مهاجرت افغانستانیها به ایران، نشان میدهد که رگههایی از “مؤلفهها و احساسات دیاسپورایی” میان مهاجران افغانستانی در ایران شکل گرفته است که از سویی هویدای کلیدواژگانی همچون “وطن”، “خاک” و “بازگشت” به افغانستان است و از سوی دیگر نشانگر هضم نشدن در جامعه میزبان ایرانی. شعرِ “بازگشت” محمدکاظم کاظمی را میتوان نمونه کاملا واضح این امر در حوزه شعر مهاجران افغانستانی در ایران دانست.
از سوی دیگر “ادبیات مهاجرت” به خصوص در بخش داستان نشانگر این است که مهاجران به نوعی “برزخ هویتی” دچارند که نه آنجایی (ایرانیگک) محسوب میشوند و نه اینجایی (شنبه/چهارشنبه). بلکه آمیختهای از آنجا (افغانستان) و اینجا (ایران) هستند.
داستانِ “تویی که سرزمینات اینجا نیست” محمدآصف سلطانزاده که یادگار دوران تجربه زیسته مهاجرتیاش در ایران است ناز لحاظ ذهنی و زبانی نَه با ادبیات داستانی معاصر افغانستان آنچنان قرابتی دارد و نه با ادبیات داستانی معاصر ایران.
نویسنده: رضا عطایی
منبع:دیاران