نقض کرامت انسانی زنان در اشعار
برخی از شعرای زبان دری فارسی
انجنیر غلام سخی ارزگانی ( آلمان)
کلامی از خداوندگار دانش وارباب سخن مولانا جلال الدین بلخی :
گر خطا گفتیم ، اصلاحش تو کن مصلحتی تو ، ای تو سلطان سخن
عموما در قسمت محصول فکری و کارکردهای منجمله ادبی و مجموعهء از گزيده های شعری فرهنگيان ، ادباء و شعرا وغیره ؛ ابراز نظرها ، کاوش ها و به خصوص نقد نيز صورت می گيرد که جهت اصلاح کيفيت و شکوهمندی کارهای آينده شان نه تنها پر ارزش بوده ، بلکه خيلی ها قابل تقدير و تشویق آمیز نیز می باشد. به نظر راقم اين نبشته اين گونه برخورد ها و نگرش ها ، خردمندان شعر و ادب را بيشتر به تعمق واداشته و آنان را در غنی سازی و کيفيت ادبی کارکردهای فرهنگی آيندهء شان بيش از پيش مورد ترغيب و پويايي عصر جدید و نو تر قرار میدهند . و همچنان از اثر انتقادات خردمندانه و منطقی اند که فرهنگيان و علما به توليد انديشه جديد و سازنده بر مبنای مقتضای نياز عصر نيز دست می يابند . از سوی هم ، در جامعه « منطق نقد دهی و نقد گرايي و نقد پذيری » سمت و سو گرفته و بالاخره « فرهنگ نقد » و آزادی هم جايش را در دل نظام جامعه در ساحهء فرهنگی ، اجتماعی وغیره باز می نمايد .
شعرا و ادباء که در هر مقطع مکانی و زمان عرض اندام نموده اند ، اگر گنه کار نشوم آنان يگانه و يا از جمله خردمندترين ، آگاه ترين ، منورترين و همچنان سازنده ترين عناصر از اجتماع در عرصه معنوی و تمدن در ميان جامعهء شان بوده و اکنون نيز می باشند . بايد گفت که تراوش ذهنی و ماحصل خلاق و ناياب فکری آنها در ايجاد و نهادينه ورزی تمدن ها ، در رشد نهادهای اجتماعی ، مادی ، معنوی ، شکوفايي کرامت والای انسان و انسانيت ، در زايش تفکرنو و امثالهم نقش کم نظيری را اداء نموده اند . اگر گفته شود که جهان تمدن و فرهنگ وغیره زادهء قلم و دانش خردمندان ، شعرا ، ادباء و ازمون های نسل بشری اند ، به خطا نرفته ایم . 2
اما افزون بر آن دردا ، که در گوشهء از اذهان برخی از سرايشگران ردهء اول شعر و ادب اثری از تفکر و فرهنگ جمود نگر قبيلوی و نظام فيودالی نيز به مشاهد رسيده که در قسمت برخی از اشعار آنان به کرامت و شوکت انسانی زنان حمله بی رحمانه صورت گرفته اند که آنهم قطعا عاری از انصاف ، دور از تعقل و مغاير اصل قرآنی ، ضد منشور اعلاميه جهانی حقوق بشر و معيارهای ديگری پسنديدهء بين المللی و اخلاقی جامعه اند .
منظور از اين نبشتهء شتابزده و برخورد جسته و گریخته نقد نگری نبوده ، بلکه پرسش های گلايه آميز و احترامانه و با ضم اشارات مؤجز دردمندانه و آنهم بدون تسلسل در پايان هر شعر مورد نظر می باشند که توجه علاقمندان بدان جلب می گردد . اصلا من حق نقد نگری و نقد دهی را در همچو مسايل از عهده خويش خارج دانسته و آن حق را از آن اهل خرد ، فرهنگيان رسالتمند ، ادباء ، شعرا ، پژوهشگران ، اربابان دانش و قلم و ... می دانم که منجله این بندهء عاجز و گناهکار و مقصر را نيز از نعمت نقد هوشمندانه و رهنمودهای عالمانهء خودها مستفيد سازند .
حال به بهانهء عنوان مطلب انتخابی خود ، يک سری به سراغ بعضی از ادباء و شعرا می زنم و چند نمونهء مختصر از ميان داشته های شعری شان را که در مورد زنان سروده اند ، گزيده و آنرا چنين باهم به خوانش می گيريم :
نظامی زن را بی وفا می پندارد :
در خانه گنجشک سر مار که ديد اسپ و زن و شمشير وفادار که ديد
نشايد يافتن وفا در هيچ بر زن وفادار اسپ و در شمشير و در زن ( 1 )
در اين زمينه نظامی زن را برابر با اسپ و شمشير قرار داده و چنين تفهيم می کند که از اسپ و زن و شمشير کسی وفا نديده است . از اين شعر نيز بر می آيد که اسارت انسان زن چنان پرعمق است و زن مانند آشياء و احشام در اختيار مطلق مرد سالار بوده که مانند شئ گاه در اسارت يکی و زمانی هم در حلقهء اسارت ديگری از مرد سالاران قرار می گيرد . همان طوری که شمشير واسپ در اختيار هرکس قرار گرفتند ، مال او به شمار می آيد و موقعيت زن هم در جامعه مرد سالاری چنان بوده که زن هم در تسلط هر مرد قرار گيرد ، ديگر زن هم مانند شمشير و اسپ اختيار خود را ندارد . وقتی که شمشير بی جان و اسپ زنده جان غير ناطق طبعا که اختيار خود را ندارند ، کامل قابل فهم و درک است . اما اينکه زن هم به عنوان انسان ناطق و آزاد به دنيا آمده که مثل اشياء و حيوان اختيار خود را در نظام اجتماعی- سياسی ندارد ؛ خود عمق مظلوميت ، محکوميت و فاجعهء انسانی بی نظير را در مورد انسان زن در بطن نظام قبيله سالاری و آنهم در اين عصر جديد خرد و انترنت به نمايش می گذارد که جای سخت تأسف و حتا ننگ تاريخ بشريت می باشد .
همچنان در زمان جنگ وقتی که يک جناح مردان بر ديگری از مردان رقيب پيروز می گردد ، برندهء جنگ تمام دارای و حتا زنان منطقه و مسکونين بيگناه و غير نظامی بازندهء جنگ را به غنيمت می گيرد و از آن خود می سازد . در اينجا سيستم استبدادی طوری غم انگيز است که زنان مناطق جناح مغلوب در جنگ « مردان » به اسارت جناح غالب جنگ به زور برده می شوند که اينبار زنان به جرم « زنان جناح مغلوب » هم بيشتر گنه کار پنداشته شده و با خشم و اسارت فزاينده رو به رو می شوند . اينجاست که بردندگان جنگ ، با خشونت حيوانی به عفت و دامان پاک زنان اسير تجاوز جنسی می نمايند ، اين عمل را هم به افتخار « مردانگی » لقب می دهند . مثلا از جمله در جنگ های خانمان برانداز سه دههء اخير افغانستان که گروه های رقيب مواضع نظامی يکديگر را اشغال می نمودند ، نه تنها تمام هست و بود مردم غير نظامی را به جرم سکنهء گروه رقيب خويش به غارت می بردند ، بلکه زنان شوهردار ، دختران جوان و حتا دختران صغير و نابالغ را با وحشت تمام مورد آزار و تجاوزات جنسی قرار می دادند و برعلاوه ، برخی کثيری از زنان اسير هزاره ، تاجيک ، ازبک ، ترکمن و سايرين را به دلالان عرب و غيره نيز می فروختند . و همچنان بنام های « مردانگی » ، « پشتونوالی » و « تطبيق شريعت » وغيره بدين عمل ضد انسانی و ضد اسلامی و ضد ملی خودها فخر هم می فروختند که اکنون نيز بد بختانه تا حدودی اين گونه جنايات خانمان سوز در تحت سلطهء قاتلان ، جهل انديشان ، زن ستيزان ، جنگ سالاران حزبی و محلی در برخی از ولايات کشور و با حمايت کشورهای همسايه و مافيای بين المللی در افغانستان ادامه دارند . مثال ديگری ، جنگ تجاوزگرانه و جنايات صرب های يوگوسلاويای سابق بالای مسلمانان بوسنيا ، کوسووی البانی تبار وغيره بود که بر بيشتر از نيم ميليون زنان شوهردار و مجرد مسلمان تجاوز جنسی از سوی متجازين نژاد پرست صرب ها صورت گرفتند و همهء اين زنان نيز حامله دار شدند که تمام رسانه های خبری آنرا افشاء نمودند . در اين جا ديده می شود که در کشور متمدن اروپا هم خشونت و جنايت مرد سالاران عصر سرمايه داری مدرن در قدم نخست در قسمت زنان بی دفاع به منصهء اجراء گذاشته می شود . 3
پس زنان به خصوص در کشورهای عقب نگهداشته شده جهان و از آنهم خاص تر در جوامع اسلامی از چنگ اسارت يک مرد سالار به اسارت مرد سالار ديگر و آنهم با خشونت و جنايت فزاينده ديگر قرار می گيرند که متأسفانه خيلی دردناک و غم انگيز است . ناگفته نماند که نهادهای حقوقی بين المللی و منجمله اعلامه جهانی حقوق بشر به صورت مؤثر از حقوق عادلانه زنان و اطفال معصوم دفاع و حراست نکرده و در زمينه صرفا توصيه های فرمايشی وغير مؤثر را صادر نموده که در واقع يک اتمام حجت بوده تا اذهان جوامع جهانی را اغفال کرده باشد و بس .
چرا مولفهء های آزادی ، حقوق ، جامعه مدنی ، کرامت انسانی تمام اعضای جامعه و بالخصوص رعایت ازحقوق زنان و اطفال در اذهان ما انسان ها چندان جای ندارند و اگر دارند ، چرا عملی نمی گردند که باز هم هر روز فاجعهء جديد را بر زخم های ناسور و فجايع دير پای جوامع بشری به خصوص در کشورهای اسلامی و از آنهم بارزتر در افغانستان جنگ زده ، بی وارث ؛ پرورشگاه طالبانیزم ، تروریزم بین المللی و تولید و تجارت مواد مخدره را می افزاييم ؟
اسدی می گويد :
هم از بخت ترسم که دمساز نيست هم از تو که با زن دل راز نيست
که موبد چنين داستان زد ز زن که با زن در راز هرگز مزن (2 )
اسدی هم مانند ديگران آنگيزه ها را در مورد اينکه زن چرا « راز » را نگهداشته نمی تواند ، فراموش نموده و تأکيد بر اين دارد که با زنان راز دل نشود . يعنی راز و سخن شوهر از خانمش پنهان گردد و نيز راز پسر از مادرش و خواهرانش مخفی نگهداشته شود. و بدين معنا که جنس مذکر هرگز با جنس زن راز داری دل نکند ، سخن لازم و ضروری را هم از زن دریغ دارد ، و زن را از گوش کردن سخن محروم سازد . از طرف دیگر در قرآن کريم در مورد ارزش و اهمیت والای سخن چنين آمده است :
« مژده بده به بندگانم ؛ آن کسانی که به همهء سخنان گوش فرا می دهند و از نيک ترين و زيباترين آنها پيروی می کند . آنان کسانی اند که خدا هدايت شان بخشيده است ، و ايشان واقعا خردمندان اند . » ( 3 )
خداوند گوش کردن و شنيدن سخن را که از هر کس باشد ، مفيد بخش برای هر زن و مرد شنونده می داند . آيا با پنهان داشتن راز ، سخن ، دانش ، ابزارهای معلومات و فهم و خرد از زنان ، عملا زمينه های اسارت و عقب مانی زنان را به نفع تداوم نظام اسبتدادی قبيله سالاری و فئوداليسم بيش از پيش تقويت نکرده ايم ؟ آیا با دریغ نمودن سخن و کلام ، اندیشه و مشوره و نظایر آن ؛ زنان را از خردمند شدن محروم نکرده ایم و همچنان جهالت را برای زنان عام ننموده ایم ؟
وقتی که راز دل با زن صورت نگيرد و سخن و بيان از زن دريغ گردد ؛ آيا در واقع زن را بيشتر در تاريکی نگذاشته ايم ؟ همچنان وقتی که زن را دور از نعمت سخن ، کلام ، مشوره ، راز و نياز ، انديشه ، روابط سالم اجتماعی ، خردورزی و جريان قانون تکامل نياز عصر قرار می دهيم ، آيا گناهی عظيمی را در پيشگاه خدا و انسانيت مرتکب نشده ايم ؟ با محروم کردن زن از حقوق ، آزادی و در قهر جهل قرار دادن است که خود ما عملا زن را به « ناقص العقل » تبدیل نموده ایم ؛ و همچنان نادانی ، فقر فرهنگی- سیاسی ، اجتماعی- اقتصادی وغیره زن را در جامعه عام ساخته ایم . 4
آیا عملا با خیره سری و بیداد گری مردانهء خویش بیش از نصف پیکرهء جامعه که زنان اند ، آنها را فلج نکرده ایم ؟
فردوسی چه می گويد :
چو خواهی که خواری نياری به روی به پيش زنان راز هرگز نگوي (4)
فردوسی بزرگ ، متأسفانه علت خوار بودن مرد را ابراز « راز » با زنان بر شمرده و تأکيد دارد که با زنان راز را نگوييد ! اما دريغا که فردوسی هم عامل اين ضعف زن که راز را پنهان کرده نمی تواند ، نکاويده و فقط فتوا صادر نموده است . چرا فردوسی هم نتوانست که انگيزه های ضعف ، محروميت ، عقب مانی و ... کلا جامعه و به خصوص از زنان را به کاوش بگيرد ؟ چرا فردوسی بزرگ عامل « خوار » بودن يعنی استبداد مرد سالار را در سيستم ملوک الطوايفی و فرهنگ خرد ستيز قبيلوی و در زير بنای نظام اقتصادی- اجتماعی ، فرهنگی- سياسی وغيره در جامعه فئودالی سراغ نکرده که مرد را به عنوان مستبد ، خيره سر و بالاخره مرد سالار جمود انديش بالای کل جامعه و به خصوص بالای زن حاکم نموده است ؟
آيا مرد بخاطر اظهار راز شان در نزد زن « خوار» می شود و يا اصلا به علت استبداد ضد انسانی شان عليه زن واقعا و عملا در نظام اجتماعی جامعه « خوار و ذليل » گرديده و هنوز هم می شود ؟ چرا فردوسی ها به انگیزه های مادی ، اجتماعی ، معنوی و نظام اجتماعی- سیاسی جامعه عمیقا توجه و تلاش نورزیدند که عامل هرگونه فقر جامعه را کشف می کردند ؟ چرا « خوار » بودن مرد را در شیوهء و سیستم ظالمانهء مرد سالاری نظام اجتماعی جامعه سراغ ننمودند ؟
نظامی شاعر اينگونه می گويد :
زن از پهلوی چپ گويند برخاست نيايد هرگز از چپ راستی راست ( 5 )
جامی در مورد زن گفته است :
زن از پهلوی چپ شد آفريده کس از چپ راستی هرگز نديده ( 6)
در اينجا نظامی و جامی عميقا زير تأثير فرهنگ عوام زدگی و سنت پرسودهء قبيلوی رفته و منطق خود ها را مبنی بر اينکه گويا زن از پهلوی چپ بر خاسته و هيچگاهی مصدر راستی و صداقت و کار درستی نمی شود . يعنی بدين معنا که گويا تنها مرد از پهلوی راست بر خاسته و همه کارش درست و صحی است و بر عکس زن صداقت ندارد . آيا چنين برداشت و نگرش ضد فرمايشات دين اسلام ، مغاير خرد و دانش جوامع بشری و تبعيض آشکار عليه انسان زن نيست ؟
اگر منظور از دست راست و چپ باشند که مرد را با دست راست و زن را با دست چپ تشبه نموده است . در اين صورت از آنجای که دست راست بيشتر نسبت به دست چپ به کار گرفته شده ، پس دست راست بارزتر و قوی تر نسبت به دست چپ در بدن انسان ثابت گرديده است . همچنان در نظامی اجتماعی پس از سقوط نظام عادلانهء مادر سالاری و يا مادر شاهی و تسلط نظام پدر سالاری و يا مرد سالاری ، شرايط برای مرد زيادتر و برای زن کمتر بوده که بالاخيره زن در حاشيه اجتماع رانده شد که مظلومت و محروميت زن از همين جا آغاز شد و پديدهء ظالم و مظلوم وامثالهم در جامعه پديد آمد . پس با منطق قرآن و علم ثابت است که دست راست و چپ ، ظالم و مظلوم ، خرد و جهل ، مادر سالاری و پدر سالاری و نظاير چنين مسايل و تمام داشته ها و ميراث های بشری از طرف خدا و خلقت نظام طبيعت نبوده و نيستند . بلکه اين گونه موضوعات ناشی از عملکردهای نظام های اجتماعی اولاد بشر بوده و هستند که در واقع امر ، انسان هم خالق هستی است و هم باعث نيستی می باشد . از قرآن کريم می دانيم که ايزد متعال حتا بهشت و دوزخ را برای انسان درست نکرده است ، بلکه اين انسان بوده که از اثر اعمال پسنديده خود برای خويش بهشت و از کردارهای زشت و بد خود برای خويش دوزخ را در هردو جهان خلق می کند . پس آيا عامل اصلی هرگونه زييايي ها و زشتی ها ، يا هستی ها و نيستی ها ، يا خوبی ها و بدی ها وغيره در نظام های اجتماعی- سياسی از آغاز تاکنون در کرهء زمين همين انسان ها نبودند و نيستند ؟5
اوحدي باور خود را چنين اظهار نموده است :
زن چو مار است زخم خود بزند بر سرش نيک زن که بد بزند ( 7)
اين درست است که مار يک جاندار خطرناک بوده که زهر دارد و اگر انسان را نيش زند ، حتا انسان هم ضايع می شود . در اين راستا متأسفانه ، شاعر زن را در جوار مار قرار داده و اورا مثل مار زهردار و خطرناک معرفی می کند . خوب ! اگر کسی از اين شاعر بپرسد که تو را کی زائيده است؟ اگر تو را مادرت زائيده است ، پس او هم از جنس زن می باشد . آيا مادرت هم خاصيت مار را دارد ؟ پس اگر با منطق اين شاعر زن را مانند مار قبول کنيم ، آيا اين « زن مار صفت » که تو شاعر ( اوحدی ) را تولد کرده است ؛ پس تو هم مثل « مار زهردار» هستی ؟ وقتی که تو از « مار زهردار» تولد شدی ، آيا در اينجا بر سر تو ( اوحدی شاعر ) کی بکوبد تا از گزند تو کسی متضرر نشود ؟
اين شاعر با تأثير پذيری از فرهنگ قبيلوی در برابر هر ناگواری ، معلول ها وغيره از راهی زور و خشونت قبيلوی متوصل می گردد که بيانگر ماهيت نظام مرد سالاری و خرافه پرستان فئودالی اند . دردا که اين شاعر هم مانند ديگران علت و انگيزه های نابسامانی جامعه و معلول های اجتماعی را به تفحص و کاوش عالمانه گرفته نتوانسته است .
اين عجيب است که با تعبير و تفسير خرد ستيزان که اگر زن ، دختر زائيد او مانند « مار زهر دار » است و اگر پسر به دنيا آورد ، اين پسر« زهر دار» نيست ؟ وقتی که پسر و يا دختر در بطن مادرش يکسان رشد نموده و به مجرد که به اين دنيای پرتلاطم و غم انگيز اجتماعی پا می نهند ؛ چرا جنس مذکر همواره به انسان ظالم و جنس مؤنث هميشه به انسان مظلوم تبدیل می گردد ؟ باز هم حتا مرد به قابيل ستمگر و مرد ديگری به هابيل ستمديده ، انسان مستکبر و انسان مستضعف ، قبيله حاکم و قبايل محکوم ( به ويژه در افغانستان ) ، نژاد فرمان ده و نژادهای فرمانبر ، اتنی انحصارگر و اتنی های اسير ( باز هم در جوامع افغانستان ) وغيره در جوامع بشری تبديل می شوند ؟
چرا انگيزه های تبعيضات مدحش نسبت به زنان ، اقليت های مذهبی- دينی ، اتنيکی ، نقض حقوق و آزادی انسان ها ، عقب مانی های مختلف جامعه و ... در پهنه و بوتهء نظام اقتصادی- اجتماعی ، فرهنگی- سياسی ، حاکميت استبدادی و امثالهم در نظام جامعه جستجو نمی گردد ؟
جامی اعتقاد خود را اين طور بيان داشته است :
زن چه باشد ؟ ناقصی در عقل ودين هيچ ناقص نيست در عالم چنين
بر سر خوان عطای ذوالمنن نيست کافری نعمتی بدتر ز زن (8 )
اين شاعر واراسته و بزرگ ، زن را چنان ناقص درعقل و دين پنداشته که حتا در جهان بشريت برايش نظير قايل نيست . و افزون برآن شاعر، زن را هم منحوس تر و ابتر از کافر وصف کرده است .
از اين هويدا است که جامی هم مثل ديگران در مورد زنان به خطا رفته و آنان را به « ناقص بودن در عقل و دين » متهم می سازد و کدام نظر اثباتی هم در اين زمينه ندارد . آيا نگرش اين چنين شعرا نسبت به زنان از کدام فرهنگ آب می خورد ؟
چرا جامی دانشمند انگیزه های عقب ماندگی زنان را که او آنرا « ناقصی در عقل و دین » تصور نموده است ، در زیر ساخت اقتصادی - اجتماعی و فرهنگی- سیاسی ، روانی وغیره جامعه از آغاز زمینه تکامل تاریخ اجتماعی تا کنون مورد انتقاد خردمندانه قرار نداده است ؟ 6
از زمانیکه جنس مؤنت چشم به جهان می گشاید و تا لب گور ، چرا مظلومیت و اسارت نصیب زن است ؟ و در تمام مناسبات جامعه به خوبی درک می گردد که زن مظلوم بوده و مرد ظالم است . مظلومیت ، محکومیت و اسارت زنان ناشی از بیداد گری و استبداد مرد سالاران در نظام اجتماعی- سیاسی جامعه است . در این مورد آیا زن بخاطر اسارت و محکومیت خود « ناقص العقل » بوده و یا اینکه اصلا مرد به سبب ظلم و جبر خود بالای زن « ناقص العقل » می باشد ؟
با حکم خدا ، گوهر بینش و دانش ، رسالت منطق وعقل این مرد سالار مستبد « ناقص العقل » واقعی است که اصل « لا اکراه فی الدین » را با جهالت و توحش خود زیر پا کرده و خود را میراث دار فرعون ها ، خلفای اموی و عباسی ، امیر عبدالرحمن خانی ها ، ملا عمر خانی ها و خلاصه در زمرهء تمام مستبدین و جباران روی زمین می داند. آیا بازهم زن را « ناقصل العقل» میدانیم؟
تصنيف عاميانه لهجهء دری هزارگی :
سر سنگجيل نشی که مار داره زن لخشوم نگير که يار داره
امی ره از دل صد پاره موگوم زن پشتل بگير که کار داره ( 9 )
اين شاعر هزاره مانند ديگران سنگ و چوب و بالاخره حتا زمين و آسمان را هم بر فرق زنان نه کوفته است و بلکه زن قشنگ و کم صورت را با همديگر به مقايسه گرفته و بی اعتمادی خود را صرفا نسبت به زن زيبا تبارز داده و مردان را توصيه می نمايد که با زن زيبا و مقبول ازدواج نکنند . زيرا او حتما رفيق مرد داشته و يا دارد و عفت اورا مرد ديگر صاحب شده است . و يا اينکه زن مقبول هميشه طرف توجه مردان ( به ويژه مردان شهوت پرست » بوده ، و خواهی و يا نخواهی زن مقبول ولو که در قيد نکاح مرد هم باشد ، بناء برعقب ماندگی اجتماعی و فکری خود ، فريب اغيار را خورده و منحرف می گردد . و از جانبی هم زن مقبول کيفيت کاری ندارد و همچنان زن قشنگ همواره مورد وسوسه و توجه شهوانی مردان ضعيف النفس قرار می گيرد . در اين راستا شاعر چشم اندازی شهوانی و منافقت برخی از مردان سست عنصر و بی ايمان را نسبت به زنان در کل و زنان زيبا را به صورت خاص افشاء نموده و غير مستقيم چنين روش مردان را به نقد هم می کشاند . و بالاخره شاعر با تجربه از جامعه خود پيشنهاد می کند که با زن کم حسينه ، پاک دامن و کارگر که اغلبا مورد توجه مردان نبوده ، همسری را اختيار کنيد که کانون خانوادگی شکننده و بحرانی نخواهد شد ! اين چنين نگرش نيز يک نوع توهين به مقام انسانی زنان به شمار می آيد .
ناگفته نماند که زنان جامعه هزاره با وجود کشيدن زجرهای فرسايشگر ، مظلوميت و محکوميت سه قرن اخير ، نسبت به زنان جامعه پشتون کمتر مورد ضرب و شتم ، توهين و تحقير ، خرید و فروش ، حق تلفی و ظلم و ... از سوی مرد سالاران شان مواجه اند . در میان زنان کشور ما به گمان اغلب که زنان پشه ِِِِیی و نورستانی در برابر بیشترین فشار و ظلم مرد سالاران قرار دارند . و افزون بر آن ، زنان جامعه تاجيک ما نسبت به تمام زنان افغانستان کمتر مورد تظلم ، جبر ، حق تلفی ، بی انصافی و ... مردان سالاران جامعه خويش قرار می گيرند .
فخرالدين اسعد گرگانی می گويد :
زنان نازک دلند و سست رايند به هر خو چون برآريشان برآيند
زنان گفتار مردان راست داريد به گفت تن ايشان را سپارند
زن ارچه زيرک و هشيار باشد زبون مرد خوش گفتار باشد
بلای زن در آن باشد که گويي تو چون خور روشنی چون مه نکويي
زعشقت من نژند و بی قرارم ز درد دل هميشه زار وارم
به زاری روز و شب فرياد خوانم چو ديوانه به دشت و که دوانماگر رحمت نياری من بميرم در آن گيتی تو را دامن بگيرم
ز من بستان ز بی مهری روانم که چون تو مردمم چون تو جوانم
زن ارچه خسرو است ارشهرياری و يا چون زاهدی پر هيز کاری
بر آن گفتار شرين رام گردد نينديشد گز آن بد نام گردد ( 10 )
اين شاعر هم به صورت ديگری بر ضعف زنان مهر تأکيد را گذاشته و آنان را سست عنصر و ساده لوح معرفی می کند که کاملا واقعیت ندارد . ولی بازهم عوامل اجتماعی- سياسی وغيره آنرا مبهم می گذارد و از طرف ديگر اين شاعر از ديگران يک قدم را پا فرا تر نهاده و ابراز می دارد که زن هر چه زيرک و هشيار هم باشد باز هم زبون است . بدين معنا که زن اگر از نعمت علم ، دانش و تعليم هم برخوردار گردد و زيرک ، پرهيزگار ، خسرو ، هشيار هم باشد ، با آنهم ذليل بوده و قابل اعتماد و ارزش نيست و فریب می خورند . يعنی با تعبير شاعر اينکه مرد از اثر دانش ، تعليم و تربيه زيرک و هشيار می گردد و او کار ساز و قابل پذيرش است . و برعکس که زن ولو زيرک و هشيار هم باشد ، باز هم نسبت به مرد کمتر بوده و سازنده نيست . آيا با کدام منطق زن را از لحاظ کسب دانش وغيره باز هم نسبت به مرد ناچيزتر ، نازل تر می دانيم ؟ آيا چنين برداشت ناقص ، غير اسلامی و ضد علمی نسبت به کرامت والای انسانی زن ، جز از تأثير پذيری فرهنگ تمدن کش قبيلوی و تفکر جمود فکران و نظام واپسگرای اجتماعی- سياسی جامعه نظام ملوک الطوايفی ، چيزی ديگر شده می تواند ؟
سعدی در تحت تأثير باورهای عاميانه :
چه نغز آمد اين يک سخن زان دو تن که بودند سرگشته از دست زن
يکی گفت کس را زن بد مباد دگر گفت زن در جهان خود مباد (11)
دو مردی که بناء بر عقب مانی اجتماعی جامعه ، شکوه ای را از کاستی زنان سر داده و فرد آخری حتا خواهان نابودی زن در جهان بشريت نيز می شود . اين خود بيانگرعقده بی مورد و خشونت در قسمت زن است که حتا سعدی هم به تأييد از گفتارهای عاميانه بر خاسته و علت اصلی اين گونه مسايل در انظار جامعه باز هم ناپديد میماند . چرا شاعر در پی عوامل زيربنايي عقب مانی جامعه بصورت کل و در مورد زنان بطور خاص عشق سفری کرده نتوانسته است؟ چرا این شاعر دانشمند تحت تأثیر فرهنگ مرد سالاران رفته است ؟
سعدی در ضد خنديدن زن گفته است :
چو در روی بيگانه خنديد زن دگر مرد گو لاف مردی مزن ( 12 )
سعدی شاعر شهير ، خنديدن زن را به روی مرد ديگری باعث « نامردی » مرد پنداشته و بعد هم مرد را چنان سرزنش و مورد نکوهش قرار می دهد که ديگر لاف « مردی » را سر نزند . زيرا ، که زنش در پيش روی غير شوهرش يعنی مردم نامحرم خنديده است . اينگونه نگرش از يک طرف بی اعتمادی مرد سالاران را نسبت به زنان می رساند و از سوی هم ، جوهر انسانيت مرد را با سنت های خرافاتی فرهنگ قبيلوی پنهان نموده و مرد را هم با ابزارهای خشونت ، تظلم ، وحشت و تنفر بيشتر نسبت به زنان مورد تشويق قرار می دهد. چرا انسان را آگاهانه ويا غير شعوری به استبداد دعوت می نماييم ؟ آیا با جلوگیری خندیدن زن « مردی» ثابت میشود ؟
در حقيقت از نظر فرهنگ قبيله سالاران انسان ستيز و تمدن گريز که اگر يک زن در مقابل کدام مرد بنا بر هر عللی که باشد ، تبسم و يا خنده کند ؛ اينگونه تعبير و تفسيرغلط صورت می گيرد که خندهء زن غير شعوری باعث وسوسه و تحريک شهوانی مرد بسوی زن می شود . و يا عمدتا اين طور سفسته بافی می شود که زن با خندهء خود مرد را مستقيما به عشق بازی و تقارب جنسی به طرف خود دعوت می کند . خلاصه خندين زن را در برابر مرد و يا مردان بناء بر هر انگيزهء که باشد ، آنرا وسيله فحشاء ، گمراهی وغيره با منطق طالبان و همفکر انشان تعبير و تفسير غلط می نمايند . اگر کسی جويا گردد که خندهء مرد به روی زن همين گونه تعبير می گردد و يا طوری ديگری می باشد ؟ چرا در مورد بد چشمی ، زن بارگی ، تجاوز جنسی و استبداد مردان مرد سالاران نسبت به زنان ، جنگ افروزی ، فساد پیشگی و هزاران جنایت و خطای مردان قبیله سالار و مردان ستمگر عصر جدید شکوهء و انتقاد به مشاهده نمی رسد ؟ برای اینکه مردان از قهر دریا ها و بحرها گرفته تا زمین و آسمان با انحصار مردانه ء خودها در سراسر گیتی حکومت می کنند . قضاوت ، تمام وسایل مادی و معنوی هم در دست مردان بوده و مرد سالاران خودها را نه تنها در همه امور تبریه می نمایند ، بلکه زمین و آسمان را بر سر زنان بی دفاع و بی پشتوانه می کوبند .
خلاصه هر تبسم و خندهء زن با منطق زن ستيزان جوامع عقب نگهداشتهء اسلامی بيانگر گويا روابط جنسی ، فاحشه گری ، گمراهی ، بی دينی وغیره زنان تعبير نادرست شده که قشر ملا عمری طالبان و ساير اسلا مگرايان سياسی( نه اسلام محمدی ) عملا آنرا در افغانستان به نمايش گذاشتند و با اين گونه اعمال خودها ، لکهء ننگ تاريخ را نيز با افتخار قبيله سالاری و زن ستیزی خودها در پيشانهء خويش حک نمودند .
ناصر خسرو غيرعاقلانه بر زنان می تازد :
زنان چون ناقصان عقل و دينند چرا مردان رهء آنان گزينند (13)
ناصر خسرو هم مانند جامی ، زنان را درعقل و دين ناقص پنداشته و مردان را مورد استهزاء قرار می دهد که چرا به رهء زنان صحه گذاشته و آنرا انتخاب می نماييد ؟ آيا کسی نمی پرسد که بر اساس کدام آئين و دين ، منطق و تفکر ؛ زنان در دين و عقل « ناقص » اند و پس تنها مردان در دين و عقل « عاقل و سالم » هستند ؟ آيا در اين جا اين دو شاعر ناخاسته وغیر شعوری در برابر ذات و جوهر قرآن ، اصل دانش بشری و موازين پذيرفته شدهء بين المللی و اعلاميه جهان حقوق بشر قرار نگرفته اند ؟
فخرالدين اسعد گرگانی حتا زنان را در خلقت ناقص می پندارد :
زنان در آفرينش نا تمام اند ازيرا خويش کام و زشت نامند ( 14)
اين شاعر باور دارد که زنان در آفرينش خود ناقص خلق شده و زشت نام هستند . شاعر با اين نگرش غير آگاهانه خود در جنگ عليه خالق يکتا و خلقت طبيعی انسان قرار گرفته است . در اين زمينه از سفسته بافی شاعر اين پرسش به ميان آمده می تواند که آيا با زيربنای کدام تفکر و فرهنگ ، زنان در آفرينش خود « ناتمام » تولد گرديده و پس این تنها مردان در آفرينش خود « تمام » خلق شده اند ؟ آيا چنين برداشت ناقص و غيرقرآنی و غير علمی را به جز از سوی خرد ستيزان ، جهل پروران و حاميان نظام تمدن ستيز و قبيله سالاران و استبداد حاکمیت سیاسی قلدران چيزی ديگری شده می تواند ؟
چرا این شاعر با سایر همفکرانش از پاد زهر تفکر جهل ورزان کاملا خودها را نجات داده نتوانسته اند ؟ آیا کلا ما مردان ( بدون پیغمبران الهی ، خلفای راشدین ، امامان برحق و صالح و پیروان راستین دین خدا و انسان دوستان واقعی و امثالهم ) عامل هرگونه اسارت زنان ، جنگ افروزی ها ، توطئه ها ، خشونت ها ، فساد اخلاقی ، تجاوز بر نوامیس ملی مردم ، وطن فروشی ، اختلاس ، قانون شکنی ، دین فروشی ، زایشگری هرگونه استبداد ، عوام فریبی ، ستمگری ، فقر معنوی ، بی رحمی ، قتل های دسته جمعی نسل بشر ، سرقت ، دروغ گویی ، بی بندو باری ، شهوت پرستی ، می خوارگی ، غمزه کشی ، قاچاقبری ، طفل ربایی ، دختر فروشی ، چرس کشی ، لواطت ، زور گویی ، توحش ، زرا ندوزی نا مشروع ، حق تلفی ، بی ایمانی ، بی عدالتی ، خیانت ، جهل روزی ، رشوت ستانی ، تمدن کشی ها و میلیون ها جنایات دیگری پس از فردای سقوط نظام مادر سالاری و با نطفه گیری و سلطهء نظام های خشن مرد سالاری ، استقرار پی در پی سیستم های ظالمانهء بردگی ، فئودالی ، بورژوازی ، سوسیالیستی ، سرمایه داری انحصاری و مافیای بزرگ جهانی مرد سالاران عصر کمپیوتر و انترنت تا کنون در نظام اجتماعی جوامع بشری نشده ایم و حال نیستیم ؟ آیا چنین اوصاف عملا در میان جنس مذکر ( جای فرستادگان خدا ، چهار یار کبار ، امامان راسیتن ، مردان بیگناه ، خداپرستان بی ریا ، عادل ، تمدن پرور ، بشر دوست ، دموکرات و امثالهم محفوظ باشد ) از آغاز تا کنون در جوامع و کشورهای مختلف جهان به خصوص در جوامع اسلامی عینیت ندارند و یا اینکه خصایل فوق غیر اسلامی و غیر انسانی در بین جنس مؤنث در جوامع بشری صحت دارند ؟ آیا تمام جاهلان تاریخ ، اسلا میستان زن ستیز ، تمدن ستیزان و همفکران ملا عمر قندهاری مطلقا از جنس مذکر دارای صفات فوق با ناانسانی ترین و خشن ترین شیوه نبودند و نیستند که حتا انسان های بیگناه و تمام تمدن مردم افغانستان را به خاک و خون یکسان کردند و عرش خدای لایزال را به لرزه درآوردند ؟
آفرينش و خلقت انسان در جوهر قرآن :
خداوند آفرنيش انسان را در قرآن چنين بيان فرموده است :
« ای مردمان ! ما ، شما را از مرد و زنی آفريده ايم .» ( الحجرات / 13 ) ( 15 )
با فرمودهء ايزد متعال انسان در آفرينش خود از يک زن و مرد تولد يافته و از اين نگاه هيچ برتری ذاتی را يکی بر ديگری نيست و ماهيت و کرامت انسانی زن با مرد يکسان است. به خوبی درک می گردد که کرامت و ماهيت انسانی زن هرگز جدا از مرد نبوده و نيست . خداوند در قرآن نفرموده است که زن را « ناقص عقل و دين ، ناتمام و ... » خلق کرده و مرد را « عاقل العقل و با تمام جمال و کمال و ... » آفريده است . پس از اين نيز معلوم می گردد که اينگونه شعرای کرام به عنوان مسلمانان خردمند و صاحب تفکر زمان خويش از جوهر کتاب خدا ، علم متداول روز وغيره آگاهی چندانی نداشته اند . اگر اینها آگاهی لازم را از گوهر و ذات کلام وحی الهی و ارشادات خداوندی از قرآن عظیم الشان ، گفتارهای پیغمبران ، امامان راستین ، علمای اهل خرد و دانش میداشتند ؛ هرگز این چنین به نقض خلقت ، حیثیت ، شرف ، کرامت والای انسان و انسانیت زنان نمی پرداختند .
ايزد متعال به انسان چنين خطاب می کند :
« خدا از جنس خود تان همسرانی برای شما ساخت .» ( النحل / 72 ( 16)
اين کلام خداوند هم زن و مرد را از يک جنس يعنی انسان می داند و هچيگونه تفاوتی ميان شان قايل نيست و خدا به کرامت انسان چه زن و چه مرد باشد ، ارج ناياب را گذاشته است . به قول نغز علامه سعدی که گوید :
بنی آدم اعضای یکد یگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
آيا پس باز هم اين تکامل تاريخی جوامع بشری و نظام اجتماعی- سياسی استبدادی و امثال آن در جامعه نبوده و نيست که زن را مادون ، مظلوم ، اسير، فرمان بردار ، محکوم ، بی سواد ، برده و ... مرد را سلطان، فرعون، فرمان دار ، برتر ، حاکم ، خودکام و... به زايش و پیدایش گرفته و انسان را در رابطه جنسيت هم از لحاظ طبقاتی به مظلوم و ظالم ، فرودست و فرادست ، برده و برده دار و نظاير آن تبديل نموده است ؟
فردوسی با عقدهء تمام و بی خودی بر زنان چنين خشميده است:
زنان را ستايي سگان را ستاي که يک سگ به از صد زن پارساي ( 17)
کلا در فرهنگ شرق و به خصوص در جوامع اسلامی ، حيوان سگ خيلی نفرين شده است . وقتی که کسی کار ناپسند می کند و يا جرمی را مرتکب شده باشد ، اورا مورد نکوهش و ملامتی قرار می دهد ؛ به او می گويد که : « تو سگ هستی ! » فردوسی عزيز در اين کلام خود چنان به حيثيت و شخصيت انسانی زنان بی مورد تاخته است که زنان را نه تنها با سگان تشبه نموده و حتا ارزش يک سگ را بهتر از صد زن پارسا ، زاهده و پرهيزگار و سازنده هم تلقی نموده است .
آيا چنين برخورد نسبت به مقام والای انسانی زن ، مغاير کلام وحی الهی و گوهر قرآنی نبوده و در ضديت دانش و شأن انسانيت قرار ندارد ؟ آيا فردوسی بزرگ و خرد مند با اينگونه نگرش خود نسبت به زنان ، تمام خدمات و ارزش های والای فرهنگی و ادبی خود را نسبت به زبان دری فارسی دفن گورستان نکرده است ؟ آیا فردوسی دانشمند با اینگونه برخوردهای نادرست خویش نسبت زنان غیر شعوری به کرسی زن ستیزان و تمدن ستیزان تکیه نکرده است ؟ آیا علامه فردوسی با این برخورد اشتباه آمیز خود نسبت به زنان ، زنده و مرده همه اربابان شعر و ادب ، دانش و تمدن و ... مربوط به جهان بشریت را که در این زمینه آنها شریک این جرم فردوسی نیستند ، یکجا در قهر کرهء سوزان آتش فرو نبرده است ؟
فردوسی جهان را از وجود زن خالی می خواهد :
زن و اژدها هر دو در خاک به جهان پاک از اين هردو ناپاک به
به اختر کسی دان که دخترش نيست چو دختر بود روشن اخترش نيست
که را از پس پرده دختر بود اگر تاج دارد بد اختر بود ( 18)
فردوسی در اين شعر خود استدعا می نمايد که زن و اژدها هردو دفن گورستان گردند تا جهان از وجود اين دو موجود انسانی و طبیعی پاک شود . و همچنان زن و اژدها را همرديف می داند و دختر را مانند عصر جاهلیت عرب قبل از ظهور اسلام بد اختر می پندارد .
فردوسی بزرگ با تمام محبوبيت و همچنان خدمات قابل قدر و فراموش ناشدنی خویش که در مورد تحفظ و گسترش زبان دری فارسی انجام داده است ، متأسفانه باز هم انگيزه ها و عوامل محروميت ، مظلوميت ، محکوميت و ... زنان را از نگاه دينی و علمی ، جامعه شناسی ، خرد سياسی و منطق روز درک کرده نتوانسته و بی رحمانه بر حيثيت و کرامت انسانی زنان تاخت و تاز نموده است. دردا که هنوز هم فضای غبار آلود از تفکر زن ستيزان و فرهنگ جهل پروران نظام قبيلوی عصر جاهلیت عرب و قبیله سالاران در گوشهء از اذهان چنين ادباء و شعرای بزرگ ، خردمند و دوست داشتنی نيز باقی مانده است !
اسدی طوسی اينگونه به کرامت زنان می تازد :
زن ارچه دلير است و با زور و دست همان نيم مرد است هرچه که هست
زنان چون درختند سبز آشکار وليک از نهان زهر دارند بار ( 19)
در منطق اين شاعر، زنان هر چند شجاع و قدرتمند نیز باشند به نصف مردان نمی رسند و از همه بدتر اينکه می گويد که زنان اصلا در جوهر و خلقت خود گويا « زهردار » اند . باز هم این گونه برداشت نسبت به زنان نه تنها هرگز بر مبنای کتاب خدا ، دانش ، تعقل و خرد عصر مدرنیته سازگار نیست ، بلکه در بهترین وصف خود معرف جوهر نظام های بدوی ، بردگی و فرهنگ مسلط قبیلوی و حتا ماقبل و مابعد آن تا کنون نیز می باشد
فخرالدين اسعد گرگانی خلقت انسانی زنان ناتمام می پندارد :
زنان در آفرينش ناتمام اند ازيرا زشت کام و زشت نامند
دوکيهان گم کنند از بهر يک کام چو کام آيد نجويند از خرد نام
بود مهر زنان همچون دم خر نگردد آن ز پيمودن فزون تر ( 20)شاعر در اين شعر خود زنان را مانند چند تنی ديگری درخلقت « ناقص» پنداشته و برعلاه از بی مهری و خيره سری زنان داد سخن می زند . آيا چنين ديدگاه دلالت بر بی خبری شاعر از دين ، انسانيت و علم نمی کند ؟
آیا این گونه شاعران که زن را در آفرینش « ناتمام » و « ناقص » می پندارند ، قوانین تکامل همه پدیده های جهان مادی ، اجتماعی و معنوی را از روی بی خبری و غیر آگاهانه نقض نکرده اند ؟
خدايا ! نگرش زن ستيزی چه قدر عميق ، قاجعه آفرين و انسان برانداز است ؟
ناصر خسرو قباديانی می گويد :
به گفتار زنان هرگز مکن کار زنان را تاتوانی مرده انگار
زنان چون ناقصان عقل و دينند چرا مردان ره آنان گزينند ؟ ( 21)
شاعر به مخاطب توصيه می کند که به گفتار زنان هرگز عمل نه کند که آنها « ناقصان عقل و دين» اند و تا می توانی آنها را مرده بشمارند . و همچنان اين شاعر با خشم و خيره سری می پرسد که چرا مردان رهء زنان را انتخاب می کنند ؟ خوب ! گيرم که اگر فرض گردد و با نگرش چنين شعرا ، زنان « ناقصان عقل و دين » اند ، آيا پس در اين صورت با همين منطق و اساس تنها مردان را « عاقلان و بالغان عقل و دين » می پندارد ؟ آيا بعد از زوال نظام عادلانه مادر سالاری ، اين مرد سالاران نبودند که نه تنها باعث هرگونه ظلم ، کشتار ، اسارت ، حق تلفی ، سياه روزی ، در کل نظام های جوامع بشری بودند و تاکنون نيز هستند ، بلکه مشخصا فجيع ترين ظلم از سوی نظام مرد سالاری در قسمت زنان و اطفان صورت نگرفته و اکنون نيز در افغانستان مخروبه انجام نمی گيرد ؟
خوب ! وقتی که مردان غيرخردمند ، بی سواد ، نادان ، غير سياسی ، ناآگاه و مثل آنها به زنان ظلم می کنند ، زنان را مورد توهين و آزار قرار می دهند ، به شرافت و کرامت انسانی زنان حمله می برند و ... قابل توجيه است که علت آن همانا جهل و نافهمی مردان بی خرد و کلا فقر عمومی جامعه و استبداد می باشند . اما اينکه ادباء ، شعرا که يگانه چشم و چراغ جامعه خود ها بودند و نيز هستند ؛ هنوز هم در گوشهء از تفکر شان ، نگرش و ديدگاه تاريک نسبت به کرامت انسانی زنان وجود دارد که جای بس تعجب است . با تمام شاهکاری ها و خدمات ارزشمند ادباء و شعرای کرام برای تمام بشريت باز هم تأثيرات افکار و فرهنگ قبيله سالاری و مرد سالاری نظام های پرسوده و خرافاتی در کنج و کنار تفکر برخی از شعرای عزيز زبان دری وجود دارند که من نمونه های اندکی آنرا در بالا ذکر نموده و به داوری خوانندگان محترم تقديم نمودم . در باور اين نبشته ، بايد اينگونه تفکر و ديدگاه های ضد قرآنی ، ضد انسانی و ضد خرد را با زير بنای دانش و آگاهی سياسی و غنای فرهنگی از سوی فرهيختگان علم و دانش ، ادباء و شعرا ، روشنگران متعهد و رسالتمند به نقد بی طرفانه و عالمانه گرفته شوند .
ديدگاه قرآن در مورد کرامت انسان :
خداوند می فرمايد:« ما فرزندان آدم را کرامت بخشيديم . » ( الاسراء / 70 ) (22 )
خداوند بدون امتياز با صراحت فرموده است که به فرزندان آدم يعنی زن و مرد کرامت بخشيده است . در اين آيه قيد نشده است که خدا تنها برای جنس مذکر کرامت بخشيده و برای جنس مؤنث کرامت نداده است . و خدا ميان زن و مرد تبعيض قايل نشده است . آيا اين کلام الهی پاسخی کامل و قطعی و قناعت بخش برای تمدن ستیزان و زن ستيزان نبوده و نيست ؟
و همچنان در منشور قرآن نيامده است که زن « ناقصل العقل » و مرد « عاقل العقل و يا سالم العقل » است .
پس در منطق قرآن کاملا ثابت است که هيچ تفاوتی در کرامت انسانی فی مابين زن و مرد نيست . از نگاه علمی و خرد سياسی هم ، عامل اين تبعيض و اهانت و تجاوز به کرامت انسانی زنان را بايد در انگيزهای اجتماعی و نظام های سياسی مستبدانه در ميان خود انسان ها توسط خود افراد بشر سراغ نمود ، نه چيزی ديگری .
خداوند توانا در مورد اصل خلقت انسان چنين می فرمايد :
« يايهاالناس انا خلقنکم من ذکر و انثی و جعلنکم شعوبأ و قبايل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقکم ... »
« ای مردم جهان ! ما ، شما را از مرد و زن آفريديم و به طوايف و قبايل و نژادهای رنگارنگ تقسيم کرديم تا شناخته شويد و همديگر را بشناسيد . همانا که گرامی ترين شما نزد خدا پارساترين شما خواهد بود . » ( 23 )
با توجه جدی به فرمودهء خداوندی و نيز از نگاه علمی ، زن و مردم هر دو درخلقت خويش يک سان آفريده شد اند که هيچ فرقی ميان شان ديده نمی شود . اگر زن نباشد ، مرد هم نيست و اگر مرد نباشد ، زن هم نخواهد بود . يعنی در نظام جامعه بشری زن و مرد هردو لازم و ملزوم يک ديگر اند . همچنان تکثير نسل بشر و تداوم آن قبل از همه به وجود و نقش مساويانه زن و مرد مربوط می گردد . از طرف ديگر همين تفکر و قانونمندی در مورد تمام جفت های مؤنث و مذکر منجمله در ميان حيوانات ، پرنده گان ، حشرات و ساير موجودات طبيعيت و ديگر مخلوقات خداوندی نيز مصداق پيدا می کند . و همچنين وجود ، تداوم حيات و تکامل جفت های مذکور در ارتباط يکديگر شان مورد پذيرش قطعی تمام مراجع اديان سماوی ، غير سماوی ، علمی وغير علمی و ... نيز هستند .
آيا تا به کی مردمان جهان به خصوص جوامع اسلامی و از آنهم واجب تر مردم داغديده و جگر پارهء افغانستان را از نعمات جوهر قرآن ، خرد ، علم ، عصر جديد ، ترقی ، نهادهای حقوقی و منجمله اعلاميه جهانی حقوق در مورد تحفظ کرامت انسانی ، تعقل گرايي ، تمدن پروری ، بشر دوستی ، عدالت اجتماعی ، کثرتگرايي ، دموکراسی ، خرد ورزی و انسان سالاری ؛ زِيست مسالمت آميز شرافتمدانه انسانی بی خبر و در جهل و تاريکی نگه بداريم ؟
ارزش و کرامت انسانی در اين شعرعلامه سعدی بزرگ :
آنچه سعدی بزرگ و برخی ديگری از شعرای طراز اول جهان شعر و ادب که در مورد زنان با تعصب واهانت و آنهم با تأثير پذيری از فرهنگ و جامعه مرد سالاری و قبيلوی سروده اند ، يقينا که اينگونه نگرش قابل انتقاد هر انسان به خصوص اهل خرد و تحقیق بوده که کرامت انسانی و مقام والای زن را از هر نگاه زير سوال برده اند . و اما غير از اين به يکی از هزاران ماحصل گرانسنگ ذهنی و فکری علامه سعدی بزرگ بر می خوريم که يکی از عالی ترين و ناب ترين کشف را در وصف مقام « انسان و کرامت انسانی » نيز داشته است که چنين می خوانيم :
بنی آدم اعضای يکد يگرند که در آفرينش ز يک گوهرند
چوعضوی به درد آورد روز گار دیگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بی غمی نشايد که نامت نهند آدمی
جوهر اين بخشی از شعر سعدی نه تنها تفکر خود ش و ساير شعرای را که با خصومت نسبت به زنان آنچه در بالا به طور اختصار ذکر گرديد ، قطعا مردود می شمارد ، بلکه همه کسانی را که به کرامت و ارزش انسانی زنان آگاهانه و يا غيرشعوری تاخته اند ، آنها را به محک و دادگاه بی طرفانه و عادلانه تاريخ بشر نيز دعوت می نمايد .
گوهر انسان در شعر مولانا جلال الدين محمد بلخی :
مولانا ، سرتاج ادب و شعر و يگانه استاد سخن ودانش بوده که هر قدر تحقيقی در مورد سروده ها و انديشه هايش صورت مي گيرد و جهان بدان آشنايي پيدا کند ، هنوز کم است. اما برعلاوه اسرار و جوهر کلام ، اشعار و تفکر ناب مولانا هنوز کشف نگرديده و کاوش در زمينه ادامه دارد . و اينک شعر مولانا را که تحت عنوان « گوهر انسان » سروده شده است ، باهم می خوانيم :
طبيب درد بی درمان کدامست ؟ رفيق راه بی پايان کدامست ؟
اگر عقلست پس ديوانگی چيست ؟ و گر جانست پس جانان کدامست ؟
چراغ عالم افروزد ، مخلد که نی کفرست و نی ايمان کدامست ؟
پر از در است ، بحر لايزال درونش گوهر انسان کدامست ؟
غلامانه است اشيا را قباها ميان بندگان سلطان کدامست ؟
يکی جزو جهان شد اندر فکر عاجز که سرکش کيست و سرگردان کدامست ؟
بت موزون بتخانه بسی جست که موزونات را ميزان کدامست ؟ ( 24 )
اعلاميه جهان حقوق بشر و کرامت انسان :
حقوق و حفظ کرامت انسان از لحاظ اعلاميه جهانی حقوق بشر در محراق مسايل جهانی قرار دارد . در ديباچه اعلاميه جهانی حقوق بشر تأکيد آشکار مبنی بر حيثيت يکسان ذاتی تمامی افراد بشر صورت گرفته که چنين می خوانيم :
« از آنجايي که شناسايي حيثيت ذاتی همهء اعضای خانوادهء بشری و حقوق يکسان و انتقال ناپذير آنان ، شالودهء آزادی ، عدالت و صلح را در جهان تشکيل می دهد ؛ ...
از آنجا که در « منشور » ، مردمان ملل متحد از نو ايمان خود را به حقوق اساسی بشر ، به شرف و ارزش فرد انسانی ، به برابری حقوق مرد و زن بيان داشته و خود را مصمم به تسهيل پيشرفت اجتماعی و ايجاد بهترين شرايط زندگی در محيطی بس آزادتر اعلام کرده اند ؛ ... » ( 25 )
در ماده اول اين اعلاميه حقوق بشر اينگونه آمده است :
« همه افراد بشر آزاد و از لحاظ شأن و حقوق برابر زاده می شوند . آنان از عقل و وجدان برخور دارند و بايد با روح برادری نسبت به يکديگر رفتار نمايند .» (26)
ديده می شود که اعلاميه جهان حقوق بشر به حيثيت ذاتی انسان مهر تأييد گذاشته و همچنان زن و مرد را عناصر اصلی و تفکيک ناپذير خانواده بشری دانسته و ضمنا بر تساوی حقوق يکسان ميان زن و مرد توصيه مي کند و حقوق و کرامت انسانی را قانونی از تجاوز در امان می دارد . اين نهاد های حقوقی همه افراد بشر را به تساوی حقوق ، آزادی های مشروع ، کثرتگرايي ، زيست مسالمت آميز در جوار همديگر ، برابری ، شکوهمندی اجتماعی ، استقرار صلح و امنيت پايدار و...در سراسر جهان بشريت ملزم نموده اند.
حذف هرگونه تبعيض عليه زنان :
در کنوانسيون حذف کليه اشکال تبعيض عليه زنان چنين آمده است :
« ج- ايجاد حمايت قانونی از حقوق زنان برمبنای برابری با مردان و اطمينان از طريق دادگاههای صالح ملی و ديگر نهادهای عمومی در جهت حمايت موثر از زنان در مقابل هر نوع اقدام تبعيض آميز . » ( 27)
بیجا نخواهد بود که این شعر آگاهی بخش را که تحت عنوان « تو ای زن » توسط شاعره شهیر شا بی بی ناله سروده شده است ، آنرا با هم مشترکا به خوانش می گیریم :
تو ای زن ای تو معنی محبت تو ایثاری تو صبری تو شهامت
به داغ بردگی تا کی بسوزی تو تا کی مبتلای تیره روزیترا ای زن ببردند پاک حرمت سراپای تو گشته داغ و حسرت
به نام دین و اسلام و شرافت تو را برده به عهد سنگ و وحشت
گرفته از کف تو شمع عرفان تو را افگنده اندر کنج زندان
به پایت بسته اند زنجیر ظلمت حقارت می کشی هردم حقارت
به دستت بندهای بی نوایی کفن پوشت نمودند در سیایی
عجب باشد ز رهزن پاسبانی نمی آید ز گرگ هرگز شبانی
تو را پامال گشته حق بودن از این فرماندهان خصم میهن
دل پاکت نموده پر ز نفرت قیامت بر سرت کرده قیامت
به کنج خانه آه و ناله داری به پای نازکت زولانه داری
در جای ديگر اين مدرک معتبر کنوانسيون جهانی حذف کليه اشکال تبعيض عليه زنان اينگونه فيصله صورت گرفته است:
« با توجه با منشور سازمان ملل متحد مبنی بر اعتقاد راسخ به اصول پايه ای حقوق بشر و احترام به ارزش ذاتی و برابری خدشه ناپذير حقوق مردان و زنان . »
« با توجه به اعلاميه جهانی حقوق بشر تمام افراد بشر آزاد بدنيا ميآيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابر هستند و همه از کليه حقوق و آزاديهايي که در آن بيان شده است بدون هيچگونه تمايزی از جمله تمايز در جنسيت ، برخوردار ميياشند » ( 28 )
« با ياد آوری و تذکر به ميثاقهای بين المللی حقوق بشر و ديگر اسناد بين المللی حقوق بشر که تبعيض بر مبنای جنسيت را منع کرده اند .» ( 29)
با وجود فيصله نامه و تعهدات بين المللی نقض کرامت انسانی ، حق تلفی و خشونت عليه زنان در رأس بحران جهان قرار دارد . و بخصوص خشن ترين و ناانسانی ترين ظلم ، نفرت ، خشونت ، تضييع حقوق وغيره نسبت به زنان در تمام کشورهای عقب ماند و به ویژه در جوامع اسلامی و آنهم خاص تر در قسمت زنان محکوم و آلام رسيدهء افغانستان صورت می گيرند .
حذف خشونت عليه زنان از سوی سازمان ملل متحد :
حذف خشونت عليه زنان در سراسر جهان در قطعنامه عمومی سازمان ملل متحد چنين آمده است :
« با آگاهی بر اينکه خشونت عليه زنان نمايشی از نا برابری تاريخی روابط قدرت ميان زنان و مردان است ، که به تحت سلطه کشيدن و تبعيض عليه زنان توسط مردان و پيشگيری از پيشرفت کامل زنان انجاميده ، و اينکه خشونت عليه زنان يکی از مکانيزم های مهم اجتماعی است که زنان را به موقعيت های فرو دست در مقايسه با مردان مجبور می کند .» (30)
اين سازمان به طور شفاف از تظلم و روش خشن مردان سالاران بر زنان شکاياتی دارد و بر محروميت و محکوميت زنان در جهان به ويژه در ممالک عقب مانده و بيشتر در مورد زنان کشورهای اسلامی ، مهر تأييد را می گذاراد ؛ اما در عمل کدام کار مؤثری را برای دفاع از احقاق حقوق زنان و اطفال در اين کشورها انجام نداده و يا نمی تواند .
سازمان حقوق بشر در افغانستان :
باز بی مورد نیست که تحت عنوان « بارتباط حقوق زن » شمهء از خشونت علیه زنان را در این شعر شاعر گرانقدر آقای حبیب الله « ربیع » خواجه عمری توجه نماییم که دقیقا با وضع زنان در کشور ما همخوانی دارد :
چرا خواهر پريشانت نمودند بنام زن بزنــــــــــــدانت نمودند
بدست جهل گشتی زنده در گور بنام ننگ قرباــــــــــــنت نمودند
شدی محروم از حق طبيعی دل پر خون و گريانـــت نمودندبنام زن کشيدی رنج بسيار بمثل ماهــی بريانت نمودند
چو مرغان در قفس کردند اسيرت از اين لانه گريزانت نمودند
شدی محروم ز آزادی و عزت بکنج خانه پنهانت نمودند
نمودند بی سبب منعت ز تحصيل چرا محروم از اين خوانت نمودند ؟
گذشت آن دوران تاريکی و ظلمت اسير در عصر کيهانت نمودند
چراغ معرفت را از دو دستت گرفتند ، ظلم در جانت نمودند
ربودند نام و عنوانت چو دزدان بنام کوچ عنوانت نمودند
گهی گويند عيال و گاهی ميرمن دچار ياس و حرمانت نمودند
برای توهين و تحقير دائيم بچندين نام عنوانت نمودند
برای آنکه دائيم برده باشی بدست و پای زولانت نمودند
بنام دين اسير و برده گشتی « سياسر گفته زندانت نمودند »
برغم دين شدی محروم ز تحصيل بصحرا برده چوپانت نمودند
ببازار ستم همچون متاعی گهی قيمت گه ارزانت نمودند
چنان جامه بر اندامت بريدند که بر خود نيز حيرانت نمودند
تويي مادر حقوق بيش داری چرا بيجاه بزندانت نمودند
« ربيع» زين شيوه گرديده جگرخون چه بی مهری بدامانت نمودند .
در ماده سوم اساسنامه سازمان حقوق بشر و حفظ محيط زيست افغانستان چنين آمده است :
« دفاع از مجموع موازين حقوق اتباع بدون تبعيض و امتياز اعم از زن و مرد ، قوم و مليت ، دين و مذهب و ساير تفاوت های نژادی و اتنيکی .»
بازهم این سازمان ادامه می دهد :
« دفاع از تساوی حقوق زن و مرد در تمام عرصه های زندگی سياسی ، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی . » ( 30)
اين ماده حقوق بشر بيانگر آنست که تبعيضات ظالمانه نه تنها عليه کرامت انسانی و حقوق زنان رفع گردد ، بلکه زنان از هر گونه حقوق عادلانه و دموکراتيک خودها مساوی با مردان برخوردار گردند و تا زن و مرد به مثابهء تنهء يک درخت تنومند در امر نمو و رشد شاخه و برگ جامعه ، نقش بنيادی را از پيش ببرند و نهادهای جامعه مدنی ، عقلانيت ، ترقی ، عدالت اجتماعی و مردم سالاری را بارور سازند .
در اين راستا به مشاهده می رسد که به نسبت تبعيض و حق تلفی که نه تنها از سوی مردان بر زنان جبرا تحميل گرديده و آنها را از کاروان تکامل زمينه های اجتماعی وغيره محروم نگهداشته ، بلکه طبقات حاکم ، قدرتمندان ، شاهان ، زورگويان از جنس مذکر هم تظلم ، تبعيضات اتنيکی ، مذهبی ، قومی ، دينی ، زبانی و نظاير آنرا بر تمام بدنهء جامعه و مردمان بيگناه اعم از زن و مرد و کودک و پير وجوان انجام دادند و هنوزهم می دهند که از سوی تمام نهادهای صنفی و حقوقی به خصوص اعلاميه جهانی حقوق بشر سازمان ملل ممنوع قرار داده شده اند. لذا ، تطبیق موادهای حقوق بشر درکشورما هم یک اصل است .
انسان عامل اصلی و مسؤل همهء اعمال خويش می باشد :
خداوند می فرمايد : « ان الله لايغير ما بقوم حتی يغيرو اما با نفسهم . » از همين جا است که خداوند متعال در اين آيه شريفه برای بندگانش گوشزد می کند و می فرمايد که سرنوشت مردم و قومی را تغيير نمی دهد مگر خود آن مردم و آن قوم سرنوشتش را تغيير دهد .» ( 31 )
آيا سرنوشت خوب و بد انسان توسط خودش رقم زده نمی شود ؟ آيا خداوند در آيه فوق ، تعيين سرنوشت خود انسان را برای خود انسان و توسط خود انسان بشارت نداده است ؟ آيا اين خود انسان نيست که کرامت انسانی زن را لگد مال کرده و میکند ؟ آيا اين انسان نيست که خودش ، انسانيت خود را بدست خويش نقض نموده است ؟ آيا نقض کرامت انسانی و حقوق زن توسط مرد ، به معنی نقض کرامت انسانی و حقوق خود مرد نيست ؟ اگر مرد کرامت انسانی خود را می پسندد ، بايد اولا به کرامت انسانی زن صادقانه و عالمانه احترام بگذارد تا کرامت انسانی مرد با پشتوانه دايمی زنان حفظ و گسترش هم يابد . آيا کرامت انسانی و حقوقی مردان مجزاء از کرامت انسانی و حقوقی زنان ؛ مفاهيم قرآنی ، علمی ، موازين پسنديده بين المللی ، نهادهای حقوقی و به خصوص اعلاميه جهانی حقوق بشر را خدشه پذير نکرده وهنوزهم نمی کنند ؟
انسان نسبت به ساير مخلوقات با کرامت و شرافت ويژهء آفريده شد ه است . آنچه از منشور اديان توحيدی ، علوم امروزی ، تجارب روزمره بشری به خوبی درک می گردد که انسان عامل هرگونه هستی و نيستی ، بد بختی و خوش بختی وغيره خود در نظام اجتماعی- سياسی و اقتصادی- فرهنگی جامعه است . اين انسان است که بر جنس خود تظلم غير انسانی را روا داشته ، سينهء اورا می درد و جنس خود را از روی جهالت به قتل رسانيده و نابود می کند . وقتی که انسان ، کرامت انسانی خود را خودش نقض نمود ، اینجا عملا خود را از موقف حيوانات هم پايين تر تنزيل می دهد
حتا ما شاهديم نظام طبيعت هستيم که يک حيوان ( مثلا شير ، گرگ و ... ) جنس خود را نمی درد و جان آنرا نمی گيرد ، بلکه يک حيوان از خانواده و جنس غير از خود را شکار می کند . اما انسان ، خون انسان هم جنس خود را با وحشت تمام می ريزاند . اينجاست که انسان نه تنها باعث نقض کرامت انسانی خود به خصوص از جنس خود يعنی نقض حقوق و کرامت انسانی زنان در جامعه شده است ، بلکه عمليه نيستی انسان توسط خود انسان نيز در جامعه صورت می گيرد که به کار گيری بمب های اتمی ، کيماوی و زهری ، جنگ های جهانی ، صليبی ، نژادی ، جنگ های نيم قرنه اسرائيل با مردم فلسطين ، جنگ 21 سالهء اتنیکی- مذهبی در سودان ، تنازع و کشتارهای اتنيکی ، مذهبی- دينی در ميان مسلمانان و غير مسلمانان وغيره در گذشته و حال مؤييد واقعيت های انکار ناپذير و آنهم سخت دردناک وغم انگيز در جوامع بشری نيز می باشند که از سوی قدرتمندان و خود محوران مرد رهبری شده و اکنون نیز متأسفانه ادامه دارند . ما انسانها از آنها باید درست عبرت مثبت را برای بشریت و به خصوص جامعه خویش برداریم .
خلاصه از آنجای که نظام اجتماعی- سياسی و فرهنگی- اقتصادی وغيره در زير نگين حاکميت کلا مردان و بویژه در انحصار مطلق اقشار طبقاتی مردان دیکتاتور به خصوص حکام جابر مرد در تمام جوامع بشری دنيا قرار دارند ، که منجمله زنان هم جزء از قلمرو مالکيت خصوصی و شخصی مردان به شمار می روند . همچنان در کشورهای عقب مانده نه تنها زنان در قيد اسارت ويژهء مرد سالاران عظمت خواه و قرآن ستيز وعقل گريز آنهم به خصوص در جوامع اسلامی در تحت ظالمانه ترين شيوه ها قرار دارند ، بلکه زنان به عنوان شئ در مالکيت مرد سالاران خودکامه و تاريک انديش و خدا ناترس نيز با اشکال فاجعه بار و الم انگيز بسر می برند.
از همين جاست که متأسفانه برخی از شعرای شهير مرد هم افکار شان را از تحت تأثير فرهنگ و روش های ناانسانی نظام قبيله سالاری مرد سالاران و خرد ستيز نرهانيده و غير آگاهانه به نقض کرامت ، اصليت ، حيثيت ، خلقت ، حقوق انسانی زنان متوصل شده و در همين رابطه است که مهر ننگ تاريخ را به پيشانه خود ها ناخاسته حک نموده اند .
در همين راستا نيز متوليان نظام اجتماعی- سياسی و جهل سالاران که نه تنها باعث هرگونه حق تلفی ، عقل کشی ، تباهی ، تمدن ستيزی ، جهل پروری ، زن ستيزی وغيره در جامعه گرديده اند ، بلکه خون انسان را ذريعه خود انسان از روی توحش و بی خردی به زمينی که مردم وارث آن اند ، ريختانده و بازهم می ریزاند . فلهذا ، باید آنها را به دادگاه ايزد متعال وهمچنان با داوری بی طرفانه و منصفانه تاريخ ، به خواست مردم و به ویژه به حکم طبقات محکوم و اسیر جامعه محاکمه نمود .
در تمام ازمنه ها و ادوار تاريخ اين امپراطوران ، شاهان ، رؤسای جمهور ، اربابان ، زمامداران ، جهان کشايان ، قاتلان ، روزگويان ، فرمانروايان ، صاحبات زور و زر ، ظلمت گرايان و ... همه از جنس مذکر و به خصوص از جمله مردان خودکامه نبودند که حتا با براه انداختن جنگ های وحشت بار ، انسان های بيگناه را بی رحمانه قتل عام نمودند ، تمدن ها را نابود کردند ، کله منارها ساختند و ... بالاخره آیا جنايات شان حتا عرش خدا را هم به لرزه درنيآوردند ؟ آيا جنگ های ويرانگر تاریخی ، صليبی ، جهانی اول و دوم ، تروریستان بین المللی در جهان ، ترور و کشتارهای بی رحمانه مردم افغانستان توسط طالبان ، القاعده ، حزب اسلامی و سایر آدم کشان در کشور ما ، امريکا در عراق وغيره و بالاخره جنگ های خانماسوز سه دههء اخير توسط متوليان سياسی مردان سالاران داخلی و بين المللی درافغانستان بيانگر گفتار فوق ما نيست ؟ آيا اين جنگ ها ، مصائيب ، آوارگی ها ، کشتارهای دسته جمعی ، تمدن کشی ، بی سرنوشتی های ، خرابی ها ، نقض حقوق بشر ، بدنام کردن اسلام وغيره طی بيش از سه دههء اخير ، توسط زنان در افغانستان به وجود آمده و يا ذريعهء مرد سالاران قدرت پرست ، بی خرد ، مستبد ، انحصارگر، بی خدا و مسلمان نماها بالای جامعه افغانستان صورت گرفته اند ؟
تاريخ شهادت می دهد که از اثر مبارزات ، تلاش ها ، آزمون های بشری دست آوردهای بس بزرگ در ساحات مختلف مادی ، اجتماعی ، علمی ، معنوی وغيره تقديم جهان بشريت گرديده است. و همه داشته ها ، تمدن ها و محصولات که خالق آن انسان بوده و بازده نبرد ، تجربه نيروهای فزيکی و دماغی همين زن و مرد اند . وقتیکه زن و مرد در آفرینش تمدن ها، ارزش ها ، نعمات مادی و معنوی و ... یکجا سهم مشترک و مساوی داشته اند و دارند ، پس چرا زنان در نظام اجتماعی- سیاسی در حاشیه اجتماع رانده شده و با زهم مورد هرگونه حق تلفی ، ظلم ، قتل وغیره قرار می گیرند ؟
از نظر دينی و علمی در اصل آفرينش و خلقت انسان هيچ کدام تفاوتی ميان زن و مرد وجود ندارد . متأسفانه تعارضات و تفاوت فرسايشگر و خرد بر انداز که محصول عملکردهای ظالمانه ما انسان ها در نظام اجتماعی- سياسی در کرهء زمين است ؛ که بدبختانه ما وارثان نا اهل ، ناسپاس ، عاقبت نا انديش ، بی رحم ، ويرانگر، خیره سر ، متعصب ، فرصت ناشناس ، انسان کش و... آن هستيم که به جنس خود به ویژه علیه زنان و اطفال چنان ظلم روا داشته و انسان همخون خود را هنوز هم به قتل هم میرسانیم که بدین اعمال خویش عرش خدا را به لرزه درآورده ایم .
اگر تمام نظام و داشته های مادی ، معنوی ، اجتماعی و سیاسی جامعه با زيربنای خرد ورزی به صورت ريشه ای عقلانی گردد ، و بالاخره يک نظام مردم سالاری بر مبنای دانش ، شعور سياسی ، غنای فرهنگی ، شکوهمندی اقتصادی و اجتماعی به صورت تدريجی و مسالمت آميز در تمام جوامع کنونی جهان و بصورت خاص در کشور ما حاکم گردد و امکانات بالندگی ، ترقی ، با استفاده مساويانه از منابع و ثرؤت ملی در اختيار زن و مرد بدون تبعيض قرار گيرد و بالاخير پس از طی مسير تکامل همه جانبه ، انسان های زن و مرد به چنان مرحلهء از شکوفايي و رشد مادی و معنوی ، پرهيزگاری و تقوا وانسان سالاری خود خواهند رسيد تا شايستگی وکالت خداوند را در روی زمين به نمايندگی از ايزد متعال کسب نمايند . و همچنان خدای حق چنين زن و يا مرد را که متکی به توان خود تا اين معراج از ترقی و تقوا رسيده باشد ؛ پارساترين ، ناب ترين ، خوبترين و کار آمدترين انسان در ميان انسان ها ناميده است . پس انسان که افتخار خلیفه گی خدا را با شایسته گی و تقوای خویش بدست آورد ، چنین انسان چه زن و یا مرد باشد ، وارث اصلی و خردمندانه زمین نیز خواهد بود .
در فرجام :
اگر جهنم ساختم فردوس هم ميسازمت ای وطن ميسازمت آخر خودم ميسازمت
آنقدر هايي که ميگويند تنبل نيستم با تفنگ گر شکستم با قلم ميسازمت ( 32)
تجارب تاريخی و روزمره نيز می رسانند که حاکميت مرد سالاران در زمين ، آسمان و حتا در دل طبيعت نيز تثبيت شده و تمام نقض آزادی ها و حقوق بشر و کرامت انسانی انسان توسط مردان سالاران مستبد و مسلط در تمام جوامع کنونی دنیا صورت گرفته و می گيرند . در اين راستا اگر مردان متقاضی راستين و نمادين تحقق و ايجاد جامعه مدنی ، آزادی ، ترقی ، کثرتگرايي ، عدالت اجتماعی ، حاکميت ملی ، تساوی حقوق ميان زن و مرد ، دموکراسی و ... بالاخره انسان سالاری در روی کرهء زمين برای تمام بشريت هستند ، بايست قبل ازهمه از نظام مرد سالاری کهنه فئودالی و مرد سالاری جديد سرمايه داری مدرن کنونی و استبداد های گوناگون مرد سالاران در تمام ابعاد اجتماعی ، مادی و معنوی شناخت علمی و لازم را حاصل نموده و اين نظام ها و سيستم های ظالمانه و ضد بشری و ضد خرد را شديدا مورد نقد عالمانه و منطقی قرار د هند و در برابر آن با خردمندی و عقلانيت تمام مبارزه نمايند . در اينجا در قدم نخست بايست که مرد سالاران سراسر جهان و به خصوص مرد سالاران جوامع اسلامی و باز هم از همه بيشتر مرد سالاران افغانستان خود ها را همآهنگ با زنان در پرتو کرامت قلم ، دانش ، عقلانیت ، خرد دموکراتیک و علم تجديد تربيت فکری ، معنوی ، اخلاقی وغيره نموده تا صاحب خود سازی رسالتمند و خود باوری سازنده کامل به منظور احياء و حفظ کرامت انسانی و پيشرفت آرمان های والای انسان و انسانيت در تمام ابعاد نظام جامعه گردند . و همچنان مردان خودها را آگاهانه و دل انگيزانه هم وقف دايمی مبارزه مسالمت آميز جهت تحفظ کرامت و گسترش نهادهای انسان و انسانيت و تحقق نهادهای جامعه مدنی ، ترقی ، مادی و معنوی ، تساوی حقوق زنان با مردان ، تحقق دموکراسی ، انسان محوری و انسان سالاری در جامعه نمايند .
زنان بايد جوهر فکری خود ها را با زیور دانش وعلم سیاست تزئین نمایند:
پيش از همه واجب است که مادران اسير ، خواهران محکوم و دختران نو رسته و عزيز در تمام جهان به ويژه در جوامع اسلامی و از همه زيادتر زنان افغانستان بحران زده ، آنهم اميدوار رسيدن به آزادی لازم ، تحقق جامعه مدنی ، سعادت ، ترقی ، کلیه حقوق اجتماعی- سياسی و نظام دموکراسی در جامعه توجه خردمندانه و آگاهانه را نسبت به هر زمان دیگر نمايند .
به این کلام مرحوم استاد خلیلی در مورد زنان توجه نماییم :
ای شاخهء گل ، شکسته تا چند ؟ ای سروران نرسته تا چند ؟
ای مرغ بهشت ، خسته تا چند ؟ در کنج قفس نشسته تا چند ؟
بشکن قفس و چمن بیارای
مرا اندیشه بر اینست که مادران گرانقدر ، خواهران محترم و دختران عزیز گیتی ، جوامع اسلامی و به ویژه قشر اناث جامعه افغانستان که اگراز ارزش و گوهر قلم ، دانش روز و علم سیاست سازنده عملا مستفید گردند و آن را جای گزین چوری زرین ، گوشواره ، سرخی و سفیده ، انگشتر ، گردن بند ، پای زیب ، طوق نقره و طلا ، لب سیرنگ و رنگ ناخن ، لباس های برهنه و تن عریان وغیره در وجود خودها نمایند ؛ در واقع رمز پیروزی بر اسارت را نصیب خواهند شد . یعنی بدین معنا که زنان با کسب شعور سیاسی پیشتاز ، تعقل و اندیشهء ارزشمند اجتماعی صاحب علم و خرد شده که بدین وسیله با آرایش و زیورات ، تجمل گرایی و فیشن سیالداری زیانبار و امثالهم به طور دایم خدا حافظی خواهند نمود . و در عوض با رسالت و ارزش قلم و علم ، عقلانیت و تفکر فرهمند دموکراسی و ... خودها را مسلح خواهند کرد . وقتی که خواهران ایمان خود را از آرایش ، مود ، تجمل نگری ، سیالداری بی مورد ، سطحی گرایی و نظایر آن رهانیدند و اینجاست که گوهر معنوی و اجتماعی خودها را با دانش ، ترقی ، خرد دموکراتیک و تفکر انسان سالاری سیرآب مینماید . از اینجا بوده که رمز آزادی ، شکوهمندی فکری ، بالندگی عقلانیت ، تحرک تابناک ، خود باوری ، خود سازی در تمام شریان ها و رگ رگ وجود انسان زن جوانه زده و شاه کلید اسرار زوال اسارت جامعه و پوسیدگی استبداد نظام اجتماعی- سیاسی وغیره اجتماع را بدست خواهد آورد و همچنان زنان همراه با جامعهء خویش به حقوق و آزادی های پسندیده و برحق خودها تدریجا و به صورت مسالمت آمیز ( نه قهر آمیز ) نایل خواهند گردید .
این شاعره پرشور خانم مینا با آگاهی سیاسی خود قاطعانه با زینت و آرایش اینگونه الوداع می گوید :
من زنم که دیگر بیدار گـــــــــــــشته ام
راه خود را یافته ام هــرگز بر نـــــمی گردم
من دیگر آن زنجــــــیرها را از پا گسسته ام
من درهای بستهء بی خبری ها را گشوده ام
من از همه چوری های زر وداع کرده ام
هموطن وای برادر ! دیگر آن نیستم که بودم . ( ص 105 خط سوم 3 و4 بهار و تابستان 1382)
ضرب المثلی داريم که گفته است : « خود شناسی و خدا شناسی ». در واقع امر خود شناسی تابع ارزش و رسالت قلم ، دانش ، زمان ، آزمون ها وغيره در تمام شؤن جامعه بوده که نه تنها مقام تکاملی آدميت را به صورت شايسته و بايسته به اثبات می رساند ، بلکه خداوند با ابزار علم ، بينش ، قلم ، دانش سازنده و امثالهم قابل شناخت می شود و انسان مانند طالبان وهمفکران شان غيرشعوری ادعای خدا پرستی را نخواهد نمود . انسان با وسايل قلم ، دانش ، علم ، تقوا ، صداقت ، تساوی حقوق ، برابری ، محبت به انسان ، خدمت به مخلوق مستحق خدا ، رعايت فرمان الهی ، پارسايي و نظاير اين به خدا نزديک گرديده و شايستگی وکالت و جانشينی خداوند را با فضايل و اوصاف پسنديده خود در روی کرهء زمين کسب خواهند نمود .
خداوند به ارزش قلم که وسيله انتقال دانش برای هدايت و رهنمايي انسان ها از ظلالت و گمراهی به سوی سعادت ، رستگاری ، کمال و کرامت و عزت انسانی برای جوامع بشری است ، می فرمايد :
« سوگند به قلم ، و قسم به آنچه که می نويسد .» ( القلم 1 ) ( 33 )
سوگند ايزد متعال به قلم و ارزش آن چنان عميق است که هستی والای انسان و انسانيت ، تمدن ها ، خرد ، شکوهمندی اجتماعی، مادی و معنوی وغيره را منجمله تابع حقانيت و رسالت قلم می داند . و همچنان شاعر هم در اين زمينه سخنی نغزی دارد که به دل انسان چنگ می زند :
از دفتر زمانه فتد نامش از قلم آن ملتی که مردم صاحب قلم نداشت
اگر انسان به نيروی خود اتکا کند و آن بدين معنا است که انسان قبل از همه به خود آيمان آورده و اين ايمان داشتن ناشی از ارزش بينش ، قلم و خرد است که خداوند به اهميت قلم سوگند ياد کرده است . از همين جاست که انسان با خود آگاهی سیاسی لازم و خود باروی سازندهء خویش خالق اصلی هستی خود ، ارزش تمدن های بشری و گسترش آن و همچنان با جهل و نافهمی خود عامل زشتی ها ، جنگ ها ، قتل ها و نابودی ها در گيتی می شود . چنانچه تجارب مستمر ، تاریخی و طولانی بشر از ادوار گذشته تا کنون اين مسئله را به اثبات رسانيده است .
در قرآن کريم در مورد ارزش دانش برای اولاد بشر ( زن و مرد ) چنين آمده است :
« پروردگارا ! بردانشم بيفزا ! » ( طه / 114 ) ( 34 )
ارزش همين دانش و قلم است که انسان با فرا گرفتن آن ، هردو جهان را برای خود بهشت می سازد و بالاخيره به معراج انسان سالاری ارتقاء می يابد و با پارسايي خود شايسته گی خلیفه خدا را در روی زمين بدست می آورد.شناخت زمان به دستور خدا و دانش عصر بر زن و مرد واجب است:
خداوند جهت بقاء و پويايي جوامع بشری برای ما آدميان به ارزش عنصر زمان قسم ياد می کند :
« سوگند به زمان .» ( و العصر 1 ) ( 35 )
عنصر زمان ، بايد با ذات و گوهر علم و دانش سياسی روز شناخته شود . بدون شناخت جهان ، خرد ، بافت مادی ، اجتماعی و معنوی جامعه در بستر زمان ناممکن است که « جوهر زمان» درک گردد . اگر از نيازمندی زمان فهم کامل و لازم بدست نيايد ، در اين صورت قانونمندی تکامل زمان را نشناخته ايم و به سرنوشت شاه امان الله خان غازی حامی استقلال افغانستان مبتلا خواهيم شد . اعليحضرت امان الله خان با تمام صداقت و ماهيت مدنيت خواهی و عشق به کشور و مردمش داشت ؛ از آنجائیکه شناخت لازم را از جامعه افغانستان ، ارتجاع مذهبی بومی ، جاسوسان انگليس ، شرايط کشورهای همسايه و نفوذ استعمار انگليس در منطقه و به خصوص در کشورش نداشت . از همين سبب هم بود که اين يگانه شاه ترقی خواه و دلسوز افغانستان نه تنها تخت شاهی را در برابر دشمنان مردم افغانستان از دست داد ، بلکه از آن روز تا کنون 85 سال تمام می گذرد که متأسفانه کشور و سرنوشت مردم ما در کام استبداد حاکميت نظام های حبیب الله کلکانی ، خاندانی سران محمد زايي ، کمونيستی ، دولت اسلامی مجاهدين ، امارت اسلامی طالبان و به شمول حکومت ائتلافی – مصلحتی بی کفايت ، انحصاری کنونی ، غیر مترکز و شکنندهء آقای حامد کرزی قرار گرفتند .
در اين برههء نازک زمانی ، مردم آزادی خواه و عدالت پسند افغانستان باید نه تنها از اشتباهات غيرآگاهانه شاه امان الله خان درس عبرت بگيرند ، بلکه اصلا از حاکميت های استبدادی قبيلوی و عوامل بيگانه در طی اين سه قرن اخير افغانستان و تاريخ جهان نيز پند عالمانه و خرمندانه را بدست آورند و بنيان افغانستان دموکراتيک و متحده را با زيربنای منطق دانش ، شعور سياسی سازنده و ضرورت عصر و زمان با پشتوانه آگاهانهء عملی مردم بگذارند .
آنچه را که در بالا از قرآن عظيم الشان و کلام شاعر در مورد اهميت« قلم» ، « دانش » و « زمان » برگزيدم ، بدين معنی است که هستی و جوهر رشد يابندهء انسانی عزتمند و پويای بشر ، شکوفايي جامعه ، آزادی و مدنيت ، رشد اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی- سیاسی تعقل نگری و خرد ورزی ، تمدن پروری ، فرهنگ دوستی ، انسان محوری و ... منجمله مربوط به ارزش والای قلم ، دانش ، منطق قانون تکام زمان و نیروی محرکه یی تاریخ که مردم بوده ، نيز اند :
قلم ، وسيلهء برای نوشتن و آموختن دانش است . قلم ، ابزار انتقال علم ، تجارب ، آگاهی ، خردورزی ، معلومات ، ترويج و انکشاف مناسبات اجتماعی و ... برای جامعه و انسان ها است . مثلا وقتی که طالبان از سال 1994 تا 2001 م افغانستان را به اشغال خونين و ننگين خود داشتند ، تمام مردم افغانستان را از نعمت قلم ( علم و دانش ) محروم ساختند . به خصوص زنان از داشتن و گرفتن قلم يعنی تحصيل دانش توسط طالبان کاملا منع شدند . طالبان استدال کردند که اگر زنان صاحب قلم يعنی از نعمت دانش و خرد بهره مند گردند ، در اين صورت زن با قلم برای مردان خط می نویسد و راه و رسم روابط جنسی را می گشايند . لذا از همین جاست که با منطق سنت بدوی و قرون وسطايي طالبان ، قلم و سيله بی عفتی ، فحشاء ، گمراهی زنان با مردان پنداشته شده است که این تعبير نادرست طالبان مغایر ا سلام ، تعقل و علم میباشد .
آيا زن و مرد مطابق منطق و ضرورت زمان نياز ندارند که به رسالت و ارزش قلم ايمان بيارند و از آن به سود شاه راهی ترقی جامعه و بالاخره به تحق انسان سالاری مستفید گردند ؟
دانش ، جوهر انسان را صيقل ، نورانی و منزح از وجود جهل ، نادانی و عقبگرايي در جامعه می نمايد . دانش ، آدميان را به سوی ترقی همه جانبه مادی و معنوی بی پايان جهان بشريت هدايت میدهد . دانش انسان را آگاهانه به سوی وحدانیت خدا و تحفظ و تکامل کرامت انسانی رهنمود میگردد . آیا جنس مؤنث و مذکر جهان بشريت به خصوص جوامع اسلام و از آنهم بيشتر مردم ما جهت رهايي ازهرگونه تبعيض ، استبداد ، جهالت ، تروریزم ، بی سوادی ، زن ستيزی ، طفل ربايي ، انسان کشی ، بی عدالتی و ساير ناگواری های گوناگون جامعه ضرورت ندارند که براساس نياز زمان آگاهانه به دانش عصر پناه ببرند تا آزادی لازم ، حقوق اجتماعی- سیاسی و... تدریجا نصيب شان گردد ؟
زمان ، خود يک ظرفيتی است برای ترقی ، شکوهمندی های اجتماعی ، معنوی و مادی در هر مکان . و همچنان عنصر زمان وسيله ای است جهت تکامل و آبادانی جامعه ، تمدن ها ، خرد وغيره درکرهء زمين برای انسان ها. فلهذا ، عنصر زمان بايد با گوهر قرآن ، دانش بشری ، شعور سیاسی دوران ساز و نیاز عصر عملا درک گردد و ما مردم افغانستان قبل از همه ضرورت داريم که با مقتضيات قانونمندی تکامل زمان همگام و همکام باشيم . آيا انسان زن و مرد به اهميت عنصر زمان و قانون تکاملی آن تا هنوز پی نبرده اند که به حکم زمان ايمان بياورند و به تعیین سرنوشت اجتماعی- سیاسی خود و جامعه خویش دست یابند ؟
زنان هم قبل از هر زمان ديگر با آگاهی لازم و سازنده به اتکای ايزد متعال و خويش ايمان کامل داشته باشند و به باور قطعی خود را نسبت به ارزش قلم ، دانش ، زمان و امثالهم خلق کنند . زنان از بی تفاوتی در امور سياسی خود ها را نجات دهند و جهت تعيين سرنوشت سياسی - اجتماعی آينده خويش و جامعه افغانستان در پناهی قلم ، زمان و دانش آماده پيکار دراز مدت و تدريجی و مسالمت آميز با مردان يکجا در جامعه گردند تا هم به عنوان سازندگان تاريخ و جامعه و جهان عرض اندام کنند و همچنان ميراث مبارزاتی نوين عصر کمپيوتر و انترنت با زايش تفکر دموکراتيک و به خاطر رهايي از مصائب ، استبدادها و عقب مانی های گوناگون جامعه را برای نسل جديد و آيندگان به جاه بگذارند .
در اين صورت بايد تمام بشريت اعم از زن و مرد ، منجمله زنان جهان و به خصوص زنان افغانستان به ارزش قلم ، دانش و زمان آگاهانه پی ببرند و سود لازم را از آن بدست آرند . خصوصا جوامع اسلامی و آنهم زنان کشورهای اسلامی و خاصتر تر جامعه ما به ويژه زنان مظلوم و اسیر کشور ما منطقا ضرورت دارند تا عميقا با کمک قلم ، دانش و عنصر زمان سياسی و شعوری بی انديشند و ازعنصر زمان به حد اعظم آن بهره جويند . فرصتی که خاصتا اکنون در افغانستان به وجود آمده است با بيشترين سعی و جان فشانی از آن به خاطر تحقق امنيت ، باز سازی ، استقرار دايمی صلح ، ترقی ، ايجاد و نهادينه سازی جامعه مدنی ، دموکراسی ، خرد باوری ، کسب استقلال سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، انسان سالاری و همچنان به تضعيف تدريجی و زدودن مسالمت آميز نهادهای مادی و معنوی تمدن ستيزان و مرد سالاران و نظام عقب گرايي فئودالی و فرهنگ مسلط قبيلوی در افغانستان استفادهء لازم را ببرند .
به نظر من تا مرد و زن دوش بدوش به اتکای همه جانبهء همديگر ، و آنهم صادقانه بازير بنای آگاهی و علم تا خود باور و خودساز نگردند ، و با اتحاد استوار ريشه های جهالت ، تعقل ستيزی را از هستهء تفکروانديشه خود ها تدريجا دور نکنند ؛ رسالت روشنفکری و به خصوص روشنگری را برای اصلاح امور ، تکامل زمينه های اجتماعی جامعه و عصر نوزايي مطابق ضرورت و منطق زمان و مشخصات جامعه بدست آورده نمی توانند . در اين راستا زنان بايد قبل از همه خودها را با جوهر علم ، دانش روز ، سياست ، فرهنگ ، هنر ، ابزار تکنولوژی جديد ، اجتماع و امثالهم اساسا مسلح سازند و نه تنها نقش رهبری کنندهء احقاق حقوق عادلانه و دموکراتيک خودها را بدست خواهند آورند ، بلکه رسالت پيشتازی خردمندانه و آگاهی بخش را در سطح تمام جامعه تحصيل خواهند کرد و همچنان سهم خويش را در زايش انديشه جديد ، نظام مدرن و دموکراتيک ( نه مدرنیته واراداتی و نه دموکراسی حرامزاده خلاف ارزش ها و مفاد مردم ما ) جامعه و کشورش به اثبات برسانند .
در اين ضرب المثل زبان پشتو جهت ایجاد و نهادینه سازی جامعه مدنی ، وحدت ملی ، پيشرفت امور عادلانه نظام اجتماعی جامعه ، بر وحدت و همکاری عاقلانه و خردمندانه با يک ديگر اين گونهء تأکيد دارد که با هم می خوانیم :
که تا ويل چه زه يم او ما ويل چه زه يم ، نه به ته يي نه به زه يم .
او که تا ويل چه ته يي او ما ويل چه ته يي ، هم به ته يي هم به زه يم .
ترجمه : « اگر تو گويي که منم و من گويم که منم ، نه تو هستی و نه من هستم .
واگر تو گويي که تو هستی و من گويم که تو هستی، هم تو هستی وهم من هستم .»
در ضرب المثل پشتو به همدلی ، مشارکت و همکاری پيگير اجتماعی ميان افراد جامعه نیز تأکيد شده که اگر با درايت و فراصت آنرا پذيرا گرديده و در عملکردهای اجتماعی خودها از همچو توصیه ها و سایر ارزش ها بهرهء لازم را بر داريم ، جای بس سعادت خواهد بود .
پس ما انسان ها در جهان به خصوص ما مسلمانان در جوامع اسلامی و از زمرهء آنان ما مردم افغانستان در کشور خويش ، بايد تدريجا با زير بنای خرد و دانش با خود باوری ، خود سازی لازم خويش پرداخته و با کسب اين نعمت با سعی و تلاش پيگير خود ها ، رسالت روشنگری را در ميان جامعه به اثبات برسانيم . و با پشتوانهء آگاهی سازنده ، غنای فرهنگی و سياسی جامعه در تشکيل و نهادينه سازی اساسات جامعه مدنی ، اقتصادی و اجتماعی ، تعليم و تربيه ، خرد و دانش ، فرهنگی و سياسی ، قانونمندی و قضايي عصری ، کثرتگرايي و دموکراسی و ... بپردازيم تا زنان و مردان جامعه ما با تمدن پروری و علم ورزی خودها مشترکا علم مبارزات مسالمت آميز ، تدريجی و طولانی را در تمام ابعاد مادی ، اجتماعی و معنوی روی دست گيرند و پيش زمينه های گوناگون را برای تحقق فرهنگ همزيستی ، فرهنگ نقد نگری ، فرهنگ گفتگو ، نظام قانونمند ، دموکراتيک ، خرد مند و انسان سالار با اراده و خواست شعوری مردمان کشور خود تدارک دهند . در اين صورت است که به رشد و تحفظ کرامت لازم و حيثيت والای انسان و انسانيت نايل گرديده و با نيازمندی زمان و قانونمندی تکامل آن پاسخ مثبت خواهيم داد .
درخت دوستی بنشان که کام دل ببارآرد نهال دشمنی برکن که رنج بي شمار آرد
دم صحبت غنيمت دان که بعد از روزگار ما بسی گردش کند گردون بسی ليل و نهارآرد
و من الله التوفيق
پاورقی :
1 - امثال و حکم مردم هزاره ، ص 115، پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
2- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 337 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
3- الزمر / 17-18 ) ( ص 189 ايمان و آزادی ، مولف: دای فولادی .
4- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 337 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
5- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 355 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
6- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 355 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
7- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 356 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
8- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 356 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
9- امثال و حکم مردم هزاره ، ص357 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
10- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 357 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
11- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 358 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
12- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 390 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
13- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 402 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
14- امثال و حکم مردم هزاره ، ص403 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
15- ص 225 ، ايمان وآزادی ( تيوری آيديال و واقعيت در شريعت ) مولف : دای فولادی ، چاپ اول ، بهار 1382 کابل .
16- ص 228 ، ايمان و آزادی ( تيوری آيديال و واقعيت در شريعت ) مولف : دای فولادی ، چاپ اول ، بهار1382 کابل .
17- امثال و حکم مردم هزاره ، ص 403 پژوهگشر و گردآورنده : محمد جواد خاوری ، مشهد 1379.
18- ص 273 خط سوم ، 3 و4 فصلنامهء فرهنگی ، ادبی ، هنری ، بهار و تابستان 1382.
19- خط سوم ،3و4 ، ص 273، فصلنامهء فرهنگی ، ادبی ، هنری ، بهار و تابستان 1382.
20- خط سوم 3 و4 ص 273 ، فصلنامهء فرهنگی ، ادبی ، هنری ، بهار و تابستان 1382.
21- خط سوم 3و 4 ص 273 ، فصلنامهء فرهنگی ، ادبی ، هنری ، بهار و تابستان 1382.
22 ص 67 ديموکراسی چيست ؟ ، مولف : دای فولادی ، چاپ دوم ، تابستان 1382.
23- ص 19 پژوهشی در تاريخ هزاره ها ، ج اول چاپ دوم تاليف :حسين علی يزدانی« حاج کاظم »
24- ص 12 ، طلوع نو شماره اول سال اول اسد 1381 اگست 2002 م ارگان نشراتي اتحاديه ميهن در بلجيم .
25- ص 37 ماهنامه ديموکراسی شماره اول جوزای 1382).
26- ص 38 ماهنامه ديموکراسی شماره اول ، جوزای 1382 .
27- ص 3و4 کنوانسيون حذف کليه اشکال تبعيض عليه زنان ، مصوبه 18 دسامبر 1979 ( 27 اذر 1358 ) قطعنامه شماره 180/34 مجموع عمومی سازمان ملل متحد . صحفه انترنت آريايي .
28- ص 1، پروتکل اختياری کنوانسيون حذف کليه اشکال تبعيض عليه زنان ، مصوبه 15 اکتوبر 1999 قطعنامه شماره4/54 مجمع عمومی سازمان ملل متحد ، از صحفه انترنيتی آريايي .
29- اعلاميه حذف خشونت عليه زنان ، قطعنامه 104/48 مجمع عمومی سازمان ملل متحد مصوبه 23 فوريه 1994، انترنتی آريايي .
30- سازمان حقوق بشر و حفظ محيط زيست افغانستان ، نومبر 2000 مطابق قوس 1379 ، فصل دوم ، ماده سوم ، ص 1و 2 .
31- ص 13 و 14 ، احيای هويت ، مرکز فرهنگی نويسندگان افغانستان زمستان 1374 .
32- عبدالسميع حامد .
33- ص 166 ، ديموکراسی چيست ؟ مولف : دای فولادی ، چاپ دوم تابستان 1382 .
34- ص 158 ، ديموکراسی چيست ؟ مولف : دای فولادی ، چاپ دوم تابستان 1382 .
35- ص 166 ، ديموکراسی چيست ؟ مولف : دای فولادی ، چاپ دوم تابستان 1382 .